سه‌شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۴:۴۰

مشایخی و انتظامی همیشه حسود بودند+ گواهی تاریخی یک بازیگر

جمشید مشایخی در اختتامیه ششمین جشنواره بین‌المللی فیلم شهر

هفت صبح: اگر انتظامی سال‌ها نقش یک پیرمرد غرغرو را بازی کرده است گربه چکمه پوش هم به قول حمید گودرزی فقط نقش‌های چرک و کثیف را با زیرپیراهنی دو تا داد بیشتر زدن، می‌تواند ایفا کند.

در جشن انجمن منتقدان که هفته گذشته برگزار شد جمشید مشایخی که در حال ترک سالن بود به دعوت فرزاد حسنی مجری مراسم بر روی صحنه حاضر شد و انتقاد تندی به برگزاری این جشنواره کرد و سپس سالن را ترک کرد.

جمشید مشایخی در سخنانش گفت:

«می‌خواهم رُک صحبت کنم و این را از علی معلم آموخته‌ام. چرا در این مراسم فقط به یک نفر توجه شده است. اگر می‌دانستم برای منتقدین فقط یک هنرپیشه مطرح است سال‌ها پیش این کار را رها کرده بودم. بقیه بازیگر نیستند؟ هیچ کدام زحمت نکشیده‌اند؟ چرا شما اینها را نمی‌بینید؟ فقط یک نفر است که آن موقع جلوی شهبانو تنبک می زد.چرا این ها را نمی دانید؟

گویا در این مراسم تصاویر زیادی از عزت اله انتظامی پخش شده بود و  ناگهان دوز حسرت و حسادت استاد بالا زد.  برخلاف تمام رسانه‌های پاچه خواری  که از حمایت و احترام به استاد می‌نویسند باید بگویم که متولدان دهه هفتاد به بعد اصلا جمشید مشایخی را نمی‌شناسند اگر بشناسند احتمالا او را در نقش‌های کوتاه سینما و تلویزیون دیده‌اند.

این رسم غلطی که باب شده که استاد استاد نثار پیشکسوتان حوزه بازیگری می کنند . مشایخی یک بازیگر محترم اما بشدت معمولی در سینمای ایران که متاسفانه خیلی جدی گرفته شده است. مشایخی را در کنار نصیریان و عزت الله انتظامی اساتید بازیگری و فلان معرفی می‌کنند. در صورتیکه غیر از نصیریان دو تای دیگر سرنوشت خوبی در حوزه بازیگری نداشته‌اند. مثلا در مورد انتظامی باید به همان سخنان غلامعباس فاضلی سردبیر سایت پرده سینما و مجری برنامه سینما یک اشاره کرد. انتظامی جز نقش پیرمردان غرغرو چه نقش متفاوتی را در سینمای ایران ایفا کرده است؟! جمشید مشایخی کدام فیلم اثرگذاری را در چند سال اخیر بازی کرده است؟

چون سینمای حقیری داریم و مدیوم نمایشی سریال سازی ما حقیرتر از سینماست، بیهوده بت می‌تراشیم ، بیهوده از سر و کول عزت الله انتطامی بالا می‌رویم. واقعا در این مملکت در دوران وارونگی فرهنگی ،دانشمندان و مفاخر علمی «هیچ» حساب می‌شوند اما سالیانه چند صد جشن سینمایی برگزار می‌شود از انواع و اقسام بازیگران متوسط  تقدیر به عمل می‌آید و در این مراسم‌ها دائما عبارت استاد استاد را می‌شنویم . دقت کنید که وقتی مراسم اسکار برگزار می شود هر سال ستاره‌های نوجوان و جوانی را می توان در سالن کداک دید. جوانان پویایی که طراوات خاصی به سینمای هالیوود داده‌اند. اما وقتی جشن‌های سینمایی برگزار می‌شود ما در اغلب این مراسم‌ اعضای اصلی مدرسه پیرمردهای سینمای ایران را می‌بنیم که متوسط سنی آنها از چهل و پنج بیشتر است و توقع داریم نسل جوان امروز از سینمای پیرمردها استقبال کند! در مورد جمشید مشایخی و عزت الله انتظامی و حسادت این دست بازیگران قصص های متفاوتی شنیده می شود. ماجرای اختلاف و حسادت انتظامی و مشایخی به را روزنامه هفت صبح چنین روایت می‌کند.


1 - تقریبا از حوالی سال‌های ۱۳۴۳، ۱۳۴۴ بود که جمشید مشایخی در تئاتر سنگلج به چهره‌ای شناخته شده تبدیل شده بود و آرام آرام در صحنه اجرا یکه‌تازی می‌کرد. در آن سوی میدان دو قطب دیگر و دوست داشتنی به نام عزت‌الله انتظامی و علی نصیریان وجود داشتند که در ابتدا این سه نفر توانستند به خوبی با یکدیگر هماهنگ شوند و تیم مناسبی را ایجاد کردند.

2 - همه چیز داشت خوب پیش می‌رفت اما اختلاف سلیقه‌ها آرام آرام خودش را نشان داد. علی نصیریان و عزت‌الله انتظامی به یکدیگر نزدیک‌تر شدند و جمشید مشایخی دورتر. تفاوت‌های فکری و شخصیتی نیز در این اتفاق بی‌تاثیر نبود.

3 - عزت‌الله انتظامی و علی نصیریان به عضویت در اداره تئاتر درآمدند و مدیریت اجراها را به عهده گرفتند. از این جا به بعد، اختلافات و سوءتفاهم‌ها عمیق‌تر می‌شود. به برخی اجراهای جمشید مشایخی کمتر بها داده می‌شود و مشایخی معتقد بود آن دو نفر به اجراهای افراد و گروه‌های نزدیک به خودشان توجه ویژه‌تری داشتند و سبب شده‌اند مشایخی از صحنه دور شود.

4 - دردسرهای قیصر: با وجود همه اختلافات اما این سه نفر در سال ۱۳۴۸ فیلم «گاو» داریوش مهرجویی را بازی کردند و به شهرتی مضاعف در سینما دست پیدا کردند. استعدادهایی که در صحنه سینما تا آن زمان دیده نشده بود و ناگهان بر سر زبان‌ها افتادند. پس از این فیلم بود که درهای سینما به سوی این سه نفر باز شد اما مشایخی یک موقعیت ویژه‌تر پیدا کرد. او دقیقا در همان سال در فیلم «قیصر» مسعود کیمیایی بازی کرد و در سینمای عامه‌پسند نیز توانست جای خود را باز کند. سوءتفاهم‌ها از اینجا به بعد به اوج خود رسید. جمشید مشایخی عقیده دارد قرار بوده نقش‌اش در فیلم‌ قیصر بیشتر و طولانی‌تر باشد اما رایزنی‌های عزت‌الله انتظامی و علی‌ نصیریان باعث شده تا بازی‌اش کوتاه‌تر شود. همچنین جمشید مشایخی به دلیل بازی در فیلم‌های سینمایی از اجرا در تئاتر اخراج شد که عقیده دارد شاید عزت‌الله انتظامی و علی نصیریان در این تصمیم بی‌تاثیر نبوده‌اند.

5- فرار از تئاتر :کافی است به حجم فیلم‌های سینمایی جمشید مشایخی از سال ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۷ نگاهی بیندازید تا ببینید تعداد فیلم‌های او فراتر از حد انتظار است. حدود ۲۵ فیلم سینمایی که اغلب آن‌ها در کارنامه هنری او جایگاه ویژه‌ای ندارند و به فیلم‌های فارسی و عامه‌پسند نزدیک هستند. اگر پای صحبت‌های جمشید مشایخی بنشینید، او بازی در این فیلم‌ها را حاصل فشارها در تئاتر می‌داند و به همین دلیل تصمیم گرفته از تئاتر به سینما کوچ کند.

6 - معمای اداره نمایش: نکته جالب در اداره نمایش به سال ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶ باز می‌گردد. یعنی زمانی که علی نصیریان مدیر آن اداره بود و برخی از گروه‌های بازیگران از جمله جمشید مشایخی نسبت به تصمیمات این اداره اعتراض داشتند. پس از انقلاب اداره نمایش دوباره بازگشایی می‌شود و میان بازیگران برای انتخاب مدیر آن رای‌گیری می‌شود. حالا این بار قرعه به نام جمشید مشایخی می‌افتد و بازیگرانی که از تصمیمات قبلی اداره نمایش ناراضی بودند رای به ریاست جمشید مشایخی می‌دهند.

7 - علی حاتمی واسطه می‌شود : با وجود همه اختلاف‌نظرها اما علی حاتمی تلاش می‌کند این سه نفر را در کنار یکدیگر قرار دهد و ساخت سریال هزار دستان را از اواخر سال ۱۳۵۸ شروع می‌کند. طبق شنیده‌ها اختلافات اما باقی می‌ماند و بسیاری از سکانس‌های جمشید مشایخی جداگانه ضبط می‌شود.ساخت این سریال سال‌ها طول کشید و در این مدت رفاقت داود رشیدی و جمشید مشایخی با یکدیگر بیشتر شد. پس از ساخت این سریال، مرحوم علی حاتمی تصمیم می‌گیرد فیلم کمال‌الملک را بسازد و دوباره این چهار نفر را کنار یکدیگر جمع می‌کند. آن‌ها در اوج اختلاف باز هم تصمیم می‌گیرند کنار یکدیگر قرار بگیرند، فقط به دلیل شخص علی حاتمی.

پرده دوم

چندی پیش خبرگزاری تسنیم با عزت الله رمضانی فر گفتگویی را انجام داد که می توان بخش‌هایی از حسادت سه قطب مشایخی،نصیریان و انتظامی  را در قالب دیگری بازخوانی کرد . با خواندن خاطره رمضانی فر از فیلم گاو درخواهیم یافت که دامنه حسادت مشایخی و انتظامی تمامی نداشته است.

رمضانی فر در گفتگو ماجرای فیلم گاو را چنین روایت می‌کند:

" ما فیلم  گاو را کار کردیم تمام شد.. فیلم برای اولین بار در وزارت ارشاد (چون خودش سازنده و بانی آن بود) مونتاژ و آماده شد و برای اولین بار در همان سینما کوچک آنجا کنار دفتر مونتاژ نشان دادند.می‌خواهم بگویم سر این فیلم گاو، چه بلایی سر من آمد. فیلم را برای اولین بار آنجا برای جراید، رسانه‌ها نمایش دادند. خدابیامرز هوشنگ حسامی (نویسنده و منتقد سینما) هم بود. صدای به‌به و چه‌چه همه بلند شد، من یک لحظه دیدم انتظامی و نصیریان با حالت قهر و خیلی عصبی از سالن نمایش بیرون رفتند. کنار سالن نمایش، اتاق مونتاژ فیلم بود، یعنی سالن با اتاق مونتاژ بی‌ارتباط نبود.

من فردا آمدم اداره؛ آقایی که مسئول پذیرایی بود مرا صدا کرد و گفت "آقایان مهرجویی، انتظامی و نصیریان، من را تا دیروقت نگه‌داشتند. چندبار رفتم غذا و چایی برایشان گرفتم، یک‌بار متوجه شدم راجع به تو دارند صحبت می‌کنند". گفت "من خودم با گوش‌های خودم شنیدم که آقای انتظامی می‌گفت «یک جوجه‌بچه را آوردی جلوی ما علم کردی!  رمضانی‌فر کیلویی چنده؟! خلاصه انتظامی و نصیریان این‌قدر در گوش آقای مهرجویی خواندند که...".

 من دو یا سه روز بعد رفتم پیش مهرجویی دیدم مرتب دارد فیلم را عقب و جلو می‌کند، گفتم "این فیلم مگه تمام نشده؟" گفت "چرا". خلاصه دو یا سه سکانس از بهترین سکانس‌های من را درآوردند. بعد که فیلم اکران شد، بچه‌هایی که روز اول فیلم را دیده بودند، متوجه شدند از جمله هوشنگ حسامی که با من تماس گرفت و گفت: رمضانی‌فر سکانس‌های مهم تو را درآوردند. خلاصه بچه‌های گروه هم فهمیدند و شروع کردند به انتقاد که "چرا سکانسهای رمضانی‌فر را کم کردید؟". کاری نداریم این هم از محبت آقایان بود. حالا سر فیلم گاو خیلی از موقعیت‌ها را از من گرفتند، سند دارم.

اما از بحث فیلم گاو مهمتر موضوع دیگری وجود دارد که با شفافیت باید از آن صحبت کنم.  آقای «ویلیام وایلر» کارگردان سرشناس اسکاری به تهران آمد و گفتند می‌خواهد فیلم گاو را برای ایشان نمایش دهند. من نمی‌دانم "چرا این فیلم را در ارشاد برای ایشان نشان ندادند؟!"، این بزرگترین سؤالی است که هنوز به آن فکر می‌کنم. قرار شد که فیلم گاو را در سالن سینمایی خصوصی فردین نمایش دهند.

فتیم آنجا طبقه چهارم نشستیم. آن روز هرچه کارگردان مطرح در سینمای ایران بود در دفتر فردین حضور داشت، از بهرام بیضایی، علی حاتمی، مسعود کیمیایی و... همه آمده بودند، به جان بچه‌هایم قسمت می‌خورم، من عادت ندارم یک کلمه دروغ بگوییم حتی یک کلمه کوچک، میان این‌همه آدمهای گنده مثل یک بچه یتیم جا نبود و من جلوی صندلی‌ها روی زمین نشستم.

گفتند "لطفاً بیایید طبقه پایین". از این پله‌های گردون بود رفتیم زیرزمین. سینمای خصوصی فردین در زیرزمین بود. ما رفتیم آنجا و باز هم من به‌احترام این دوستان کجا نشستم؟ روی زمین، جلوی پرده، یعنی جا نبود. قبل از اینکه گاو را نشان بدهند، فردین  چند کار از برای خودشان را نشان دادند. فردین در کجا و فلان فلان، سینما برای خودش بود و می‌خواست خود را پرزنت کند، بخش‌هایی از چهار یا پنج فیلم از خودشان را نشان دادند. چراغ‌ها روشن شد و پذیرایی صورت گرفت و با یک تنفس کوتاه فیلم گاو را نشان دادند.

جناب آقای «ویلیام وایلر» فیلم گاو را دیدند. به‌جان بچه‌ام این چیزی که می‌گویم کوچکترین موردش پس و پیش نیست. مترجم آقای ویلیام وایلر آقای هوشنگ کاووسی بودند. در آن ردیف اول آقای هوشنگ کاووسی، ویلیام وایلر، خانم ویلیام وایلر این سه چهار نفر فیلم را تماشا می‌کردند و  من هم جلوی سالن روی زمین نشسته بودم.

مجسم کن فیلم تمام شد، سکوت همه جا را گرفت. ناگهان دیدم که مرا صدا می‌کنند. جناب کاووسی گفتند "رمضانی‌فر، بلند شو بیا!".

ویلیام وایلر من را صدا کردند. دیدم همه دارند نگاه می‌کنند. جناب کاووسی بنده را به ایشان معرفی کرده بودند. با هوشنگ کاووسی فرانسه صحبت می‌کردند. من انگلیسی‌ام بد نبود. حال و احوال کردم. گفت "به چه‌کاری مشغول هستی؟" گفتم "تئاتر" و نمایشنامه‌هایی را که ایشان می‌شناخت معرفی کردم. ایشان داشتند با من صحبت می‌کرد که یک‌دفعه  گفتند "آقا، بفرمایید بالا". گفتم: "آقاجان، ایشان دارند با من صحبت می‌کنند، کجا برویم؟" تا آمدیم به خودمان بیاییم دیدم «ویلیام وایلر» را دارند به‌سمت در هدایت می‌کنند. وایلر گفت "همراه من بیا بالا با هم صحبت می‌کنیم". خواستم با ایشان بروم دیدم مشایخی دست من را گرفت، گفت "فلان فلان شده" و شروع کرد به فحش دادن. حالا آنها دارند می‌روند بالا و همچنان مشایخی اجازه نمی‌دهد من با ایشان بروم و مشایخی همچنان دارد به من فحش می‌دهد. گفتم "برای چه به من فحش می‌دهی، چی شده؟" مرتب می‌گفتم "جمشیدجان چی شده، چرا این‌قدر عصبی هستی؟ چرا نمی‌گذارم بروم بالا؟". هرچی هم می‌پرسیدم چیزی نمی‌گفت و فقط فحش می‌داد و بسیار عصبی بود.

ما به‌اتفاق آمدیم برویم سالن پذیرایی که در طبقه بالا بود که از طریق اولین راهرو می‌شد به آنجا رفت. اما مشایخی از یک بکش‌بکش و گرفتن من دست‌بردار نبود. مشایخی نگذاشت که من بروم بالا. گفت "بیا بریم بیرون، مرتیکه...، فکر کردی ویلیام وایلر تو را می‌برد آمریکا؟". گفتم: "جمشیدجان! از بازی من خوشش آمده تو را خدا بگذار بروم...، جان جمشید بگذار بروم بالا". آقا هر کاری کردم نگذاشت بروم.

بالاخره موفق شدیم که از خروجی سالن بیرون بیاییم که ناگهان اتفاق دیگری افتاد. جر و بحث مختصری راه افتاد و برخی حاضران گفتند که عباس برادر فردین بلند فریاد زد "این بازیگران تئاتر اینجا چه‌غلطی می‌کنند؟ برای چی آمدند؟ چرا شلوغش کردند؟" آقا بهش برخورده که به بچه‌های تئاتر توجه شده بود. خلاصه با یک همتی مرا بیرون کردند. مهرجویی، بیضایی و کیمیایی هم داشتند با وایلر همچنان گپ می‌زدند و رفتند بالا.

آقا فردا ما رفتیم اداره (ارشاد) دیدیم مهرجویی عصبانی و ناراحت آمده بود فریاد می‌زد "رمضانی‌فر، کجا بودی؟ مردک تو آبروی مرا بردی! کجا بودی چند بار وایلر سراغ تو را گرفت و من نتونستم جواب درست و درمان به او بدهم. به من گفت دوستش دیوید لین فیلمنامه‌ای به‌اسم دختر رایان را به او داده است و برای نقشی شبیه فیلم گاو دنبال بازیگر می‌گردند و این نقش اصلاً دیالوگ هم ندارد. مردک دیوانه احمق...، می‌خواست تو را به دیوید لین معرفی کند". گفتم: "جو آنجا خیلی بد بود، جمشید نگذاشت...". گفتم "برو از مشایخی بپرس!". مهرجویی گفت "طرف دارد با تو صحبت می‌کند ول کردی و رفتی؟"، گفتم: "بوالله این‌طور شد، برادر فردین آمد همه ما را بیرون انداخت". مهرجویی شروع کرد به عباس فردین فحش‌دادن و گفت "وقتی رفتیم بالا گفت «پس این بازیگرت کجا رفت؟» گفتم من نمی‌دانم کجا رفته هرچقدر گشتیم پیدات نکردیم. من هم در نهایت ناراحتی  گفتم  حتماً رفته. وایلر انگار چیزی را گم کرده باشد، دائماً سراغ تو را می‌گرفت و تصور کرد تو تعمداً رفتی".

کات. دو سال بعد از این من یک فیلمی دیدم به‌نام دختر رایان از دیوید لین. یک نقش دیوانه در آن فیلم بود که ظاهراً اگر ملاقات با وایلر صورت می‌پذیرفت شاید بازی در آن نقش نصیب من می‌شد.

با خواندن این روایت درخواهید یافت حسادت در سینمای ایران میان بازیگران تمامی نداشته است. آنوقت گربه چکمه پوش سینمای ایران که خودش در برنامه‌ای که فیلم محرمانه آن موجود به پرویز پرستویی بزرگترین توهین‌ها را می‌کند اما برای دفاع از انتظامی حرف از احترام به اساتید می‌زند و استاد و استاد می‌کند. احترام به پیشکسوت، گروهبانی و سرگردی نمی‌شناسد.  اگر انتظامی سال‌ها نقش یک پیرمرد غرغرو را بازی کرده است گربه چکمه پوش هم به قول حمید گودرزی فقط نقش‌های چرک و کثیف را با زیرپیراهنی دو تا داد بیشتر زدن، می تواند ایفا کند و سرنوشت او در سینما با سرنوشت انتظامی تفاوت چندانی نخواهد داشت، یکی پیرمرد غرغرو و دیگری مرد زیرپیراهن پوش کثیف .

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.