جمعه ۱۶ بهمن ۱۳۹۴ - ۲۲:۰۲

نگاهی به جدیدترین فیلم حاتمی کیا

"بادیگارد"؛ روایتی سینمایی و جذاب از اصالت نیروهای واقعی اتقلاب

بادیگارد

سینما پرس: تردید و شک اولین تم فیلم است که از سوی قهرمان وارد ذهن بیینده می شود. شک حیدر به عملی که در دفاع از جان شخصیت سیاسی دکتر انجام داده است او را وارد چالشی درونی با خود و اعتقادات و همچنین گذشته اش می کند.

فیلم سینمایی«بادیگارد» آخرین ساخته ابراهیم حاتمی کیا ساعاتی پیش در اولین نمایش از بخش سودای سیمرغ امروز در سالن اصلی به نمایش درآمد. فیلمی که با استقبال بی نظیر مخاطبین و علاقه مندان سینمای حاتمی کیا روبرو شد و صف طولانی را پیش از شروع سانس در پشت درهای سالن به وجود آورد.

بادیگارد با موضوعی روز و دغدغه ای ملی ساخته شده که نسبت به سینمای سابق حاتمی کیا سینمایی متفاوت است، اما جنس سینمای او همچنان همان سینمای آرمان گرا و کلاسیک است که سینما را در تصویری ترین لحن و حالتش نمایش می دهد. داستان در ارتباط با زندگی یک محافظ (بادیگارد) است که در آخرین ماه های کاریش به سر می برد و انتظار دارد تا چند ماه دیگر بازنشسته شود. شخصیت حیدر با بازی پرویز پرستویی  سرپرست گروه حفاظت از یک شخصیت سیاسی است که در سکانسی ملتهب مراقب جان و امنیت دکتر معاون رئیس جمهور است.

با استقبال مردم بلوچ و سیستانی از دکتر در همان منطقه که بدون هماهنگی قبلی صورت می گیرد اختلافی میان حیدر و تیم مشاوره ای دکتر پیش میاید و در نهایت با رضایت دکتر، حیدر از ترک محل منصرف شده تا امنیت جان دکتر را در دیدار مردمی اش تأمین کند، اما ناگهان با نزدیک شدن فرد بلوچ موتور سوار فضا نا امن شده و حیدر دست به کار می شود!

دکوپاژ فوق العاده حاتمی کیا، فیلمبرداری، بازی ها و موسیقی متن در همان سکانس اول به بیننده نشان می دهد که در این فیلم با حاتمی کیایی طرف است که سال ها انتظارش را بر پرده های سینما می کشیده است.

فیلم با تکیه بر قهرمان فعال و جذابش حیدر می تواند نبض بیینده را در دست گرفته و او را با خود همراه کند. تصویری که از خانواده حیدر یعنی دو دخترش و همسرش با نقش آفرینی مریلا زارعی در فیلم داده می شود نقش اصلی را باور پذیر تر می کند و عمل قهرمانانه او را نه به مثابه عملی اسطوره ای که عملی باورپذیر از سوی سربازان و ماموران حفاظت و امنیت در جامعه معاصر و رشادت هایشان نشان می دهد.

تردید و شک اولین تم فیلم است که از سوی قهرمان وارد ذهن بیینده می شود. شک حیدر به عملی که در دفاع از جان شخصیت سیاسی دکتر انجام داده است او را وارد چالشی درونی با خود و اعتقادات و همچنین گذشته اش می کند که می تواند لایه های کشمکش را از کشمکش های بیرونی و خطرات پیرامون این شخصیت غنا بخشیده و تخاصم اصلی را حول درگیری های اعتقادی و باور های حیدر تصویر کند.

حیدر که تحت فرماندهی اشرفی با بازی امیر آقایی است دردل دل های خود را با او در میان می گذارد، حرف هایی که نه از جنبه رسمی و سلسه مراتبه ایش بلکه بسیجی وار و از دریچه رفاقت بیان می شود، شک حیدر از جنس صداقت و دلسوزی برای نظام و نیز تکیه و تأکید بر اغتقاداتش است. شکی که قهرمان را برای مخاطبش شریف، پاک و دست نیافتنی می کند. همانند دیگر قهرمان های فیلم های حاتمی کیا که با هر بار نمایش آن ها احساس می شود نسل آن ها دیگر منقرض شده و نشانی از حاج کاظم ها در امروز جامعه نیست.

حیدر از اشرفی می خواهد برای خلاصی او از این چالش درونی او را مرخص کند و مسئولیت حفاظت از چهره های سیاسی را از روی دوش اش بردارد. اما اشرفی به عنوان یک فرمانده و مسئول موظف است تا به یکسری قوانین تعریف شده و سلسله مراتب عمل کند. اشرفی در نهایت تصمیم می گیرد تا حیدر را برای حفاظت از شخصیتی علمی به کار بگمارد. جوان نخبه ای به نام میثم با بازی بابک حمیدیان که به اسم نابغه و مهندس از سوی حیدر صدا می شود.

بابک حمیدیان اما جوانی است که نمی تواند بسیاری از مسائل را که باب طبع برخی سیاسیون است بپذیرد و با مقاومت علیه این تصمیم اجباری سعی می کند تا خود را از زیر دید و محافظت شدید حیدر خلاصی بخشد.

اما پیوند شخصیت میثم و حیدر تنها به واسطه کار و وظایف نیست بلکه پیوند ان ها با پیش رفتن داستان به گذشته و اعتقادات و خاطرات مشترک آن ها گره خورده است. خاطراتی زنده و مقدس از سید میرزا پدر میثم که همرزم حیدر در زمان جنگ بوده و رفاقتی عمیق و متعهد با حیدر داشته است. رفاقتی که موجب می شود مادر میثم با بازی پریوش نظریه به دیدار حیدر آمده و از او جدا از رسالت کاری و وظیفه اش قول بخواهد تا از هیچ کاری برای حفاظت و مراقبت از پسر سید کم مذائقه نکند.

همین قول و قرار و عهدی که بین میثم، مادرش و حیدر بر سر مزار شهدا و نیز پدر میثم بسته می شود کار را به جایی می کشاند که قهرمان فیلم با وجود دست خالی و شانه ای بی ستاره و بدنی بی رمق از نا رفیقی ها و نامرامی های نزدیکان، جان خود را برای میثم که به مثابه آبرو و پیشنانی نظام است در طبق اخلاص فدا کند.

شخصیت بازرس در این میان با بازی امیر آقایی، به مثابه غده چرکینی است که گاهی مانند سرطان در بدنی پاک می تواند رشد و نمو کرده و به واسطه وظیفه و عملکردش که برای خودش مشخص و نیز تعریف شده است می تواند تمام اعضای فعال بدن را از کار انداخته و پیکری تنومند را فلج سازد.

حیدر در دیالوگی رو به بازرس، در هنگامی که او را ترک می کند و می داند که نامه تعلیقش او را از کار بی کار خواهد کرد و حتی سابقه خدمت صادقانه اش به نظام را لکه دار می کند به او می گوید که امیدوار است کشتی شان سوراخ نباشد!

سوراخی که شاید تصویر تونل در پایان فیلم که محل شهادت حیدر است استعاره ای از آن باشد. تونلی که حیدر ها و حاج کاظم ها برای پر کردنش باید فدا شوند تا بدنه عایق و عظیم کشتی نظام در دریای مواج و گاه طوفان زده دوران معاصر به گل ننشیند و غرق نشود.

عبور دوربین به طور مواج و سیال از تونل و گذر از بدن بی جان حیدر و تروریست ها و رسیدن به روشنایی خیره کننده پایان تونل، همانا راه نجات و نقطه امید نزدیکی است که  رسیدن به آن خونی را می طلبد که از رگ حیدر ها ریخته می شود تا افق ایران اسلامی به مثابه حیات میثم ها همچنان روشن باشد و بر تارک هستی بدرخشد

نظرات

  • ۱۳۹۴/۱۱/۱۷ - ۰۲:۰۶
    0 0
    احسنت،عالی بود

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.