سه‌شنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۶ - ۱۱:۱۲

در «انزوا» هر کَس ساز خودش را می‌زند

فیلم سینمایی انزوا

سینماپرس: اثر هنری دارای نظام‌مندی مشخص و دقیقی است، روابط ساختارمند میان اجزای یک اثر هنری نه تنها اضافه و بی‌علت نیستند، بلکه همگی بر پایه‌ی کارکردها و انگیزه‌های سازمان‌یافته‌ای شکل گرفته‌اند.

به گزارش سینماپرس، اثر هنری دارای نظام‌مندی مشخص و دقیقی است، روابط ساختارمند میان اجزای یک اثر هنری نه تنها اضافه و بی‌علت نیستند، بلکه همگی بر پایه‌ی کارکردها و انگیزه‌های سازمان‌یافته‌ای شکل گرفته‌اند. سینما (فیلم) نیز از این قاعده مستثنی نبوده و اجزای آن همگی به مانند تمامی سیستم‌های منظم و پیچیده در تعامل و وابستگی شدید به هم هستند.

انزوا فیلمی است که به شدت این اصل اساسی را فراموش کرده و نظام آن دارای اجزای بی‌تناسبِ فراوانی است که دیگر توازن و هماهنگی در آن دیده نمی‌شود؛ و به قول معروف هر کَس ساز خودش را می‌زند. این عدم هماهنگی و نظم (چه در ساختار داستان و چه در اجرا) میان اجزاء به راحتی و بدون لحظه‌ای درنگ تماشاگر را پَس می‌زند و حس را دچار خلل می‌کند.

انزوا داستان مردی است به نام «پرویز» که بعد از گذراندن شش سال حبس و با مرگ همسرش (زهره) به مدت سه روز برای رسیدگی به وضع فرزندانش (محسن و ستاره) مرخصی گرفته، اما او دغدغه‌ی حرف‌هایی که پُشت سر زهره زده می‌شود را نیز دارد. پرویز در مواجهه با اطرافیان و آشنایان با حرف‌ها و تهمت‌هایی در مورد همسرش روبه‌رو می‌شود که در غیاب او سر و گوشش می‌جنبیده. پرویز به شدت دچار شک و تردید می‌شود و گاهی این حرف‌ها را باور کرده و گاهی آنها را رد می‌کند، اما فیلمنامه بسیار سطحی و ساده با موضوع برخورد می‌کند. در ابتدا قرار است در درونِ قهرمان فیلم و مخاطب حس سوءظن و شک ایجاد شود مبنی بر اینکه زهره دچار مشکل بوده، اما این ترفند را با سرنخ‌هایی شکل می‌دهد که همگی بر پایه دیالوگ‌اند. دیالوگ‌هایی از سوی اطرافیان پرویز که خیلی سطحی و بدون عمق فقط گفته می‌شوند، بدون هیچ گونه ایجاد حس و درگیری در تماشاگر.

این نگاه بدون هارمونی و به شدت ساده‌انگارانه از همان شروع فیلم وجود دارد و فیلمساز تا آخر از این نکته استفاده می‌کند. در سکانس آغازین و مرگ زهره همگی اعلام می‌کنند که زهره خودش را به سمت ماشین انداخته و به طبع پرویز نیز این نکته را می‌پذیرد و اذعان می‌کند، در صورتی که در چندین سکانس جلوتر و طبق اعترافات شاهدِ مرگ (دوست پرویز با بازی نادر فلاح) جنازه مدتی بر روی زمین مانده است و هیچ یک از اطرافیان پرویز در آنجا حضور نداشتند که اعلام کنند زهره خودش به سمت ماشین پریده است. این یکی از چند نکته‌ی بدون علت و معلولی، در فیلمنامه است که به کراّت و با پافشاری باید مورد قبول واقع شود چرا که در غیر این صورت کل فیلم دچار مشکل است. جالب‌تر آنکه پرویز با چند دلیل غیرموجه و بسیار سطحی و حتی ساده‌لوحانه تمامی شک و گمانش به زهره از بین می‌رود، با نصیحت پدرانه‌ی مهندس (با بازی همایون ارشادی) و به شکلی بسیار مضحک!

عدم رعایت اصول و چفت و بست فیلمنامه که خود جزئی از یک کل مهم است باعث شده است بیننده درگیر ماجرا نشده و اثبات و عدم اثبات گناهِ زهره برایش به مسئله و دغدغه تبدیل نشود و اندکی با پرویز و دنیایش همذات پنداری نکند. نبودِ هماهنگی در کارگردانی و اجرا به اوج خود می‌رسد، کات‌های بی‌شمار و تغییر عجیب و غریب زوایای دوربین بدون هیچ هدفی. این میزان از موسیقی و جامپ کات، فقط و فقط برای ایجاد تنش است. صحیح و قبول، اما آیا فیلمنامه این مقدار تنش را نیاز دارد و با فضای داستان سنخیتی دارد؟ بی‌شک خیر.

استفاده بیش از اندازه و متوالی، از تکنیک (آن هم به صورت ناقص و الکن) نه تنها در جهت داستان بنا نشده است بلکه فقط وجود دارد برای متمایز ساختن، اما فیلمساز فراموش کرده ابتدا اصول باید رعایت شود تا بعد بتوان با تکنیک بازی کرده و آن را به کار گرفت. همانند ژان‌لوک گدار در فیلم از نفس افتاده که با تسلط بر قواعد کلاسیک سینما، تکنیک را مسخّر خود ساخته به نحوی که همه‌ی اجزا در خدمت کل هستند و باعث به وجود آوردن حس در مخاطب می‌شوند. انزوا بدون تکیه بر اساسی‌ترین قواعد اولیه سینما سعی در ایجاد حرکتی نوین و متفاوت دارد که هرگز به آن دست نخواهد یافت.

*نقد سینما

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.