سه‌شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۸:۲۸

وقتی دیه گو مارادونا هم با دست خدا گل می زند!

فیلم سینمایی«من دیه گو مارادونا هستم»

رویکرد: در این اثر فیلمساز در پی القا این مفهوم است که هر دروغ و تقلبی که توسط حکومت و صاحبان قدرت به مردم گفته می شود در نهایت با سرپوشی از همان جنسی که کار مارادونا را توجیه کرد مستور می شود.

"من دیه گو مارادونا هستم" آخرین ساخته بهرام توکلی است که در جشنواره سی و سوم فجر در بخش سودای سیمرغ به نمایش در آمد .


توکلی بعد از فیلم های" بیگانه" و "آسمان زرد کم عمق" به زعم خویش اثری متفاوت را خلق کرده است.اثری که بر پایه شعار "فرافکنی دسته‌جمعی جهت کاهش عذاب وجدان عمومی" ساخته و پرداخته شد. نکته جالب این اثر حضور حسن بلخاری به عنوان مشاور هنری فیلم است. کسی که او را به عنوان تحلیلگر و نمادشناس فیلم های هالیوودی می شناسند و حضور وی در این پروژه و قرار گرفتن نام او در تیتراژ توجه بسیاری از اهالی رسانه و منتقدان را به خود جلب کرد.


در خلاصه داستان این فیلم آمده است: تو می دونی من از چیه مارادونا خوشم میاد؟ از اینکه تو زندگیش هیچوقت واقعیت و رویا براش مرز نداشت، وقتی بازی می کرد با همه وجودش بازی می کرد، پرواز می کرد، بازی نمی کرد، وقتی معتاد شد یه کوه کوکائین می ریختن جلوش که بکشه همه چیز و تا تهش می رفت، خودشو لوس نمی کرد… همه اش برای این بود که واقعیت و رویا براش مرز نداشت، اگه هم داشت اون نمی تونست مرزشونو تشخیص بده.


فیلم روایتگر زندگی فرهاد نویسنده ای است (با بازی سعید آقاخانی) که قصه فرد دیگری (با بازی صابر ابر) را دزدیده است و با این کار او صابر ابر تصمیم به خودکشی گرفته است اما فرهاد برای جبران این سرقت ادبی تصمیم گرفته تا داستان زندگی اطرافیانش را بنویسد و به صابر ابر بدهد تا وی را از خودسوزی منصرف کند.
 


 

داستانی که قرار است توسط فرهاد نوشته شود از پرتاب یک سنگ به شیشه و شکستن آن و معرفی خانواده او و ارتباط آن ها با خانواده خاله او آغاز می شود.چالش ها و بحران هایی که در خانواده این دو خواهر روی می دهد محور داستان فرهاد است که یکی ازآن ها در رفاه مادی و جزو طبقه مرفه و دیگری جزو خانواده های فقیر و جنوب شهری هستند . فیلم روایت روانی هاست.هر خانواده در این فیلم همچون تیمارستانی است که درون خود چند نفری کیس روانی دارد.حتی نویسنده متضرر که با بازی صابر ابر است یک روانی است که برای رئال شدن قصه اش چند نفر را به کشتن داده.خلاصه ما قرار است در یک ریتم تند و در ساختاری شلوغ و پر بازیگر و پر دیالوگ بحران های روانی ها را ببینیم.

 

 

تمام داستان در مرزی از خیال و واقعیت دست و پا می زند و قصد دارد به هر طریق طعنه خود را به جهانی دروغین که رسانه ها برایمان ساخته اند بزند.حتی آن جا که نویسنده داستان برای پایان قصه اش با اینکه چندین نفر از اعضای خانواده به دلایل مختلف مانند خودکشی ، اعدام و ایست قلبی راهی گورستان شده اند به دنبال یک پایان خوش است یک بار دیگر نگاه انتقادی فیلمساز بر آنچه رسانه ها به اجبار قدرت های حاکم برایمان تصویر می کنند و هیچ گاه باور نمی شود کاملا مشخص است.

اما با توجه به شعار فیلم تیر خلاص درست زمانی است که با اشاره به گل زدن مارادونا با دست کارکرد رسانه ها و فرافکنی جمعی زیر سوال می رود.چرا وقتی مارادونا در جام جهانی با دست گل می زند همه دنیا او را تشویق می کنند و بعد او می تواند در مصاحبه خود به رسانه ها و مردم بگوید این "دست خدا" بود!؟


به نوعی فیلمساز در پی القا این مفهوم است که هر دروغ و تقلبی که توسط حکومت و صاحبان قدرت به مردم گفته می شود در نهایت با سرپوشی از همان جنسی که کار مارادونا را توجیه کرد مستور می شود.

اما شاید در لایه های زیرین فیلم انتقادات فیلمساز تنها به کارکرد کلی رسانه های جمعی معطوف نباشد و گستره نقد و کنایه هایش مربوط به فضای جامعه ای باشد که این رسانه ها در آن قرار دارند و گویا به اجبار و از روی ناچاری ناگزیرند از اینکه در چارچوب های تعیین شده قرار گرفته و مطابق میل صاحبان قدرت روایت های خود را از وقایع داشته باشند.
 


"من دیه گو مارادونا هستم " در ظاهر یک کمدی تلخ روشنفکرانه است که تفسیر های فرامتنی آن بسیار جدی است .حرف هایی که فیلمساز قصد داشته تا در یک روند رازگونه و با استفاده از دیالوگ های خاص بیان کند معطوف به جامعه ای است از هم گسیخته ، متشنج و درگیر اختلافات داخلی جدی که در این تنازعات از دادن قربانی نیز ابایی ندارد چرا که در نهایت قرار این است که داستان این همه در گیری و تناقض و آشفتگی با وجود تلفات انسانی و مادی با پایانی خوش و دروغین و البته سفارشی به خورد مخاطب داده شود.

فیلم تهی از هر مفهوم معنوی است ومدام بر طبل پوچی و پوچ گرایی می کوبد.اخلاق و فضیلت های اخلاقی نه از جنس دینی و نه حتی از جنس سکولار آن در فیلم وجود ندارد.توکلی این بار در سیاه نمایی جامعه خویش بی آنکه به ریشه های اجتماعی آن اشاره ای کند کم نگذاشته است.تو گویی این همه سیاهی توسط قدرت های حاکم به جامعه او الصاق شده بی آن که خود افراد در ایجادش تاثیری داشته باشند و جالب این که مشاور محترم فیلم که در نماد شناسی فیلم های هالیوودی و دشمن شناسی خود را مدعی می داند این بار در ایجاد تصویری سیاه از جامعه و ترسیم نماد های یک جامعه آشفته و سیاه و پوچ گرا به توکلی کمک های شایانی کرده است.

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.