شنبه ۴ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۲:۳۹

نگاهی به موسیقی متن فیلم «برف»؛

خلاء یک موسیقی گرم، در اوج سرما

فیلم سینمایی برف

سینما پرس: نازنین شادپی/ برف فیلمی از مهدی رحمانی است که با موسیقی بابک میرزاخانی در پیانویی آرام و تک کلاویه ای در تیتراژ آغاز می شود. موسیقی هم چون دانه‌های سرد برفی که روی هم می نشینند، آرام، کم حجم، سرد و بی ادعا است اما کمکی به درک فیلم نکرده و فقط با آن همراه می‌شود.

میزان حجم موسیقی میرزاخانی در فیلم برف چنان کم است که منطق تائید می کند باید کلا حذفش می کرد! چرا که نه حضور گرم و پر شوری دارد و نه به طور کلی حذف شده است تا مخاطب تکلیف خود را بداند که قرار است موسیقی، عنصر یاری دهنده اش باشد و یا عنصری بدون تعریف در برخی سکانس های فیلم. موسیقی در فیلم تعریف مشخصی از خود ندارد و دقیقا از نیاز خود به حضور در قصه فیلم، ناآگاه است.

درست است که داستان فیلم به خودی خود گویای حقایق است، اما ای کاش موسیقی یا حجم خود را در لحظات حضور در فیلم بیشتر می کرد یا حضور خود در بخش های مختلفی از فیلم را؛ چرا که بخش هایی از فیلم از خلاء موسیقی رنج می برد. به عنوان مثال در صحنه ای که «سارا» (با بازی آناهیتا افشار) گریه می کند و از وضع خانواده خود در روزی که قرار است خواستگار برایش بیاید، می گوید جای خالی کمانچه یا سازدهنی و یا حتی پیانویی آرام و گوش نواز بد جوری قابل لمس است و این برای فیلمی که با ساز زنده شروع موسیقایی خود را اعلام می کند ضعف بزرگی محسوب می شود چرا که صدای ساز زنده بدجوری گوش مخاطب را برای شنیدن موسیقی خوب (موسیقی ای که از لحاظ ریتمیک شنونده را آزار ندهد) قلقلک می دهد و این حق بیننده است و آهنگساز و فیلمساز موظف هستند موسیقی درخوری را در دل فیلم قرار دهند.

میرزاخانی با وجود بهره از پیانو و ویولن سل نتوانسته موسیقی قابل تامل و گوش نوازی را خلق کند و تا توانسته از موسیقی های انتخابی از خوانندگان و آهنگسازان لس آنجلسی سود برده است. در چند سکانس «مامانی» (با بازی دلنشین رابعه مدنی) کنترل تلویزیون و ماهواره را به دست می گیرد و به خاطر عوض کردن فضای خاکستریِ مایل به سیاه خانه، یکی از شبکه های آن ور آبی را هدف قرار می دهد تا بلکه کمی شادی به خانه بازگردد. در این دو صحنه موسیقی لس آنجلسی با وزن ۶، ۸ از دو خواننده متفاوت مرد شنیده می شود. در این صحنه اعضای خانواده شروع به دست زدن و تظاهر به شادی می کنند. اما به لحاظ تکنیکی نه سکانس قابل تاملی است و نه به لحاظ موسیقایی سکانس خارق العاده ای. فیلمساز و آهنگساز شق القمر نکرده اند و فقط صحنه ای در فیلم قرار گرفته و موسیقی به صورت انتخابی شنیده می شود.

موسیقی حتی در سکانس پایانی فیلم که بدجوری چشم نواز است، خوب ظاهر نشده و از درک قابلیت های خارق العاده خود غافل مانده است. موسیقی در این صحنه که گفته می شود رحمانی برای ضبط آن لحظه شماری می کرده، رها شده و بی مفهوم شنیده می شود؛ شب هنگام «امیر» (با بازی محمدرضا غفاری) بدون خداحافظی ساکش را بر می دارد و در زیر بارش سنگین برف، در سرمای هوا ناپدید می شود. این سکانس زیبایی چشم نوازی دارد و جای خالی یک موسیقی با هدفی مشخص بد جوری حس می شود. ای کاش در این صحنه ویولن سلی در گام هایی آرام  نواخته می شد و به تدریج گام هایش را تناوبی، افزایش می داد.

 

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.