شنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۰ - ۱۳:۰۵

به بهانه آخرین اثر هنری اش

درد دلی بی پرده با سید رضای عزیز

یه حبه قند

...این دو گونه روش روشنفکری گاهی چنان به صورت پنهان در اندیشه سینماگران ما جریان پیدا کرده و می کند که خود از آن ناآگاهند. و این اتفاق به تبع روشنفکران صاحب این دو اندیشه به وجود آمده است. امام (ره) در کتاب کشف الاسرار خود به روشنی کسروی و امثال او را رهرو و بلکه دزد افکار وهابیون شترسواران نجد قلمداد کرده که ژست روشنفکری می گیرد.

آنچه که ابتدا به ساکن از دیدن یه حبه قند به چشم می خورد قبل از هر گونه تجلیل از سنت ، دین یا معنویت نگاه اومانیستی به این مقولات است.

این اشکال نه به این فیلم بلکه به کل ساختار سینما وارد است که ما هنوز به یک نگاه بومی در بین اکثر قریب به اتفاق هنرمندان عرصه سینما به خصوص کارگردانان بر نمی خوریم.
به عبارت دیگر، اگر چشم انداز هنرمند غربی دارای یک پشتوانه پانصد ساله متصل به دیدگاه اومانیستی است ، هنرمند ایرانی که از دل سنت ها و اندیشه های پایه ای حاصل از ایدئولوژی غالب اسلامی بیرون آمده نمی تواند به سادگی خود را با ساختارهای اومانیستی وفق دهد.

به عبارت دیگر ابتدا نقاشی بود که در غرب رنگ نهضت سکولار را به خود گرفت سپس عکاسی و در نهایت فیلم سازی و در حالی که فیلمساز ما چنین پشتوانه ای را در فرهنگ نگارگری خود ندارد. حداکثر قالب نقاشی مبتنی بر صورتگری بومی با اساس مذهبی که شاکله قومیت ما را طی هزار و چهارصد سال ترسیم می کند نقاشی قهوه خانه ای یا پرده ای است که بخش اعظم و بلکه اساس آن را فرهنگ تشیع رقم می زند.

نباید فراموش کرد شخصیت های اسطوره ای ما که در آینه این گونه نقاشی تصاویرشان متجلی است مخلوق حکیم شیعه شجاعی چون فردوسی است که قبل از او هیچ اثر ماندگاری از این اساطیر باستانی سرزمینمان نه به گوش می رسد و نه به چشم می خورد. بگذارید سبک مغزان، مدعی تاریخ مکتوبی شوند که مدعیند توسط اعراب بدوی نابود شده که خود این مطلب دلیل بر جاودانگی مکتب شیعی فردوسی است که هجوم ترک و مغول و هیچ بیگانه دیگر به این سرزمین خدشه ای در ماندگاری آن ایجاد نکرد.

شاید مینیاتور را هم بتوان گونه نگارگری دیگری در مکتب بومی و مذهبی این کهن سرزمین نامید که متاسفانه دست چپاول استعمار در دوره سیاه مشروطه بلایی به سر این هنر آورد که اکنون نمونه برجسته اش در آثار برخی استادان برجسته ما شاهد این مدعاست. آیا چند تابلوی ایشان را می توانیم برای تماشاچی عام نمایش دهیم؟ این تصاویر مستهجن کجایش با فرهنگ عفیف بومی و شیعی ما تطابق دارند؟
در هر حال اگر فیلمساز ما بدون رجوع به پشتوانه عرفانی و فلسفی بومی و شیعی و پس از آن رجوع به ادبیات، موسیقی، نگارگری و معماری ما آن هم با استاد ذوفنون سراغ سینما نرود به همین سرنوشت آشفته دچار خواهد شد که:
هرکه گریزد ز خراجات شاه بارکش غول بیابان شود

مطلب دیگر آنکه سینمای ما چه امروز و چه گذشته تحت الشعاع دو جریان به اصطلاح روشنفکری قرار دارد؛ یکی جریانی که از هر چیز تقدس زدایی می کند و در نهایت به ادعای نفی هر گونه ایدئولوژی می انجامد، دیگری جریانی که به هر چیز تقدس می دهد و مدعی است که همه چیز به نوعی درست است و در نهایت منجر به یک هرمنوتیک بی پایان که مدعی اصل عدم قطعیت و نسبی بودن اخلاق می شود.

در وجه مذهبی این دو گونه روشنفکری در ایران به صورت دو جریان شبه وهابیت و شبه بهائیت از نظر روش بیان ظهور کرد.که لازم است خواننده به روش بیان این دو مسلک آشنایی داشته باشد.

افرادی چون شریعت سنگلجی و پس از آن کسروی را می توان بنانگذاران تفکر روش وهابی یعنی جریان تقدس زدای روشنفکری نامید و انجمن اخوت و ظهیرالدوله و خانقاه صفی علیشاه از یک طرف و جامعه بهائی از طرف دیگر را قسم تقدس بخش جریان روشنفکری نامید. البته جریانات غیر بومی هم از روشنفکری بود که به علت فاصله فاحش با متن جامعه چندان مورد استقبال عمومی قرار نگرفت. مانند کمونیسم و مائوییسم و حزب توده و امثال ذلک.
این دو نحله فکری در سینمای بعد از انقلاب به خاطر رنگ و لعاب مذهبی که به سینما خورد مجال بیشتری برای ظهور پیدا نکردند.

این دو گونه روش روشنفکری گاهی چنان به صورت پنهان در اندیشه سینماگران ما جریان پیدا کرده و می کند که خود از آن ناآگاهند. و این اتفاق به تبع روشنفکران صاحب این دو اندیشه به وجود آمده است. امام (ره) در کتاب کشف الاسرار خود به روشنی کسروی و امثال او را رهرو و بلکه دزد افکار وهابیون شترسواران نجد قلمداد کرده که ژست روشنفکری می گیرد.
به این معنی باید گفت این دو سینمای مدعی آقایان منورالفکر یا روشی وهابی دارد یا بهایی ...

این مقدمات را برای این عرض کردم که ذهن خواننده را آماده این واقعیت کند که این دو گونه سینما در نتیجه یک عمل را انجام می دهند کما اینکه صاحبان این دو فکر مانند دو لبه یک قیچی عمل می کنند که با آن دین و اعتقاد صحیح و اخلاق قیچی می شود.

دو نمونه بارز این دو نوع سینما را امسال شاهد بودیم. "جدایی نادرازسیمین" نمونه سبک وهابی تیره و تقدس زدا و "یه حبه قند" نمونه سبک بهائی آشفته با رنگ و لعاب سنتی و تقدس بخشی به هر چیز مزخرف از قبیل گریه ها و خنده های پر از حماقت حاصل سنت زدگی و نه مبنی بر اعتقاد جزم و عمیق اخلاقی یا مذهبی. جالب اینکه هر دو فیلم تقریبا از یک گونه ساختاری استفاده کرده اند. دوربین روی شانه و حرکت تهوع آور دوربین.
کلوز آپ های بی دلیل که شاید حاصل تقلید کوراز شیوه سینماگرانی چون کیشلوفسکی است که اکنون مدتی است قبله پنهان انسان شناسی آقایان شده است.

غافل از اینکه سوای مضمون، برای بیان یک مطلب، فرم خاص آن لازم است. اگر زمانی آندره تارکوفسکی یا پاراجانف نماد روشنفکری و عرفان سکولار برای بعضی سینماگران ما بوده اکنون متاسفانه یک یهودی لهستانی اومانیست لااقل از حیث فرم برای اهل سینما قبله شده است. این نماهای نزدیک که گاهی با بازی فوق العاده بازیگران به تصاویری ماندگار تبدیل شده اند حاصلی جز بردن بیننده به احساسات روانکاوانه شخصیت فیلم ندارد و چون از شخصیت پردازی در این همه شلوغی فقط تیپ باقی مانده است بیننده را دچار نوعی هیستری می کند.
این مطلب به گونه ای است که زمان های آرامش دوربین از جمله تاب خوردن پسند یا لحظه نمایش بادگیرهای یزد به صحنه های جاودان خاطره انگیز و ضمنا نجات بخش فیلم تبدیل می شود.
قابل ذکر است که این بی عمقی شخصیت ها غیر از آنکه بخشی به نگاه فیلمساز بر می گردد که همانگونه که عرض شد حاصل نگاه اومانیستی و نه الهی به اشخاص است بخش دیگر متاسفانه به خود افراد جامعه بر می گردد. باور کنید که بخش اعظمی از جامعه ما که تازه به نوعی از همه جوامع عالم در هدفمندی زندگی پیش است دچار روزمرگی و سکر حاصل از آن است. کافی است در میان یک پیاده رو در یک ساعت پرتردد بایستید و از مردم بپرسید شما کجا می روید. شاید 90% آن ها باید فکر کنند تا بتوانند جواب شما را بدهند. نماد این بی هدفی بین طبقه روشنفکر وهابی مسلک می شود نادر و سیمین و بین طبقه روشنفکر بهایی مسلک می شود یه حبه قند!

اشتباه نشود منظور از این مطلب خدای نکرده فیلمسازان یا هنرمندان دیگر یا علاقمندان این دو فیلم نیست بلکه حقیقت نهفته در پشت تفکر حاکم بر این دو گونه هنری است. که از فیمسازان متعهدی چون سید عزیز مغفول مانده است. هنوز طعم خوش و شکوهمند باور یقین در فیلم "خیلی دور خیلی نزدیک" ایشان زیر دندانمان مانده است.
و این مطلب را در نگارگرانمان همچون ... می توان دید. تابلوهای بی نظیر مذهبی کجا و تابلوهای مینیاتور نیمه عریان زنان در بسیاری از آثار کجا.! هدف گفتن این واقعیت است که این دو نگاه وهابیت و بهائیت است، که از ما شیعیان متعهد این طور نگاه زشت بعید است. اگر خود را واکاوی نکنیم هیچ معلوم نیست در آینده از "توبه نصوح" به "سکس و فلسفه" کارمان نکشد.

شرع معیار خوبی برای واکاوی عقاید و تصاویر ذهنی ماست که شکل دهنده دکوپاژ هنر ما می باشد.
اگر در فیلم محرم و نامحرم در هم می لولند اگر دست زدن مرد و زن نامحرم به یک دیگرجزو فضائل فیلم ما می شود و ما بر آن تاکید داریم ، ببینیم بین پخش این اباحه گری و فیلم های پورنو از حیث گناه! چه فرق است ؟! آیا حد یقفی برای این اختلاط مرد و زن وجود دارد یا برای حجاب؟ این اباحی گری ها بهائیت پنهان است که عرض کردم انگار هیچ چیز بدی وجود ندارد.دروغ،غیبت و ...

باور کنیم که رقص مردان و بچه ها در فیلم عقده گشایی از ناتوانی در پخش رقص زنان است...

غافل از اینکه همه روشنفکران سینمای بعد از انقلاب چه مذهبی چه غیرمذهبی نان پاکیزه شدن سینما از همین آلودگی ها را می خورند اگر هایده و مهستی ها و گوگوش ها مجال خواندن را داشتند شجریان ها و ناظری ها و غیره را باید در موزه ها یا محفل های افیونی زیرزمینی روشنفکران پیدا می کردیم. شاید اکنون نان برای خوردن هم نداشتند. قدر اسلامیت خودمان و نظاممان را بدانیم. حرکت به سوی اباحه گری یا سیاه نمایی جز گام نهادن در مسیر خطوات شیطان نیست.

والسلام

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.