شنبه ۵ تیر ۱۳۹۵ - ۱۳:۱۶

حجازی فر: نباید عاشق متوسلیان می‌شدم!

فیلم سینمایی«ایستاده در غبار»

مشرق: من باید کاری می‌کردم که تماشاگر حس کند احمد متوسلیان واقعی را می‌بیند و گویی دارد یک بخش از سینما روایت را تماشا می‌کند و متوجه جزئیات و بازیگری من نشود.

بازی در نقش یک قهرمان ملی که سرنوشتی غریب و تراژیک داشته، آزمونی بزرگ و دشوار برای هادی حجازی‌فر بوده است. به گزارش صدا، بازیگری که در مکتب تئاتر سال‌ها با هنر هم‌نشین است. از این آزمون سربلند بیرون آمده و با «ایستاده در غبار» حضور خود را در سینما اعلام کرده است. او که علاقه زیادی برای حضور مقابل دوربین سینما ندارد، چهار پیشنهاد سینمایی را رد کرده و پس از تجربه یکی از شاه‌نقش‌های کارنامه‌اش،‌ دوباره به فضای تئاتر بازگشته است.

 


 

 

نباید عاشق متوسلیان می‌شدم!


*وقتی نقش احمد متوسلیان به شما پیشنهاد شد اول به چه موضوعی فکر کردید؟

وقتی این نقش به من پیشنهاد شد با خودم فکر کردم من که به او شباهتی ندارم و انتخاب مناسبی نیستم. ابراهیم امینی که با کارهای من در تئاتر آشنا است معرف من به این پروژه بود. با محمدحسین مهدویان هم که حرف زدم این نکته را گفتم که فکر نمی‌کنم انتخاب مناسبی برای این نقش باشم و ظاهرم ربطی به متوسلیان ندارد. آقای امینی به من گفته بود که ما بیش از شباهت ظاهری به بازی و فضای فیلم توجه داریم. تست گریم که انجام شد، مهدویان گفت: این خود متوسلیان است. آن موقع کمی خیالم راحت‌تر شد. من از سال 83 وارد فضای تئاتر شده‌ام و خیلی وقت است دنبال بازیگری نیستم.

*چرا؟

به سیستم انتخاب بازیگر در پروژه‌های تصویری انتقاد دارم و آن را نمی‌پسندم. حس می‌کنم شأن بجه‌های تئاتری معمولاً نادیده گرفته می‌شود. بچه‌هایی که تحصیلات اکادمیک دارند و سال‌ها در تئاتر تلاش کرده‌اند جایگاهی بالاتر از این دارند که معمولاً در پروژه‌های تصویری با آن مواجهیم.
 

نباید عاشق متوسلیان می‌شدم!


*ولی «ایستاده در غبار» با این سیستم متداول، تفاوت داشت؟

بله. دوستان خیلی حرفه‌ای به سراغ من آمدند. بازی‌هایم را دیده بودند. رفتارشان محترمانه بود. من «آخرین روزهای زمستان» ساخته محمدحسین مهدویان را دیده و بسیار دوست داشتم. این باعث شد ذهنیتی از او و کارش داشته باشم.


*پس دل نگرانی از ماجرای شباهت نداشتن رنگ باخت؟

بچه‌های گروه به من گفتند زمان ساخت مجموعه شهید باقری، مهدی زمین پرداز هم 50 درصد از نظر ظاهری شبیه شهید باقری بوده اما این فضاسازی و نحوه روایت بوده که این قدر روی مخاطب اثر گذاشته است. می‌گفتند خانواده شهید باقری گفته‌اند که بسیاری از خاطرات او را با تصاویر «آخرین روزهای زمستان» به یاد می‌آورند. برخورد محمدحسین به من اعتماد به نفس بیشتری داد. فیلمنامه را که خواندم حس کردم با فیلم خوبی روبه‌رو هستم و هنوز هم باور دارم فیلمنامه،‌ شخصیت پردازی و کارگردانی این پروژه امتیازهای بالایی دارد.
 

نباید عاشق متوسلیان می‌شدم!


*شما در بسیاری از سکانس‌های فیلم مقابل دوربین بودید و در مقاطع مختلف سنی،‌ نقش را بازی کردید، این هم دشوار است.

بله. من تقریباً از 103 دقیقه فیلم حدود 86 دقیقه مقابل دوربین بودم. بازی در این نقش برای من ریسک بزرگی بود. هر روز سه ساعت و نیم گریم می‌شدم و در بینی‌ام قطعاتی گذاشته می‌شد. باید مراقب گریم می‌ّبودم و همزمان به نقش و بازی هم فکر می‌کردم. این‌ها کارم را دشوار می‌کرد، اما مطمئن بودم این نقش برایم نقطه عطف است.
 

نباید عاشق متوسلیان می‌شدم!


*شما با یک شخصیت معاصر و واقعی روبه‌رو بودید که خانواده و دوستانش زنده هستند و اگر مشکلی پیش می‌آمد با برخورد منفی آنها مواجه می‌شدید...

«ایستاده در غبار» ساختاری مستندگون دارد، ‌ساخت چنین پروژه‌ای واقعاً دشوار است. به همین دلیل است که بسیاری از جزئیات این فیلم و دشواری‌های آن دیده نشده است. محمدحسین تلاش کرده کارگردانی و قدرت کارش دیده نشود و مخاطب احساس کند با فضای واقعی روبه‌رو است. بازی من هم شامل همین قاعده می‌شد. یعنی من باید کاری می‌کردم که تماشاگر حس کند احمد متوسلیان واقعی را می‌بیند و گویی دارد یک بخش از سینما روایت را تماشا می‌کند و متوجه جزئیات و بازیگری من نشود. ما در بعضی سکانس‌ها 1200 هنرور داشتیم، میزانسن‌ها بسیار خوب طراحی و اجرا شد اما اراده‌ای پشت دوربین وجود داشت که این هنر دیده نشود و همه چیز مستند به نظر برسد.
 

نباید عاشق متوسلیان می‌شدم!


*پس باید به میل دیده شدن غلبه می‌کردید؟

بله و این برای بازیگر کار دشواری است. بیننده این فیلم نباید مننتظر قدرت بازی من باشد، نباید حس کند این لحظه چقدر خوب بازی شده، چیزی نباید به رخ او کشیده شود. در «ایستاده در غبار» من باید حواسم بود طوری بازی کنم که این یکدستی در دیده‌نشدن حفظ شود. نباید عاشق متوسلیان می‌شدم این کار را خراب می‌کرد. در حالی که او به دلیل شخصیت جذاب و کارهایی که کرده بود قابلیت این را داشت که من را جذب کند، اما اگر عاشق می‌شدم آن صحنه‌ها که خشم یا عصبانیت او را می‌دیدم خوب بازی نمی‌شد.

*برای یک بازیگر خیلی سخت است که صدایش را در اختیار نداشته باشد و با گریم چهره‌اش تغییر کند و شناخته نشود. چه ابزاری برای بازی و انتقال حس داشتید؟

تنها ابزاری که داشتم نگاهم بود، سعی کردم روی مدل نگاهم در صحنه‌های مختلف کار کنم. حتی در صحنه‌های اسلوموشون تعداد پلک زدن‌هایم را کنترل کردم. بازی در این نقش واقعاً سخت بود و من هر چه از استادانم،‌ در دانشگاه آموخته بودم و هر آنچه از تئاتر در چنته داشتم خرج کردم.
 

نباید عاشق متوسلیان می‌شدم!


*تصاویر یا فیلمی هم از متوسلیان دیدید؟

بله. از ایشان فیلم کم است. فیلم‌هایی که هست مربوط به سخنرانی است که خیلی رسمی است و زیاد حالات او را نشان نمی‌دهد. در عکس‌ها متوجه شدم که او به دلیل لاغر بودن کمربندش را خیلی محکم می‌بسته،‌ چند سوراخ بیشتر از فردی با جثه معمولی. یک رفتار برایش طراحی کردم که حالت درونی‌اش را بشود نشان داد. به نظرم اگر این نقش دیده شده به دلیل فیلمنامه خوب و کارگردانی محمدحسین است. او بسیار فیلم را درست می‌دید. در یکی از صحنه‌ها او از بازی من راضی بود، من گفتم یک برداشت دیگر هم داشته باشیم. وقتی پشت مانیتور رفتم، حس می‌کردم بهتر بازی کرده‌ام،‌اما وقتی دو برداشت را مقایسه کردم دیدم نگاه و تسلط محمدحسین درست‌تر است. او کاملاً از کاری که انجام می‌داد مطمئن بود.

*ارتباط شما با کارگردان برای رسیدن به نقش چقدر زمان برد؟ تمرین خاصی قبل از فیلمبرداری داشتید؟

من اهل تمرین کردن نیستم. اما دوست دارم درباره توانایی، استعداد و هوش مهدویان صحبت کنم. او غریزه خوبی برای فیلمسازی دارد، انتخاب‌هایش در زمینه بازیگری، فیلمبرداری، طراحی صحنه و ... نشان می‌دهد که چه درک درستی از فیلمسازی دارد چند روز طول کشید که ما به هم اعتماد کردیم و نگاه هم را شناختیم. من خیلی زود متوجه هوش او شدم و حس کردم بهتر از هر کدام از ما فیلم را در ذهنش می‌بیند. او حرف‌های ما را می‌شنید، اما استقلال رأی داشت. مثل هر فرد باهوشی پیشنهادهای درست را می‌پذیرفت. او روزی فضاسازی فیلم خیلی حساس بود و می‌دانست این فیلم،‌ فیلم فضاسازی است. اگر بخشی از خاکریز در یک نما معلوم بود، بقیه خاکریز هم درگیر صحنه بود تا حس صحنه و بازیگرها درست از کار در بیاید.
 

نباید عاشق متوسلیان می‌شدم!


*فیلم را که دیدید چه حسی داشتید؟

اولین تصویری که از خودم دیدم در «مزرعه پدری» بود. خودم را دوست نداشتم. قبل از جشنواره فیلم فجر «ایستاده در غبار»‌ را دیدم. احساس بدی نداشتم. پس از آن در اکران‌های جشنواره‌ای حسم بهتر شد، به ویژه در کاخ جشنواره و پس از استقبال منتقدان و اهالی رسانه از فیلم، ترس اولیه فرو ریخت. من و محمدحسین در اکران‌های مختلف فیلم را با مردم دیدیم تا واکنش‌ها را بسنجیم، طیف‌های مختلف با فیلم درگیر شدند و این امتیاز بزرگی برای «ایستاده در غبار» است.

*بعد از «ایستاده در غبار» دوباره به تئاتر برگشتید؟

بله. بازیگری دغدغه من نیست. اگر بخواهم مقابل دوربین بروم باید حضورم ارزش افزوده‌ای داشته باشد.

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.