چهارشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۱:۰۰

برادران «دالوند» در گفتگوی تفصیلی با سینماپرس

سازندگان«رستم و سهراب»: خلاء امروز کودکان ما اسطوره‌ها هستند/ نمی‌توان در عرصه رقابت جهانی منتظر اقدام حمایتی دولت ماند

کیانوش و داریوش دالوند

سینما پرس: صابر اله دادیان/ مقام معظم رهبری، در یکی از فرمایشاتشان در مورد فردوسی و شاهنامه می فرمایند، این ها را باید دید، باید خواند، باید گفت ، باید شناخت و تعبیر کرد؛ این کار ها را باید انجام دهید چرا که اگر شما انجام ندهید غربی ها خواهند کرد. پس چرا ما به فرمایشات و مطالبات ایشان عمل نمی کنیم؟ من اعتقاد دارم که خلأ امروز کودک ایرانی همین قهرمان ها و اسطوره ها است.

چند هفته ای است که انیمیشن موفق و بین المللی« رستم و سهراب» ساخته کیانوش دالوند و با تهیه کنندگی داریوش دالوند، بعد از گذشت چند سال از تولید و پخش در کشورهای اروپایی و آسیایی، بالاخره رنگ اکران در سینماهای کشور را نیز به خود دیده است. البته فصل اکران و تعداد سالن هایی که در اختیار این فیلم قرار گرفته است، حکایت از فراییند بیمار و معیوب زمانبندی اکران فیلمهاست که بی سیاستی بعضی از مدیران مربوطه را نیز شامل می شود. فیلمی که مناسب کودک و نوجوان است و با پشتوانه فروش چند میلیون دلاری خارج از کشور خود می توانست مستعد فروش بالایی در کشور خودمان باشد، با بی تدبیری  در فصل سرمای سینما و در زمان امتحانات کودکان، نوجوانان و حتی دانشجویان به اکران درآمده است، تا نشان دهد می توان فیلمی خوب و پر فروش در سطح بین الملل را با بی تدبیری در پایین ترین سطح فروش نگه داشت و به نوعی جلوی موفقیت آن را گرفت و بارقه امید را نیز از چشم فیلمسازان و عوامل جوان آن دور کرد!

اما گفتگوی ما با برادران دالوند روی دیگری از این تدبیر و امید را که در دل سازندگان آن وجود دارد به ما نمایش می دهد، گپ و گفتی که که خواندن و مرور کردن آن خالی از لطف نیست و می توان در خلال صحبت های این برادران بروجردی، امید بیشتر، همت پویا تر و اراده ای قوی تر از قبل را در وجودشان برای تولید  اثر پویا نمایی بعدی شان مشاهده کرد.

*آقای دالوند، نگاه شما در ارتباط با تولید فیلم سینمایی انیمیشن در این مقطع زمانی چیست؟

داریوش دالوند: من شخصا به عنوان یک تولید کننده و در مقام تهیه کننده نگاهی که به تولید انیمیشن سینمایی در این برهه زمانی از کشورم دارم، نگاهی تماما فنی و تکنیکی نیست، که مثلا آیا در این صحنه ابروی کاراکتر من آنطور که کارگردان می خواهد حرکت کرده است یا نه! البته این جزئیات هم به سهم خود شان که سهم بزرگی نیز هست، جایگاه مهمی در رسیدن من به هدفم دارند، ولی من اگر این امر جزئی هم محقق نشد تولید را رها نمی کنم. من در حال کار با تیمی هستم که کارگردانم، مجری طرح و مدیر تولید هم هست. کارگردان من درگیر تولید و مختصات آن است به همین خاطر ما همدیگر را متقابلا درک می کنیم.

*منظورتا از درک متقابل یکدیگر چیست؟ تعامل شما با برادرتان به عنوان یک کارگردان چگونه است؟

داریوش دالوند: کارگردان من کسی نیست که مانند خیلی ها بنشیند و به تهیه کننده یا سفارش دهنده دستور دهد که من فلان و بهمان چیزها را نیاز دارم و تا آن ها نباشد دست به کار نمی برم. این صحبت ها برای سینمای ما جواب نمی دهد و در انیمیشن که هیچ گاه اتفاق نمی افتد. در این نگاه به ظاهر حرفه ای و هالیوودی کارگردان می گوید، من فلان لوکیشن را می خواهم. تیم تهیه وقتی با این خواسته مواجه می شوند حتی حاضر هستند کره زمین را دور بزنند تا در کشوری در آسیا آن لوکیشن را برای کارگردان و فیلم پیدا کنند.

در غرب کارگردان یعنی موجودی لوس و تمامیت طلب که می خواهد همه چیز را در اختیار داشته باشد، معذرت می خواهم منظورم توهین به جایگاه کارگردانان نیست من از شرایط و امکانات تولیدی صحبت می کنم.  می خواهم بگویم که چقدر محیط و اجتماع فرق می کند. کارگردان باید دستش باز باشد اما در چه شرایطی؟ نه در شرایطی که کارگردان من با رعایت همه مسائل اقتصادی و کمبود بودجه ها و ... در نهایت مجبور می شود که خاضعانه از من بخواهد که به نظرت یک نیروی مدل ساز استخدام کنیم؟ در حالی که می داند بدون وجود نیروی بیشتر کار پیش نمی رود. نه! در این شرایط نمی تواند دست کارگردان ما باز باشد تا از لحاظ فنی و حتی هنری هر آنچه ایده آلش است را پیاده کند. این تعاملی است که از لحاظ تولیدی بین من و کارگردان وجود دارد و هر دو شرایط و وضع دیگری را درک می کنیم و متعاقب با آن تصمیم خود را می سنجیم.

داریوش دالوند

*نگاه تولیدی شما چقدر با چارچوب قوانین تولید در دروس دانشگاهی که در دانشگاه های ما قرار است آموزش داده شود و دانشجو تولید را هم بیاموزد فرق دارد؟

داریوش دالوند: ببینید نگاه آکادمیک و دانشگاهی سرجای خودشان، اما نگاه عمل گرایانه مسئله و چیز دیگری است.  نگاه آکادمیک است که می تواند مسیر و آینده راه را نشان دهد، نبود این نگاه یعنی مرگ! اما بودنش نیز به منزله حیات نیست! این ها لازم و ملزوم یکدیگرند. این است که ما با این نگاه تولیدی به کلیت کار نگاه کردیم و با خود گفتیم که بالاخره در همین شرایط هم تولید کنیم و قدمی به جلو برداریم بهتر از این است که تولید نکنیم و تنها شاهد پیشرفت جهانگیر انیمیشن غرب باشیم.

کیانوش دالوند: در همان برهه ای که ما می خواستیم درگیر تولید حرفه ای شویم، یکی از مدیران مستند تجربی به ما پیشنهاد داد که بیایید و همین داستان را با کیفیت عالی در ۲۰ دقیقه تولید کنید، او هم قصد بدی نداشت و می خواست تا گرهی از مشکل را باز کرده باشد. اما ما مقاومت کردیم و به هیچ عنوان راضی نشدیم تا از قالب سینمایی بیرون بیاییم. ما می خواستیم انیمیشن سینمایی برای اکران عمومی در سینماهای ایران و حتی جهان بسازیم. و این کاری است که باید در این مملکت بشود و ادامه پیدا کند.

*البته  شرایط اقتصادی سینمای ما اکنون ایجاب نمی کند که ما یک انیمیشن سینمایی را از لحاظ مالی و تولیدی حمایت کنیم. شما می دانید که تولید یک انیمیشن درجه یک در سطح بین الملل بودجه ای بیش از تمام بودجه سازمان سینمایی ما در یک سال دارد.

داریوش دالوند: خیلی از دوستان من می گویند تو چطور بدون این که سرمایه گذاری برای کار پیدا کرده باشی و قراردادی قطعی بسته باشی تولید کارهایت را شروع می کنی؟ از رستم و سهراب که بگذریم کارهایی که اکنون در دست تولید داریم از جمله دندان نیش و رستم و اسفندیار، کارهایی از این جمله اند. من در جواب به آن ها می گویم که من در اطرافم هنرمندان کننده ای دارم که برایم از همه چیز با ارزش ترند. من نمی توانم به هنرمندم بگویم بروید تا کار و بودجه اش تصویب شود! اگر اینطور بود مطمئن باشید الان بهترین ها را در کنارم نداشتم. من ترجیح می دهم همیشه در حال تولید باشم و پس از آن به دنبال بازار یابی اش باشم. و یا در حین تولید.

*برای خیلی ها پرسش مطرح است که چگونه برای اولین بار کاری که هنوز در ایران پخش نشده فروش جهانی داشته است.

داریوش دالوند: این اتفاق بسیار بزرگ و خجسته ای برای سینمای ما است. ما حتی ابتدا صداگذاری فیلم را به زبان انگلیسی انجام دادیم و لیپ سینک شخصیت ها نیز با زبان انگلیسی صورت گرفته است. ما از سال ۲۰۱۰ در کشورهای اروپایی و بازارهای جهان برای فروش و عرضه کار به دنبال خریدار بودیم. ما با این تفاسیر باز هم از رقبای هالیوودی عقب تر هستیم. آن ها از سیناپس داستان و حتی مراحل ایده یابی به دنبال عرضه و بازار جهانی فیلم خود هستند. برای ما نیز شاید این گونه نبود اما از جایی در جریان تولید همین در نظر گرفتن بازار جهانی به منزله پیش فروش عمل می کند و ما می توانیم تولید را ادامه دهیم.

*پس شما از قبل پیش بینی فروش جهانی آن را می کردید و برای دیده شدن آن ابتدا به بازار جهانی فکر کردید.

داریوش دالوند: بله، در همه جای دنیا اینطور است که فیلم هایشان را پیش از آنکه در جشنواره ها در معرض دید عموم قرار دهند ابتدا امتیاز فروش آن را به بسیاری از کمپانی ها و کشور ها می فروشند. ما نیز از ابتدا با تولید دموهای کوتاه و تبلیغاتی بازار خود را پیدا کردیم. در مورد کارهای تولیدی امروزمان نیز همین است. این همان شیوه کار تولیدی است که من به آن عقیده دارم و اطمینان دارم که روزی این شیوه تولید منجر به تلید اثری در سطح داستان اسباب بازی ۳ هم خواهد شد. شاید این ادعا برای خیلی ها عجیب و خنده دار باشد. اما باید به تاریخ نگاه کرد تا حقیقت را دریافت. مگر خود شخص والت دیزنی توانست تولیداتی مانند داستان اسباب بازی ها و یا از این دست را ببیند؟ دیزنی حتی نتوانست اکران سیندرلا را که تولید خودش بود ببیند. اما راه و مسیری که او ایجاد کرد این عرصه را برای نسل های بعدی باز کرد و حالا می بینید که انیمیشن های مطرح جهان همیشه در صدر پرفروش ترین های تاریخ سینما هستند.

ما تا چه زمانی باید صبر کنیم و ببینیم که آیا دولت می خواهد برای تولید انیمیشن در این کشور پول بدهد یا نه؟ ما نمی توانیم در تولید و در این عرصه رقابت جهانی صبر کنیم تا دولت با تولید کننده هماهنگ شود.

داریوش دالوند

*آقای دالوند در ارتباط با انتخاب فضای محیطی فیلم و دوره زمانی که شما برای داستان رستم و سهراب انتخاب کردید انتقادهایی وجود دارد، مثلا این که زمان هخامنشیان با زمانی که رستم و سهراب می زیسته اند از هم فاصله بسیاری دارند. در این ارتباط نظرتان چیست؟

کیانوش دالوند: غربی ها وقتی فیلمی یا داستانی در ارتباط با سه هزار سال پیش یا چهار هزار سال پیش خودشان می سازند، خودشان را چطور نشان می دهند؟ هرودت می گوید وقتی اسکندر وارد تخت جمشید می شود، گویی مشتی چوپان وارد متمدن ترین شهر جهان شده اند، در حالی که خیره مانده بودند به عظمت و بزرگی بناهای تخت جمشید. آن هایی که چیزی برای عرضه کردن ندارند ببینید با چه شکوه و عظمتی تاریخ و اساطیر خود را بازگو می کنند. آن وقت من ایرانی با این تمدن هفت هزار ساله وقتی رستم و سهراب را می خواهم به تصویر بکشم، کوخ نشین و غار نشین نشان دهم؟  ما در معماری کاخ ها و فضای محیطی فیلم، از تخت جمشید استفاده کردیم، چرا که معتقدم پیش از تخت جمشید نیز تمدن های بزرگی در ایران وجود داشته است، مانند مادها و ... که شما آثار بجامانده از آن تمدن ها را بعد از چند هزار سال می بینید و به آن ها افتخار می کنید.

داریوش دالوند: البته همانطور که می دانید اعتقادی نیز وجود دارد که کیخسرو در شاهنامه را برداشتی از کورش کبیر دانسته اند و به نوعی کورش همان کیخسرو است. ما پس از بررسی این پیشنهاد با توجه به داستان و کشش های بصری دوره هخامنشی آن را با کمال میل قبول کرده و به کار گرفتیم.

کیانوش دالوند: دل من ایرانی می سوزد وقتی می شنوم در همین اواخر دوره قاجار و حتی اوایل پهلوی بر روی خرابه ها و به جا مانده های تخت جمشید، تکه های بزرگی از طلا پیدا می کرده اند. این تکه ها به جای مانده از بنای عظیم سقف تخت جمشید بوده است که تماما تنیده شده از طلا بوده. من در فیلم هیرو محصول سینمای چین، وقتی عظمت و بنای کاخ پادشاهشان را دیدم، گویی داشتم تجسمی از تخت جمشید را می دیدم و با خودم گفتم، این بنا بازسازی تخت جمشید ما است. و مطمئن باشید از شکوه و عظمت تاریخ و بناهای ما در فیلم های غربی و شرقی بیشتر استفاده می کنند تا خودمان.

*در واقع شما یک هماوردی از اسطوره ها و تاریخ باشکوه هخامنشیان و بناهای با عظمت تاریخی کرده اید تا بتوانید این حس غرور ملی را  به مخاطب بهتر منتقل کنید و برای مخاطب غیر ایرانی هم یک چینش مناسب از فرهنگ اساطیری داشته باشید. جدا از این که شما با ساخت یک اثر انیمیشن الزاما بازگو کننده واقعیت یک دوره تاریخی نیستید و باید تخیل کنید و یک جهان تازه و در عین حال اصیل و ملی خلق کنید. این تخیل و نوآوری خاصیت انیمیشن است و از اصول سینما است. 

داریوش دالوند: بله دقیقا همینطور است. من تا چه زمانی باید بنشینم و شاهد این باشم که با داشتن این همه اسطوره، هنرمند و الگوهای مناسب رفتاری و اخلاقی در کشورم و دینم، غرب برای فرزندان ما و آینده آن ها الگو سازی کند؟  تا کی باید فرزندان ما پازل بتمن ها و سوپرمن ها را درست کند. ما پیش از اکران رستم و سهراب، محصولات فرهنگی این شخصیت ها را در قالب لوازم التحریر و پازل و دیگر بازی ها و نوشت افزارها روانه بازار کردیم. رستم و سهراب صرفا یک انیمیشن نیست، و می تواند به یک جریان فرهنگی و ملی تبدیل شود.

*مانند جریانی که در مقابل باربی و تهاجم محصولاتش؛ با دارا و سارا شروع شد. البته برخی مشکلات و عدم تبلیغ درست و فراگیر موجب شد که آن جریان تداوم نیابد و همه گیر نشود.

کیانوش دالوند: ممکن است شخصیت سازی ما از لحاظ تکنیکی در سطح و کیفیت باربی غربی ها و دیگر شخصیت های ساختگی شان چون سوپر من و بت من نباشد، اما می دانیم که این شخصیت ها همه از ما هستند و از اساطیر فراموش نشدنی فرهنگ ما هستند که با خون و روح ما عجین شده اند. ما با چندین تولید کننده بزرگ در شهرستان ها صحبت کرده ایم که بیایند و محصولاتی مانند پتو، تخت و ... با تصویری از شخصیت سهراب تولید کنند. همانطور که دیده اید بچه ها با دیدن فیلم، چه پسر و چه دختر با شخصیت سهراب ارتباط خوب و دوست داشتنی برقرار کرده اند.

داریوش دالوند: در بروجرد بچه هایی داریم که هشت تا ده مرتبه فیلم را دیده اند. نه از روی تعصب و نه از روی حمایت فیلم یا سفارش بزرگ ترهایشان، بلکه بخاطر دوست داشتن شخصیت سهراب! اگر در تهران می گذاشتند که تبلیغات درست صورت بگیرد و در اکران مشکلاتی به وجود نمی آوردند هم همین اتفاق می توانست بیفتد. بچه های زیادی را به شخصه دیده ام که بعد از دیدن فیلم حرکات رزمی سهراب را در نبردش با رستم تقلید می کنند و خودشان را سهراب می دانند. ما تا کی باید منتظر باشیم که غرب و هالیوود خط مشی ما را تعیین کند.

چند سال دیگر باید کار می کردیم تا کودکان ما تا این حد تحت تأثیر شخصت های ملی و اسطوره ای ما مانند سهراب قرار بگیرند؟ بگذارید خاطره ای را برایتان بگویم. در سینما ایران از سالن دار فیلم شنیدم که می گفت، کودکی پس از دیدن فیلم به مادرش گفته است که تو چرا آخر داستان را اشتباه برای من تعریف کرده ای؟ منظور او مرگ سهراب به دست پدرش بود. شما هیچ کودکی را پیدا نخواهید کرد که  دوست داشته باشد مرگ سهراب را ببیند. چرا که به شدت ناراحت و نا امید می شود.

کیانوش دالوند

کیانوش دالوند: شما در سرگذشت هیچ یک از ابر قهرمانان هالیوود مرگ آن ها را نمی بینید. حتی تولد آن ها نیز مشخص نیست. نه پدرهایشان مشخص هستند و نه مادرهایشان. آن وقت این شخصیت ها می شوند اسطوره های کودکان ما.

*حتی با دنبال کردن زندگی شخصیت های ابر قهرمان ها در کمیک بوک های مارول نیز نمی توان به تولد و یا مرگ آن ها رسید. و حتی شخصیت هایی مانند سوپر من تولدشان مانند تولد قدیسی است که گویی از طرف خداوند به بشریت هدیه شده اند.

کیانوش دالوند: در مورد شخصیت بت من نیز همین گونه است. بت من مانند کودکی حضرت یوسف از درون چاه بیرون کشیده می شود. این ها همه فکر شده است و در اثر گذاری بر روی مخاطب نقش دارد.

داریوش دالوند: ما تا کی بیاییم در داستان ها و روایت هایمان لطفعلی خان زند را بکشیم، امیر کبیر را بکشیم، جلال الدین خوارزم شاه را بکشیم،  رستم را بکشیم، سهراب را بکشیم ... پس کودک ایرانی قهرمانش کجاست؟ چطور باید قهرمانش در دل او زنده باشد؟ کودک باید اسطوره و قهرمانی نامیرا داشته باشد یا حداقل در آن داستانی که شاهد اش است قهرمان خود را در مواجه با مرگ و نیستی نبیند. نمایش سوگ سهراب و سهراب کشان که از قدیمی ترین تعزیه ها و نمایش های ما است برای کودک امروز که به دنبال بت من و سوپر من است دیگر فایده ای ندارد و اثر گذار نیست.

این صحبت نسل امروز نیست، بلکه جوان سی ساله ما نیز با این اسطوره ها و فرهنگ و آیین خود دور افتاده است. در یکی از سالن های سینما گزارشگر خانمی با من مصاحبه می کرد و در صحبت هایش عکس تهمینه را بر روی پوستر نشان داد و فکر می کرد که تهمینه مادر رستم است! این یک فاجعه است که حتی جوان سی ساله ما آن هم در جامعه رسانه ای کشور، آنقدر با اسطوره های خود بیگانه شده است. ما و متولیان فرهنگ این ها را از او گرفته ایم. ما باید عرضه کننده و نمایشگر این اسطوره ها در قالب آثار فاخر فرهنگی باشیم.

مقام معظم رهبری، در یکی از فرمایشاتشان که در مورد فردوسی و شاهنامه است، می فرمایند، این ها را باید دید، باید خواند، باید گفت ، باید شناخت و تعبیر کرد؛ این کار ها را باید انجام دهید چرا که اگر شما انجام ندهید غربی ها خواهند کرد. پس چرا ما به فرمایشات و مطالبت ایشان عمل نمی کنیم؟ من اعتقاد دارم که خلأ امروز کودک ایرانی همین قهرمان ها و اسطوره ها است. نبود قهرمانانی مانند سهراب، که کودک با دیدنش، روش شمشیر زدن او را تقلید کند. ما باید جزئیات داستان ها و حماسه های اساطیر خودمان را به زیباترین شکل روایت کنیم.

*در صحنه ای که سهراب سوار بر اسبش می شود و از مادرش جدا می شود تا به دنبال سرنوشت خود برود، کودکانی که در سالن نمایش بودند همه سوت و کف می زدند، این اتفاق بزرگی است که کودک ایرانی برای قهرمانش سوت بزند و تشویقش کند.

داریوش دالوند: در صحنه ای که رزم رستم و سهراب است و رستم نمی تواند از پس سهراب بر بیاید و با خستگی تمام دست از مبارزه می کشد، ما جزئیات بسیار زیادی را در تصویر داشتیم و کیفیت کار بسیار بالا بود، بر روی تصویر رستم نیز اپرای رستم و سهراب اثر لوریس چکنوااریان شنیده می شد،  پس ما می توانیم از لحاظ کیفی هم حرفی برای گفتن داشته باشیم، اما حرف ما تنها این نبود. ما می خواستیم به هر قیمتی شده است کودک ایرانی قهرمان خود را بر پرده سینماها ببیند. پس این از نتوانستن ما و یا گروه تولید نیست، بلکه برعکس، از خواستن است. خواستن هدفی بزرگ که خدارا شکر بالاخره بعد از چندین سال و با تحمل سختی های زیاد محقق شد. برای من مهم است که کیفیت تصویرم بر روی پرده سینما بسیار بالا باشد اما از آن مهمتر دیده شدن آن است و روبرو شدن مخاطبم با قهرمانی که پیش از این، رنگ پرده سینما را به خود ندیده است چراکه  نسل امروز ارتباط خودش را با او در سطح کاغذ و نوشتار از دست داده است.

من معتقدم که تنها و تنها این راه با کار کردن و دیده شدن و مجددا کار کردن ارتقاء پیدا می کند. این راهی است که نباید از بین برود و می توان آن را با کارهای بعدی هموار تر و زیباتر کرد.

*در مورد اکران فیلم بگویید، چرا همزمان با پخش محصولات فرهنگی فیلم در بازار، با شروع مدارس اکران را آغاز نکردید؟ آنطور که خبر دارم تازه قرار است سانس مدارس آغاز شود در حالی که چند هفته از اکران می گذرد.

داریوش دالوند: فیلم ما را در بدترین فصل اکران و همزمان با بیست و پنج فیلم دیگر اکران کرده اند. این اکران یعنی قربانی کردن فیلم. به خصوص یک انیمیشن که مخاطب اصلی آن گروه سنی کودکان و نوجوانان هستند. این هفته ها فصل امتحانات تمام گروه های سنی است که مخاطب اصلی فیلم هستند.

کیانوش دالوند: پیش از این جلسه یکی از دوستانم که خودش از تولید کنندگان حرفه ای انیمیشن است، برای دیدن فیلم رفته بود اما نتوانست بلیط گیربیاورد و فیلم را ببیند، تنها بخاطر وضع بد اکران و برخورد برخی سالن دارها و حتی متصدیان گیشه.  یکی از دوستانمان که با خانواده برای دیدن فیلم به سینما آزادی رفته بودند، به این دلیل نتوانستند فیلم را ببینند که سانس اکران فیلم را از ساعت هشت و نیم شب به یازده و پنجاه و پنج دقیقه شب تغییر داده بودند! آن هم در روز جمعه. شما فکر کنید کدام خانواده ای روز جمعه، در شرایطی که صبح زود شنبه باید کودکش را به مدرسه بفرستد و اضطراب و نگرانی امتحان او را نیز دارد، نیمه شب جمعه به سینما می رود که هنگام طلوع خورشید فردا به خانه برگردد؟

داریوش دالوند: من خودم چند روز پیش به یکی از بهترین سینماهای پردیس تهران رفتم که به نوعی خود را حامی فیلم هم می دانند، برای سانس ساعت ۱۶ بلیط می خواستم، اما به من گفتند که باید به حد نصاب برسد تا فیلم را نمایش دهیم. منظور از حد نصاب ۵ نفر است. و این در شرایطی است که فیلم دیگرشان در سالن یک سینما تنها با داشتن ۷ یا ۸ نفر اکران می شود. و آن ها با پیش فرض این که فیلم ما نمی فروشد، حتی اقدام به بلیط فروشی هم نمی کنند. و مخاطبی را که برای دیدن فیلم آمده هم می رانند. 

یا در مورد دیگری من برای دیدن فیلم به سالنی رفتم و از گیشه دار بلیط رستم و سهراب را خواستم، فکر می کنید چه جوابی به من داده است؟ به راحتی و با حالتی بد می گوید که این فیلم انیمیشن است ها!! فلان فیلم را بروید که خنده دار است!! کجای دنیا در کدام فرهنگ، بلیط فروش چنین خیانتی به یک فیلم در حال اکران می کند؟ این ها نمی دانند که در سرتاسر دنیا و به خصوص غرب، این انیمیشن است که موتور فروش سینماها و حتی فیلم های جهان است! در بازار فیلم کن من به شخصه شاهد بودم که کمپانی های پخش چگونه با تشنگی به دنبال به دست آوردن امتیاز پخش انیمیشن ها بودند، و کمپانی صاحب امتیاز فیلم با فروش انیمیشن می توانست بیش از ۱۰۰ فیلم زنده درجه یک و دو هم در کنار آن بفروشد. یعنی فیلم های میجری که شاید ۲۰۰ میلیون دلار بابت ساخت آن هزینه شده است و سخت می فروشند هم در کنار آن انیمیشن و بخاطر آن فروخته می شوند و دیده می شوند. همه جای دنیا اینگونه است و به همین خاطر شما همیشه فیلم های انیمیشن را در رده های نخست فروش جهانی می بینید ، اما در مملکت ما از مدیران تا سالن دار و حتی گیشه دار به خود اجازه می دهند که فیلم را نابود کنند و جلوی دیده شدن آن را بگیرند.

کیانوش دالوند

*شما وظیفه تان را در قبال ملی گرایی و عرقی که داشتید به درستی انجام دادید اما ادامه ماجرا با شما نیست و سیستم است که باید وظیفه خود را در قبال یک اثر ملی با رویکرد ملی و اساطیری ایران، درست انجام دهد. اگر هر کسی و هر سیستمی وظیفه و دین خود را به این نگاه و کوشش ملی که انجام شده درست انجام دهد می بینیم که راه برای تولید انیمیشن و یا فیلم هایی بهتر در ارتباط با تاریخ و اسطوره های مملکتمان هموارتر می شود و آرام آرام نگاه ها تغییر کرده و می توانیم جایگزینی برای قهرمانان غربی برای کودکان و نوجوانانمان پیدا کنیم.

کیانوش دالوند: ببینید ما در انیمیشن یک جامعه نو پا هستیم و این جامعه نوپا متأسفانه به دلیل همین نوپا بودنش در این راه، از یکدیگر حمایت خوبی نمی کنند، حمایتی که باعث پیشرفت و تعالی این سینما بشود اکنون وجود ندارد. چرا که سینما در کشور ما انیمیشن را یا قبول ندارد و یا اگر داشته باشد خیلی خصمانه به چشم یک هوو به آن نگاه می کند. به دید چیزی که ممکن است جا را برای آن ها تنگ بکند. در کنار این قضیه چیزی که شاهد آن هستیم این است که حتی خود جامعه انیمیشن هم تولیدات یکدیگر را تاب نمی آورند و آن را به انواع گوناگون آگاهانه و نا آگاهانه می زنند.

در حالی که در سینما این گونه نیست و الان یک جوی به وجود آمده که در تبلیغات وسیعی یک فیلمی بی خود و بی جهت بزرگ می شود در حالی که وقتی نگاه می کنید می بینید فیلم نه یک شاهکار است و نه حتی یک فیلم خوب، اما به خاطر همین تبلیغات و حمایت های صنفی و درونی سینما فیلم دیده می شود و مطرح می شود. چنین چیزی در انیمیشن ما هنوز به وجود نیامده است و معمولا اولین فیلم ها در این سیستم قربانی می شوند. فیلم دوست خوبمان آقای عظیمی، تهران ۱۵۰۰ اکران شد، بسیاری از منتقدین یا جرأت نکردند که فیلم را نقد نکنند به این دلیل که می گفتند ما انیمیشن بلد نیستیم ! و یا اگر نقد می کردند طوری بود که فیلم دیده نمیشد. در حالی که منتقد باید برای فیلمساز و آیندگان و حتی خواننده خود سازنده باشد. ما آمده ایم تا این راه سخت و ناهموار را به یاری خدا و با کمک دوستان و دیگر فیلمسازان انیمیشن هموار کنیم.

* ممنون از وقتی که برای این گفتگو گذاشتید.

 

 

 

 

 

 

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.