جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۹۷ - ۱۸:۰۸

کارگردان و مستندساز سینما و تلویزیون:

سینمای ما عموما اندیشه‌ای ندارد جز اینکه می خواهد پول در بیاورد

محمدرضا اصلانی

سینماپرس: محمدرضا اصلانی گفت: در چهارصد سال اخیر ما مفهوم تحول را از جامعه ذهنیت خودمان حذف کردیم و به این ترتیب تاریخ را از خودمان حذف کردیم. همین مسئله را شما در سینما هم می توانید ببینید، سینمای ما چه پیشنهادی برای تحول سینما داشته؟!

به گزارش سینماپرس،  ۲۱ شهریورماه یعنی دو روز قبل در تاریخ ایران به عنوان روز ملی سینما ثبت شده است. روزی که به صورت نمادین از چهارمین دوره برگزاری جشن خانه سینما یعنی از سال ۱۳۷۹، وارد تقویم رسمی این کشور شد تا به این بهانه حداقل یک روز در سال توجه برخی به هنر و صاحبانش بیشتر جلب شود.

آنچه که در دفتر تاریخ آمده است سال ۱۲۷۹ شمسی یعنی حدود پنج سال پس از اختراع سینما توسط برادران «لومیِر» فرانسوی، به دستور مظفرالدین‌شاه، دوربین سینما توسط عکاس‌باشی‌اش وارد ایران می‌شود و عملا تاریخ سینمای ایران آغاز می گردد.

سالها بعد وقتی مورخان تاریخ سینمای جهان را بررسی می‌کنند به این نتیجه می‌رسند که در کل جهان ایران ششمین کشوری بوده که صاحب سینما شده است. اما وقتی منابع تاریخی سینمای جهان را امروز مرور می‌کنیم مثل کتاب‌های «آرتور نایت»، «دیوید. ا. کوک» «جفری‌ناول اسمیت» و... نامی از ایران برده نشده است و هیچ‌گونه بررسی‌ای از این سینمای کهن صورت نگرفته، در حالی که قلم‌فرسایی‌ها شده است برای اقلیم‌هایی که سال‌ها بعد از ایران دارای سینما شده‌اند.

پیرو «چرایی» این مسئله گفت‌وگویی داشتیم با محمدرضا اصلانی مدرس دانشگاه و پژوهشگر «تاریخِ سینما» و صاحب کتب و مقالات متعدد در موضوعات مختلف، همچنین نویسنده، کارگردان و مستندساز سینما و تلویزیون در سال‌های متمادی، که در ادامه می‌خوانید:

 چرا با توجه به اینکه ایران ششمین کشوری است که دارای دوربین و صنعت سینما و در منابع تاریخی سینمای جهان، به جز در حد چند خط در کتاب «دیوید بوردول » اصلا اسمی از ایران نیامده است؟

ابتدا توضیحی در مورد همین بوردوِل بدهم بعد وارد این مبحث بشویم، حتی ایشان هم که آمده در کتابش از ایران صحبت کند ایران و عراق را باهم ذکر کرده است و نتوانسته بفهمد اینها دو کشور جدا از هم هستند.

اصلا او در این کتاب تاریخ را بررسی نکرده، فقط مرور کرده است و اینکه در همین مرور تاریخ ایران و عراق را از هم جدا نکرده است، خودش شرم‌آور است و در واقع توهین کرده.

اما در جواب سوال شما نخست باید بحث کنیم تاریخ چه هست!؟ اینجاست که تازه بحث ما شروع می شود.

جهان دائما در حال واقعه است، حتی کسی که در تاریخ نیست هم دائم دچار واقعه است. پدری می‌میرد یا دو تا قبیله به جان هم می افتند و... خیلی اتفاق‌ها می‌افتد که جزو تاریخ حساب نمی شود.

 تاریخ مقاطع تحول بشریت است وگرنه تاریخ نیست، اگر چیزی تحول پیدا نکند تاریخ شکل نمی گیرد.

ما دو اصطلاح داریم کرنولوژی و هیستوری، کرنولوژی روزشمار است هیستوری روزشمار نیست. هیستوری آن حادثه یا واقعه است یا حتی تفکر به مثابه واقعه، که تحولی را باعث می شود. چه تحول منفی چه مثبت آنگاه تاریخ تشکیل می شود. حالا ببینیم چرا ما جزو تاریخ نیستیم!؟

باید گفت نه فقط تاریخ سینمای ما در منابع تاریخی جهان نیامده که چهارصد سال است از نظر نظامی-فرهنگی-اقتصادی و اجتماعی ما در کجای تاریخ هستیم!؟ اصلا هستیم!؟ نه.

ما جزء مصرف چه کار کردیم؟ ما تلفن رادیو موبایل را مصرف کردیم ما چاپ را مصرف کردیم، ما چه پیشنهادی برای کدام وجوه بشری دادیم؟

 در چهارصد سال اخیر ما مفهوم تحول را از جامعه ذهنیت خودمان حذف کردیم و به این ترتیب تاریخ را از خودمان حذف کردیم. همین مسئله را شما در سینما هم می توانید ببینید، سینمای ما چه پیشنهادی برای تحول سینما داشته!؟

شما تاریخ سینما را بررسی کنید یک نفر آمده در لنزها تغییرات بنیادی داده، یک نفر دوربین را حرکت داده، یک نفر چرخانده، یک نفر آمده نوع دیگری به دور از کلیشه‌های مرسوم زمانه خودش فیلم ساخته، یکی با مفهوم زمان بازی کرده و... هیچ لحظه ای در تاریخ نیست که سینماگران مهم از کشورهای مختلف پیشنهادی به سینما نداده باشند. اما آیا ماهم در سینما چنین کاری کرده‌ایم!؟

یعنی در واقع شما عدم ثبت تاریخ را عدم تحول می‌دانید؟

عدم پیشنهاد نه عدم تحول، ما با سینما تحول پیدا کردیم اما تحول را آنها به ما دادند. ما پیشنهاد تحول ندادیم آنها پیشنهاد دادند، ما مصرف کردیم.

مثل کت‌شلوار که اصلا انگلیسی است ولی امروزه شده لباس اسلامی و اداری ما! ما در تعریف هایمان دچار مشکل هستیم.

آیا می‌توان پذیرفت از روزی که سینما در این مملکت شکل گرفت، سینماگران ما هیچ «پیشنهاد»ی برای سینما نداشته‌اند!؟ حال چه در ابزار مثل دوربین، صدا، دیجیتال و... چه در فرم ساخت و چه در اندیشه آن اثر. خصوصا با وجود برخی افرادی که صاحب‌نام و شاخص در سینمای کشور جهان بودند.

معتقدم بوده اما سرکوب شده است. بخصوص از دهه ۳۰ به بعد  تا ۵۲-۵۳ حدودا دو دهه ما پیشنهادات مهمی داشته‌ایم منتها نادیده گرفته شدند و توسط منتقدین و سینمانویس‌ها سرکوب شدند و اصلا مطرح نشدند.

پس فقط عدم پیشنهاد باعث عدم ثبت نبوده، سرکوب هم علت دوم آن است.

بله ما اولین ملتی هستیم که سینمای مستند-داستانی دراماتیک را شکل دادیم. منوچهر انور، فروغ فرخ‌زاد، احمد فاروقی و تعدادی دیگر فیلم‌سازانی بودند که پیشنهاد دادند، اما سرکوب شدند.

به چه بهانه ای؟

چون به کلیشه‌ها عادت داشتند و فقط همان‌ها برایشان سینما بود و می گفتند: این‌ اصلا سینما نیست.

هر تحولی در هر رشته‌ای این مقاومت‌ها را داشته است.

مقاومت با فحاشی و سرکوب خیلی فرق می کند! مقاومت وقتی صورت می‌گیرد که یک گروه موافق باشند یک گروه مخالف،

اما در مورد اینها اصلا موافقی وجود نداشته است. یک نفر را پیدا کنید که مقاله‌ای نوشته باشد و بگوید این فیلم خوب است.

وقتی که راه را برایشان باز نگذاری و رقابت نباشد نتیجه‌اش این می‌شود که سینمایی داریم پر از فیلم‌های تکراری و بدون رقیب.

عده‌ای خلاء اندیشه را علت دیگری بر وضعیت روز سینمای‌مان می‌دانند. نظر شما چیست؟

سینمای ما عموما اندیشه‌ای ندارد جز اینکه می خواهد پول در بیاورد. با فلان هنرپیشه عکس بگیرد و... آرزویش در سینما همین است اصلا کار دیگری در سینما ندارد. شما تمام فیلم‌های امریکایی یا اروپایی و تعداد انگشت‌ شماری از فیلمسازان خودمان را نگاه کنید درهر اتاقی یک قفسه کتاب هست. در کدام فیلم‌های امروز سینما قفسه کتاب هست!؟ در کدام معماری ما جا برای قفسه کتاب محاسبه شده؟

اصلا ضرورت ندارد در زندگی اش ضرورت کتاب را از زندگی‌اش حذف کرده.

وقتی گفتی اتاق خواب یعنی فقط درآن برو بخواب، نگفتی اتاق فکر اتاق کار و می فهمد که خانه برای خوابیدن  است نه چیز دیگری. معلوم است که فروش کتاب به صدتا می‌رسد.

این جریان ریشه در خیلی چیزها دارد.

*تسنیم

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.