جمعه ۱۶ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۱:۲۰

نگاهی به تازه ترین اثر درمیشیان

لانتوری؛ درامی مستند گونه در محکومیت خشونت اجتماعی/ رجعت یک فیملساز به عدالت!

رضا درمیشیان

سینما پرس: با توجه به فیلم پرحاشیه و حامی فتنه قبلی رضا درمیشیان، لانتوری نوعی آسیب شناسی جدی نگاههای شبه روشنفکرانه وی و همفکرانش در بررسی موضوعات یک جامعه دینی و اسلامی همچون قصاص است که اگرچه از لحاظ ساختار و کارگردانی اثری ضعیف تر نسبت به " من عصبانی نیستم" تلقی می شود اما برای جبران، اقدامی موثر است.

فیلم سینمایی« لانتوری» به نویسندگی و کارگردانی رضا درمیشیان، شب گذشته با تأخیر در نمایش و البته کمی جنجال و بهم ریختگی در عدم هماهنگی، در آخرین سانس از نمایش فیلم ها در کاخ جشنواره بر روی پرده رفت تا شاهد یکی از پر مخاطب ترین فیلم های جشنواره باشیم. فیلمی که توانست جمعیتی بیش از حد ظرفیت سالن اصلی و بالکن را پای فیلم بنشاند.

فیلم با نماهایی درشت و دیتیل هایی از لب و دهان کاراکترهایی نامعلوم آغاز می شود، در پلان هایی که به سرعت در پی هم می گذرند و دیالوگ هایی که در هم گم می شود. فضای فیلم از همان ابتدا عصبیت خود را به بیننده منتقل کرده و مخاطب را برای دیدن فیلمی پر تنش آماده می کند.

در اولین سکانس های فیلم بعد از اینسرت های متوالی با دوربینی کاشته و ثابت روبرو هستیم که همانند مستندهای گزارشی مقابل شخصیت هایی قرار گرفته، کاراکترهایی که نام و شغلشان در زیر تصویر تایپ شده و به ساختار و فرم مستند گونه فیلم بیشتر صحه می گذارند.

اما کاراکترهایی که مقابل دوربین قرار می گیرند و با نگاه به دوربین مخاطب را مستقیما طرف صحبت و نگاه خود قرار می دهند، بازیگران نام آشنایی هستند که مدام به بیننده یادآوری می کنند که فیلم بر روی پرده یک اثر سینمایی داستانگو است و نه یک مستند گزارشی.

شخصیت ها که متشکل از یک زن فعال اجتماعی، یک دکتر مرد، یک راننده میان سال، چند زندانی در سلول و یکی دو دانشجو است که اکثرا از حضور بازیگران شناخته شده ای بهره برده است.

اما فیلم در اصل از جایی آغاز می شود که صحبت راجع به گروه خلافکاری به طور واحد از چند فرد شنیده می شود، گروهی که همه افراد آن به غیر از یک نفر مقابل دوربین مستند گونه حاضر هستند و از خود و تیم خلافکارشان می گویند.

نوید محمد زاده که شخصیت پاشا را در فیلم بازی می کند به گونه ای رئیس این گروه است، گروهی که از زور گیری، دزدی و ... در همه نوعش در پرونده خود مورد دارند ولی گویا داستانی که قرار است آن را بازگو کنند داستان دیگری است.

باران کوثری که نامش در فیلم هم باران است، تنها عضو دختر گروه است که گویی رابطه ای قدیمی و دوستانه هم با پاشا دارد. اما باران هم در لوکیشن سلول زندان در مقابل دوربین مستند نشسته و از پاشا سخن می گوید. مخاطب در دو شیوه روایتی داستان را بر پرده سینما می بیند، یکی به صورت مستند گزارشی در گفت و گوهایی تک نفره که شخصیت ها مقابل دوربین دارند و دیگری ساختاری داستانی که از دوربین روی دست، اینسرت و ... در فیلمبرداری اش به صورت معمول استفاده می کند و شرح روابط اعضای گروه و خلافکاری های متعددشان را به تصویر می کشد.

نوید محمد زاده که مشخصا بیشتر اشارات به اوست کانون فیلم قرار می گیرد و رفته رفته داستان حول محور او شکل می گیرد.

داستانی که از عشق و دلدادگی او به دختری با نام مریم سخن می گوید. علاقه ای نابرابر و صرفا یک طرفه که از سوی پاشا به صورتی مصرانه به مریم ابراز می شود و لایه لایه انگیزه ها و پیامدهای این رابطه در گفت و گوهای شخصیت ها فاش شده و در روایت داستانی مقابل دوربین تعریف می شود.

مریم که کاراکتری مشخص و تیپیکال است از هر حیث با شخصیت پاشا در تضاد و تقابل قرار دارد. مریم یک روزنامه نگار و عکاس اجتماعی است که با شهامت، غرور و اعتقاد خاصی برای رسیدن به عدالت های اجتماعی و فردی افرادی که به زعم او مظلوم واقع شده اند و توان دفاع از خود برابر جامعه بی رحم را ندارند فعالیت می کند و یک لحظه هم از پا نمی شیند.

اما ساختار روایی داستان صرفا به طور خطی روایت داستانی خود را پیش نمی برد و زاویه دید خود را با محدود کردن زاویه دید راوی از سوی پاشا به سمت تعلیق می برد تا جایی که برای بیننده مشخص نیست که مریم چگونه به چنین شخص خلافکاری دل داده و با او دوستی ای برقرار کرده است که حتی حاضر شده به خاطر او به نزدیک ترین دوستش(بهناز جعفری) دروغ بگوید.

اما با جلو رفتن فیلم متوجه این رابطه یک طرفه می شویم و عشق و علاقه بی منطق و بیمارگونه پاشا به مریم که به هیچ وجه از سوی مریم پذیرفتنی نیست و همان میزان اصرار و پافشاری پاشا را در برقراری ارتباط بیشتر در پی دارد.

فیلم در پرده سوم موضوع خود را فاش کرده و ماجرای اسید پاشی را محور کنش و تخاصم قرار می دهد.

هنگامی که در گفت و گوها مشخص می شود که از همان اول هم پاشا دستگیر شده و حالا قرار است با رأی دادگاه قصاص شود، داستان جان تازه ای گرفته و پیچ جدیدی به داستان افزوده می شود.

«قضاوت» در پی عمل خشونت بار و بی رحمانه اسید پاشی اوج بحران، همذات پنداری و تصمیم گیری از سوی قهرمان فیلم است که در فصل سوم فیلم محوریت داستان قرار می گیرد.

از سویی با توجه به فیلم پرحاشیه و حامی فتنه قبلی رضا درمیشیان، لانتوری نوعی آسیب شناسی جدی نگاههای شبه روشنفکرانه وی و همفکرانش در بررسی موضوعات یک جامعه دینی و اسلامی همچون قصاص است که اگرچه از لحاظ ساختار و کارگردانی اثری ضعیف تر نسبت به " من عصبانی نیستم" تلقی می شود اما برای جبران، اقدامی موثر تلقی می شود. 

در پایان باید گفت درمیشیان در رندانه ترین حالت، موضوعی اجتماعی را دستمایه کار دوم خود قرار داده که هم معضل روز جامعه به حساب می آید و هم پرداختن به آن به شیوه مستند و جاری کردن کلام و اعتقادات اجتماعی کارگردان از دهان شخصیت هایی به مثابه مردم جامعه فشار اجتماعی حاکم بر فیلم اول درمیشیان را از او و فیلمش بر می دارد.

در جایی از دیالوگ های پایانی فیلم، دکتر خطاب به فیلمساز مستند پشت دوربین که گویی همان سازنده فیلم« عصبانی نیستم» است می گوید، نقد من به شما این است که بجای پرداختن به تلخی های اجتماع زیبایی های آن را ببینید و انقدر تلخ اندیش نباشید. کلامی که در دیالوگ های بعدی و از زبان دلواپسان از یک سو و از سوی دیگر دانشجویان جوان پاسخ داده می شود، پاسخی که از دهان مردم است اما از ذهن تلخ اندیش کارگردانی که رندانه توجیهی در پرداخت به ایده های تلخ اجتماعی اش یافته و توانسته خوب آن را به اجرا بگذارد.

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.