براساس این گزارش، دومین شماره از مجله فرهنگ و علوم انسانی موسوم به «عصر اندیشه» که محمدمهدی دانی صاحب امتیاز و مدیر مسئول آن است و پیام فضلینژاد سردبیری این ماهنامه را بر عهده دارد، روی پیشخوان روزنامه فروشیها و فروشگاههای محصولات فرهنگی قرار گرفت.
این ماهنامه با رویکرد علوم انسانی اسلامی و پرداختن به مباحث این حوزه به صورت ماهانه در حال انتشار است. در این شماره پروندههایی به نام «تاریخ سری» (گفت وگو با تاریخ - تبار شناسی تاریخی)، «فستیوال مولف» (کلوپ نویسندگان)، «جهان علوم انسانی» (تاملات جهانی - شطرنج اندیشهها - کتابخانه - مقولات جدید)، «کتاب نقد» (بررسیهای انتقادی) و «هنرنامه» (مکاتب هنری - پژوهشهای نظری - تکنیکهای نویسندگی - ادبیات - دغدغههای فرهنگی - راهنمای فرهنگ) کار شده که در ۱۲۰ صفحه و با قیمت ۶۰۰۰ تومان در دسترس علاقهمندان و مخاطبان قرار دارد.
موجنوی سینما به روایت تهیهکننده قیصر، چریکهای کافهنشین چریکهای پشیمان، فراماسون خوب فراماسون بد، ۹۰ سال طنز با ۹۰ اسم مستعار، با آثار و گفتارهایی از سیدمحمدمهدی میرباقری، شهریار زرشناس، محمد خرمشاهی، سعید مستغاثی، حسامالدین برومند، علیاکبر جنابزاده، محسن حدادی، علیرضا محمودی ایرانمهر، حسن پتگر، سباستین ولانزوئلا و ... منتشر شده است.
در این شماره گفتوگویی از سعید مستغاثی با عباس شباویز تهیه کننده فیلم «قیصر» منتشر شده که تا پیش از این منتظر نشده بود: « در بخشی شباویز در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه سرویسهای جاسوسی خارجی یا داخلی مانند ساواک هم در عرصه سینما دخالت مستقیم میکردند؟
- در این سه دهه به خصوص بعد از کودتای ۲۸ مرداد همه چیز زیر سلطه و فشار و ساواک بود و ساواک مسئولین، فیلمسازان، پیشکسوتان و پیشگامان سینمای ما را هدایت میکرد. البته حرکتهایی به طور مقطعی انجام شد، اما همه ناگزیر بودند در مسیری که برایشان ترسیم شده بود حرکت کنند... از دهه سوم به بعد بود که خیلیها وارد سینمای ایران شدند، مثلا عباس کیارستمی با تیتراژ قیصر وارد سینما شد و به بعد به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان رفت. بهروز وثوقی از آریانا فیلم و فیلم قیصر شد بهروز وثوقی. قبل از آن وی یک هنرپیشه دست دوم بود که اوج کارش در فیلمهای ملودرام و احساساتی ساموئل خاچیکیان مثل «خداخافظ تهران» و «بگذار گریه کنم» بود و قبل از آن هم فیلم «صد کیلو داماد» را بازی کرده بود، اما با فیلم قیصر راهش باز شد. جلال مقدم هم با آریانا فیلم معروف شد...
شباویر در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه رژیم شاه برای نجات سینمای ایران اقدامی نکرد؟ میگوید: «کار به جایی رسید که حزب رستاخیز شاه مستقیما وارد میدان شد. جلسات متعددی با عاومل حزی و وابستگانش برگزار شد تا چاره ای اندیشیده شود و سینمای ایران را نجات دهند. مسئولان حزب با تاکید شاه و توسط قاجار مظفری معاون حزب رستاخیز طرح ۱۸ مادهای را دادند که سینمای ایران زنده شود.»
این ماهنامه در جدیدترین شماره خود گفتوگویی منتشر نشده و غافلگیر کننده با عباس شباویز منتشر کرده که حاوی نکات بسیار خواندنی و جالبی است.
در این گفتوگو که ۱۴ سال قبل انجام شده و بخشهایی از آن در تابستان ۱۳۷۹ به مناسبت صدمین سال سینمای ایران گرفته شده است، به ماجرای تولید فیلم «قیصر»، نحوه شکل گیری موج نو در سینمای ایارن، دخلت دربار پهلوی و ساواک در سینما و حتی نقشههایی برای نجات سینمای ورشکسته ایران توسط حزب رستاخیز پرداخته شده است که به سبب اهمیت مطالب مطرح در آن آنرا به صورت کامل بازنشر کردهایم.
سه دوره تاریخ سینمای ایران: پیدایش، تثبیت و تحول
شما به عنوان یکی از تهیهکنندگان شاخص سینمای پیش از انقلاب و موج نوی سینمای ایران، چه تحلیلی از دورههای مختلف تاریخ سینمای ایران تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی دارید؟
تاریخ سینمای ایران طی ۱۰۰ سال گذشته را در سه دوره میتوانیم بررسی کنیم: دوران پیدایش، دوران تثبیت و دوران تحول. دوران پیدایش در کتابهای بسیاری جستوجو و تحقیق شده و به نظر هنرمندان و مردم ایران رسیده و ۲۰۰ عنوان کتاب در مجموعه هنری چاپ شده که خوشبختانه بعد از انقلاب این تعداد به بالای ۱۵۰۰ عنوان رسیده در صورتی که آن موقع هنرمندان در تنگنای فرهنگی بودند. بعد از انقلاب امکانات مطالعه بیشتر برای کسانی که اهل تحقیق هستند را این ۱۵۰۰ عنوان کتاب فراهم کرد. دوران تثبیت، دوران دوم تاریخ سینمای ایران بود که تا ۳ دهه بعد از کودتای ۲۸ مرداد ادامه یافت. سینمایی که فیلمفارسی نامیده شد و کاملا بیمحتوا بود. حرکتی را که دکتر کوشان آغاز کرد و به تثبیت رساند.
وقایع سیاسی آن دوران مانند کودتای ۲۸ مرداد در تاریخ آن دوره سینما چقدر مؤثر بود؟
کودتای ۲۸ مرداد در این مرحله بسیار مؤثر بود، زیرا سینمای ملی ما زیر سلطه رفت. مملکت ما از نظر سیاسی، فرهنگی و اقتصادی زیر سلطه غرب قرار گرفت و طبیعی بود که سینما هم به عنوان عضوی از خانواده فرهنگ نمیتوانست بینصیب بماند. توجه داشته باشید که چه برای ورود فیلم خارجی و چه تولید فیلم داخلی در هرم سینما، چه کسانی دکه زده بودند: برادران رشیدیان که جاسوس انگلیس به شمار میرفتند، واردکننده تمام محصولات کمپانی «آرتورانگ لندن» بودند. آنها فیلمهای خارجی را وارد کرده، دوبله میکردند و در سالنهای سینما به نمایش میگذاشتند. برادران رشیدیان به اتفاق دکتر بوشهری پور، قره گوزلو و پهلبد که همگی وابستگان به دربار بودند، در نوک هرم واردات فیلمهای خارجی و تولید فیلمهای داخلی قرار داشتند. زمانی که فیلمهایی مانند «کلفت خوشگله» روانه سینماها شد، هنرپیشهای هم مانند «لاندا بوزانکا» آمد، وقتی فیلم «مردی که دو بار میتواند» ساخته شد، سینمای بیمحتوای فارسی ما هم به سوی ابتذال بیشتری رفت و پناه برد به مهوش که «مهوشیسم»، «گنج قارونیسم»، «قیصریسم» هر کدام در طول یک دهه بر سینمای ایران حکومت کردند.
سرویسهای جاسوسی خارجی یا داخلی مانند ساواک هم در عرصه سینما دخالت مستقیم میکردند؟
در این سه دهه به خصوص بعد از کودتای ۲۸ مرداد که همه چیز زیر سلطه و فشار ساواک بود و ساواک مسئولین، فیلمسازان، پیشکسوتان و پیشگامان سینمای ما را هدایت میکرد. البته حرکتهایی به طور مقطعی انجام شد، اما همه ناگزیر بودند در مسیری که برایشان ترسیم شده بود، حرکت کنند. در چنین شرایطی فرخ غفاری فیلم «جنوب شهر» را ساخت، ابراهیم گلستان فیلم «خشت و آیینه» را کارگردانی کرد و زکریا هاشمی «سه قاپ» را نمایش داد. اگرچه این سه فیلم میتوانست رگههای امیدوارکنندهای را در سینمای ما زنده کند، اما در آن فضای خفقان بار جز تشدید فضا حاصل دیگری نداشت. متأسفانه با انحرافاتی که توسط همین کمپانیها و واردکنندگان و دلالهایی که ایجاد شد، یک خاکستر فراموشی روی این سه جنازه سینمای ایران پاشیده شد و سینما به سوی ابتذال عمیقتری رفت. در همین دهه بود که «مهوشیسم» برای مقابله با بریژیت باردو (هنرپیشه فرانسوی) در سینمای ایران جای گرفت. در دهه دوم «گنج قارونیسم» حکومت کرد که من هم در این فیلم بازی کردم، اما سینمایی بود که از نظر محتوا غلط بود و مردم را به نشستن و یک لقمه نان و پیاز و آبگوشت خوردن تشویق و ترغیب میکرد و هر نوع حرکت را به فراموشی میسپرد و در زمینههای سیاسی و اقتصادی هم همین تفکر از طرق دیگر تبلیغ و ترویج میشد. در دهه سوم، دیگر اصل فیلمسازی در حال از بین رفتن بود. در این دهه من تنها کسی بودم که آمدم فیلمسازی را در سینمای ایران زنده نگه دارم و اولین فیلمم را با سرمایه خودم به نام «دوستان یکرنگ» ساختم. البته این فیلم هم یک فیلمفارسی بود و در ادامه همان جریان هرمی سینمای ایران به شمار میرفت.
چه سالی این فیلم ساخته شد؟
قبل از دهه ۴۰ بود، بعد از آن دو فیلم هم برای استودیو «عصر طلایی» ساختم. البته آن موقع در رأس تمام استودیوها، استودیوی میثاقیه بود و من بعد از ساختن فیلم «گل گمشده» مورد توجه آنها قرار گرفتم و میثاقیه قراردادی با من بست که فیلم «فرار» را برایشان ساختم که مورد اقبال روشنفکران آن زمان قرار گرفت که البته از نظر تجاری سودی نداشت، اما مورد تأیید تمام منتقدین قرار گرفت که حتی فیلم سال هم انتخابش کردند و در مجله «ستاره سینما و فیلم و هنر» به چاپ رسید. بعد از این فیلم به این نتیجه رسیدم که با تهیهکنندهها نمیشود کار کرد، برای همین یک تشکیلاتی درست کردم به نام «آریانا فیلم» که پاتوق یک سری از نویسندگان و روشنفکرانی که نگاهی به سینمای موج نو داشتند، شد.
حکومت «قیصریسم» بر سینما
دربار نیز بر تأسیس «آریانا فیلم» کمک کرد؟
البته از طرف دربار هم کمکهایی صورت گرفت. در «آریانا فیلم» هدفم این بود خلاف حرکتی که سینمای ملی انجام میدهد، پیش بروم. اولین فیلم خودم را با آقای «جلال مقدم» با یک نگاه فرهنگی آغاز کردم. یکی دیگر از فیلمهایی که ساختیم «سه دیوانه» بود که همه میگفتند باید اسمش را چهار دیوانه بگذارید! چون دیوانه چهارم، خود من بودم. بعد از آن با «مسعود کیمیایی» آشنا شدم و چون دیدگاهها و فرهنگ شناخت سینماییمان بهم نزدیک بود، فیلم «قیصر» را ساختیم. برای این فیلم، کیمیایی آزادی کامل داشت و فیلم در فضایی کاملا آزاد ساخته شد. کیمیایی توانست با فیلم «قیصر» یک دهه سینما را به سوی خود جلب کند. که دهه سوم، به نام «قیصریسم» شد و «قیصریسم» حکومت کرد. از دهه سوم به بعد بود که خیلیها وارد سینمای ایران شدند، مثلا «عباس کیارستمی» با تیتراژ «قیصر» وارد سینما شد و بعد به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان رفت.
بعد از «قیصر» چه فیلمی تولید کردید؟
بعد از «قیصر» فیلم «خداحافظ رفیق» را با «امیر نادری» ساختم، بعد هم به «باربد طاهری» کمک کردم تا فیلم «رگبار» ساخته شد. در یک دهه بیش از ۱۰ یا ۱۵ کارگردان، فیلمبردار و هنرپیشه به سینمای ایران تحویل دادم که آن روز به من گفته میشد، شباویز راهگشای سینمای نوین ایران بود. «بهروز وثوقی» از آریانا فیلم و فیلم «قیصر» شد «بهروز وثوقی» قبل از آن، یک هنرپیشه دست دوم بود که اوج کارش در فیلمهای ملودرام و احساساتی ساموئل خاچیکیان مثل «خداحافظ تهران» و «بگذار گریه کنم» بود و قبل از آن هم فیلم «صد کیلو داماد» را بازی کرده بود، اما با فیلم «قیصر» راهش باز شد. «جلال مقدم» هم با آریانا فیلم معروف شد، اما هر وقت میآمد، اول آروغی میزد و با همان آروغ میگفت: «آیانا فیلم»!
درباره فیلم «قیصر» روایتهای متفاوتی از جریان تهیه و تولید آن وجود دارد و خیلیها نیز مدعی مشارکت در ساخت این فیلم هستند. واقعیات ساخت این فیلم چیست؟
راست میگویید. امروز خیلیها ادعا دارند که فیلم «قیصر»، کار آنهاست. «مازیار پرتو» میگوید «قیصر» را من ساختم، «بهروز وثوقی» و «پوری بنایی» هم همین ادعا را دارند و خود کیمیای هم هست! معلوم نیست چقدر و چند درصد این فیلم مال چه کسی است. یادم هست زمانی که تولید فیلم به اتمام رسید، حدود ۱۶.۵ پرده (یعنی دو ساعت و چهل و پنج دقیقه!) شده بود و در نمایش خصوصی صدای همه را درآورد، زیرا بسیار بیدر و پیکر بود و ریتم کندی داشت. بهروز ۲۵ درصدی را که با من شریک بود به هم زد. «اسفندیار منفردزاده» حتی حاضر نشد برای فیلم آهنگ بسازد. کیمیایی هم متأثر شده بود. خلاصه من و منفردزاده و وثوقی با «مازیار پرتو» نشستیم و فیلم را مونتاژ مجدد کردیم و به ۱۴ پرده رسید، اما باز هم ریتم آن کند بود. با میثاقیه صحبت کردم. یک صدابرداری داشت به نام محمدی. او هم فیلم را دید و گفت هیچ چارهای نیست جز این که فیلم مجددا مونتاژ شود و ۳- ۴ پرده دیگر کوتاه گردد. من خانی را هم پیشنهاد کردم و خلاصه به اتفاق میثاقیه، خانی و محمدی به اتاق مونتاژ رفتیم، در را هم بستیم تا کار را شروع کنیم و از آخر فیلم، مونتاژ را آغاز نمودیم. آخر فیلم همان سکانس قصاب خانه بود که کیمیایی با دوربین روی دست و به صورت مستندگونه گرفته بود. مقدار زیادی پلان گوشتهای آویزان شده را فیلمبرداری کرده بود و چند پلان هم تصویر بهروز را نشان میداد که از لابهلای گوشتها رد میشد و با «سرکوب» برخورد میکرد و بعد از آن برمیگشت و داخل ریل قطار میشد و به سمت کافه میرفت. که ما این قسمت را درآوردیم و انتهای فیلم همان ایستگاه قطار شد و سکانس قصابخانه و کشتارگاه که خیلی طولانی بود را هم کوتاه کردیم. خلاصه فیلم ۹.۵ پرده شد، یعنی ۵ پرده و نیم از فیلم را کوتاه کردیم. فیلم را مجددا به نمایش گذاشتیم. منفردزاده، کیمیایی و بهروز وثوقی و چند نفر دیگر آمدند تا فیلم را ببینند.
کیمیایی از تدوین راضی بود؟
کیمیایی اول ناراحت شد، اما بهروز و اسفندیار و بقیه خیلی خوشحال شدند. بعد از آن منفردزاده قرار شد موزیک فیلم را بسازد که ملودی آن را من پیشنهاد دادم و به او گفتم چیزی بساز که در مایههای ضرب زورخانه و این حرفها باشد. او هم خیلی خوب موزیک را ساخت که هنوز هم شنیدنی است و از آن پس باب موسیقی فیلم جدی در سینمای ایران باز شد. در همان ده دقیقه اول فیلم که «ناصر ملک مطیعی» با موسیقی روی صحنه میآید، مردم میخکوب میشوند.
مازیار پرتو هم گفته من هم در قیصر حضور داشت؟
نه، ایشان حضور نداشت. فقط من، میثاقیه، خانی و محمدی بودیم. که خلاصه فیلم به زمان ۱۰۰ دقیقه رسید. یعنی همین نسخهای که الان شما میبینید که همه خوششان آمد و «بهروز وثوقی» هم دیگر اعتراضی نداشت.
بهروز وثوقی بعد از قیصر خیلی پرکار شد. بخصوص با برخی خوانندگان ترویج هنری تشکیل داد.
قضیه زوج هنری شدن «بهروز وثوقی» و امثال گوگوش، به روابطی که بهروز درون دربار پیدا کرده بود باز میگشت. او با اشرف رابطه داشت و مرتب به دربار رفت و آمد میکرد که افتضاحش بالا آمد و دربار از او خواست که این ماجرا طوری که به حیثیت دربار شاه لطمه نخورد، تمام شود که گویا خود شاه هم وارد قضیه شده بود و قرار شد که یک رابطهای بین بهروز و گوگوش برقرار شود و آنها در فیلمهای مشترک بازی کنند که فیلمهایی مانند «ممل آمریکایی»، «ماه عسل»، «همسفر» و ... تدارک دیده شد. بعد از بازی در فیلم های مشترک این دو نفر به هم علاقهمند شدند، در حالی که گوگوش، هنوز به طور رسمی همسر «محمود قربانی»، صاحب «کاباره میامی» بود. برای این که این وصلت صورت بگیرد هویدا هم وارد میدان شد و طلاق گوگوش را از قربانی گرفت، تا روابطش با وثوقی عملیتر شود. به این ترتیب پای بهروز از دربار کوتاه شد، اما به قیمت معروفتر شدن او.
قیصر: اصل یا کی؟
بعداز «قیصر« جریانی در سینمای ایران راه افتاد که آنرا موج نو خواندند البته برخی نیز این جریان را به فیلم «گاو» ساخته داریوش مهرجویی نسبت میدهند که در سال ۱۳۴۸ تولید و اکران شد، اما از آن پس خیلیها وارد گود ساختن فیلمهای موج نویی شدند؛ حتی کسانی که تا دیروز فیلمفارسی نمیساختند. چه اتفاقی افتاده بود که چنین تغییر نگرشی در سینمای ایران صورت گرفت؟
ما به کارمان ادامه دادیم. موقعیتی که برای من به وجود آمده بود، باعث شد تا به عنوان دبیر اتحادیه تهیهکنندگان انتخاب شوم و از سوی وزارت فرهنگ و هنر هم تشویق شده بودیم و برایمان نامه داده بودند که هر تهیه کنندهای فیلمی مانند «قیصر» یا «گاو» بسازد، از سوی وزارت فرهنگ تشویق میشود. بنابراین در اتحادیه تصمیم گرفتیم که همه تهیهکنندگان در هر سال باید یک فیلم موج نویی بسازند و واقعا هم تشویق و ترغیبشان کردیم و این کار استمرار پیدا کرد. مثلا فیلم «درشکهچی» ساخته شد، آن هم توسط کسی مانند «منوچهر صادقپور» که از فیلمفارسی سازان قهار بود. در کنار آن، «هژیر داریوش» با سرمایه تل فیلم، فیلم «بیتا» را ساخت و خیلی از فیلمسازان نسل جوان وارد صحنه شدند. کیمیایی هم فیلم بعدیاش را به نام «بلوچ» ساخت که در واقع کارگروهی بود و «مهدی میثاقیه»، سرمایهاش را گذاشت، اما باز هم فیلم «قیصر» نشد. این فیلم به مردم آموخت که باید روی پای خودتان بایستید، حق گرفتنی است نزنی میزننت، نکشی میکشنت پاشنههایتان را ور بکشید و حقتان را بگیرید. در آن دوران ما مسئله قصاص را مطرح کردیم، یعنی گفتیم که با قصاص میتوان به حق خود رسید. «قیصر» در واقع قاتلین خواهر و برادرش را قصاص میکند. این جملهای که من میگویم را یکی از نویسندگان معروف آن موقع گفت که تنها فیلمی که در آن زمان به دادگستری وقت «نه» گفت، فیلم «قیصر» بود.
اما اصل داستان فیلم «قیصر» از فیلم معروف «نوادا اسمیت» گرفته شده بود. کیمیایی هم که عشق فیلمهای وسترن آمریکاست و آن فیلم را از حفظ بود...
بله، اواخر سال ۴۶ یا اوایل سال ۴۷ بود؛ یک شب در رستورانی انتهای خیابان سلطنتآباد (پاسداران) شام میخوردم که «بهروز وثوقی»، کیمیایی را به من معرفی کرد. درباره سناریوی «قیصر»، صحبت کردیم. گویا قبل از آن چند تهیهکننده از جمله میثاقیه و اخوانها آن را خوانده و رد کرده بودند، اما من در همان برخورد اول، «کیمیایی» را جوان بسیار خوب و مؤدبی دیدم و برای فردای آن روز دعوتش کردم به استودیو «آریا فیلم»، آمد و قصهاش را که در یک کتابچه خطی نوشته بود، خواند. خوشم آمد، دیدم قصه اصیل است، حرف دارد، مسائل سنتی نیز در آن وجود دارد منتهی کمی میبایست بر رویش کار شود. در سناریوی اولی که مسعود نوشته بود شخصیت «فرمان» زنده نبود و قصه از قطاری که قیصر با آن میآمد شروع میشد. پیشنهاد دادم که فرمان را زندهاش کنیم و ده دقیقه اول بدون حضور بهروز باشد.
عباس کیارستمی هم با این فیلم وارد سینمای ایران شد؟
کیارستمی آن زمان جوان بود و بعد از ساخت «قیصر» از در دفتر «آریانافیلم» وارد شد و گفت میخواهم کار کنم. گویا قبلا با کیمیایی صحبت کرده بود و او گفته بود باید با تهیهکننده حرف بزند. طرحش را برایم توضیح داد و من موافقت کردم. یک روز که در حیاط استدویو با «مازیار پرتو»ایستاده بودیم با یک عده به اصطلاح جاهل گردن کلفت آمد و گفت یک فیلم بردار به من بدهید تا از اینها فیلمبردرای کنم. ما همه تعجب کردیم. گفتم از چی اینها میخواهی فیلمبردرای کنی، گفت از خالکوبیهایشان. البته آنها مدام به کیارستمی میگفتند خب باید کی را بزنیم!؟ به پرتو گفتم از صحنههایی که کیارستمی میخواهد فیلمبرداری کن. که قبول نکرد و گفت این دیگر چه مسخرهبازی است. خلاصه یکی از دستیاران فیلمبردار استودیو را وادار کردم تا از آن چه کیارستمی موردنظرش است فیلم بگیرد. او هم از بازوهای خالکوبی شده آنها فیلم گرفت و بعد که کیارستمی پلانها را مونتاژ کرد و آورد، خیلی عالی شده بود. واقعا برق از سه فاز ما پرید، زیرا بسیار زیبا و قشنگ انتخاب کرده بود و استعداد خوبی هم داشت.
کیمیایی قواعد فیلمفارسی را میشناخت
اما «قیصر» به نوع رواج تازهای از «جاهلبازی» در سینمای یاران بود. «قیصر» مملو از عناصر فلم فارسی است. از تجاوز و خیانت و جاهل بازی بگیرید تا آن رقص طولانی کافه...
رقص طولانی کافه را مجبور بودیم بگذاریم، چرا که این خواست سینمادارها بود؛ فیلم فارسی و موج نو هم نداشت. در هر فیلمی بدون تعارف باید یک صحنه رقص کافه وجود داشت، زیرا این فرمول سینمای ایران بود؛ حتی زد و خورد هم همینطور. رفتن قهرمان فیلم به کافه، فرمول سینما بود و ردخور هم نداشت. حالا میخواهد مهدی مشکی باشد یا علی بیغم و یا قیصر، مجبور بودیم این صحنهها را در فیلم بگذاریم وگرنه باید جواب پس میدادیم.
نظر «کیمیایی» چه بود؟ موافق بود یا مخالف؟
چیزی نمیتوانست بگوید، چون چارهای نداشت. البته صحنههای کافه و دوستی قیصر با آن زن کافهای را خودش نوشته بود و صحنه عرقخوری قیصر در کافه و آن رقص طولانی در فیلمنامه وجود داشت. کیمیایی با قواعد سینمای فیلم فارسی آشنایی داشت. فیلمهای بعدیاش مثل «داش آکل» و «بلوچ» هم این صحنهها را داشت.
اعلام ورشکستگی سینمای موج نو
اما همین سینما موج نو نیز نتوانست تماشاگر سینمای یاران را راضی کند و سینمای ایران با همه فلیم فارسیها و موج نوهایش ورشکسته شد. حتی شما خودتان به عنوان رئیس اتحادیه تهیهکنندگان ورشکستگی سینمای ایران را اعلام کردید.
بله؛ درست است. تماشاگر سینمای ایران دیگر با این نوع فیلمها راضی نمیشد. فیلمهای موج نو حتی آن فروش و استقبال فیلم فارسی را هم نداشتند اگر حمایت و پولهای دربار و سازمانهای وابسته به دولت نبود، حتی یکی از آن فیلمها قدرت تولید نداشتند. میثاقیه، «سینما کاپری» را به نمایش همین فیلمها اختصاص داده بود. اما اندکی از آن فیلمها توانستند به فروش خوبی برسند از جمله «قیصر» که آن هم تبلیغات زیادی پشت سرش بود، تقلید از «قیصر» و همان حاکمیت «قیصریسم» آن قدر شور شد که دیگر حوصله مردم را سر برد و کسی از این دسته فلیمها هم استقبال نکرد. سال ۵۶، قدرت ملای سینمای ایران بسیار اندک شد و قدرت تولید فیلم نداشت.
رژیم شاه برای نجات سینمای ایران اقدامی نکرد؟
کار به جایی رسید که حزب ستارخیز شاه مستقیما وارد میدان شد. جلسات متعددی با عوامل حزب و وابستگانش برگزار شد تا چارهای اندیشیده شود و سینمای ایران را نجات دهند. یادم هست که در آن جلسات «محمد علی فردین»، «علی عباسی»، «ناصر تقوایی»، «آلبرت کوچویی»، «سعید مطلبی»، «مسعود بهنود»، «اسحاق زنجانی»، «علیرضا میبدی» و «داریوش همایون» به عنوان قائم مقام دبیر کل حزب حضور داشتند (که حالا در شبکههای آن طرف مشغول بد و بیراه گفتن هستند) خود مسئولان حزب با تأکید شخص شاه و توسط «قاجار مظفری» معاون حزب رستاخیز، طرح ۱۸ مادهای را دادند که سینمای ایران زنده شود، اما نشد. مردم دیگر آن سینما و آن فیلم ها را نمیخواستند و سینماها یک به یک تعطیل میشدند. من هم در روزنامههای آن زمان، رسما اعلام کردم که سینمای ایران ورشکسته شد.
در چه تاریخی اعلام ورشکستگی کردید؟ آیا بر اثر وقایع انقلاب بود؟ نه، هنوز ماجراهای انقلاب به طور گسترده شروع نشده بود. اواسط سال ۵۶ بود که اعلام ورشکستگی کردید؟ آیا بر اثر وقایع انقلاب بود؟
نه؛ به نظر من مردم دیگر آنگونه فیلمها را نمیپسندیدند، نه فیلمفارسی میخواستند و نه موج نو. سطح فکرشان بالا رفته بود. نگاه دیگری پیدا کرده بودند. کتابهای شریعتی میخواندند و نوارهایش را گوش میدادند. دیگر «بهروز وثوقی»، «گوگوش»، «قیصر» و «آقا مهدی کلهپز» و ... برایشان جالب نبود و خواستههای بیشتری داشتند.
ارسال نظر