شنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۲:۱۹

دستاورد طیف فکری خانه سینما در این سالها!

«امکان مینا» و ناتوانی مثلث «محمدی، توحیدی و تبریزی» در ارتباط گیری با مخاطبان سینما

امکان مینا

سینماپرس: در "امکان مینا" باید مثلث فرهاد توحیدی، کمال تبریزی و منوچهر محمدی در جایگاه نویسنده، کارگردان و تهیه کننده که جریان فکری خاصی را در سینما پیگیری می کنند و مدعی سینمایی پیشرو هستند را در فیلم ناکارآمد دانست.

داستان "امکان مینا" در جغرافیا و بحبوحه زمان جنگ در سالهای ابتدایی دهه ۶۰ سیر می کند و روایتگر زندگی عاشقانه زن و شوهری است که تنها سه سال از زندگی مشترکشان می گذرد. میلاد کی مرام در نقش «مهران» خبرنگار جنجالی روزنامه است و همسرش «مینا» که نقش آن را مینا ساداتی برعهده دارد، مشغول درس خواندن برای قبولی در کنکور است. روابط این دو آرام و عاشقانه پیش می رود که با باردار شدن مینا داستان به سمت و سویی دیگر پیش می رود، مینا که به شدت نگران افشا شدن این مسئله برای مهران است، به دنبال راه حلی برای مسکوت ماندن آن است، رفته رفته مهران، متوجه رفت و آمدها و تماس های مشکوک مینا می شود و چندین بار به تعقیب همسرش می پردازد اما هر بار طی اتفاقی موفق به پی بردن راز مینا نمی شود. اما در میانه داستان اتفاقی تمام برداشت های ذهن مخاطب را دگرگون می کند و در واقع جذابیت ایده فیلم نمایان می شود. با رفتن دوست صمیمی مهران به جبهه، سردبیر روزنامه، کیا، سریعا شخص دیگری به نام فریبرز را جایگزین عکاس می کند. در طی چند دیدار کوتاه بین فریبرز و مهران، مهران متوجه می شود که فریبرز اطلاعات دقیقی نسبت به زندگی شخصی او دارد، حساسیت مهران لحظه به لحظه بیشتر می شود که در نهایت با فاش شدن شخصیت اصلی فریبرز متوجه می شود که او جز گروه شناسایی منافقین در دستگاه اطلاعات است که در خانه ای، در حال شناسایی گروهک سازمان یافته ای هستند که یکی از اعضای فعال آن کسی نیست جز مینا، همسر عاشق پیشه مهران.

موقعیت حساس ایجاد شده در میانه داستان جذاب و پرکنش به تصویر کشیده شده است زیرا فی النفسه این جریان بار درماتیک بالایی دارد، بازی میلاد کی مرام نیز تا حدی قابل قبول است اما بهتر از این نیز می توانست صحنه های درگیری ذهنی با خود را به گونه ای روان تر و حسی تر ایفا کند. اما متاسفانه داستان با افشا شدن شخصیت واقعی مینا رو به نزول می رود و گویی از آن چهارچوب ابتدایی فیلم جدا می شود. به نظر ایده جنجالی فیلم نتواسته است در پرداخت، شکل و فرمی پرکشش تا دقایق انتهایی فیلم ادامه داشته باشد، با وجود اینکه برخی صحنه های عاشقانه فیلم با همذات پنداری مخاطب روبه رو می شود اما نمی توان با قطعیت گفت که تمام آنچه که به تصویر کشیده می شود از فیلم نامه ای محکم و بدون اشکال پیروی می کند.

مهران بعد از فهمیدن حقیقت شخصیت مینا، مستاصل است و نمی داند چه تصمیمی بگیرد، اما ناگهان، در روزی که مینا به نوعی تصمیم به فاش کردن اهداف سازمان می گیرد، مهران با عملی غیر قابل پیش بینی و بدون فکر به خانه منافقین پاتک می زند و به سادگی خود را به کشتن می دهد. مشخصا فیلم نامه فرهاد توحیدی از استحکام لازم برخوردار نیست و نتوانسته جذابیت فیلم را به همراه روابط منطقی علی و معلولی اثر در فیلمنامه جاری کند.

همچنین باید مثلث فرهاد توحیدی، کمال تبریزی و منوچهر محمدی را که جریان فکری خاصی را در سینما پیگیری می کنند و مدعی سینمایی پیشرو هستند را در فیلم ناکارآمد دانست. فیلمی که با وجود این سه شخص در محوریت عوامل فیلم نتوانسته به بیان فکری و دراماتیک خود دست یابد، مشخصا از ضعف های بنیادی برخوردار است که نمی توان آن را منحصر به بازی بازیگران، دکوپاژ، تدوین و دیگر امور فیلم دانست.

فیلم امکان مینا بیش از آنکه بخواهد و بتواند در تشکیلات منافقین و گروهک های معاند نظام در دهه شصت به کنکاشی منتقدانه و ظریف دست بزند به تصویر کردن یک لایه سطحی از روابط آدم هایی بی منطق بسنده می کند. روابطی که تا انتهای فیلم برای بیننده نا مشخص می نماید، نه عشقی که میان مینا و مهران است می تواند فیلم را نجات دهد و نه پرداخت دراماتیک هویت جاسوس و منافق شخصیت مینا، چرا که مهم ترین مسأله فیلم مغفول مانده و آن نیاز دراماتیک شخصیت و چرایی کنش از سوی اوست.

در فیلم به هیچ عنوان به چرایی جذب  مینا به گروهک منافقین اشاره نمی شود و به همان اندازه نیز دغدغه های انقلابی مهران و و دلمشغولیش به رژیم و وفاداری به نظام غیرقابل درک و بی منطق است.

باید به این مهم اذعان داشت که کمال تبریزی که خود فیلمسازی در نسل اول انقلاب است و با دیدی که همیشه رگه های سیاسی در آن وجود داشته چطور نتوانسته است تقسیم بندی های شخصیت ها را در درامی انقلابی منطقی از کار درآورد. همچنین فرهاد توحیدی در نقش فیلمنامه نویس اثر نقش به سزایی در این مجهول بودن انگیزه شخصیت ها دارد که می توانست با پرداختی عمیق در چرایی کنش های شخصیت تا اندازه ای فیلم را از استیصالی که گرفتارش شده است نجات بخشد.

اما شاید عملکرد کارگردانی تبریزی در پرداختن به صحنه هایی منصوب به دهه شصت هم جای نقد داشته باشد، تصویر صحنه هایی در دهه شصت که مشخصا می توان وجود عناصری در دهه ۹۰ را در آن پیدا کرد. همچون وجود ساختمان های جدید و ماشین های مدل بالایی که در گوشه و کنار صحنه های لانگ شات انتهای فیلم خود نمایی می کند و ناتوانی کارگردانی را به رخ می کشند که نتوانسته تصویری هرچند کم اما درست از تهران دهه شصت بر پرده سینما نمایش دهد.

شخصیت هایی همچون مادر مینا در فرانسه و یا جاوید که یکی از سرکردگان منافقین است تا انتهای فیلم مجهول الهویت می مانند و کارکرد دراماتیکی در پیش برد داستان و روابط شخصیت ندارند. روابطی که شاید مهم ترین ستون و پایه داستان امکان مینا را به وجو می آورند و بنا به اهمیت شخصیتی همچون جاوید و دستگیری اش برای اطلاعات باید حداقل انگیزه های شخصیت به وضوح در فیلم بیان شود.

در انتها باید گفت گردهم آمدن این سه شخص با سابقه و مدعی در سینما آن هم وابسته به جریان فکری که عملکرد سینمای انقلابی را همیشه با نگاهی منتقدانه و از بالا نگاه می کنند نتوانسته است حداقل های انتظارات مخاطب را از فیلم برآورده سازد. چه رسد انتظاراتی که مسئولین و یا منتقدین و تحلیل گران مسائل سیاسی از فیلمی دارند که مدعی فیلمی عاشقانه و انقلابی است. باید دید پاسخ محمدی و تبریزی به این عقب ماندگی فیلم نسبت به جریان فکری که در سینما وارد کرده اند چیست و دستاورد آن ها پس از سال ها همکاری برای سینما و انقلاب چه چیزی است؟

نظرات

  • آناهیتا ۱۳۹۴/۱۱/۱۷ - ۲۳:۳۹
    0 0
    قابل تأمل بود

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.