چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۳:۰۲

نگاهی به فیلم سینمایی «آذر، شهدخت ...»

دورهمی«افخمی، شیرمحمدی، فخیم‌زاده و بقیه» در باغچه دماوند و بس!

فیلم سینمایی آذر، شهدخت، پرویز ودیگران

سینماپرس: افخمی امروز ، بهتر و بیشتر از قبل و برخی ها می داند که فیلم سینمایی در درجه اول باید برای مردم این دیار و بدست آوردن دل و فکر همین جماعت ساخته شود و نه رضایت و جلب نظر مردم بریده ها و گروه ها و باندهای قدرتمند؛ حتی اگر منجر به فرستادنش به مجلس شوند!

«آذر ، شهدخت، پرویز و دیگران» نوشته مرجان شیرمحمدی و ساخته بهروز افخمی (زوج ادبی – سینمایی) روایت کننده مقطعی از زندگی بازیگر لیبرال - چپ میانسالی است که با افت محبوبیت اش ،  دچار بحران خانوادگی نیز می شود . این درحالی است که همسر خانه دارش تازه موقعیت هنرنمایی درسینما را پیدا کرده و ... اما داستان دستمایه قرار گرفته افخمی  با یک محور و قصه اصلی  سینمادرسینما دراماتیزه نمی شود و سروکله داستانک هایی پیدا می شوند که نه در خدمت تنه اصلی که هرکدام مستقلا عرض اندام می کنند تا فیلم «آذر...» را دستخوش دوپارگی و تشتت قصه سرایی کنند .

بهروز افخمی با آخرین ساخته اش ، گردشی همه جانبه داشته است . در موضع فکری ، فاصله ی آشکاری با مقطع کوتاه فعالیت های سیاسی اش (اما محافظه کارانه و دست به عصا) داشته که نشان از ریشه و خاستگاه او (همکاری و رفاقت با شهید آوینی) دارد و در ارایه اثری فرمیک و ساختارمند اما عقب گردی اشکار با چند کار مطرحش به خرج داده است . در واقع نگاه انتقادی او به غرب را در رویکرد محتوایی باید به فال نیک گرفت ولی سستی و اغتشاش ساختاری فیلمش را باید آسیب شناسی کرد .

شاید بشود این جوری تحلیل کرد که فقدان قاطعیت و رودربایستی در طرد و رد فضای فکری قبلی ، فرم فیلم او را هم دستخوش همین «پاندول»ی کرده است . یعنی اگر افخمی به شکل اصولی مبادرت به نقد و افشای ماهیت جریانات شبه روشنفکری و نمایش اصالت و هویت ایرانی مسلمان و اعتقاداتش کرده بود ، قریب به یقین کارش یک دست از آب درمی آمد . احتمالا مخاطب این قلم خواهد پرسید چرا روی گرایش فکری  سازنده فیلم و این جور مسایل مکث میکنی ؟ چون که شاید در درجه ی اول افخمی خواسته فیلمی سرگرم کننده و مفرح برای تکان دادن تماشاگر از خانه به سوی گیشه ها بسازد ، ولی در  اساس  فیلم او اثری در حوزه ی  روابط و مناسبات افراد و جریانات سیاسی و آلوده به فرهنگ بیگانه می گردد ولذا نمی توان از رویکرد معنایی فیلم که تا حدودی (با اغماض) حدیث نفس تلقی می شود ، به راحتی عبور کرد .

به یاد داشته باشیم که این فیلمساز در دوره ای تمایلات غرب پسندانه خانواده اش را تریبونی کرد و مدتی زیستن درآنسوی آبها را به ماندن در این سو ترجیح داد  و مزه ی مهاجرت و طعم تلخ گرفتاری در تار و پود فرهنگ غریبه را تجربه کرد ، تا بالاخره بازگشت . برای همین در مطلع مطلب از گردش نام بردم چون افخمی با این فیلم کلید بازگشت به دامن فرهنگ خودی و اینجایی را زده است ولی پروژه کامل نشده است . چون به نظر می رسد هنوز با خودش و اطرافیانش راحت نیست . این ناراحتی در فیلم «آذر ...» خود را بروز می دهد و اساس مشکل فیلم از سناریو می آید .

احتمالا دیده و شنیده اید که مهدی فخیم زاده در حضوری تلویزیونی گفت : « بهروز افخمی و کارهای قبلی اش  را دوست دارم . جز او هر کی این فیلمنامه را به من داده بود بازی نمی کردم» . همین جمله ی بازیگر کهنه کار سینما ، کفایت می کند تا بفهمیم که مشکل اصلی فیلم «آذر ، شهدخت ، پرویزو دیگران» از کجا می آید . به جز فخیم زاده ، برخی دیگر هم مستقیم یا تلویحی گفته اند که فقط دوست داشتن افخمی باعث حضورشان در پروژه بوده و ...  

افخمی دربست خود را به فیلم نامه ای سپرده که شاید در قالب داستان مکتوب پذیرفتنی بوده اما برای اقتباس نیازمند پرداخت سینمایی ، خصوصا در روایت ، انسجام قصه حول یک محور غالب و جابه جایی پی رنگ ها داشته است . حتی در عنوان فیلم ، این سلطه پذیری مشهود است . مثلا عناوین فیلم های قبلی افخمی (عروس ، عقرب ،  شوکران ، گاوخونی و ...) را به یاد بیاورید و مقایسه کنید با اسم فیلم فعلی که اساسا سینمایی نیست ، اگرچه ممکن است برای چاپ روی جلد کتاب (که مخاطبش خواننده و اهل با سوادتر جامعه هستند) مناسب و جذاب باشد ، ولی واقعا سینمایی نیست .  حتی برای تیتر مطالب ژورنالیستی موثر، با ۵ کلمه ،  بلند است . بنابراین فیلم از همان عنوانش با هدف جذب تماشاگر انبوه منافات دارد ، درحالی که می توانست باشد . یعنی فیلم همه عوامل مردم پسند را دارد .

نام افخمی و پیشینه اش ، گونه ملودرام قصه گو با همراهی طنز (وبعضا موقعیت های کمیک) ، پروپاگاندای حول و حوش پیرامون شیرمحمدی ، بازیگران مطرح و خوش درخشش ، حداقل های ایجاد کشش و جذابیت اولیه برای استقبال از فیلم است اما برای تداوم و افزایش کمیت اقبال به فیلم ، قابلیت و پتانسیل بعدازاین است که از طریق تبلیغات دهان به دهان می توانست اتفاقی را برای آخرین کار افخمی رقم بزند ولی فیلم به این موفقیت نایل نمی شود چرا که عوامل گرد آمده به درستی حامل شکل گیری نمایشی گیرا و پرکشمکش غنی و عمیق نمی شوند .

   رمان شیرمحمدی فارغ از به سینما درآمدن ، به اندازه کافی حاوی عناصر جذاب و کنش مند است تا حدی که برخی رویکردهایش تازه و تکان دهنده می نماید ، به ویژه قصه آذر با ازدواجی ناکام (به دلیل همجنس گرا بودن همسرش) و یا حتی هسته اصلی اش که روایتی تحلیلی از پرویز و گرایشات سیاسی – حزبی او دارد ، درکنار ترسیم فضای سینمای در احاطه ی دگراندیشان و توده ای های غرب باور و دم غنیمت شمار (اما پرادعا و خود لیدر پندار) ، به شدت درگیرکننده و تا حدودی افشاگرانه است . اگرچه محفل گرایی و زندگی های منافی شعار و گفتار این دسته آدم ها در جامعه ی معاصر و عرصه ادبیات و هنر ،  راز و رمز پوشیده و پنهانی نیست ولی نوع روایت شیرمحمدی و خلوص درقصه پردازی او ، درعین باورپذیر کردن اتفاقات و آدم ها ، حلاوت و شیرینی ظریفی نیز در خود دارد . چون محدودیت زمانی برای نقل و پیشبرد همه چیز نبوده ،  ساختمان اثر هم فرصت انسجام یابی و وحدت عناصر داشته است و از آنجا که مکتوب است ، روایت از زاویه دید دانای کل ، نه تنها لطمه ای متوجه کار نکرده بلکه استحکام بخش اثر شده است . حال آنکه اقتباس از رمان و به عبارت بهتر ، به فیلمنامه درآمدن این رمان ،  نیازمند شناخت عمیق و تمایز کارشناسانه رمان و سناریو بوده است ، درست جایی که افخمی یا خودش یا یک فیلمنامه نویس دیگر باید بدون اتوریته پذیری از نویسنده رمان وارد می شد و اثر را با قواعد و اصول سینما و ژانر مربوطه می نوشت . دراین صورت شاهد فیلمی نبودیم که اولین مشکلش در تحمیل راوی به کار باشد ، بالطبع درسینما راوی و نریشن درهر حالتی عیب و مذموم نیست ولی باید درکار چنان بنشیند که اگر از ساختمان حذف شود ، کل کار فرو ریزد . دراینجا صرفا به دلیل نارسایی قصه ، پر تعداد بودن آدم ها ، تعدد داستانک ها و ضعف در پرداخت و کاهش حشو و زواید اثر ، راوی دانای کل وارد فیلم شده است .

الان در «آذر...» به جای اینکه شاهد فیلمی قدرتمند و عمیق در زمینه قصه گویی و داشتن  شخصیت هایی پرداخت شده و درگیرکننده  باشیم ، یک دورهمی از فخیم زاده ، شیرمحمدی ، خیراندیش ، جوان و بقیه در باغچه دماوند را می بینیم که پرگو ، پرخور و حسرت برانگیز می شوند که این نقض غرض است . نه آدم قابل اتکایی وجود دارد که با او همذات پنداری کنیم یعنی با او به کنه انحطاط جوامع غربی پی ببریم و به داشته های خود فخر بفروشیم  و نه کسی به درستی درمسیر تحولی اصولی و عمیق نسبت به فرهنگ خودی و مشخصا دین و مذهب  قرار می گیرد تا به او اقتدا کنیم و از تجربه های او ، نیاز به تجربه کردن فردی نداشته باشیم . آذر هم حامل این ویژگی نیست تا عبرت آموز دیگران شود . در واقع رنج و افسردگی آذر از ناحیه گرایشی است که مخاطب آن  را تعمیم یافته نمی پذیرد . یعنی گرفتاری از نوع همجنس گرایی همسر آذر را که عامل بازگشت او به وطن شده ، استثنا و نه قاعده می شمارد و لذا جایی برای عبرت وجود ندارد .

با تمام این تفاصیل ، فیلم «آذر ...» در گرایش محتوایی و رویکرد فکری مستتر در آن (علی رغم سیر سطحی همه چیز و دل دل کردن افخمی در موضعگیری  شفاف و اصولی)، یک اتفاق و روند جدید در کارنامه افخمی است . از منظر هدف گیری تماشاگر و مخاطب شناسی نیز ، این فیلم افخمی در ادامه عروس قابل تحلیل است . اصلی که چنانچه ادامه یابد نتایج ارزشمندی در پی خواهد داشت . افخمی امروز ، بهتر و بیشتر از قبل و برخی ها می داند که فیلم سینمایی در درجه اول باید برای مردم این دیار و بدست آوردن دل و فکر همین جماعت ساخته شود و نه رضایت و جلب نظر از مردم بریده ها و گروه ها و  باندهای قدرتمند؛ حتی اگر منجر به فرستادنش به مجلس شوند! 

 محمد تقی فهیم

 

 

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.