جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۲:۰۶

امیدی که نا امید شد!

فیلم سینمایی "لاتاری"

سینماپرس: هیجانی که مخاطب درگیر آن است هم از بیرون اثر ناشی می شود و سوژه ی حساس آن، در واقع سازنده با هنر قصه گویی اش بیننده را درگیر نمی کند و مضمون است که او را تا پایان پای اثر نگه می دارد.

به گزارش سینماپرس، لاتاری با تصاویری بی معنی و ناپیوسته از روزمرگی های مردم آغاز می شود، نماهایی که چون فضا نمی سازند اگر چیز دیگری هم بودند حس دریافتی مخاطب تفاوتی نداشت. از همین ابتدا با فیلمبرداری بی منطق و آزاردهنده فیلم روبرو می شویم. دوربین حتی در نماهایی که نیاز به بیشترین ایستایی و تعمق را دارند، مانند برخی کلوزآپ ها، با تکان های شدیدش مانع پیوند حسی مخاطب با اثر می شود. باید از مهدویان پرسید با چه منطقی چنین دوربینی را انتخاب می کند، زندگی واقعی این اندازه بدون تمرکز و لرزان است یا خیال سازنده که نتیجه اش چنین تصاویری می شود؟ اشکال دیگر دوربین به جز لرزه ها وجود موانعی در قاب است که نسبت تصویر را به هم می زنند، باز هم بدون دلیل! تدوین فیلم هم خالی از اشکال نیست و برخی کات های بیجا که تماشاگر در آن لحظات پرش احساس می کند به پیوستگی کار لطمه زده اند.

داستان گویی در نیمه اول خوب پیش می رود اما از اواسط فیلم افت محسوسی می کند. شخصیت هایی مانند «حجازی فر»، «فرخ نژاد» و منیجر ایرانی از ابتدا تیپ هستند و خاص نمی شوند، یعنی صرفا چند ویژگی کلی از آنها می بینیم و آن صفات را به گوشه ای از ذهنمان می سپاریم، با آنها زندگی نمی کنیم و درست نمی شناسیمشان، بر خلاف اکثر قهرمان های فیلم های خوب «حاتمی کیا»، که به نظر می رسد مهدویان خواسته به آنها نزدیک شود اما شکست خورده، در قهرمان ها و ضد قهرمان های حاتمی کیا، جزییات، شخصیت ها آنها را شکل می دهد و چون بدون این که از ابتدا برچسبی بر شخصیت ها ببینیم با آنها لحظه ها را تجربه می کنیم و نزدیکشان می شویم، به یاد ماندنی می شوند و خود را جای آنها تصور می کنیم. البته در لاتاری استثنایی هم داریم، شخصیت «امیرعلی» بهتر از سایرین است و کمی او را می شناسیم اما این برای نجات فیلم کافی نیست. همین شخصیت پردازی اشتباه باعث می شود وقایعی که از میانه تا انتهای فیلم رقم می خورند منطق و سیری مشخص را پیروی نکنند. چرا «موسی» که ظاهرا رزمنده جنگ و سرد و گرم روزگار را چشیده است باید ناگهان هوس رفتن به دبی و انتقام گیری از کشورهای حاشیه خلیج فارس بکند و با کدام منطق چنین شخصیتی (که البته در فیلم نصفه و نیمه پرداخت شده و اطلاق واژه شخصیت به آن کمی بی انصافی است!) یکباره مانند جوانی هیجان زده، بدون منطق و بدون قانون در کشوری عربی که شرایط و قوانینش را می داند چاقو به دست می گیرد تا انتقام جویی کند؟ شخصیت «حمید فرخ نژاد» چرا انقدر سطحی است؟ برای درک عمق فاجعه فقط چند ثانیه فرخ نژاد در به رنگ ارغوان را به یاد آورید… فیلمنامه پر ایراد و بی نظم فیلم همچنان جای بحث دارد به خصوص در باب الگوسازی برای جامعه مخاطبش!

هیجانی که مخاطب درگیر آن است هم از بیرون اثر ناشی می شود و سوژه ی حساس آن، در واقع سازنده با هنر قصه گویی اش بیننده را درگیر نمی کند و مضمون است که او را تا پایان پای اثر نگه می دارد. به نظر می رسد هر چه می گذرد هنر در جهان مهدویان کمرنگ تر می شود و سیاست زدگی و شعارهایی سطحی و ناپرورانده بیشتر جلوه می کنند، این را هم از فیلم های او هم از صحبت هایش پیرامون فیلم ها می توان برداشت کرد.

*پارسا زهره ای

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.