جمعه ۱۶ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۶:۵۱

«ابد و یک روز» یا «ا...بَد و دیگر هیچ»؟!

یادداشت موشکافانه شمقدری از لایه های پنهان یک فیلم/ پازلی سیاسی اجتماعی که «وطن» را سرشار از نکبت و آلودگی می بیند!

ابد و یک روز

سینماپرس: جواد شمقدری فیلمساز و رئیس سابق سازمان سینمایی طی یادداشتی معتقد است فیلم سینمایی " ابد و یک روز"  به رغم برخی اظهارات در تایید محتوای به اصطلاح اجتماعی این فیلم، پازلی را در کنار برخی آثار داخلی و خارجی ضد ایرانی تکمیل می کند تا دیگر شکی باقی نماند که  جامعه ایران اسلامی همه ظرفیت های لازم را برای فرو پاشی و نابودی کامل دارد!

فیلم" ابد و یک روز" در کنار دو فیلم "۳۰۰" و "یک خانواده محترم"  سه گانه ای را شکل می دهد که به خوبی جمله معروف رییس جمهور جنجالی آمریکا یعنی جورج بوش پسر را تایید می کند که ایران محور شرارت است!

 اگر فیلم ۳۰۰ تمدن ایرانی و امپراطوری هخامنشی را به سُخره می کشاند و آن را دیو سیرت، خشن، بیرحم، بی منطق و وحشیانه نشان می دهد،  فیلم سینمایی"  یک خانواده محترم " نیز انقلاب اسلامی را در همه وجوه آن به سخره می کشاند  تا اثباتی باشد بر ادعای غربی ها که اگر این انقلاب  اجازه یابد  امپراطوری ایرانی را احیا کند باز شاهد وحشت و خشونت و بی منطقی خواهیم بود و حال فیلم" ابد و یک روز"  پازلی را تکمیل می کند تا دیگر شکی باقی نماند که  جامعه ایرانی همه ظرفیت های لازم را برای فرو پاشی و نابودی کامل دارد.  
هیچ نکبت و آلودگی باقی نمی ماند که خانه ی فیلم ابد ویک روز از آن عاری باشد. دیو اعتیاد و فقر و تنگدستی و خشم و بی عاطفه گی بر همه تار و پود این خانواده تنیده شده و اگر آخرین رمق های عاطفه برادر و خواهری باقی مانده که می تواند ته مانده های علایق وابستگی خونی را به غلیان بیاورد تنها کارکردی که دارد آن است که قطره اشکی سرازیر شود و بغضی بر گلو بنشیند و گرنه در تصمیمات و تغییر رفتارها هیچ اثری نمی گذارد.

آرامترین، معتدل ترین و دلسوزترین شخصیت خانه ی این فیلم (سمیه)، چاره ای ندارد خود را قربانی کند و برای گذر از همه این مصیبتها و بدبختی ها به یک اجنبی فروخته شود. اجنبی که خود در چنبره فقر و ترور و ناامنی و استیلای خارجی بر همه مقدراتش دست و پنجه می زند و چشم به کمک های خارجی دارد تا بتواند ملت خود را از سیاه چاله اقتصاد فرو پاشیده و ناامنی نهادینه شده و آینده بی فروغ  نجات دهد.  
"ابد و یک روز" ظاهرا روایتگر یک واقعیت اجتماعی است. رنگی از رئالیسم دارد که باعث شده بعضی را متقاعد کند  فیلمساز تنها خواسته بر دردهای اجتماعی  انگشت بگذارد، اما  تمرکز فیلم بر یک چاردیواری که تقریبا با وحدت لوکیشن نیز همراه هست، شکی باقی نمی گذارد که این ساختار بیش از آنکه بخواهد بیان یک نابسامانی در یک خانواده این شهر باشد تصویری از ایرانشهراست. ساختار روایی و نمایشی این فیلم کاملا قابلیت دارد که در صحنه تئاتر به اجرا در آید و همه خوب می دانند که نمادها در تئاتر و نمایش صحنه ای، یک الزام  هنری است. پاکسازی خانه از ترس ماموران کشف مواد مخدر بی شباهت به اتهام پاکسازی ایران از عناصر اورانیوم غنی شده ای است که از ترس ماموران بین المللی آژانس اتمی باید رخ دهد. دعوای مدام دو برادر که اتفاقا بخشی هم بر سر همین مواد دردسر ساز است بی شباهت به دعوای سیاسی دو جناح در کشور نیست. مشکل بزرگ این خانواده آن است که پدر را از دست داده است. نسلی بود که پدر تاجداری را از این کشور بیرون انداخت و بعد از آن بود که همه این مشکلات برسر این خانه سرازیر شد. مادر(بزرگ خانواده) نیز خود متهم اصلی است و مشوق و مدافع همان رفتارهای نابهنجاری است که دعواهای پایان ناپذیر در این خانواده را تثبیت کرده است؛ و این مادر آن قدر ناتوان شده که حتی قادر نیست عطسه خود را تحمل کند عطسه ای را که باعث فرحبخشی وجود است، اما اینجا نباید رخ دهد و همزمان ریق وجود او بیرون می زند و نجاست او برای اهل خانه درد سرساز می شود.

در دیپلماسی انقلابهای رنگین انتخابات را بسان یک عطسه سیاسی می نامند که اگر بنیان حاکمیت آنقدر بیمار باشد که هم چون تن رنجوری  که به نسیمی به عطسه می افتد می تواند این عطسه آغاز فروپاشی پاشد.
دختر تجدد طلب، تنها کاری که از دستش بر میاید نجات و نگهداری گربه های افلیج است. جوان این خانواده افسرده و گوشه گیر شده است و افتخار و شرفش به تنها رَد زخمی است که خود بر چهره اش می نشاند تا شاید مردانگی و غیرتی را که کاملا از دست داده است با این خود زنی احمقانه احیا کند. تنها کسی که به او امید می رود راه نجاتی را در پیش پای این خانواده بگذارد نوجوان باهوش این خانواده است که فعلا از معرکه ها به دور نگاه داشته می شود؛ اگرچه او خود زخم خورده خشونت در این خانواده است اما با این حال در کمال ناباوری یکبار در حفظ بنیان خانواده قدمی بر میدارد آنجا که ماموران را فریب می دهد و برادر بزرگتر خود را موقتا نجات می دهد و همین نوجوان(نوید) است که باعث می شود شخصیت معتدل و دلسوز و زحمتکش خانواده (سمیه) در تصمیم خود تجدید نظر کند و از سود و سرمایه آنی وصلت با یک اجنبی بگذرد و بدبختی ها را بپذیرد به امید آنکه بتواند با تربیت و محافظت از این نوجوان او را مهیا سازد تا به دست او (نسل آینده) سرنوشت خانواده را از این همه نکبت وفلاکت و بی حیثیتی نجات دهد ونوید آینده ای بهتر را رقم بزند. همان نسخه ای که برای جمهوری اسلامی توسط اتاقهای فکر و بنیادهای صهیونیستی برای تغییر نظام در ایران طراحی شده و در حال اجراست و به موفقیت آن امیدوار هستند. همه خوب می دانیم که شبکه های اجتماعی و دیگر رسانه های در دسترس چگونه در حال تغییر در سبک زندگی و باورها  و هویت این نسل هستند!  
فیلم "ابد و یک روز" فیلم کامل و بی نقصی نیست، اتفاقا ضعف های بسیاری دارد همچون ماراتن دیالوگهایی که بر آن پایانی نیست و فقط  این نویسنده است که هر بخش از بگو مگوها را همچون پایان هر رُند مسابقه مشت زنی با زنگی  به پایان می رساند. همچنان که  نتوانسته  در نماد سازی ها خوب عمل کند به طوری که تصویر نهائیش کمی مغلوط  و تشخیص آن کمی سخت است. (البته این ضعف عمدی یا سهوی به مدد فیلم آمده است تا در حاشیه امن قرار بگیرد  و راه فراری داشته باشد.) مثل مجسمه سازی است که مهارت لازم را نداشته تا آناتومی همه اعضا را بخوبی بتراشد اما  با کمی دقت می توان تشخیص داد، پیکرتراش اشارت به چه چیزی دارد. برای همین بر بعضی دیرباوران حرجی نیست اگر در تشخیص این پیکر به بیراهه روند و به شک بیفتند و دغدغه خود را که همان بیان متعهدانه و مصلحانه دردهای اجتماعی است بر فیلم حمل کنند و اتفاقا فیلم را دردمندانه و متعهدانه بنامند!

شاید هم این قضاوت و خوش باوری  ریشه در قولی دارد که دبیر جشنواره داده بود که امسال هیچ فیلم سیاه نمایی در جشنواره نیست!  اگرچه این گفتار از نوع ادعاهایی بود که در منطق روانشناسان دلیلی است که اتفاقا فیلمهای سیاه نمای بسیاری هست.  

 در جلسه نقد و بررسی "ابد و یک روز"، تهیه کننده فیلم  ناخواسته و ذوق زده افسوسش را از ساخته نشدن فیلم "مقصد" به کارگردانی بیضایی یادآور شد که نتوانسته بود آن را بسازد، این بیان به گونه ای بود که برداشت میشد شاید با ساخته شدن فیلم ابد و یکروز  کمی از آن حسرت  جبران شده است. اشارتی به این  پرونده شاید بتواند این غفلت را از این دسته منتقدان که خود را در جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی می دانند بزداید. فیلم مقصد در فارابی قرارداد ساخت داشت و در اولین روزهای دولت قبل قرار بود ساخت آن آغاز شود اما مدیریت سینمایی در آن سال جلوی ساخت آن را گرفت و به کارگردان کار پیشنهاد داد بجای مقصد متن دیگری از نوشته های خودش را به  دست بگیرد (فیلمنامه  روزهای اشغال بود که توسط بیضایی سالها قبل نوشته شده بود) و به او تضمین داده شد که قطعا  در ساخت آن کار  یاری خواهد شد که البته کارگردان نپذیرفت و ترجیح داد به آن ینگه دنیا که آن را مهد آزادی و تمدن می دانست رحل اقامت گزیند.  
به نظر میرسد داستان صریح و بی پرده مقصد، تردیدها را از بعضی نیات پنهان بزداید. " مقصد" داستان زنی را روایت می کند که به خاطر وصیت شوهرش چاره ای ندارد جنازه او را به امامزاده ای درخارج از شهر برده و آنجا دفن نماید. راه طولانی است و راننده سر صحبت را با زن عزادار باز می کند. زن کم کم احساس میکند  براستی وی از زندگی بهره و لذتی نبرده است و پایبندی او به بعضی باورها و قیودات باعث شده  از لذت دنیا چیزی نفهمد؛ این سفر باعث میشود او به تصمیم جدیدی برسد ومقصد خود را بیابد. در حالی که جناره شوی او در میان تابوتی است که هنوز دفن نشده، اما او به مقصد خود می رسد. تصمیم میگیرد به وسوسه های راننده  و مرد غریبه پاسخ دهد و پشت به همه باورهایی بزند که تا بحال او را در چنبره ای از خرافات گرفتار کرده بود و نتوانسته از زندگی خود بهره ای ببرد!!

۱۷ بهمن ۹۴
سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر

نظرات

  • نصیری نیا ۱۳۹۴/۱۱/۱۷ - ۰۹:۲۷
    0 0
    شاید نقد جناب شمقدری مانند نظرات همیشگی او باشد که هست کاری فرافکن یک فیلم ساز وعکاس وهنرهای شبیه آن ها موضوع خود را از کجا می آورند ما به همان اندازه که امثال آقای شمقدری دغدغه دارند ودر انقلاب بودند بودیم بعضی کمی نبودند وبعضی بیشتر از من وایشان بودند (من خودم وایشان را می شناسم )پس اگر چنین هست .نقطه سیاهی روی پرده سینما راه پیدا کرده به سینما ربطی ندارد علت جای دیگر است باید به آنجا تعمیر کار فرستاد گرچه در سالیان دراز آقایان از این بابت برای سینما هزینه ایجاد کردند
  • محمد مهدی ۱۳۹۴/۱۱/۱۷ - ۰۹:۵۱
    0 0
    ایکاش سایر رسانه ها هم با دقت به لایه های زیرین فیلم. آن را تحلیل می کردند. مگر می شود فیلمی با این مضمون معنادار ساخته شود و همه مرعوب ساختارش شوند...احسنت بر بصیرتت آقای شمقدری
  • ۱۳۹۴/۱۱/۱۷ - ۱۱:۱۷
    0 0
    اشاره گریمور تهیه کننده فیلم به بیضایی از این جهت است که این فرد را بیشتر به عنوان کسی می شناسند که با جوانها کار می کند و ایشان برای عقده گشایی و فرار از این موضوع و قمپز در کردن از بیضایی و فیلم مقصد نام می برد وگرنه سواد فهمیدن بیضایی را ندارد . حداکثر یه گریمور موفق است.
  • محسن میلادی ۱۳۹۴/۱۱/۱۷ - ۲۳:۳۹
    0 0
    قبل دیدن فیلم این یادداشت را خواندم و فکر کردم با غرض شخصی و کینه نوشته شده اما پس از دیدن فهمیدم واقعا درست و بجا نوشته شده ... بسیار فیلم بد و توهین آمیز و تصویری زشت و مبتذل از خانواده ایرانی ، تصویری بسیار بد از مادر و نمایش بسیار بد و تهوع آور از مردان ایرانی ... متاسفم

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.