یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶ - ۱۵:۴۲

گلایه استاد تئاتر فیزیکال از وضعیت بغرنج دانشگاه ها؛

نصرآبادیان: سیستم اجرایی و مدیریتی دانشگاه ها دچار اشکال است/ جایگاه تئاتر فیزیکال حرفه ای و تخصصی در امروز کشور کجاست؟

حامد نصرآبادیان

سینماپرس: حامد نصرآبادیان با انتقاد شدید از آنچه وضعیت بغرنج دانشگاه های کشور برشمرد گفت: سیستم اجرایی و مدیریتی دانشگاه ها دچار اشکال است و به همین دلیل بنده نامه ای را خطاب به ریاست دانشگاه «هنر و معماری» نوشته ام که دال بر اوضاع بسیار بد بنده و امثال بنده است و از ایشان خواسته ام کمی به وضعیت ما رسیدگی کنند!

بنیان گذار جشنواره تخصصی بازیگری «نقطه» در گفتگو با خبرنگار سینماپرس افزود: متأسفانه امروزه دیگر تعریف «دانشگاه» در دانشگاه های ما مستتر نیست و «دانش» امروزه در کشور ما شدیدا به سخره گرفته می شود. بنده بسیار متأسفم که بعد از حدود ۱۷ سال تدریس در دانشگاه های مختلف کشور متوجه شده ام که تخصص و مهارتم لازمه هنر بازیگری در ایران نیست چرا که جایگاهی برای آن تعریف و مشخص نشده است.

وی ادامه داد: واقعا سوأل اساسی بنده از مسئولان دانشگاه های متعددی که برای دریافت شهریه هنرجویان زیادی را در ورودی های خود می پذیرند این است که جایگاه تئاتر فیزیکال حرفه ای و تخصصی در امروز کشور کجاست؟ مـتأسفانه همواره ما شاهد آن هستیم که برخی افراد به راحتی یک شبه می آیند و خود را متخصص تئاتر فیزیکال قلمداد می کنند و به راحتی برای کار و تدریس به آن ها مجوز داده می شود و افراد متخصص و حرفه ای این حوزه هیچ جایگاهی ندارند. برخی افراد به واسطه رابطه ها و زد و بندهای شان به قول معروف غوره نشده مویز می شوند و این بسیار اتفاق دردآوری است.

نصرآبادیان خاطرنشان کرد: سوأل دیگر بنده از مدیریت دانشگاه «هنر و معماری» این است که زمانی که در همین سال ۹۶ نزدیک به ۲ هزار هنرجو وارد این دانشگاه می شوند و مبالغ زیادی از آن ها بابت شهریه اخذ می شود این مبالغ چه می شود و در کجا خرج می شود؟ چرا حق التدریس بنده و امثال بنده به اندازه مربی یک مهدکودک هم نیست؟ چرا به مدارک بین المللی و مدارک دانشگاهی فوق لیسانس به بالای بنده و امثال بنده توجهی نمی شود؟ چرا مبلغی به عنوان حق بیمه از حقوق بنده کسر می شود اما بنده هرگز هیچ وقت بیمه هیچ دانشگاهی نبوده ام؟

طراح حرکت فیلم سینمایی «عروس غریبه» در خاتمه این گفتگو متذکر شد: کلام اصلی بنده این است که حرمت هر امامزاده ای را متولی اش باید نگه دارد. بنده معتقدم هر دانشگاهی باید مدیریت خوب داشته باشد. بودجه های دانشگاه ها باید درست مدیریت شوند تا برند آن دانشگاه بتواند تثبیت شود. متأسفانه امروزه وضعیت به گونه ای است که دانشگاه ها فقط به دنبال پول هستند و همین باعث شده حتی هنرجویانی را که بدون کنکور وارد دانشگاه می شوند تعیین سطح نکنند؛ این اتفاق در حالی است که در سال ۷۲ که بنده وارد دانشگاه شدم بعد از ۲ مرحله کنکور بسیار دشوار تنها ۳۰۰ نفر برای حضور در دانشگاه پذیرفته شدند که از میان ۳۰۰ نفر پذیرفته شده هیأت داورانی شامل: عزت الله انتظامی، فرهاد ناظرزاده کرمانی و دکتر مختاباد تنها یک دهم افراد یعنی ۳۰ نفر را شایسته حضور در کلاس های درس دانستند؛ این اتفاق امروز بسیار بد است که استاد دانشجویش را انتخاب نمی کند و این دانشجو است که وقتی پول خرج می کند می تواند استاد خود را انتخاب کند!

لازم به ذکر است نصرآبادیان متن نامه اش خطاب به مدیریت دانشگاه «هنر و معماری» را برای سینماپرس ارسال کرده که عینا در ذیل درج شده است.
به نام خدایی که مهر می داند؛ سلامی از این سوی میز به آنسوی میز که تو یا شما نشسته ای.
به استناد ماده حروف مانده این شعر؛ خطوط زیر را در گوشه ای آرام به دور از تمام تماس ها و در زدن های بی وقت بخوان؛ «بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست، باور کنید پاسخ آیینه سنگ نیست»
من‌ به جرم عاشقی گناهکارم؛ اما کودکم گناهی ندارد که پدرش یک معلم ساده  حق التدریس دانشگاه است. معلمی که بیش از ۱۶ سال در گروه نمایش دانشگاه های ایران به زودِ وقت آمد و به دیرِ وقت رفته است. معلمی که چشمش خشک شد به یک‌ پیامک تبریک ساده روز معلم از سوی مدیر یا رئیسش. معلمی که عیدی و پاداش نوروزش را از پله های ترقی بالا رفتن دانشجویانش، در مقاطع عالی و دکترا می گیرد؛ هر چند که عده ای شان حافظه تاریخی بسیار بدی دارند. معلمی که ساعت و روز پرواز برگشتش به ایران، با روز و ساعت کلاسش یکی می شود و با چمدان از فرودگاه به کلاس می رود؛ که سلام کلاسش به سلام خانه اش برتر است. معلمی که پای جریمه های رسیدن خودروی شخصی اش به کلاس می ایستد و بی شمار اوقات برای به وقت رسیدن به مکتبش موتور می گیرد. معلمی که تنها دانشجویش می شناسدش. معلمی که برای یاد گرفتن هنرش به مُلک دیگری می رود و آنجا کارگری می کند و به سرزمین مادری اش برمی گردد تا برای جوانان میهن اش مفید باشد. معلمی که خمس و زکات هنرش را آموزگاری می داند. معلمی که تنها بیمه اش، دعای خیر مادر و دانشجویانش است. معلمی که اگر به جای تمام ساعات حضور ۱۶ ساله اش در کلاس، مقابل دانشگاه دست فروشی می کرد، امروز سربلند دلش و سرافکنده خانواده اش نبود. معلمی که حقوق دریافتی امروزش (...!)
آری اینها منِ من است؛ یک معلم ساده  «ح. ن».
از ما که گذشت، اما کاش روزی بیاید که کودکانمان در ایرانی زندگی کنند که نان و جان به عدالت قسمت گردد تا چمدان به سوی خاکی نبندند که قدرشناس قدم هاشان باشد. این نمی شود مگر به حکم مدیرانی که نامحسوس مدیریت کنند و رییسانی که متخصصانه و دلسوزانه ریاست.

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.