سه‌شنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۲:۵۰

«دونده زمين» از «۵۰ كيلو آلبالو» سياه‌تر است/ آيا وزير ارشاد دوباره اظهار بی‌اطلاعی می‌كند؟

دونده زمین

سینماپرس: وزارت فرهنگ و ارشاد بعد از رفتار پر تناقض خود در مورد فيلم «۵۰ كيلو آلبالو» و اشتباهات فاحش گذشته براي اجازه اكران فيلم‌هايي همچون «گينس»، «عصباني نيستم» و «طبقه حساس» اين بار به فيلم «دونده زمين» اجازه اكران داده است...

وزارت فرهنگ و ارشاد بعد از رفتار پر تناقض خود در مورد فيلم «۵۰ كيلو آلبالو» و اشتباهات فاحش گذشته براي اجازه اكران فيلم‌هايي همچون «گينس»، «عصباني نيستم» و «طبقه حساس» اين بار به فيلم «دونده زمين» اجازه اكران داده است كه به وضوح نشان مي‌دهد كه منجي و اميد مردم ايران، خارجي‌ها هستند و تنها راه موفقيت و زندگي كردن دويدن به دنبال آنها است.


كمال تبريزي در فيلم «دونده زمين» روستايي از ايران را به تصوير مي‌كشاند كه اهالي آن گنگ و سرگردان، بي تحرك و در حال سكون، انگار كه قصد دارند «آنقدر بخوابند كه خواب به خواب برند»و شايد بهترين توصيف را تزريقات‌چي (حسين عابديني) فيلم مي‌كند: «كوچه‌هاش بوي لجن مي‌دهد، آدم‌هاش غمگين، انگاري گرده مرده نشسته، آدم حالش به‌هم مي‌خوره.»

فيلم دونده زمين كه در سال ۸۹ ساخته شده است، خط داستاني آن اين گونه آمده است: «درباره هنرپيشه مشهور ژاپني به نام هازاما كامپه است كه نذر كرده در سن ۶۰ سالگي دور دنيا را بدود. او پس از يك سال و اندي امريكا و اروپا را دويده و در كشور تركيه متوجه مي‌شود كه به سرطان لنفاوي مبتلا است. او با اراده استوار راه خود را ادامه مي‌دهد. در فيلم اميدبخشي بسياري به همه انسان‌ها به خصوص بيماران سرطاني ديده مي‌شود.»

اما اين دروغي بيش نيست، خط حقيقي داستان درباره دو شخصيت است كه وارد يك روستاي مرده مي‌شوند، يكي ايراني كه در نقش يك معلم ظاهر مي‌شود به نام بهار ملك شاهي (سحر دولتشاهي) و ديگري يك خارجي(ژاپني) كه قصد دارد دوره دنيا را بدود، اولي آمده است تا زندگي را به بچه‌ها آموزش بدهد، دومي خود مريض و از حال رفته به روستا مي‌رسد. معلم در آخر، روستا را رها مي‌كند، اما دونده بعد از منجي شدن و حيات بخشيدن دوباره به روستا، كودكان را مي‌بيند كه در حال دويدن به سمت او هستند.

كارگردان در يادداشت فيلم مي‌گويد: «دونده زمين اشارات مختلفي دارد كه يكي از آنها اشاره به دوران سخت و آشفته رياست جمهوري احمدي‌نژاد است!

در فضاي فيلم همه چيز به هم ريخته و آدم‌ها ساكن و بي‌تحركند! كه نشان از ايستايي و نبود رشد است!
درست به همين دليل و نبود امكان حذف اين فضا از فيلم بود كه «دونده زمين» سال‌ها در محاق توقيفي اعلام نشده از سوي تيم شمقدري و دوستان قرار داشت! و حالا بعد از مدت‌ها امكان نمايش آن فراهم آمده است! البته بايد در نظر داشت كه فيلم در ادامه به فضايي پر تحرك و شاد مي‌رسد كه به نوعي اشاره به پايان دوران مشقت و آغاز فضاي اميد و نشاط دارد: دائماً يكسان نباشد حال دوران غم مخور! كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور...»

اما او دروغي بزرگ گفته است تا پز روشنفكري بدهد، شايد فراموش كرده است كه تصاوير حقايق را برملا مي‌كند، كمال تبريزي به وضوح به مردم توهين مي‌كند و براي او جانباز، پليس و معلم هيچ فرقي ندارند و حتي به اينها هم بسنده نمي‌كند و باور‌هاي ديني مردم را به تمسخر مي‌گيرد.
در ابتدا «هازاما كامپه» در حال دويدن در جاده‌هاي ايران است و مردمي را در تصوير مي‌بينيم كه دوان دوان به سمت او مي‌آيند تا عكس و فيلم بگيرند و فارسي با او صحبت مي‌كنند، در حالي كه او فارسي نمي‌داند، ابتدا مادري را مي‌بينيم كه با بچه‌هاي خود به سمت او مي‌رود و مي‌گويد: «از اونجا دويدن كه به استقبال شما بيان، شما رو تو شبكه۳ ديديم، خيلي خوشحال شدم، براتون دعا مي‌كنم كه سالم به ژاپن برسيد، ان‌شاءالله سالم و سلامت برسيد.» جانبازي با يك پاي قطع شده براي عكس گرفتن به سمت «دونده» مي‌آيد و مي‌گويد: «من بچه جنگما، جنگ ايران و عراق»، فردي ورزشكار به سمت او حركت مي‌كند و مي‌گويد: «ان‌شاءالله زودتر خوب ميشي، ان‌شاءالله زودتر خوب ميشي، ياعلي مدد، التماس دعا.»

در هر حال فيلم «دونده زمين» در قصه قوي، شخصيت‌سازي و كارگرداني الكن است، مخاطب با روستايي در ناكجا باد روبه رو مي‌شود كه مردمش نه لهجه‌اي و نه شغلي دارند، آدم‌ها يا خواب هستند و يا در حال تماشاي تلويزيوني كاملاً برفكي، فردي براي آنها غذا مي‌آورد، اما دزد آب قنات روستا است، زني به نام ننه مراد را مي‌بينيم كه سرگردان به دنبال دسته كليد مدرسه است و مرتباً و به صورت سرسام آوري مي‌گويد: «من تكون مي‌خورم، خيلي تكون مي‌خورم، همش راه ميرم، اين كلاغ‌هاي بي‌ناموس چسبيدن به اين درختا و از جاشون جنب نمي‌خوردند» و يا معلمي را مي‌بينيم كه نه‌تنها تدريس بلد نيست، بلكه گچ را هم نمي‌تواند در دستانش بگيرد و براي آوردن دانش‌آموز‌هاي روستا به مدرسه مجبور مي‌شود آنها را طناب‌پيچ كند و كارگردان براي اينكه مردم را بيشتر تحقير كند در اين سكانس صداي آژير پليس را پس زمينه تصوير مي‌كند و يا در سكانسي ديگر، زماني كه دونده ژاپني با بچه‌ها بازي مي‌كند، صداي خنده آنها در همه جاي روستا شنيده مي‌شود و ننه مراد مي‌گويد: «خنده، اسمش يادم رفته بود، به اين ميگن خنده.»

اما زماني فيلم مضحك‌آور مي‌شود كه معلم داستان در كنار دونده ژاپني قرار مي‌گيرد و براي اميد بخشيدن به او مي‌گويد: «ما اينجا وقتي مشكل داريم از حافظ كمك مي‌گيريم، مشورت مي‌گيريم، تو هم چشماتو ببند و از حافظ سؤال كن» و بعد اين بيت را مي‌خواند«چه مستي‌ست ندانم كه رو به ما آورد/كه بود ساقي و اين باده از كجا آورد» و در سكانس بعدي دونده‌اي را مي‌بينيم كه پاشنه‌هاي خود را بالا مي‌دهد و در حال دويدن است و در آخر معلم از ميني‌بوسي كه خوابش برده بود، پياده مي‌شود و دونده ژاپني را مي‌بيند كه از جلوي او بي‌تفاوت مي‌گذرد و انگار كه اين حوادث كابوسي بيش نبوده است و حالا ديگر تمام شده است.

در هر حال فيلم «دونده زمين» معناي حقيقي نفوذ فرهنگي را به تصوير مي‌كشاند، اما بايد پرسيد كه چگونه مي‌شود به چنين فيلم‌هايي مجوز داد، آيا باز هم وزير فرهنگ و ارشاد بي‌اطلاع است و شايد هم براي بي‌اطلاع ماندن وزير در سالن‌هايي خالي از مخاطب كه به نام هنر و تجربه معرفي مي‌شوند، اجازه اكران اين فيلم را داده‌اند.

منبع: روزنامه جوان

مهدی خرامان

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.