پنجشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۶ - ۰۶:۲۹

دکترین فرهنگی دولت دوازدهم (۵)

فاصله از شعار؛ دکترین اصلی دولت شعور/ ولنگاری فرهنگی و یا صیانت از فرهنگ

دکترین فرهنگی دولت دوازدهم (5)

سینماپرس: فاطمه نمازدوست / دستاوردهای فرهنگی دولت یازدهم نشان می دهد این دولت در چهارسال گذشته فاقد دکترین، فاقد طرح جامع، فاقد برنامه ریزی منسجم، فاقد شاخص های قابل اندازه گیری و ... بوده است که مجبور است برای بیان دستاوردهایش به تعدادی جملات کلی بسنده کرده و کلی گویی را جایگزین بیان واقعیت و آمارهای ملموس نماید.

همان طور که مشخص شد، عدم برخورداری از دکترین فرهنگی برای جامعه ای که نیاز دارد از سرمایه ها و داشته های ارزشمند فرهنگی اش در برابر هجمه ی مولفه های نازل و بی ارزش فرهنگ های متخاصم صیانت کند، تبعات ناگواری به دنبال داشته و هم اکنون می توان برخی از این نتایج را در وضعیت فرهنگی جامعه ایرانی به خوبی مشاهده نمود. از طرف دیگر همواره فرا رسیدن ایام انتخابات ریاست جمهوری فرصتی را فراهم می آورد تا عملکرد دولت های مستقر مورد بررسی قرار گرفته و رای به ادامه کار و یا تغییر آنها داده شود. در این میان هموار مغفول ماندن موضوعات فرهنگی موضوعیت داشته و کاندیداها، مردم و خواص جامعه عموما مسائل فرهنگی را در انتخاب رؤسای جمهور بعدی مدنظر قرار نداده اند و البته نتیجه این غفلت عظیم از حوزه فرهنگ را امروز به خوبی قابل رؤیت است.



انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم علاوه بر آنکه در آستان چهل سالگی انقلاب اسلامی برگزار شده و به نوعی باید دولت برآمده از آن را عصاره حاکمیت نظام اسلامی در ایران دانست، از لحاظ فرهنگی نیز بسیار حائز اهمیت است، به طوری که ادامه ولنگاری فرهنگی امروز قطعا به بحران و از دست رفتن استقلال فرهنگی و یا زوال فرهنگی انقلاب اسلامی خواهد انجامید و این انتخابات شاید آخرین فرصتی باشد که بتوان در آن دولتی دلسوز فرهنگ و دغدغه مند مسائل کلان فرهنگی و صیانت از فرهنگ ملی و بومی انتخاب نمود؛ به این ترتیب برخورداری دولت دوازدهم از دکترین جامع فرهنگی اهمیتی فراوان پیدا کرده و ضروری است کاندیداها با اعلام برنامه های فرهنگی خود، نسبت خویش را با ادامه ولنگاری فرهنگی و یا صیانت از فرهنگ مشخص نمایند.


بنابراین در ادامه به برخی از مهمترین ملاحظاتی که لازم است در تدوین دکترین جامع فرهنگی دولت دوازدهم مورد توجه قرار گیرد، بطور خلاصه اشاره می شود:

بطور کلی غایت دکترین جامع فرهنگی باید دستیابی به استقلال فرهنگی و صیانت از آن باشد. درباره اهمیت این موضوع تنها یک اشاره کوچک کافی است. مطابق اصل ۱۵۳ قانون اساسی، "هر گونه قرارداد که موجب سلطه بیگانه بر منابع طبیعی و اقتصادی، فرهنگ، ارتش و دیگر شئون کشور گردد ممنوع است"، اما بسیار عجیب و باورنکردنی است که با گذشت ۳۸ سال از استقرار نظام اسلامی، هنوز قوانینی از این دست در حوزه فرهنگ و هنر کشور از جمله در رسانه ملی نادیده گرفته می شوند. برخی تصور می کنند صرفاً قراردادهای رسمی اقتصادی و سیاسی مشمول این قانون شده و برای مثال پخش فیلم های مروج سبک زندگی امریکایی و یا انیمیشن ها و کارتون هایی که کودکان را از فرهنگ خود بیگانه می کنند، به علت اینکه بعضاً از قرارداد رسمی برخوردار نیستند، موجب سلطه بیگانگان نمی شوند.



برای بسیاری از مدیران، کتب، نشریات، فیلم ها، سریال ها، نمایش ها، قطعات موسیقی و مانند اینها که مروج ارزش های سبک زندگی غربی بوده و ارزش های فرهنگ زندگی اسلامی ایرانی و حدودالهی را تقبیح، تمسخر و تضعیف می کنند، مشمول اصل ۱۵۳ قانون اساسی نمی شوند و به بهانه آزادی قلم و بیان نباید با آنها برخورد نمود. در حالی که بسیاری از این موارد به صراحت امنیت فرهنگی جامعه و به تبع آن، استقلال فرهنگی، امنیت ملی واستقلال کشور را مورد هدف قرار داده و خواهان تسلط فرهنگی نظام سلطه بر مغز و قلب جوانان، نوجوانان، کودکان، زنان و مردان جمهوری اسلامی هستند. حال با وجود اهمیت چنین موضوعی، هیچ کس مدعی مطالبه از نهادها و دستگاه های فرهنگی نبوده و هیچ دستگاه فرهنگی و رسانه ای نیز ساختاری قدرتمند جهت نظارت بر عملکرد سیستم داخلی اش از این حیث ندارد.


همچنین قوانین مهمی از این دست در حوزه فرهنگ، هنر و رسانه مورد توجه قرار نگرفته و هیچ نهادی متولی پیاده سازی و اجرای آنها نیست. به عبارت بهتر هم اکنون هیچ نهادی خود را موظف حفظ و صیانت از استقلال و امنیت فرهنگی کشور نمی داند. دستگاه ها و سازمان های عریض و طویل فرهنگی جمهوری اسلامی امروز مسئولیتی بر عهده دارند که در صورت غفلت از آن، مانعی بزرگ بر سر راه برپائی تمدن نوین اسلامی ایجاد خواهد شد و ۵، ۱۰ یا ۲۰ سال دیگر و پس از ظهور فتنه های فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی مختلف، نمی توان به چاره جوئی و چاره اندیشی در زمینه حفاظت و صیانت از فرهنگ ملی و استقلال فرهنگی پرداخت. این ساختارها هنوز این فرصت را دارند تا نوجوانان و جوانان جامعه را از غرق شدن در فضای مجازی و تباه کردن عمر و مبتلا شدن به سایر عوارض زندگی دوم نجات دهند. برای نفوذ یا تهاجم فرهنگی دشمن برنامه ریزی کنند و ...، اما فردا چنین امکان و فرصتی وجود ندارد؛ فردائی که لزوماً دو دهه بعد نیست، ممکن است سال بعد و یا سال بعد از آن باشد!



ملت مسلمان ایران سال ها مبارزه نمود و با مقاومت در برابر تمنیات دنیای مادی غرب و شرق و با براندازی نظام سلطه ی شاهنشاهی در بهمن ۱۳۵۷ هجری شمسی، توانست استقلال خود را به دست آورد؛ ملت ما مبارزه کرد و استقلال را به‌دست آورد. این استقلال چیست؟ این، مسأله مهمی است. سه نوع استقلال داریم و این سه نوع، پشت سر همند. یکی مشکل است؛ دومی از اوّلی مشکلتر است؛ سومی از همه مشکلتر است! آن‌که مشکل است و ملت ما آن مشکل را حل کرد و نتیجه‌اش را به‌دست آورد، "استقلال سیاسی" است؛ که به‌دست آوردیم و خیلی هم مشکل بود. ... از این مشکلتر، "استقلال اقتصادی" است. استقلال اقتصادی، یعنی ملت و کشور، در تلاش اقتصادی خود روی پای خود بایستد و به کسی احتیاج نداشته باشد. ... سومی که از همه سخت‌تراست، "استقلال فرهنگی" است. این، بسیار سخت است و بسیار خون دل دارد. مبارزه برای استقلال فرهنگی، از همه انواع استقلال ها سخت‌تر است.

(امام خامنه ای در دیدار جمعی از کارگران و معلمان - ۱۳۷۲/۰۲/۱۵)


تدوین دکترین جامع فرهنگی دولت دوازدهم بدون توجه به مفهوم حقوق فرهنگی امکان پذیر نبوده و نواقص فراوانی در بر خواهد داشت. عموماً زمانی که از مفهوم حق فرهنگی مردم صحبت می شود، امکان دسترسی به محصولات فرهنگی مبتنی بر گزاره های فرهنگی مورد توجه قرار گرفته و حقوق فرهنگی به زیرمجموعه ای از حقوق بشر و مبتنی بر انگاره های اومانیستی تقلیل داده می شود، در حالی که حقوق فرهنگی دامنه گسترده تر اما ناپیدایی نیز دارد که همان بعد محتوایی محصولات و آثار فرهنگی است. به عبارت بهتر هنگامی که مردم با حسن ظن، قلب و مغز خود و خویشاوندانشان را در اختیار رسانه ها، محصولات فرهنگی و هنری و نظام آموزش رسمی می گذارند، در مقابل این حسن ظن، حق برخورداری از سلامت روان، قلبی آرام و مطمئن، امنیت اخلاقی، آرامش خانوادگی، امید به زندگی، نشاط و سرزندگی و به عبارت بهتر حیات طیبه ای مبتنی بر ارزش های الهی دارند. این موارد تنها گوشه ای کوچک از حقوق فرهنگی مردم است.



از طرف دیگر حق با تکلیف تلازم دارد، به گونه ای که هرجا حقی برای یک صاحب حق وجود داشته باشد، در برابر آن تکلیفی برای دیگران ایجاد می شود و هرجا تکلیفی وجود دارد، می توان نتیجه گرفت در برابر آن حقی برای یک صاحب حق قرار گرفته است. به این ترتیب حق و تکلیف را جدا از هم و بدون هم نمی توان در نظر گرفت، به این معنا که حق بدون ایجاد تکلیف برای دیگری و تکلیف بدون وجود حق برای دیگری تعریف نمی شود.


از همین جهت است که در برابر حقوق فرهنگی مردم، مهمترین تکالیف ساختارهای فرهنگی، هنری و رسانه ای در هر جامعه اسلامی، صیانت از قلب و مغز مردم سرزمین در برابر انواع تهدیدات سمعی و بصری و القائات غیرمستقیم است، تهدیداتی نظیر آلودگی های بصری تحریک کننده، آلودگی های چندرسانه ای غفلت زا، آلودگی های صوتی حیا زدا، آلودگی های مکتوب ایمان زدا، آلودگی های دیجیتال تشنج زا و مانند اینها. البته این تنها وجه سلبی این دسته از تکالیف است، تکالیف ایجابی در این باره عبارت است از ارائه محصولات فرهنگ، هنری و رسانه ای مقوم ایمان، حیا، عفت، اخلاق، تقوی و سایر عناصری که به طور فطری سبب آرامش و اطمینان قلبی انسان می شوند.



رهبران انقلاب اسلامی از همان ابتدا حقوق مختلف مردم را مورد توجه قرار داده و نکات لازم را به مسئولان یادآور شده و همواره در دفاع از حقوق مردم پیشقدم بوده اند. در این بین تمرکز بر موضوعات فرهنگی جایگاه ویژه ای نزد ایشان داشته است. مقام معظم رهبری بارها در ربع قرن گذشته، موارد متعددی را پیرامون مسئولیت های مدیران و متولیان امور فرهنگی کشور به آنها گوشزد فرموده اند، اما همواره عدم التزام کافی به پیگیری بیانات معظم له، موجب شده تا ایشان همچنان دغدغه فرهنگ و تکلیف صیانت و حفاظت آن را به مسئولان یادآوری نمایند. برای نمونه مسئولان موظف به مبارزه با مفاسد اجتماعی و اصلاح آسیب های اجتماعی هستند و بخش عمده ای از این تکلیف، ریشه در احقاق حقوق فرهنگی مردم دارد به طوری که مفاسد اجتماعی زمانی کاهش پیدا می کند که فرهنگ زندگی مردم اصلاح شود، مؤلفه های فرهنگ خودی تقویت شده و با عناصر فرهنگ بیگانه مبارزه صورت بگیرد. اما متأسفانه در ۳۸ سال گذشته کم نبوده اند مسئولان فرهنگی، هنری و رسانه ای که به بهانه تکریم هنر و آزادی بیان، با کتب، نشریات، فیلم ها، نمایش ها، آثار موسیقیایی و سایر محصولات ناقض حقوق فرهنگی جامعه مماشات کرده اند. مسئولانی که به صرف راضی کردن تعدادی چهره های به اصطلاح هنری که هیچ گاه تعهدشان را به کشور و جامعه اثبات نکرده اند، حقوق فرهنگی را نادیده و و به تبع آن امنیت فرهنگی جامعه را به بازی گرفته و با میدان دادن به عناصر هنری مدعی روشنفکری، سبب ایجاد معضلات فرهنگی و اجتماعی فراوان شده اند. لکن امروز هیچ کس در این باره پاسخگو نیست. هیچ مدیر، مشاور، کارمند، فعال رسانه ای، فیلمساز و ... ای وجود ندارد که تبعات نادیده گرفتن حقوق فرهنگی ملت را بپذیرد.


بدیهی است که اولین گام برای احقاق حقوق فرهنگی مردم، شناسایی و تبیین این حقوق و مصادیق آنهاست. مردم، مسئولان و رسانه ها همه باید نسبت به حقوق فرهنگی اشراف پیدا کرده و مطالبه گر آنها باشند. گام بعدی تنظیم سازوکارهای احقاق حقوق فرهنگی و مواجهه با تخریب های فرهنگی است. امروز جامعه با آسیب های اجتماعی فراوانی مواجه است که ریشه آنها در تضعیف مؤلفه های فرهنگ خودی نهفته بوده اما هیچ یک از ده ها دستگاه و نهاد فرهنگی کشور و هزاران مدیر و کارمند گذشته و حال این ساختارها پاسخگوی کم کاری ها و بعضاً تخریب های صورت گرفته در این حوزه نیستند. گام دیگر تعیین متولی پیگیری حقوق فرهنگی است. طبیعی است که بدون برنامه ریزی، رصد و پایش مستمر نمی توان از حقوق فرهنگی جامعه دفاع کرد.



اگرچه شورای عالی انقلاب فرهنگی حکم قرارگاه فرهنگی کشور را دارد اما در عمل نظرات این شورا چندان مورد توجه دستگاه های فرهنگی کشور نبوده و این شورا قدرت اجرایی لازم را دارا نیست


در این میان تبیین و تدقیق حقوق فرهنگی سنین و اقشار مختلف امری اجتناب ناپذیر و ضروری است. بدیهتا حقوق فرهنگی کودکان، نوجوانان، جوانان، میانسالان و پیران از یکدیگر متفاوت است، همان گونه که حقوق فرهنگی جوانان، زنان، معلمان، کارگران و ... با یکدیگر تفاوت دارد. در اینجا می توان به برخی از این حقوق نادیده گرفته و پایمال شده اشاره کرد.



جوانان نیروی فعال و محرکه و اصلی ترین گروه در تعیین سرنوشت حال و آینده یک کشور هستند و وضعیت روانی آنها به سرعت به بخش های مختلف جامعه تسری پیدا می کند. به عبارت دیگر شادی جوانان، شادی تمام جامعه را در پی داشته و سرخوردگی و رخوت آنان نیز سبب رکود در جامعه می شود. به همین علت است که عمده تمرکز آثار فرهنگی، هنری و رسانه ای غرب بر روی جوانان و نوجوانان و ارائه الگو و طراز جهانی برای آنهاست و البته قهرمانان هالیوودی در این فرآیندهای رسانه ای نقش و جایگاه ویژه ای دارند. این قهرمانان از یکسو مصرف داخلی داشته و به جوان و نوجوان غربی حس اعتماد به نفس، غرور، شکوه، ابهت، شجاعت، مسئولیت پذیری و امثالهم می دهند و از سوی دیگر در بعد خارجی، ضمن ترویج سبک زندگی امریکایی در قالب زندگی قهرمانان، نوجوانان و جوانان سایر کشورها و فرهنگ را به پذیرش رهبری و اطاعت از این قهرمانان آنگلاساکسون دعوت می کنند. اما در مقابل، جوانان در تولیدات فرهنگی و هنری ایران با وجود حضور در فیلم ها، کتب و ... سهم قابل توجهی از محصولات فرهنگی ندارند. این قشر عموماً موجوداتی خسته، درمانده، گرفتار، ناامید و یا عیاش و بی هدف هستند که بیشتر برای بیان نظرات و در راه منویات تولیدکنندگان آثار به کار گرفته می شوند و نه مطالبات حقیقی شان. به علت آنکه اساساً دستگاهی در جمهوری اسلامی خود را موظف به بررسی اثرات محصولات فرهنگی بر قلب و مغز مخاطبان نمی داند، آمار دقیقی درباره تأثیر محصولات فرهنگی بر ناامنی روانی، ناامیدی، سستی و رخوت، فرار از کار و تلاش، فرار از تأهل، فرار از ایران، فرار از هویت اسلامی ایرانی و موضوعاتی از این دست در بین جوانان و نوجوانان وجود ندارد.



زنان نیز از تأثیرگزارترین گروه ها در جامعه انسانی بوده و وضعیت روانی آنها ارتباط مستقیمی با حرکت کلان جامعه دارد. از طرف دیگر زنان و دختران به لحاظ برخورداری از ویژگی های عاطفی و روحیات لطیف، از آثار دراماتیک تأثیرپذیری بیشتری دارند. اما یکی دیگر از مواردی که نمی توان نمونه قابل قبولی برای آن در تولیدات فرهنگی و هنری جمهوری اسلامی از جمله فیلم های سینمایی، سریال های تلویزیونی، تئاتر و ... یافت، الگوی زن طراز مسلمان ایرانی است، زنی که آرامش قلبی آن در عفاف و حیا ریشه داشته باشد و نه رفاه مادی و تعلقات دنیوی.



یکی از وجوه تفاوت انقلاب اسلامی با سایر حرکت های اجتماعی در جهان، حضور گسترده و کم  نظیر زنانی بود که برای تحقق این انقلاب با رعایت حجاب اسلامی از منازل خود خارج شدند و پس از آن نیز تا تثبیت نظام جمهوری اسلامی و سپس دفاع از این نظام در دوران جنگ تحمیلی غرب و ایادی او، در حمایت از آرمان های انقلاب ذره ای عقب نشینی نکرده اند. زنانی که در رژیم فاسد پهلوی به بدلی از زن غربی تنزل پیدا کرده و از ریحانه بودن خویش دور افتاده بودند. اما به هر میزان که این زنان به حمایت از نظام اسلامی پرداختند، به همان مقدار از سوی جریان روشنفکری حاکم بر فرهنگ و هنر نادیده گرفته شدند، نه مشکلاتشان به تصویر کشیده شد و نه وقار و نجابتشان به نمایش درآمد. در محصولات فرهنگی و هنری تولید شده در جمهوی اسلامی در مقابل وکلاء، پزشکان، ژورنالیست ها، مدیران و مادرانی که رو گرفتی از زن غربی بودند، هرچه زن فقیر، گرفتار، دزد، بی سواد و پریشان بود با چادر و حجاب اسلامی به نمایش درآمد.



این جریان به تأسی از هنرمندان و رسانه های غربی به تقبیح و تمسخر زنی پرداخت که صرفاً چادرش یکی از مهم ترین نمادهای انقلاب اسلامی و پس از آن بیداری اسلامی در سراسر جهان بوده و هست. جریان روشنفکری نه تنها رشد و تعالی زن مسلمان را در ایران و سایر کشورهای اسلامی نادیده گرفت بلکه به تمسخر او، از بردن روحیه خودباوری وی و منفور جلوه دادنش در نزد نسل های آینده پرداخت و این در حالی بود که نظام اسلامی از روز نخست با برجسته کردن مظالم صورت گرفته بر علیه زن در جوامع غربی، فرهنگ منحط مغرب زمین را زیر سوال برده و زن مسلمان ایرانی را به عنوان الگویی برای تمام زنان جهان مطرح کرد. این جریان به واسطه ی مخالفت با حدودالهی و ارزش های فرهنگ اسلامی ایرانی حتی حاضر نشد زن ایرانی را فارغ از مسلمان بودنش به عنوان یک انسان والا، پرورش دهنده ی انسان های شایسته و عنصر اصلی تشکیل دهنده خانواده نگاه کرده و او را تکریم نماید.



نتیجه آنکه امروز بخش عمده ای از زنان و دختران کشور نقش سازنده ای در آبادانی و پیشرفت کشور ندارند، این زنان که اکثر آنها خانه دار و مسلمان هستند، در ۳۷ سال گذشته هیچ گاه الگو و طرازی از قشر خود را بر پرده سینما و یا صفحه تلویزیون ندیده اند، عمده این زنان از جایگاه خود در برپائی یک تمدن شکوهمند مطلع نیستند و اساساً حقی و نقشی برای خود در این زمینه تعریف نمی کنند. بسیاری از این زنان وضعیت روانی مخدوشی دارند، چرا که رسانه ها به ویژه سینما و تلویزیون آنها را به مصرف گرائی، تجمل گرائی، چشم و هم چشمی، سرگرمی های سخیف و بودنی مغایر با مؤلفه های سبک زندگی اسلامی، سوق داده و به این ترتیب با سلب آرامش روانی، آنها را به موجوداتی ضعیف، خنثی، بی آرمان و ... تبدیل کرده اند.



باید گفت تنها جرم زنان مسلمان ایرانی که دستاوردها و پیشرفت های ایشان در حوزه های گوناگون به چشم روشنفکران غرب پرست و هنرمندان غیرمتعهد نمی آید، پای بندی به اسلام و ارزش های اسلامی است. زنان ایرانی از جمله مظلوم ترین قشرها در محاسبات فرهنگی و هنری هستند و برای نمونه تنها زمانی بر پرده ی سینما حاضر می شوند که یک کارگردان فمینیست بخواهد ظالم بودن مردان و جامعه مردسالار را به نمایش بگذارد و یا هنرمندی بخواهد احکام اسلامی را زیر سوال ببرد.



زنان نیز همین طور. شاید بشود گفت که مجموعه‌ی زنان کشور ما از همه جای دنیا بهترند. وقت کار که می‌رسد کار سیاسی، کار فرهنگی و کار تشکیلاتی جلو هستند؛ وقت جهاد که می‌رسد، فرزندان خودشان را به دست خودشان به جبهه می‌فرستند و وقت خانه‌داری و تربیت اولاد که می‌رسد، کدبانوهای خانه‌دارند!

(امام خامنه ای در دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت میلاد حضرت مهدی (عج) - ۲۵/۰۹/۱۳۷۶)


زن و دختر مسلمان ایران در دهه چهارم عمر جمهوری اسلامی در آثار فرهنگی و هنری حضور ندارد چرا که جریان روشنفکری حاکم بر عرصه هنر و رسانه چنین چیزی را نمی پسندد، زیرا نظام سلطه با آن شدیداً مخالف بوده و اجازه نمی دهد الگوی زن مسلمان ایرانی تکثیر شود. نه تنها زن، که مرد، کودک و نوجوان طراز انقلاب اسلامی نیز در دهه های گذشته، نه به جهانیان، که حتی به نسل های آینده این سرزمین معرفی نشده اند. کودکانی شیفته ی بازی ها و کاراکترهای غربی، نوجوانانی بزهکار و درگیر بحران های روحی، جوانانی بیکار، پریشان، عصبی، خسته، ناامید، بدبخت و بی خانواده، مردانی عیاش، خیانت کار، دغل باز، دروغگو، پول پرست، متعصب و دیکتاتور، سالمندانی تنها، بی هدف، بی اثر و دست و پاگیر از جمله الگوسازی های محصولات فرهنگی و هنری داخلی برای سنین گوناگون جامعه است.



در فیلم های ما، کأنّه یک سکولاریزمِ عملی و نوعی دین‌زدایی وجود دارد! بعضی فیلم های تولید شما، باز کمی بهتر است و فیلم های تولید جاهای دیگر از این جهت بدتر هم هست؛ یعنی کأنّه نوعی دین‌زدایی از صحنه‌ی زندگی و عمل وجود دارد و دین وجود ندارد! البته بعضی از سریال ها و فیلم ها خوب است؛ اما بعضی هم این اشکال را دارند.

(امام خامنه ای در دیدار مسئولان سازمان صدا و سیما - ۱۳۸۱/۱۱/۱۵)


نه تنها زن مسلمان بلکه به طور کلی وضعیت روانی زن ایرانی از سوی هنرمندان غیرمتعهد روشنفکر و برخی مسئولان نادیده گرفته می شود. در این میان حتی امنیت روانی خانواده ها نیز جایگاهی نداشته و برخی آثار به اصطلاح هنری آشکارا به ایجاد ناامنی روانی در خانواده ها می پردازند. اگر در گذشته بدحجابی و جاذبه های زنانه مصداق بارزی از ایجاد ناامنی اخلاقی و روانی در فیلم های سینمایی بود، امروز نمایش عشق های مثلثی و مربعی، خیانت به همسر، اختلافات همسران، کتک زدن زن توسط شوهر و در مواردی خشونت وحشیانه و ضرب و شتم علیه زن، هجوم مشکلات مادی، مشقات فرزندآوری، قتل به دلایل ناموسی، تحقیر زنان، روسپی گری و تن فروشی، چشم چرانی و هوس رانی مردان، تجاوز و ... به موضوعات مورد توجه سینماگران و داستان نویسان تبدیل شده اند. پرداختن به این موضوعات نتایج مختلفی در جامعه دارد: به هوسرانی در جامعه دامن زده و با ایجاد بی اعتمادی، امنیت روانی همسران را تهدید می کند. خانواده ها را از داشتن فرزند می ترساند. دختران جوان و نوجوان را از ازدواج با مرد ایرانی و زندگی در ایران متنفر می کند. قبح فحشاء و روسپی گری را از بین می برد. روابط ناسالم را گسترش می دهد و ... که تمامی این موارد، به یک مقصد ختم می شوند و آن هم از بین بردن امنیت روانی خانواده ها و تزلزل در بنیان خانواده ایرانی.



جالب اینجاست که اکثر مدعیان فمینیست و فعالان حقوق زن موافق چهره ترسیم شده فعلی از زن ایرانی بر پرده ی سینما هستند، چرا که این تصویر از یکسو خوراک تبلیغاتی جشنواره های خارجی و محافل رسانه ای است و از سوی دیگر روحیه و امید زن و دختر مسلمان ایرانی را از بین می برد. برای فمینیست ها امنیت روانی زنان یا رشد و تعالی حقیقی آنها در برابر شعارهایی چون عدالت جنسیتی، انتخاب وزیر زن و یا وزارتخانه زنان و ... اهمیتی ندارد، چرا که اگر اهمیت داشت در سال های گذشته نسبت به حقوق فرهنگی و کرامت این قشر و نحوه بازنمایی آن در تولیدات فرهنگی صدایی از ایشان شنیده می شد.


همانند زنان، درباره خانواده نیز به همین ترتیب است و به ندرت می توان خانواده طراز و سالمی در کارنامه ۳۸ ساله مدیران و دستگاه های فرهنگی جمهوری اسلامی پیدا نمود که توانسته باشد الگوی خانواده طراز را نه تنها برای مردم ایران که برای سایر مسلمانان و غیرمسلمانان به نمایش بگذارد. خانواده ای که در آن مرد، زن و فرزندان در کنار یکدیگر با نشاط و امید زندگی کرده و مشکلات را با اتکال به خداوند پشت سر بگذارند، خانواده ای که مشاهده سبک زندگی آنها، سبب تقویت امنیت روانی مخاطبان باشد. پس از قریب چهار دهه از عمر انقلاب اسلامی، نمی توان به برنامه یک مدیر فرهنگی برای فرهنگسازی در زمینه احترام و تکریم مادران و دختران در جامعه اشاره کرد، برنامه ای وجود نداشته و ندارد، برنامه ای برای آموزش ویژگی های زنانگی به دختران و ترویج خصوصیات مردانگی در پسران، برای شناساندن عناصر حیا، عفت، غیرت، جوانمردی و نهادینه سازی آنها، برای تبیین سکینت زن و قوامیت مرد و موارد فراوان و متعددی از این دست. دولت ها می آیند و می روند بدون طرح و برنامه و نقشه راه و ... اما آنچه که ثابت باقی می ماند، جریانی است که با استفاده از بودجه و رانت نهادهای مختلف دولتی و فرهنگی، منویاتش را پیاده می کند و مدیران فرهنگی به علت بی بهره بودن از نگاه دکترینال، توانایی برخورد با آن را ندارند.


حقوق فرهنگی اقشار مختلف جامعه نیز در چهار دهه گذشته با کمترین بی توجهی از سوی متولیان امور فرهنگی مواجه شده است. روشن است که پیشرفت یک جامعه در گرو آرامش خاطر اقشار مختلف آن بوده و به هر میزان که اقشار گوناگون به مسئولیت ها و وظایف خود به درستی عمل کنند، حرکت رو به جلوی جامعه نیز تسریع خواهد شد. به همین علت است که سازندگان محصولات فرهنگی امریکایی به ویژه در هالیوود به اکثر قشرها توجه می کند، در میان قهرمان فیلم ها و سریال های امریکایی از تمام اقشار و گروه های جامعه یافت می شود، کارگر، پرستار، وکیل، نگهبان، معلم، کارمند، مغازه دار، نویسنده و ... ترسیم قهرمانان در لباس اقشار مختلف با دمیدن روح خودباوری، شجاعت، امید، سلحشوری و نظیر اینها سبب تقویت امنیت روانی گروه های مختلف اجتماعی می شود.



سینما، تلویزیون و تئاتر جمهوری اسلامی به عنوان هنرهای پیشتاز جامعه، مدت هاست که به بهانه بالابردن سطح فکر مخاطبان و در واقع ارتقاء جایگاه سینمای جشنواره ای و روشنفکری در ایران، قهرمان و قهرمان پروری را کنار گذاشته است، در نتیجه اساساً قهرمانی وجود ندارد که بخواهد به قشر خاصی تعلق داشته باشد. از طرف دیگر کارگران، معلمان، اساتید، پرستاران و سایر صنوف و مشاغل تنها زمانی در آثار فرهنگی و هنری رؤیت می شوند که منویات سیاسی، اجتماعی و روشنفکری صاحب اثر را برآورده سازند، مثلا مشکلات کارگران صرفاً نقش دستاویزی برای بیان افاضات افراد داشته و سند قضاوت های یکطرفه و بعضاً مغرضانه ایشان هستند. در محصولات مختلف فرهنگی و هنری دستگاه های گوناگون به ندرت می توان تکریم و ترسیم چهره ای مطلوب از عموم اقشار جامعه را مشاهده کرد، البته به جزء برخی افراد هنرمند، منورالفکر و اساتید غرب گرا.



نتیجه آنکه عموم اقشار و گروه ها از مسئولیت های اجتماعی خود تغافل داشته و جایگاه تاثیرگذاری برای خود در پیشرفت و سازندگی کشور قائل نیستند، این امر صرفاً از وضعیت روانی مخدوش و نداشتن آرامش قلبی سرچشمه می گیرد. برای نمونه تا زمانی که کارگران در غالب محصولات فرهنگی و هنری افرادی بدبخت، مفلوک، همواره پریشان و مضطرب به تصویر کشیده شوند، چگونه می توان از آنها انتظار سازندگی و نگریستن به افق های آینده کشور را داشت؟ اگر معلمان یک جامعه حس مطلوبی نسبت به جایگاه اجتماعی خود نداشته باشند، چطور می توان توقع ایجاد انگیزه و امید از طرف آنها در کودکان و نوجوانان را داشت؟



عمق بی توجهی به حقوق فرهنگی اقشار مختلف در این است که قریب چهاردهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، حتی حق اعتراض از اقشار مختلف سلب شده و عدالتخواهان و معترضان به فساد با دستگیری، شلاق و تهدید به خرد کردن دهان مواجه می شوند و در همین حال بابت تدوین حقوق شهروندی که تمرکزش بر حقوق جاسوسان مطبوعاتی، معترضان سیاسی مخالف نظام، هنرمندان غربگرا، منحرفان اخلاقی، فرقه های ضاله و ... است، منت فراوانی بر سر آحاد جامعه ایرانی گذاشته می شود.



سهم کارگران معدن از #سفره_انقلاب : حداقل دستمزد، ماه‌ها حقوق عقب‌افتاده٬ بازداشت و زندان، شلاق، مصدومیت و نقص عضو، و مرگ



#میثم_صفائیان – راننده کامیون معترض به فساد در سیستم حمل و نقل که به تازگی پس از یکسال حبس تبرئه شده است.

#منصور_نظری – شاعر معترض به فساد در قوه قضائیه که به تازگی پس از ضرب و شتم در زندان، پیش از موعد آزاد شد.


به این ترتیب باید گفت نگارش دکترین جامع فرهنگی متناسب با نیازهای جمهوری اسلامی بدون توجه به حقوق فرهنگی سنین، طیف ها، گروه ها و اقشار مختلف جامعه بازدهی مناسب را نداشته و پاسخگوی معضلات فرهنگی فراوان و کاهنده ولنگاری فرهنگی بوجود آمده، نخواهد بود.



مفهوم دیگری که باید در کنار حقوق فرهنگی مورد توجه قرار گیرد، جرم فرهنگی است که البته همانند حقوق فرهنگی، تعریف کامل و جامعی از آن بر اساس مبانی اسلامی وجود ندارد. مشخص نبودن تعریف جرم فرهنگی سبب شده تا در مواقعی سطح مقابله با جرایم فرهنگی به برخورد با بدحجابی و فروشندگان البسته شیشه ای تقلیل پیدا کرده و در عوض، بسیاری از مجرمان اثرگذار در ایجاد ناامنی فرهنگی در کشور در آسایش به فعالیت مشغول باشند، به عبارت دیگر تعریف جرم فرهنگی باعث برقراری امنیت فرهنگی در جامعه شده و نیز پایش این امنیت و نیز مقابله با تهدیدات عارض شده را تسهیل می کند.


طبیعتاً وضعیت امروز فرهنگ جامعه محصول یک دولت و یک تعداد مدیر نیست، ماحصل فعالیت ده ها سازمان، نهاد و مجموعه فرهنگی در ۳۸ سال گذشته است، مدیرانی که امروز به هیچ وجه حاضر به پذیرش مسئولیت اعمالسلیقه هایشان در حوزه فرهنگ نیستند، چه در صداوسیما، چه در وزارت ارشاد، چه در سازمان تبلیغات و چه در جاهای دیگر، مدیرانی که روزی با حمایت از سینمای جشنواره ای و هنرمندان اجتماعی ساز، سینمای اجتماعی را پایه گذاری کردند، امروز تولید و عرضه فیلم های قبح شکنِ به اصلاح اجتماعی را می پذیرند؟ امروز خیانت فرهنگی ایشان به عنوان یک جرم فرهنگی شناخته می شود؟ آیا صیانت از قلب و مغز میلیون ها انسان اعم از کودک، نوجوان، جوان، میانسال، پیر، زن و مرد مغایر با آزادی اندیشه بوده و امنیتی کردن جامعه است؟



تباه کردن زندگی میلیون ها انسان با نمایش ابتذال و درماندگی و یأس و بی آرمانی و بی هدفی و هواپرستی و دنیا دوستی و حسرتِ دنیا و وادادگی و بی قیدی و ... را باید پاسداشت و آزاد گذاشت؟ اگر انسان ایرانی سال ۱۴۱۴ هجری شمسی علاقه ای به مقاومت، ایستادگی، ایثار، استکبارستیزی و ... نداشته باشد، متولیان امر فرهنگ در تمام دستگاه های فرهنگی به ویژه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چطور پاسخگوی دویست و سی هزار شهید انقلاب اسلامی، دفاع مقدس، ترور، مدافع حرم و ... خواهند بود؟ نادیده گرفتن حقوق فرهنگی یک ملت و بلکه خیانت به امنیت فرهنگی آن، جرم فرهنگی نیست؟ کدام قانون نانوشته ای افرادی را که مغز و قلب میلیون ها ایرانی مسلمان را به عرصه تاخت و تاز محصولات وارداتی دشمن تبدیل کرده اند، به پای میز محاکمه می کشاند؟ مجرمانی فرهنگی که سوء مدیریت، هوی پرستی، بی کفایتی، جهل، ترس و سایر خصوصیاتشان باعث کندی مسیر حرکت ملت ایران در برپائی تمدن نوین اسلامی شده و با این شرایط شاید حتی آنها را از این مسیر منحرف کند، در روزگاری که فرهنگ از دست برود، اساسا شرمنده خواهند شد؟



اینجا دقیقاً همان جایی است که باید به نسبت جرم و گناه توجه کرده و آن را بازتعریف نمود، بسیاری از افرادی که به عمد یا به سهو فرهنگ زندگی مردم جامعه را به سمت ولنگاری فرهنگی سوق داده اند و در ربع قرن گذشته با نادیده گرفتن تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی، ناتوی فرهنگی، جنگ فرهنگی و قتل عام فرهنگی این آشفته بازار را بوجود آورده اند، اگرچه تاکنون در هیچ دادگاهی مجازات نشده و بر طبق قانون جرمی مرتکب نشده باشند اما گناهکار بوده و باید در آخرت پاسخگو باشند، حتی کسانی که به سهو در این زمینه مؤثر بوده اند، چرا که کسی که دانش کافی برای ورود به حوزه ای و مدیریت بر آن عرصه را ندارد، نباید مسئولیت آن را قبول کند.



پس امروز چاره ای جز باز تعریف نسبت گناه و جرم در عرصه فرهنگ جهت تدقیق جرم فرهنگی و تمام ابعاد و جوانب آن وجود ندارد، برای این کار بهترین گزینه تمسک به قول و فعل علمای اسلام به عنوان تبیین کنندگان فقه پویای شیعه است که از قضا مثال روشن و واضحی نیز برای آن وجود دارد. سال گذشته عالم و مفسر بزرگ قرآن کریم، آیت الله جوادی آملی عالمانه و با اشراف بر مسائل جدید این روزگار، با تبیین مؤلفه های بنیادین غیرت، افرادی که سبب تسلط بیگانگان بر کشور می شوند را ملقب به صفت دیوث نمودند: «کسانی که راه نفوذ بیگانگان را در فضای اقتصادی و سیاسی به روی کشور می‌گشایند، دیوث هستند. »، برخی معتقدند این مفسر بزرگ قرآن کریم مبتنی بر تنقیح مناط دیاثت را به حوزه های اقتصادی و سیاسی تعمیم داده اند. یکی از عللی که جرم فرهنگی پس از سال ها هنوز تعریف مشخصی ندارد این است که در تعریف جرم اولا حدود الهی به طور کامل در نظر گفته نشده و ثانیا از روش تنقیح مناط در تبیین مسائل روز و نیز بسط احکام به حوزه های جدید کمتر استفاده می شود. با مرور برخی گناهان کبیره، می توان به موارد متعددی برخورد کرد که اگر بسط داده شوند، می توانند زمینه تعریف جرائم فرهنگی و تعیین مجازات عادلانه برای آنها را فراهم بیاورند و البته مهمتر آنکه برای مسئولان و اهالی فرهنگ و هنر حدود را مشخص کنند تا افراد جاهلانه مرتکب جرم فرهنگی نشده و یا افراد مغرض بهانه ای برای فرار از پاسخگویی نداشته باشند که در میان وجه پیشگیری تعریف جرائم از بسیاری از نابسامانی ها و هنجارشکنی ها در تولیدات فرهنگی، هنری و رسانه ای جلوگیری خواهد کرد.


گناهان کبیره

ما به ازاء در حوزه فرهنگی

زنا

ترویج اباحی گری، حیازادائی و غیرت زدائی در محصولات فرهنگی

خیانت به امانت

به کارگیری بیت المال در جهت تأمین منافع جناحی، شخصی و سلیقه ای در حوزه فرهنگ توسط متولیان امر

دزدی

دست اندازی به منابع مالی ارگان های دولتی توسط رابطه ها و لابی گری برای تولید آثار فرهنگی

فرار از جهاد

پرهیز از مواجهه با افراد، گروه ها و رسانه های غرب گرا در عرصه فرهنگ، پرهیز از مواجهه با دستگاه رسانه ای نظام سلطه، پرهیز از پرداختن به جنگ فرهنگی و الزامات آن

کمک به ستمگران

بسط و اشاعه فرهنگ و سبک زندگی امریکایی و خدمت به اهداف فرهنگی استعمارگران

اسراف

ریخت و پاش و تحمیل هزینه های گزاف به حکومت

جنگ با مسلمانان

مقابله با ارزش های اسلامی در تولیدات فرهنگی

اصرار بر گناه

ترویج گناهان و فحشاء در محصولات فرهنگی

قیادت و دیاثت

ترویج بی غیرتی / باز کردن راه تسلط بیگانگان با استفاده از ابزارهای جنگ نرم

بازداشتن از راه خدا

تخریب ارزش های اسلامی در تولیدات فرهنگی

فتنه

وارونه دادن حق و باطل و یا ممزوج ساختن حق و باطل در محصولات فرهنگی

فروختن اسلحه به کفّار

بکارگیری تسلیحات فرهنگی در جنگ فرهنگی در جهت خدمت به منافع دشمنان


اگر جرم فرهنگی به خوبی برای جامعه تعریف و تبیین شود مردم نیز دیگر از آثار مخرب فرهنگی استقبال نخواهند کرد، همان طور که نسبت به کم فروشی، دزدی، اختلاس، ارتشاء و افرادی که مخّل امنیت اجتماعی، امنیت سیاسی و امنیت اقتصادی جامعه تنفر دارند، اگر نسبت به آسیب های تخریب فرهنگ آگاه شده و چهره مجرمان فرهنگی برای آنها ترسیم می شد، امروز برخی هنرمندان غرب گرا به خود اجازه نمی دادند تا هرگونه هنجارشکنی و قبح شکنی را به اسم آزادی بیان ترویج نمایند.


گزاره مهم بعدی توجه به تعیین شاخص های قابل اندازه گیری برای پیاده سازی دکترین فرهنگی است. اگرچه تعیین شاخص های قابل اندازه گیری برای مقولات فرهنگی و هنری امری بعید به نظر می رسد اما شدنی است، چرا که اگر چنین نبود، مقام معظم رهبری چنین موضوعی را در حکم انتصاب رئیس فعلی سازمان صداوسیما که فعالیت های آن پیوند عمیقی با فعالیت های فرهنگی و هنری دارد، مطالبه نمی کردند. وقتی شاخص های تدوین شده ای وجود نداشته باشد هر اثری به صرف نمایش آیه ای از قرآن، روحانی، زن محجبه، نماز، امامزاده و ... در زمره آثار دینی قرار می گیرد ولو اینکه کوچکترین اثر انسان سازی نداشته و یا حتی باورهای مخدوشی را به مخاطب منتقل کرده باشد.  



از آنجا که غفلت در امور فرهنگی و هنری باعث ورود صدمات جبران ناپذیر به قلب و ذهن افراد جامعه شده و حتی تباه شدن آخرت آنها را به دنبال دارد؛ نمی توان بدون تعیین شاخص های دقیق یک دکترین فرهنگی را به طرح و برنامه عملیاتی تبدیل کرد. برای درک بهتر این موضوع کافی است انبوه نقدها و یادداشت های گاه متناقض منتشر شده در زمان برگزاری جشنواره فیلم فجر و در بین رسانه های طرفدار هنر انقلاب مورد بررسی قرار گیرد.



دکترین فرهنگی بدون تعیین شاخص های قابل اندازه گیری به تهیه نقشه راه و طرحی جامع جهت انعکاس عناصر سبک زندگی مؤمنانه، شرافتمندانه و آزادمنشانه در آثار هنری و تولیدات فرهنگی و رسانه ای منتهی نمی شود، طرحی که مبتنی بر بازخوردگیری بر حسب شاخص هایی منسجم بتواند پله پله و مرحله به مرحله میزان نیاز هنری جامعه به تولید برنامه های مختلف در زمینه نهادینه سازی هر یک از عناصر فوق را تعیین کرده و یا میزان همخوانی آثار تولید شده فرهنگی، هنری و رسانه ای با اهداف کلان طرح را مشخص نماید. می توان گفت فقدان این شاخص هاست که باعث شده تا هم اکنون دستگاه های فرهنگی جمهوری اسلامی برآورد صحیحی از میزان نیازهای جامعه به آثار هنری مختلف نداشته باشند، مثلا اینکه چند ساعت و چه نوع آثار هنری در زمینه افزایش جمعیت و یا چند فیلم سینمایی در باب مذمت رباخواری یا دروغ گوئی یا تن پروری پاسخگوی نیازهای جامعه است؟ درباره تقوی، ادب، حیاء، عفت، صبر، کار و تلاش، ایثار، غیرت، قناعت، شجاعت، عبادت، توکل، توسل، علم آموزی، جهاد، نماز، روزه، ولایت، امانتداری، صله رحم، عزت نفس و ... چطور؟ چطور می توان فهمید کدام اثر تقوی را در مخاطب تقویت و کدام اثر آن را تضعیف می کند؟ امام راحل می فرمایند: «... فیلمی که شما نشان می‌دهید اگر فیلم سازنده باشد در سراسر کشور سازندگی دارد و اگر یک فیلم خدای نخواسته انحرافی باشد در سرتاسر کشور نقش دارد.»، چطور می توان اثرگذاری یک محصول هنری را در سراسر کشور اندازه گرفت؟ این سوالات تنها نمونه کوچکی از سوالاتی است که در تبیین شاخص های قابل اندازه گیری باید به آنها توجه کرده و بر اساسشان به تدوین شاخص ها پرداخت.



همچنین خروجی دکترین جامع فرهنگی باید به اصلاح و اعتلای فرهنگ عمومی بیانجامد، امام خامنه ای دامت برکاته اصلاح و اعتلای فرهنگ عمومی را حاصل اقدامات و فعالیت هایی همچون موارد ذیل می دانند:

  • تبیین و زنده نگه داشتن آرمان های انقلاب اسلامی و مؤلفه های سبک زندگی اسلامی
  • اصلاح فرهنگ های مخرب مصرف گرائی، تجمل گرائی، بی رغبتی به مطالعه، بی توجهی به مصالح اجتماع، آبادانی و سازندگی کشور، رفاه زدگی، کم کاری، سوداگری و ...
  • رصد دائمی شرایط جامعه و بیان واقعیت آن به ویژه نقاط روشن و امیدبخش
  • دمیدن روح امید، خودباوری و عزت ملی در جامعه از طریق نمایش برجستگی های فرهنگ اسلامی ایرانی و رشادت ها، پیروزی ها و دستاوردهای ملت ایران
  • رساندن پیام انقلاب به مردم ایران و ملت های دیگر
  • تبیین صحیح مفاهیم کار و تلاش در اسلام
  • تکریم معلمان و کارگران
  • زنده کردن احساس تعالی و ترقی معنوی در نسل جوان
  • ترویج و تشویق به علم آموزی، تولید، کارآفرینی و سازندگی
  • شناخت دشمن و روش های او در تهاجم فرهنگی و نفوذ رسانه ای
  • شناخت درست پیام های مورد نیاز، تولید و مدیریت آنها


بنابراین شاخص های قابل اندازه گیری تدوین شده باید کارایی لازم را برای ارزیابی حوزه های فوق و امثالهم داشته باشند. این شاخص ها تنها زمانی اثربخشی لازم را خواهند داشت که بتوان مبتنی بر آنها گزارشی جامع پیرامون تربیت نسل های مختلف جامعه ارائه داد. به عنوان نمونه بتوان بطور کامل توضیح داد برای کودکان در دهه های مختلف چه برنامه هایی متناسب با شرایط سنی آنها و شرایط اجتماعی روز تولید شده، اثرات آنها چه بوده و در سال های آینده چه برنامه ریزی هایی دارد؛ بتوان به صورت دقیق و به تفصیل شرح داد که چگونه تک تک مولفه های سبک زندگی اسلامی ایرانی طی دو یا سه دهه در قالب پیام های تولید شده به یک نسل منتقل شده و با استفاده از برآوردها و تحلیل های فراگیر، نسبت به اصلاح نواقص و کاستی ها در نسل بعد اقدام شده است و ... دستگاه های فرهنگی جمهوری اسلامی اساسا نمی دانند که در طول ۳۸ سال گذشته برای گروههای مختلف سنی اعم از خردسال، کودک، نوجوان، جوان، میانسال، پیر و کهنسال چه محصولات و برنامه هایی اعم از کتاب، فیلم، سریال، اسباب بازی، نمایشگاه، کارگاه، موسیقی، صنایع دستی، دوره آموزشی، پوشاک و ... تولید شده، میزان اثرگذاری آن برنامه های چه میزان بوده و برای ده سال آینده به چه میزان و چه نوع تولیدات و برنامه هایی برای هر گروه سنی نیاز است؟



با این حال در دهه های گذشته جمهوری اسلامی در دست دولتمردانی قرار گرفته است که فاقد نگاه دکترینال بوده و عقبه فکری و حامیان آنان نیز از این موهبت به ویژه در عرصه فرهنگی بی بهره بوده اند، نتیجه آنکه امروز دولت مستقر حتی فهم ساده و پیش پاافتاده ای از مسائل و چالش های فرهنگی کشور ندارد، مدیران فرهنگی و در راس آنها ریاست دولت مستقر نیازهای فرهنگی کشور را به محدودیت ها و موضوعات صنفی سینماگران، هنرمندان، خبرنگاران و اهالی رسانه ای که پایگاه رای ایشان است معطوف داشته و اساسا درک مسائل کلان فرهنگی جامعه به علت عدم برخورداری از نگاه دکترینال برای آنها بسیار دشوار و گنگ است. برای مثال در نگاه چنین مدیرانی که بعضا همواره در ساختارهای سیاسی و فرهنگی کشور حضور داشته اند، ولنگاری فرهنگی و تولید آثار فرهنگی، هنری و رسانه ای مغشوش و در تضاد با مصالح و منافع فرهنگی جامعه موضوعیت ندارد چرا که آنها مصالح و منافع فرهنگی را صرفا به رضایت هنرمندان و رسانه ای های غربگرای بوقچی تقلیل می دهند، ایشان قائل به امنیت و استقلال فرهنگی نیستند و از این رو زوال مولفه های فرهنگ خودی و ملی کمترین ارزشی برایشان ندارد تا در بخش مشکلات فرهنگی نیم نگاهی به این قبیل مشکلات داشته باشند. از کوزه همان برون طراود که در اوست! به همین علت است که نباید به اندازه ذره ای انتظار داشت دولت یازدهم قادر به فهم مشکلات و چالش های فرهنگی جامعه باشد.



مسائل فرهنگی کشور اشاره شده در برنامه  ای که دولتمردان تدبیر و کلید، برای دولت دوازدهم

تنظیم کرده اند


از همین رو، دولتی که فاقد نگاه دکترینال بوده و اساسا فهمی از مشکلات فرهنگی ندارد، نمی تواند برنامه جامعی برای حل مشکلات فرهنگی ارائه دهد، ارائه دکترین فرهنگی که شوخی مضحک و آرزوئی محال و دست نایافتنی است! دستاوردهای فرهنگی دولت یازدهم نشان می دهد این دولت در چهارسال گذشته فاقد دکترین، فاقد طرح جامع، فاقد برنامه ریزی منسجم، فاقد شاخص های قابل اندازه گیری و ... بوده است که مجبور است برای بیان دستاوردهایش به تعدادی جملات کلی بسنده کرده و کلی گویی را جایگزین بیان واقعیت و آمارهای ملموس نماید. مضاف بر آنکه دستاوردهای بی نظیر یاد شده تاثیری در کاهش ولنگاری فرهنگی، تضعیف مولفه های فرهنگی خودی، تهدید مصالح و منافع فرهنگی و در نهایت تضعیف استقلال و امنیت فرهنگی نداشته است اگر باعث تشدید آنها و تشدید نابسامانی ها نشده باشد.



همین ناتوانی در فهم دکترینال موضوعات بویژه در حوزه فرهنگ است که باعث می شود دولتمردان دولت یازدهم، جملاتی مضحک را به عنوان برنامه های فرهنگی دولت بعدی خود ردیف نمایند، جملاتی که به وضوح نشان می دهد ایشان فرهنگ را نیز ذیل سیاست تعریف کرده و برنامه های فرهنگی شان را حول جذب و راضی کردن اهالی فرهنگ و هنر غربگرا قرار داده اند و از دست رفتن مولفه های فرهنگ بومی کوچکترین ارزشی برای ایشان ندارد. آنها سیاستگذاری فرهنگی را با سیاسی کردن فرهنگ و راضی نگهداشتن جریانات روشنفکری حاکم بر فرهنگ، هنر و رسانه نادیده گرفته اند، چرا که اگر چنین نبود می شد حتی یک خط یا یک اصل درباره مشکلات حقیقی حوزه فرهنگ و مقابله با ولنگاری فرهنگی در برنامه منتشر شده یافت نمود، در حالی که چنین نیست و دریغ از یک خط یا یک عبارت دست و پا شکسته در جهت حفظ و صیانت از فرهنگ خودی!



فقدان نگاه دکترینال در رئیس یک دولت و بی بهره بودن دولت از دکترینی جامع، باعث می شود تا یک روز مسائل اقتصادی شعار اول دولت باشد، روزی دیگر آرامش و آزادی!


بنابراین مبتنی بر آنچه مورد بررسی قرار گرفت و با اشاره ای مختصر به دستاوردها و برنامه های فرهنگی منتشر شده از سوی دولت یازدهم، روشن شد که مطالبه دکترین بالاخص دکترین فرهنگی از کاندیداهای ریاست جمهوری از اولویت بسیار بالایی برخوردار بوده و کم توجهی یا بی توجهی به آن صدمات جبران ناپذیری به قلب و مغز ایرانیان وارد کرده و حیات دنیوی و اخروی ایشان را با چالش های فراوانی مواجه خواهد کرد، چرا که در گذشته شرایط ولنگاری فرهنگی موضوعیت نیافته و بحران های فرهنگی فراوان بر جامعه عارض نشده بودند اما امروز با توجه به شرایط نابسامان و حساس فرهنگی کشور، ادامه این روند به برهوتی دهشتناک منتهی خواهد شد.



در مجموع قطعا می بایست دکترین فرهنگی دولت دوازدهم با توجه به موضوعاتی همچون:

۱. توجه به کرامت و تمرکز بر حقوق فرهنگی اقشار و گروه های مختلف جامعه اعم از کودکان تا پیران، کارگران، معلمان و ... بویژه به زنان و دختران، و تبیین نیازهای فرهنگی آنها و در مقابل تکالیف فرهنگی دستگاه ها و سازمان ها

۲. تدوین سازوکارهای لازم جهت سوق دادن دستگاه ها و نهادهای فرهنگی به تولید محصولات کرامت محور با تمرکز بر رعایت حقوق فرهنگی به ویژه بسط مفهوم سینمای کرامت محور به عنوان سینمایی در طراز استراتژیک جهت بازنمایی تصویر واقعی از مردم مسلمان ایران و با هدف رشد و اصلاح فرهنگ عمومی جامعه

۳. تدوین دکترین های لازم جهت حوزه های مختلف فرهنگ و ذیل دکترین جامع فرهنگی شامل دکترین سینما، دکترین سایبری، دکترین دفاع فرهنگی و ...

۴. بازبینی ساختارهای موجود و ایجاد ساختار منسجم یکپارچه فرهنگی، انحلال سازمان ها و دستگاه های موازی و بی بازده، تعیین اتاق فرماندهی فرهنگی کشور و تدوین سازوکارها و ضمانت های اجرایی لازم.

تدوین و توسط دولت دورازدهم مورد اجرا واقع شود.



پایان.

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.