یکشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۷ - ۱۵:۵۳

کلاسیک‌های سینمایی پا به جهان تئاتر آلمان می‌گذارند

 تئاتر آلمان

سینماپرس: در حالی که نصیر ملکی‌جو در تهران نمایش «طناب» را براساس فیلم هیچکاک روی صحنه برده است، در آلمان برگمان و ویسکونتی مورد توجه تئاتری‌ها قرار گرفته‌اند.

 در ایران کمتر پیش می‌آید که فیلمی بدل به تئاتر شود، هر چند در دنیا نیز چنین رویه‌ای کمتر مورد توجه بوده است، جز در برادوی و با موضوعیت فیلم‌های موزیکال. نصیر ملکی‌جو این روزها «طناب» هیچکاک را روی صحنه برده است. او که در آلمان فعالیت می‌کند، به نظر با نگرشی تازه اقدام به تولید «طناب» کرده است، نگرشی که در آلمان فعال است. ای. ج. گلدمن، نویسنده روزنامه نیویورک‌تایمز در گزارشی به ما می‌گوید که در آلمان و به ویژه شهر برلین سینما چگونه به نمایش تبدیل می‌شود.

***

در آلمان، یکی از نخستین کشورهای آگاه به پتانسیل زیباشناختی فیلم، سینما تأثیری شگرف بر هنر و فرهنگ داشته است. هنگامی که سینما به تئاتر پا می‌گذارد، این تأثیر به خصوص عمیق می‌شود. یکی از رویکردهای غالب نسبت به درام در آلمان، فلسفه تئاتری کردن مشهور به Regietheater یا تئاتر کارگردان، به شدت تحت تأثیر تئوری مولف سینما بوده و به کارگردانان مجوز زیباشناسانه‌ای برای تولید آثاری به مراتب شخصی و متمایز داده است، همانطور که استنلی کوبریک یا دیوید لینچ در سینما چنین مجوزی داشتند.

پس کمی شگفت‌آور است که کارگردانان تئاتر آلمان به طور فزاینده‌ای به الهام‌گیری برای تبدیل فیلم‌ها به تئاتر روی آورده‌اند. «Die Verdammten» ساخته دیوید بوش در برلین آنسامبل، بر اساس فیلم جنجالی لوکینو ویسکونتی در سال 1969 با عنوان «نفرین شده»، یکی از چند نمایش تازه‌ای است که در این فصل تئاتر آلمان روی صحنه رفته است. نمایش‌ها ردپایی‌های خود را از فیلم‌های کلاسیک اروپایی دهه 1960 و 1970 برداشته‌اند. این آثار از بهترین‌ها هستند. در ابتدای تولید جدی و ترسناک آقای بوش، فشارهای عذاب‌آور صحنه راه رفتن در خواب «مکبث» توجه کارگردان را  جلب می‌کند تا اگر اثر هدایت نشود، به حساسیت اپرایی ویسکونتی چه واکنش نشان دهد. در سطحی دیگر، صحنه برای روایت دوباره نمایشنامه شکسپیر صحنه‌پردازی می‌شود،‌ همچون یک ملودرام عجیب و غریب درباره یک خانواده کارآفرین آلمانی در سال‌های اولیه رایش سوم.

پس از ظهور هیتلر، فون اسنسبک‌ها، یک خانواده مشغول در صنعت فولاد در دره روهر، باید درباره رابطه شرکت را با رژیم بی‌رحم جدید مذاکره کند. حرص و ناامیدی اعضای خانواده را به رفتار فرصت‌طلبانه ، بزدلانه، سازش اخلاقی و بی‌رحمی می‌کشاند، همانطور که نازی‌ها به سرعت قدرت و کنترل خود را تقویت می‌کنند.

آقای بوش در همکاری با پاتریک بانوارت، طراح صحنه و اولریش اِه، طراح نور، تجربه‌ تئاتری متمرکز و جذاب را آفریده است. یک میز ضیافت دراز که نماد ثروت محلی خاندان فون اسنسبک است. اعضای خانواده، کارکنان شرکت و افسران نازی خود را به دور میز، در صحنه‌پردازی مدام در حال تغییر قرار می‌گیرند که پویایی قدرت تغییر گروه را بازتاب می‌دهد.

شخصیت‌ها به شدت از بالای سرشان روشن هستند و آقای بوش افکت‌هایی چون مه و بارش نرم برف  را برای لحظاتی از تأثیر عظیم دراماتیک حفظ می‌کند. او همچنین فیلمنامه ویسکونتی را به یک 90 دقیقه‌ای سریع و بدون وقفه تقسیم کرده است. نمایش احساسی توأمان از صمیمیت عاطفی و اپرایی دارد.

بخش عمده ای از موفقیت تولید، به اجراهای ظریف می‌درخشد که در مجموع کمتر از فیلم ویسکونتی سروصدا می‌کند، که می‌تواند احساس یک سریال آبکی غم‌انگیز نازی‌ها را داشته باشد.

ستاره شب، نیکو هولونیکس عضو جدید شگفت‌انگیز برلین آنسامبل است که از طرف Schauspiel Frankfurt توسط مدیر هنری، الیور ریسه جذب شده است. آقای هولونیکس ، یک بازیگر جوان اهل لایپزیک، به شخصیت مارتین اجرایی وحشی و لطیف می‌دهد. مارتین فرزند روانی و بی‌اخلاق فون اسنسبک است که صعود خونینش به اوج نیز درگیر کودک‌آزاری می‌شود.

تنها فیلم‌های پر جنب و جوش ویسکونتی برای ترجمان روی صحنه فراخوانده نمی‌شود. اینگمار برگمن که سینمای اگزیستانسیالیستش به شدت متکی به مونولوگ‌های طولانی است، به نظر نامزد مناسب‌تری برای اقتباس است. در صد سالگی استاد سوئدی که در حال حاضر به پایان نزدیک است، تعداد زیادی از نمایشنامه‌های اقتباسی از خروجی سینمایی او، هم در سوئد و هم در سراسر اروپا روی صحنه رفته است.

برگمن که در سال 2007 درگذشت نیز به عنوان کارگردانی شاخص در تئاتر فعال بود و بسیاری از فیلم‌هایش وام‌دار استریندبرگ، چخوف و ایبسن هستند. با توجه به این موضوع، به نظر غیرقابل انعطاف و بی‌رحمانه است که دخترش آنا برگمن تصمیم به اقتباس تئاتری یکی از تجربیات تجربی و ناب سینمایی او، یعنی پرسونا (1966) گرفته است.

تولید مشترک Deutsches Theatre برلین و تئاتر شهر مالمو در سوئد (که خود برگمن در سال‌های 1953 تا 1960 آن را اداره می‌کرد) پرسونای خانم برگمن از مجموعه‌ای خیره کننده، یک جریان جدی روی صحنه، ویدئو فراوان و مونولوگ‌های قدیمی خوب بهره می‌برد تا به مطالعه‌ای مشتاقانه و مبهوت‌کننده از فروپاشی و انتقال روانشناختی نفسی تازه دهد.

کارین لیتمان و کورینا هارفوچ به شخصیت‌هایی ورود کرده‌اند که توسط لیو اولمن و بی‌بی اندرسون در فیلم به شکل خاطرانگیزی به تصویر کشیده شده بود: یک بازیگر زن که به‌طور اسرارآمیزی در میانه یک اجرا از حرف زدن دست می‌کشد و پرستاری که از او در یک کلبه در جزیره‌ای تک‌افتاده مراقبت می‌کند. خانم هارفوچ که عملاً تمام حرف‌زدن‌ها را انجام می‌دهد، تغییرات پرستار آلما را ترجمه می‌کند، اغلب احساسات متضاد که قانع‌کننده و باورپذیر هستند. خانم لیتمن در نقشس خاموش کم‌اهمیت‌تر نیست؛ چون به مراقب خود به تدریج‌با بی‌تفاوتی، خصومت و محبت پاسخ می‌دهد. در میانه نمایش بازیگران نقششان را تغییر می‌دهند.

یک ستون آینه‌ای (طراحی جو شارم)  طراحی صحنه‌ای هوشمندانه و همه‌جانبه است: بازتاب‌های پیچیده جبنه‌های سورئال و نامتعادل فیلم را منعکس می‌کند؛  اما یکی از چند اشتباه اثر ویدیو سباستین پیرچر است. در حالی که کلوزآپ‌های زنده از بازیگران زن سطح دیگری از صمیمیت را به اثر می‌افزاید، یک سکانس رویایی کابوس‌وار دقیق، درهم‌شکستن کار درخشان بازیگران را با ارائه بصری شکست روانشناختی، تهدید می‌کند که از قبل به زیبایی در خلال واژه و ژست ارائه شده است.

یک اقتباس ناب‌تر مناسب از مصالح سینمایی در اثر تازه Residenztheater مونیخ از «Der Mieter» یافت می‌شود که اقتباسی از رمان رولاند توپر است و در سال 1976 توسط رومن پولانسکی تحت عنوان یک فیلم ترسناک روانکاوانه با عنوان «مستأجر» به فیلم تبدیل شده است. همانند «پرسونا» این نمایش نیز مطالعه از انعطاف‌پذیری عاطفی است.

مردی جوان (که در فیلم توسط آقای پولانسکی بازی شده است و توسط اورل مانتی در نمایش بازی می‌شود) به آپارتمانی نقل مکان می‌کند که به تازگی توسط زنی خالی شده که از پنجره به بیرون پریده و از یک سقف شیشه‌ای درون حیاط ساختمان سقوط کرده است. مستأجر جدید به زودی مورد ظن صاحبخانه و همسایگانش قرار می‌گیرد یا شاید او به سادگی عقده آزار و اذیت دارد.

متاسفانه «Der Mieter» بلانکا رادوچی، کارگردان جوان قادر به ایجاد اتمسفر بی‌نظیر فیلم پولانسکی یا رمان توپر نیست. خانم رادوچی به عنوان یک طراح صحنه آموزش دیده و صحنه‌پردازی مینیمال او در فضای بلک‌باکس سالن کوچکتر Residenztheater،  طرحی از ساختمان آپارتمان با سقف شیشه‌ای شگفت‌انگیزش را نمایش می‌دهد که با قیرگونی دراز بزرگ نمایش داده می‌شود. یک اجرای ساعت سریع است که بر انسجام پنج بازیگرش متکی است.

افسوس، بدون تنشی پایدار، رفتار بازیگران بیشتر عجیب و غریب و شوم به نظر می‌آید. جایی که آقای پولانسکی حس کثیف وحشت را از طریق آمیزه‌ای پروپیمان از وحشت و طنز به دست آورده و خانم رادوچی هرگز برای این داستان ناخوشایند و مغشوش‌گر، یک دنیای تئاتر متقاعدکننده نمی‌آفریند.

فیلم ها در و بر ما هستند. تمایل به ارائه آنها در قالب یک نمایش تئاتر قابل‌درک است؛ اما در عین حال، وفاداری به فیلمساز قطعاً ضرورت ندارد، بهترین اقتباس‌ها از پرده سینما به تئاتر، روش‌های هوشمندانه و غیرمنتظره‌ای برای بازتولید بیان سینمایی به عنوان تئاتر زنده پیدا می‌کنند.

*تسنیم

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.