چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۱:۴۴

نقد جدیدترین ساخته اسکورسیزی

«سکوت»؛ حماسه مرد تنها/ وصیت‌نامه باشکوه اسکورسیزی!

فیلم سینمایی سکوت

سینماپرس: اسکورسیزی مثل تمام فیلم‌های قبلی‌اش داستان مردی را روایت می‌کند که با دنیای اطرافش بیگانه است. مردی که بیگانه بودنش باعث تنهایی او شده و تنها چیزی که باعث می‌شود او در پایان فیلم رستگار شود ایمان است.

اسکورسیزی در کنار روایت زندگی مردان تنهایی که نمی‌توانند بخشی از جهان اطرافشان باشند و به همین خاطر نابود می‌شوند، راوی حماسه‌های بزرگ هم هست. حماسه‌هایی که به وسیله آن‌ها به قلب تاریخ می‌رود و به ریشه‌های اصیل یک ماجرای تاریخی می‌پردازد.

سکوت در وهله اول یک حماسه است و بعد روایت‌گر داستان مردان تنهای اسکورسیزی. پدر رودریگز مثل جیک لاموتا، تراویس بیکل و هاوارد هیوز است. مردی با رویایی بزرگ و شوری صف‌ناپذیر. مردی که به خاطر عقایدش همه چیزش را فدا می‌کند و تا انتهای مسیر سخت زندگی‌اش پیش می‌رود. غیر از این «سکوت» حماسه‌ای است درباره مذهب، ایمان و عشق به خداوند. برای دیدن سکوت مهم نیست چه مذهبی داشته باشید یا چقدر درباره مسیحیت را بشناسید. 
مهم این است که شما به عنوان یک تماشاگر در لحظه به لحظه فیلم با پدر رودریگز همراه می‌شوید. رنج‌ها و دردهایی که او را عذاب می‌دهد حس می‌کنید. عشق و ایمانش به خدا را درک می‌کنید و احتمالاً قلبتان از رنجی که او برای حفظ  ایمانش می‌کشد به درد خواهد آمد. 
اسکورسیزی مثل تمام فیلم‌های قبلی‌اش داستان مردی را روایت می‌کند که با دنیای اطرافش بیگانه است. مردی که بیگانه بودنش باعث تنهایی او شده و تنها چیزی که باعث می‌شود او در پایان فیلم رستگار شود ایمان است. ایمانی که برای مرد رنج به همراه می‌آورد، اما این رنج یک رنج تطهیرگر است. در نمای شگفت‌انگیز پایانی فیلم زمانی که دوربین از میان شعله‌های آتش عبور می‌کند و به داخل بشکه‌ای می‌رود که جنازه پدر رودریگز در آن می‌سوزد و دستش را نشانمان می‌دهد که صلیبی در دستان بی‌جانش جای گرفته ما به داشتن ایمان و لزوم آن اعتقاد پیدا می‌کنیم. 
حماسه مرد تنها
اسکورسیزی در سکوت قهرمان فیلمش را در معرض تمام رنج‌های بشری قرار می‌دهد تا به آن نمای پایانی معرکه برسد. نمایی که در آن خدا را به طور کامل حس می‌کنیم. خدایی که هیچ‌وقت سکوت نمی‌کند، همیشه با ماست و رنجی را که بنده‌اش می‌کشد کاملاً حس می‌کند. پدر رودریگز حتی وقتی حاضر می‌شود به تفتیش عقاید ژاپنی‌ها تن دهد و پایش را روی تمثال حضرت مسیح(ع) بگذارد مسیحی باقی می‌ماند. چون به آن دین و آن مسلک باور قلبی دارد. چون آن اعتقاد قلبی را، آن ایمان را نمی‌شود با زور تغییر داد. اگر کسی  به وجود خدا اعتقاد داشته باشد، به مذهب و آئینی که آن را پذیرفته باور داشته باشد هیچگاه آن را از لوح قلبش پاک نمی‌کند. حتی اگر لسانی آن را انکار کند، آن باور را جایی در گوشه قلبش نگه می‌دارد. وقی این باور و ایمان به وجود آمد هیچ‌کس نمی‌تواند آن را تغییر دهد. این ایمانی است که بعد از حیات هم با انسان باقی می‌ماند. همانطور که با پدر رودریگز باقی ماند. 
ساختن فیلمی چنین مذهبی احتیاج به خلوصی درونی و باوری قلبی دارد. برای ساختن چنین فیلمی نباید اجازه داد حجاب‌های زائد ذهن و فکر ما را بپوشاند. نباید اجازه داد چیزی جز همان ایمان و باور به درونمان رسوخ کند. چون اگر اجازه این رسوخ را بدهیم نه فیلم خوبی خواهیم ساخت نه به باورمان ادای دین درستی خواهیم کرد. در سکوت، اسکورسیزی به تنها جایی که اعتماد و اعتقاد داشته قلبش بوده. او این فیلم را با قلب باورمندش ساخته. با قلبی که از رنج پدر رودریگز به تپش اُفتاده و همین تپش هم باعث شده رنج‌های این مرد تنها این‌قدر ملموس از کار در بیاید. 
اما رنج‌های پدر رودریگز تنها جسمانی نیست. اسکورسیزی برای این‌که بتواند در نمای پایانی نور ایمان را روی دستان پدر رودریگز بتاباند روح او را هم از هم می‌درد. تکان‌دهنده‌ترین لحظه فیلم برای ما و پدر رودریگز نه آن شکنجه‌های جسمانی که جایی است که با پدر فریرا روبه‌رو می‌شود. مرادی که مرتد شده و سعی دارد در این ملاقات کاری کند تا پدر رودریگز که زمانی مرید او بوده از ایمانش دست بردارد. دقیقاً اینجاست که روح پدر رودریگز از هم دریده می‌شود. اینجاست که احساس ناکامی و شکست می‌کند. ولی رودریگز هیچ‌وقت تنها نمی‌ماند. خدا و مسیح با او هستند. برای همین هم هست که با او سخن می‌گویند. برای همین هم هست که پدر رودریگز خودش را در آب رودخانه شبیه حضرت مسیح(ع) می‌بیند. به خاطر ایمان و باورش. چیزهایی که پدر فریرا نداشت. 
شاید بسیاری از کسانی که فیلم را دیده‌اند و یا بعدها خواهند دید آن را روایتی مجعول از تاریخ بدانند و استدلال کنند علت حضور کشیشان مسیحی در نقاط مختلف جهان صرفاً بهانه‌ای برای استثمار و استعمار این کشورها بوده، این‌بار به بهانه مسیحیت. اما کسانی که این‌گونه فیلم را تفسیر می‌کنند درون‌مایه آن را درک نکرده‌اند. فیلم در ستایش ایمان و مسیری است که برای رسیدن به آن طی می‌شود. زبان فیلم با آن‌که لحظه‌لحظه‌اش از المان‌های مسیحی پر شده زبانی جهانی است. چون رسالتی را که روی شانه‌های خود احساس می‌کند جهانی است. در هیچ لحظه‌ای از فیلم نمی‌بینید که خارج از دایره مسیحیت حرفی زده شود. شاید عده‌ای خرده بگیرند که چرا شخصیت‌های فیلم انقدر سیاه و سفید هستند؟ چرا ژاپنی‌ها خبیث‌اند و مسیحیان آن‌قدر معصوم؟ در جواب این دوستان باید گفت این مرزبندی‌ها خاصیت روایت‌های مذهبی است. اسکورسیزی هم به عنوان یک مسیحی معتقد از همین روش استفاده کرده. ژاپنی‌ها و استدلال‌هایشان چندان مهم نیستند، این پدر رودریگز است که مهم است. درست مثل سریال مختارنامه (بدون این‌که بخواهیم میرباقری را با اسکورسیزی قیاس کنیم) که ما استدلال‌های ابن زیاد را می‌شنویم ولی به او حق نمی‌دهیم. 
سکوت، فارغ از آن‌که مرد ایرلندی ساخته شود یا نه وصیت‌نامه باشکوه اسکورسیزی است. اثری بزرگ و سترگ درباره ایمان و مسیحیت. درباره رسیدن به خدا. اسکورسیزی با این چکامه ناب دِین خودش را به سینما ادا کرده و اگر هیچ فیلم دیگری هم نسازد مثل پدر رودریگز رستگار خواهد شد. ‌‎ 
* فردا

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.