دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۸:۲۸

نگاهی به فیلم سینمایی«رگ خواب» نعمت الله

هشداری تلخ و گزنده به قربانیان فردگرایی که محتاج حمایتند/ هنگامی که نفسانیت جامعه مدرن، «رگ خواب» عواطف را در جولان «فردگرایی» می یابد

رگ خواب

سینماپرس: صابر الله دادیان/ باید گفت اگرچه نگاه تلخ و گزنده فیلمساز هر بیننده ای را دل آزرده و ناکام می کند اما رگ خواب هشداری آگاهانه و فکر شده است که با همه تلخی اش قشری از جوانان جامعه را نشانه رفته است که در این دوران تاخت و تاز فردگرایی مفرط و زیاده خواهی های نفسانی و شهوانی قربانی کسانی می شوند که به درستی رگ خواب این قربانیان آرام را در دست دارند.

فیلم سینمایی «رگ خواب» آخرین ساخته حمید نعمت الله ساعتی پیش به عنوان سومین فیلم داستانی در بخش مسابقه برای اهالی رسانه به روی پرده رفت، فیلمی که با استقبال روبرو شد و مهمانان ویژه ای را به کاخ جشنواره کشاند. فیلم در رابطه با زندگی دختر جوان مجردی به نام مینا با بازی قابل تأمل لیلا حاتمی است، با نریشن هایی که به سبک سیال ذهن از درون فکر و خیالات او به گوش مخاطب می رسد. داستان تنهایی مینا در زندگی آشفته و پرهیاهوی امروز و نیاز عاطفی و احساسی او و احتیاجش به دیده شدن دستمایه فیلم نعمت الله است که از این حیث تم فیلم سر به مهر را به یاد می آورد، فیلمی ساخته هادی مقدم دوست که با بازی لیلا حاتمی و همکاری نعمت الله در فیلمنامه از چند جهت شبیه رگ خواب نعمت الله است.

فیلم را می توان ملودارمی اجتماعی دانست که با پایان تلخ و گزنده اش در روایتی عاشقانه به تراژدی انسانی بدل می شود که تنهایی و فردیت انسان مدرن را محکم بر سر دوستی ها و احساسات پاک انسانی می کوبد. این فیلم را شاید بتوان به عنوان تلخ ترین اثر فیلمساز تحسین شده اش بازشناخت، فیلم سازی که همیشه عشق را در آثارش ستوده و جایگاه والای آن را در روابط میان عاشق و معشوق به زیبایی تصویر کرده و مقدس شمرده است.

مینا که دختر تنهایی است گویی چندین سال پیش به همراه پدر پیرش به تهران آمده است، او که از طبقه فرو دست جامعه است مجبور است برای گذران زندگی کار کرده تا جایی برای خواب و غذایی برای خوردن داشته باشد، از همین رو ترجیح می دهد به تنهایی زندگی کند و پدر پیرش را هر صبح دزدکی و پنهانی در ایستگاه اتوبوس هنگام بلیط فروشی ببیند.

در جریان استخدام موقت او در یک فست فود، او با پسری خوش چهره و خوش مشرب به نام کامران با بازی کوروش تهامی آشنا می شود که رفته رفته با نشان دادن چراغ سبز در رابطه حسنه اش با مینا راه را برای ابراز احساسات متقابل میان خودشان باز می کند.

مینا که بسیار احساساتی و لطیف است و احتیاج فراوانی به تکیه گاهی دارد که علی رغم درک احساسات او بتواند در این شرایط سخت در زندگی کمک حالش باشد، به کامران علاقمند شده و تحت تأثیر عواطف و ابراز علاقه های عاشقانه او می شود. خانه ای کوچک که گویی به عنوان انباری برای یکی از کارهای کامران استفاده می شود، توسط او در اختیار کامل مینا قرار می گیرد منتهی با احتساب شرایطی که مینا اصراری به دانستن چرایی هایش ندارد.

اما با پیش رفتن روابط عاشقانه آن ها گویی مینا به عقد موقت کامران درآمده و چندین شب را نیز در کنار هم می گذرانند، همه چیز مانند یک رویایی بی پایان برای میناست و تک گویی های ذهنی مینا این تصوراتش را برای مخاطب مثل روز روشن می کند. خیالاتی که از حضور یک فرشته در قامت یک مرد مطمئن و مهربان در زندگی او گواهی می دهد.

اما آرام آرام با سرد تر شدن این رابطه از سوی کامران و بی تفاوتی هایش نسبت به تنهایی ها و ترس های مینا، مینا نیز از او عامدانه فاصله می گیرد تا ببیند دلیل سرد شدن کامران چیست.

این گونه است که به طور اتفاقی شبی در پی سفر ناگهانی کامران که پیش تر هم برایش اتفاق افتاده حقیقت برای مینا آشکار می شود و  از اینجا به بعد کابوس ها در بدترین حالتش برای او نمایان شده و بیننده را در تلخی ها و سیاهی ها رها می کند.

فیلم خوش ساخت و خوش ریتم است به گونه ای که نمی توان متوجه گذر زمان شد، موسیقی احساسی و فکر شده پورناظری با ترانه میانی فیلم با شعری از منزوی و صدای همایون شجریان سکانسی درخشان و فراموش نشدنی را رقم می زنند.

تلخی نعمت الله در این فیلم از آن رو نکوهیده و آزار دهنده است که هیچ نقطه امیدی را در انتهای فیلم و حتی در منولوگ های درون ذهنی شخصیت باقی نمی گذراد، حتی پدر تنها و مریض فیلم هم در انتها می میرد و تنها کس مینا که حامی احساسی او در تنهایی ها و ترس هایش است از صحنه پاک می شود. گربه سفید خوش یمن مینا که پیک شوم و بد خبر اوست و سندی بر خیانت یار رویاهایش در خرابه ای تاریک و بی نور گم می شود و سردی زمستان ناتمام مینا را در خود می بلعد.

سقط جنین مینا و اصلا باردار شدنش از کامران که کوچکترین شناختی از او در عقلانیت و منطق مینا تصویر نمی شود همچون تبری فرق عواطف مخاطب را خرد می کند.

اما باید گفت اگرچه نگاه تلخ و گزنده فیلمساز هر بیننده ای را دل آزرده و ناکام می کند اما باید گفت رگ خواب هشداری آگاهانه و فکر شده است که با همه تلخی اش قشری از جوانان جامعه را نشانه رفته است که در این دوران تاخت و تاز فردگرایی مفرط و زیاده خواهی های نفسانی و شهوانی قربانی کسانی می شوند که به درستی رگ خواب این قربانیان آرام را در دست دارند.

جامعه معاصر پر است از میناهایی محتاج که با پشت کردن ناخواسته یا خواسته به مهر خانواده و خویشانشان خود را در معرض تهاجمات و تعارضات شهوت پرستانی خوش مشرب قرار می دهند.

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.