چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۷ - ۱۱:۱۷

به کجا چنین شتابان (۷)

اتلاف عُمر مردم در اجرای سلیقگی قوانین فرهنگی

به کجا چنین شتابان 7

سینماپرس: در سال ۱۳۹۶ هجری شمسی، هفت فیلم صدرنشین گیشه، بالغ بر ۱۰۰ میلیارد تومان فروش داشتند، اما این فیلم ها چه تأثیری در بهبود فرهنگ عمومی جامعه داشته اند؟ آیا متولیان رسمی امر هنر و بالاخص سینما در وزارت ارشاد و بویژه معاونت نظارت و ارزشیابی حاضرند به جامعه توضیح دهند که بالغ بر ده ها میلیون ساعت از عمر جامعه اسلامی ایران که در سال ۱۳۹۶، صرف تماشای آثار هجو و بعضا مبتذل و بی خاصیت شده، چه فوایدی را برای جامعه و مخاطبان این آثار در پی داشته است؟

محمدرضا شاه‌حسینی/ نباید فراموش کرد نمایش فیلم های بی محتوا و یا دارای محتوای مخدوش و بعضا مجعول، حتی اگر القائات نادرستی را به ذهن مخاطبان وارد نکنند؛ کمترین و ابتدایی ترین ضرری که از برای جامعه ی اسلامی ایران دارند، آن است که میلیون ها ساعت از عمر افراد جامعه به ویژه جوانان و نوجوانان را هدر می دهند و این در حالی است که دفاع از استاندارد بودن این گونه آثار و عرضه آن در جامعه، همچون دفاع از فواید سوسیس و کالباس، چیپس و پفک و بدتر از آن، استاندارد بودن و کیفیت داشتنِ سیگار و محصولات دخانی یا حتی اقلامی چون مشروبات الکلی و ... است.



در سال ۱۳۹۶ هجری شمسی، هفت فیلم صدرنشین گیشه، بالغ بر ۱۰۰ میلیارد تومان فروش داشتند، اما این فیلم ها چه تأثیری در بهبود فرهنگ عمومی جامعه داشته اند؟ اگر برای فروش سیگار و توتون و یا سوسیس و کالباس و ... مجوز فروش صادر می شود، از سوی دیگر مضرات این اقلام در نشریات، کتب، رادیو و تلویزیون و ... بیان شده و بارها و بارها کارشناسان تبعات خطرناک استفاده از آنها را برای جامعه بازگو می کنند و متولیان رسمی دولتی آموزش های لازم در این باره را به جامعه عرضه می دارند، اما آیا مضرات تماشای آثار بی محتوا نیز برای جامعه بیان می شود؟



جالب آن است که دبیرکل جمعیت مبارزه با استعمال دخانیات ایران در واکنش به سیگار کشیدن یکی از چهره های مشهور سینمایی و تلویزیونی در نشست فیلم خود گفت: هر گونه رفتار از طرف افراد سرشناس و قابل اعتماد جامعه که سلامت عمومی جامعه را به گونه‌ای به خطر بیندازد، نباید نادیده گرفته شود ...؛ البته این گونه فرمایشات در حالی است که جمعیتی برای صیانت از قلب و ذهن مردم در برابر انواع ناهنجاری ها در فیلم ها و یا صفحات شخصی سلبریتی ها وجود ندارد و نهادهای رسمی خود را موظف به حمایت از تنقلات بی خاصیت و خوراکی های ناسالم فرهنگی می دانند.



پس آیا مسئولان مربوطه خود را موظف می دانند برای خانواده ها بروشور و کاتالوگی جهت انتخاب محصولات فرهنگی تهیه کنند؟ و آیا اساسا به ایشان آموزش دهند که برخی تولیدات فرهنگی، همانند تولیدات غذایی و محصولاتی همچون نوشابه و کالباس و ... به جز لذت زودگذر، مضراتی نیز برای جسم و روح ایشان به دنبال داشته و استفاده مفرط از آن سبب تغییر در باورها و سبک زندگی افراد جامعه می شود.



آیا اعضای شوراهای مختلف ساخت و پروانه نمایش و ... و یا متولیان رسمی امر هنر و بالاخص سینما در وزارت ارشاد و بویژه معاونت نظارت و ارزشیابی این وزارتخانه حاضرند به جامعه توضیح دهند که بالغ بر ده ها میلیون ساعت از عمر جامعه اسلامی ایران که در سال ۱۳۹۶ هجری شمسی، صرف تماشای آثار هجو و بعضا مبتذل و بی خاصیتی همچون نهنگ عنبر ۲، گشت ۲، آینه بغل، خوب بد جلف، اکسیدان، ساعت ۵ عصر و خالتور و ... شده، چه فوایدی را از برای جامعه و مخاطبان این آثار در پی داشته است؟



به راستی آیا به جز ساعتی غفلت و خندیدن به لودگی ها. رسالت صنعت سینمای ایران، تنها مشغول کردن افراد و ایجاد غفلت از زندگی جاری برای آنهاست؟ با نگاهی کاملا منصفانه، آیا اثری از احترام به والدین، حیامندی، تشویق به کار و تلاش و تولید، ترویج علم آموزی، تقویت روحیه وطن دوستی، ارتقای روحیه تحمل مخالف، آموزش حفظ محیط زیست و ... در پرفروش ترین فیلم های سال ۱۳۹۶ که به تعبیر متولیان سینمایی کشور و بویژه معاون نظارت و ارزشیابی وزارت ارشاد از مُهر استاندارد برخوردار هستند، دیده می شود؟



حال باید از دست اندرکاران فرهنگی و متولیان صنعت سینمای کشور به صورت جدی پرسید! به راستی میلیون ها نفر ساعت از عمر جامعه صرف تماشای چه چیزی شده است؟ اگر امروزه مردم ایالات متحده آمریکا، با وجود تمامی اختلافات فکری و جناح بندی های سیاسی، شدیدا عِرق ملی داشته و بر صیانت از هویت آمریکایی و بویژه حفاظت از سبک زندگی آمریکایی (American Lifestyle) خود اصرار دارند و ...، در واقع رسانه ها و بالاخص صنعت سینمای آمریکا است که چنین مؤلفه ای را در آن جامعه نهادینه ساخته است و اصولا کارکرد سرپرستی بنگاه سینمای آمریکا (Cinema of the United States) به مرکزیت هالیوود (Hollywood) در گام نخست پاسداری از چنین سرمایه ای در میان نسل های مختلف و نژادهای گوناگون آمریکایی است.



بر این اساس اگر در بسیاری از منازل و خانه های ایالات متحده آمریکا، کارگاه های شخصی وجود داشته و افراد سعی می کنند مهارت های فنی خود را ارتقاء دهند و حتی کمپانی های معظم و بزرگی چون اپل (Apple Inc.) از دل همین کارگاه  های خانگی بوجود آمده اند و ...، بار اصلی فرهنگ سازی و گستره آن بر عهده رسانه ها و بالاخص صنعت سینمای آمریکا بوده و اساسا این سینمای آمریکا است که به انسان آمریکایی چُنین آموزش داده و چنین رفتاری را در قاعده ی سبک زندگی آمریکایی به ایشان تعیلم می دهد.



پس حتی اگر انسان آمریکایی در نیمه شب پشت چراغ قرمز توقف می کند و خود را موظف به رعایت قوانین، هرچند کوچک می نماید، این همه به علت حضور پررنگ و نقش اساسی رسانه ها و بالاخص نمایش چنین صحنه هایی در آثار سینمایی و فیلم های تولیدی سینمای این کشور است و این همه در حالی است که می بایست از متولیان فرهنگی و هنری کشور به صراحت پرسش نمود که واقعا خروجی صنعت سینمای ایران و به صورت شاخص، ۷ اثر سینمایی پرفروش سال ۱۳۹۶ هجری شمسی، در قبال میلیون ها ساعتی که از مخاطبان مسلمان و جامعه ی ایرانی خود گرفته اند، چه چیزی را عاید ایشان نموده و چه نقش را در ایجاد گُستره ی فرهنگی کشور ایفا نموده اند؟



به راستی آیا فیلم های پرفروش در سال گذشته، به جز ترسیم لهو و لعب و زندگی کم مایه و پوچ آیا آورده ای برای جامعه ای که درگیر انواع مشکلات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و ... از برای انسان میلمان ایرانی داشته است؟ اگر سینماگران رسالتی برای خود قائل نیستند، آیا مراقبت از قلب و ذهن افراد جامعه رسالت مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی هم نیست؟ میلیون ها ساعت عمر تلف شده از انسان مسلمان ایرانی و جامعه به پای محصولات فرهنگی مضّر و ناسالمِ دارای تأییدیه وزارت ارشاد جمهوری اسلامی را چه کسی باید پاسخگو باشد؟ و آیا صرفا سرگرم کردن چندساعته فرد در سینما کافی است؟ افراد جامعه سرگرم شدند و تمام؟ اینکه صحنه آشکار جنسی ندیدند، عالی بود؟ آیا غایت صنعت سینمای ایران این است؟



به راستی مدیریت فرهنگی در آمریکا به چه نحوی است و اساسا متولیان فرهنگی در ایالات متحده چگونه عمل می کنند که صنعت سینمای آمریکا در اوج بحران اقتصادی سال های اخیر، از شکوه آمریکا چیزی در آثار سینمایی خود کم نکرده اند، بلکه حتی با زنده کردن قهرمانان قدیمی سعی می نماید تا اُبهت کشورشان را در منظر عمومی حفظ نمایند و در عین حال، سود فراوانی را عاید کمپانی های رسانه ای و سینمایی خود سازند! و ...؛ اساسا چرا سینماگر آمریکایی این تعهد را برای خودش قائل است اما سینماگر و مدیر فرهنگی ایرانی خیر؟



عمده مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی در طول چهل سال گذشته، در برابر خدایی سجده کرده و تسبیح گفته اند که عموما هیچ نشان و جایگاه قابل توجهی در کارنامه ی مدیریتی ایشان ندارد؛ خدایی که اساسا در آثار فرهنگی و هنری و بویژه تولیدات سینمایی تولید شده در لوای مدیریت ایشان مغفول است و نه تنها در فیلم های پرفروش سال ۱۳۹۶ هجری شمسی و نه در فیلم های پرفروش سال های قبل و در حتی جشن ها و جشنواره های گوناگون فجر و ...، اثری از خالق قادر مطلقی که آسمان ها و زمین و انواع موجودات را برای انسان و انسان را برای عبودیت و پرستش خلق کرده است، به چشم نمی خورد و تنها در مواردی معدود و در تولیدات افراد دین دارِ دغدغه مند، آن هم به واسطه پیگیری های شخصی ایشان این حضور، به صورت محدودی محقق گردیده است.



قطعا اصلی ترین شاخصه ی تفاوت سینمای جمهوری اسلامی با سینمای غرب را می بایست در حضور و باورمندی به خداوند قادر متعال جستجو نمود و در غیر این صورت، آثار سینمای بی خدای غرب، قطعا بسیار هنری تر و تکنیکی تر از سینمای بی خدایی است که در صنعت سینمای ایران ساخته می شود. پس سینمایی که خدا در آن جایگاهی ندارد طبیعی است که محل بروز شطحیات افراد و به روی پرده رفتن فیلم هایی باشد که در بهترین حالت دو ساعت از عمر افراد  جامعه را تلف می کنند.



مرکز برنامه‌ریزی و نظارت بر دخانیات کشور در اجرای وظایف حاکمیتی بصورت مداوم آزمایش های لازم را روی کالاهای دخانی انجام می‌دهد و از محموله‌های وارداتی، تولیدی و حسب مورد از سیگارهای موجود در انبارهای توزیع‌کنندگان، واردکنندگان و کالاهای قاچاق مکشوفه و. نمونه‌برداری و آزمایش‌های لازم توسط آزمایشگاه مجهز و متخصصین انجام می شود. حال باید پرسش نمود که آیا متولیان امر فرهنگ چنین پایش و رصد مداومی نسبت به محصولات و تولیدات فرهنگی عرضه شده در جامعه و تاثیرات آنها بر روح و روان و سبک زندگی افراد جامعه دارند؟



پُرواضح است که مردم ایران، همچون همه جوامع دیگر، نیاز به خنده و تفریح دارند؛ اما این همه در حالی است که هجوم فیلم های لوده بر پرده ی سینماهای جمهوری اسلامی به گونه ای است که گویا مردم عقده خندیدن دارند!




نباید فراموش کرد که امروزه رسانه ها و در صدر آنها سینما و تلویزیون، آرامش روانی مردم را از بین برده و امنیت روانی جامعه را مختل کردند و حال به جای آنکه سعی در گسترش آرامش روانی در جامعه داشته باشند، از طریق فیلم های طنز سخیفی که حکم مخدرهای موقتی دارند، نشئه ای زودگذر برای مخاطب ایجاد می کنندو در این شرایط گزاف نیست اگر گفته شود بخشی هایی از جامعه به طنزهای لوده و سخیف سینمایی و تلویزیونی معتاد شده اند و مگر این گناه کوچکی است که مدیران فرهنگی با غفلت از عملکرد ساختارهای معیوب و دفاع همیشگی خود از آن، سبب بروز چنین پدیده هایی در جامعه شده اند.



مدیران فرهنگی کشور اگر تمایل دارند آثار عرضه محصولات فرهنگی مخرب اما دارای تأییدیه وزارت ارشاد را مشاهده کنند، به طور اتفاقی به مدارس مقاطع مختلف یا دانشگاه ها سر بزنند تا ببینند محصولات استاندارد سال های اخیر ارشاد چه انسان هایی را تربیت کرده است، افرادی بی هدف که مدام دنبال خوشگذرانی و به عبارتی، گذران وقت به لودگی و امور لهو هستند، بدون افق بلند در زندگی، بدون هدف آرمانی، بدون برنامه، بدون نظم و در مقابل تبعیت از سبک زندگی لوده گرایانه ای که توسط برخی افراد در سال های اخیر ترویج شده است.



نسلی که صرفا می خواهد چیزی ببیند تا دمی را به خنده بگذراند، چه در سینما، چه در تلویزیون و  چه در فضای مجازی. نسلی که نشاط ندارد، آرمان و هدف ندارد و تصور می کند باید چیزی ببیند تا بخندد و حالش خوب شود، در حالی که این آثار طنز حکم مسکن های موقتی را داشته و با تخدیر، فرد را دچار تغافل می کنند.



پرویز شیخ طادی:

فیلمسازانی که بچه مسلمان هستند و آنها که خود را مقید و انقلابی و متعهد به دین و خدا می‌دانند، باید بدانند که درآمد فیلم هم حلال و حرام دارد و اگر ما بی‌ادبی را ترویج کنیم، به لحاظ شرعی حرام است. مردم ما که این‌طوری نیستند، اما اگر همه جهان هم بی‌ادبی بخواهند، یک فیلمساز نباید برای پول و سرمایه به هر کاری دست بزند. لذا خود فیلمساز باید یک منش و ارزش و استقلال شخصیتی و اخلاقی داشته باشد. فیلمساز یک نقاش خصوصی نیست که یک نقاشی را داخل خانه‌اش بکشد و بگذارد و بگوید من هستم و گناه شخصی و خدای خودم. فیلمساز دارد یک محصول اجتماعی تحویل می‌دهد و یک محصول اجتماعی، مسئولیت اجتماعی به همراه دارد. اگر فیلمساز مسئولیت اجتماعی را نادیده بگیرد و فقط به فکر سودآوری خودش باشد، این پول، یک لقمه شبهه‌دار می‌شود و به لحاظ فقهی و شرعی باید به آن فکر کند. اگر فیلمسازان ملی هم که وطن و اصالت خود را دوست دارند، بخواهند فقط دنیایی نگاه کنند، راه به جایی نخواهند برد. درواقع تخریب جهان اجتماعی اتفاق می‌افتد که این هم خطرناک است. نسلی که با سینما تربیت و با آن بزرگ می‌شود و اخلاق و فرهنگ خود را با سینما تنظیم می‌کند و تاثیرپذیری آن زیاد است، در مواجهه با دیالوگ‌ها، صحنه‌ها و فیلم‌های نامناسب که فقط به‌دنبال سودآوری بیشتر هستند، در معرض آسیب‌های جدی قرار دارد. اگر قرار است این بچه‌ها پای پرده سینمای نامناسب فیلمسازان بزرگ شوند، این یک خیانت و جفای ملی است. هیچ کس با ملت و خانواده‌اش این کار را نمی‌کند. برخی فیلمسازان را سراغ دارم که حتی خانواده‌هایشان هم فیلم‌های آنها را نگاه نمی‌کنند.

در یک جامعه برخی مسئولیت‌پذیر هستند و برخی نیستند. اینجا باید قانون به میدان بیاید؛ قانونی که حافظ منافع اخلاقی جامعه باشد. وقتی اسم نظارت می‌آید، همه موضع می‌گیرند، اما به نظرم حافظ منافع اخلاقی و اجتماعی مردم و کشور است. به همین دلیل وقتی مسئولیت‌پذیری توسط نظام سرمایه‌داری در سینما کمرنگ می‌شود، این دستگاه‌های نظارتی و شخصیت‌های فرهیخته و متعهد نسبت به جامعه که در آنها کار می‌کنند، وظیفه اعمال قانون را به عهده دارند. آنها باید با قانون کاملا واضح، شفاف و تصویب شده کشور، جلوی بی تعهدی و خسارت‌ها را در سینما بگیرند.




اکنون می بایست از مدیران و متولیان فرهنگی جمهوری اسلامی که اکثریت خود را مسلمان و انقلابی معرفی می نمایند و در طول چهل سال گذشته، همواره از عملکرد زیرمجموعه های خویش دفاع کرده و بر سلامت محصولات فرهنگی مختلف از کتاب گرفته تا موسیقی و فیلم و ... تأکید دارند، پرسش نمود که آیا ایشان می توانند این تولیداتِ دارای مهر استانداردشان را به محضر امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف عرضه کنند؟ و آیا می توانند از عملکرد خود در برابر مقام معظم رهبری دفاع نموده و کارکرد مدیریتی خود را در حضور ایشان به نمایش بگذارند؟



مدیران فرهنگی جهوری اسلامی که در طول چهل سال گذشته، همواره بر روی آنتن زنده تلویزیون جمهوری اسلامی و در در هر محفل و هر جلسه ای، از عملکرد خود دفاع می کنند، آیا می توانند بر تطابق کارنامه ی مدیریتی خود با تعالیم قرآن کریم صحه بگذارند و در صحرای محشر، در دادگاه محاسبه الهی و در برابر میلیون ها نفر از انبیاء، شهدا و صلحا و مهمتر از ایشان، در برابر رب السموات و الارض دفاع کنند؟ و به واقع اگر می توانند که حقیقتا خوش به حالشان و اگر یقین دارند که می توانند از عملکردی که داشته اند دفاع کنند، پس قطعا جزء رستگارترین انسان ها هستند.



البته هستند برخی از بزرگان این طیف از مدیران فرهنگی، که جُرم خود را مشمول گذر زمان می دانند! اما آیا در دادگاه محاسبه الهی هم جُرم ایشان و صدماتی که به عرصه فرهنگ کشور وارد کرده اند، مشمول گذشت زمان می شود؟ معتاد کردن بخش هایی از جامعه به بطالت و وقت گذرانی های بی هدف از طریق تولیدات سینمایی غیرآرمانی و فاقد غایت و معنا، گناه کوچکی نیست که مدیران فرهنگی به خصوص سینمایی و تلویزیونی جمهوری اسلامی در دهه گذشته مرتکب شده و بر اساس آن صدها میلیون ساعت از عمر انسان ایرانی را در حساس ترین سال های عمر یک ملت هدر داده اند.



تداوم حاکمیت نگاه مدیریت فرهنگی التقاطی دهه شصتی: تصاحب اوقات فراغت مخاطب به هر قیمتی ولو آثار سخیف و لوده، از نظر مدیریت دهه شصتی چون برای اتلاف عمر در شرع حکم قطعی نیامده و برای مثال در رساله مورد مذمت یا تعیین حدود قرار نگرفته پس ایرادی نداشته و می توان آثاری از این دست را به نمایش گذاشت.

- شما دارید از قانون هم عدول می‌کنید (ساخت فیلم مبتذل با هر شرایطی بهتر است از فیلم های مبتذل خارجی) ما در قانون، عرف و اسلام ازدواج همزمان یک زن با دو مرد را جایز نمی‌دانیم؛ اما فیلم در همین شرایط پروانه نمایش می‌گیرد! اگر با مدلی که شما تعبیر می‌کنید و بخواهیم به دهکده جهانی احترام بگذاریم باید این شوراها و قوانین را کنار بگذاریم.

اگر ناگزیر باشیم بین یک فیلم مبتذل ایرانی و یک فیلم مبتذل آمریکای جنوبی انتخاب کنیم، من ایرانی را ترجیح می‌دهم. البته مبتذل بودن و خلاف شرع بودن دو موضوع است. فیلمی می‌تواند مبتذل باشد اما خلاف شرع نباشد. همچنین می‌شود فیلمی مبتذل نباشد ولی خلاف شرع باشد. کارنامه ما نشان می‌دهد که همواره نسبت به خلاف شرع حساس بوده‌ایم.

....

- یعنی الان این شوراها جواب نمی‌دهد؟ آن دوران سپری شده و گذشته. براساس اقتضای زمان من با این شورا موافق بودم. مشکل بسیار کلی‌تر است و باید مشکل از جای دیگر مرتفع شود. اگر در کلیات وضعیت خودمان را به درستی تشخیص دهیم آن زمان متوجه می‌شویم باید ساز و کارهایی را به کار ببریم که ماهیتاً با شرایط امروز متفاوت است. ما هنوز الگوهای مدیریتی دهه ۶۰ را اعمال می‌کنیم.

- یعنی همان الگوهایی که شما برای سینما آماده کردید؟

بله. در صورتی که آن دوران گذشته است.

- الان یک راهکار جدید بدهید.

وقتی در این شرایط به سر می‌بریم و قصد داریم نگاه ملی داشته باشیم و دغدغه نسبت به سرنوشت کشور داشته باشیم باید رسانه ملی داشته باشیم. مملکت ما ساز و کارهایی دارد. این مملکت باید متوجه شود نیازمند رسانه ملی است. برای داشتن رسانه ملی چه باید بکند.

- چه باید بکند؟

نمی‌تواند همچنان الگوی دهه شصت حاکم باشد و صدا و سیمای آن انحصاری باشد. به همه فرصت‌ها و امکاناتی که به ما کمک می‌کند تا سهمی بیشتر از اوقات فراغت مخاطبین را در اختیار بگیریم، باید استفاده شود. باید به این الگوی مدیریتی قرنطینه‌ای نگاه انتقادی جدی کنیم تا از آن راه حل بیرون بیاید. باید به دنبال الگوی شرایط مدیریت عدم قرنطینه باشیم.




البته باید توجه داشت، هنگامی که مدیران فرهنگی شأنیتی برای نقد و تحلیل آثار فرهنگی قائل نبوده و رسالت خویش را بیشتر از صیانت از قلب و ذهن آحاد جامعه، حمایت از برخی تولیدکنندگان آثار می دانند، طبیعی است که ناچارند از کارکرد یک ساختار معیوب دفاع کنند.


این نگاه مدیران فرهنگی به نقد و تحلیل های کارشناسانه هنگامی جالبتر می شود که سخنان معاون نظارت و ارزشیابی وزارت ارشاد درباره یک فیلم توقیفی مرور شود:

مثلا من با حرفی که فیلم «خانه پدری» می‌گوید اصلا موافق نیستم و خودم به عنوان یک فرد سنتی مذهبی آن فیلم را اصلا دوست ندارم، یعنی نه تنها آن فیلم را نمی‌پسندم، بلکه اگر مسئولیت سینمایی نداشتم، پس از نمایش حتما درباره آن نقدی می‌نوشتم و منتقد آن می‌شدم ولی به لحاظ قانونی واقعا معتقدم «خانه پدری» مشکلی ندارد و با در نظر گیری رده سنی مشخص می‌توان آن را به صورت محدود اکران کرد و البته به هر حال طبیعی است که این فیلم پرفروش نخواهد شد، چون آن جنبه‌هایی از سینما که انبوه مخاطب بخواهد آن را ببیند ندارد.



در واقع مدیری همچون آقای داروغه زاده در این سخنان به طور ضمنی تایید نموده اند که مُهر استانداردی که پای برخی آثار سینمایی می خورد، لزوماً تضمین کننده محتوای آن نیست و چنانچه منتقدان در سال ۱۳۹۲ هجری شمسی و طی برگزاری سی و دومین جشنواره فیلم فجر به فیلم خانه پدری اعتراض نمی کردند، چه بسا این فیلم پروانه نمایش و اکران نیز دریافت می کرد و نه تنها هیچ گاه از دسترس عمومی منع نمی گشت، بلکه حتی شاید به عنوان یک اثر هنری شاخص مورد تجلیل برخی مدیران فرهنگی معلوم نیز قرار می گرفت.



این قبیل مدیران فرهنگی، تنها راهی که برای مقابله با آثار ناسالم طرح می کنند، نگارش نقد اعتراضی است! اتفاقا فیلم هایی نظیر خانه پدری می توانند نمونه مناسبی برای بررسی کارایی قوانین فعلی و یا تاییدیه اعطا شده از سوی شورای پروانه نمایش و همچنین خروجی ساختار دولتی در حوزه سینماست؛ فیلمی که توسط یکی از اساتید برجسته سینمای ایران ساخته شده است؛ استادی که همواره مورد تکریم مدیران فرهنگی و هنرمندان بوده است؛ استادی ارجمند که از قضا مدرک تحصیلی شان نیز دیپلم است، صرفاً با اتکاء به روایت دو قتل ناموسی آنهم با فاصله ۳۵ سال از یکدیگر، چنان درباره مبارزه با باورها و سنت های غلط جامعه ایرانی صحبت می کند که گویی این مسأله در ایران زمین یک اپیدمی بوده و روزانه صدها زن و دختر به دلایل ناموسی و تعصبات کور و جاهلانه در این کشور به دست محارم خویش به قتل می رسند. از منظر ایشان اقتصاد و مشکلات اقتصادی جزء موضوعات فرعی جامعه بوده و موضوعات اصلی همین تعصبات و سنت های قدیمی است.




البته آثار سینمایی معلوم الحالی همچون خانه پدری، هجوم، خانه دختر، عرق سرد و آثار معلوم الحال دیگری این چنین، در نگاه مدیرانی همچون معاون نظارت و ارزشیابی وزارت ارشاد از لحاظ قانونی منعی برای نمایش ندارد و این در حالی است که قانونی که امثال این مدیران در طی دوران مسئولیت خود بارها بر رعایت آن تأکید داشته اند، به جز برداشت های سطحی و حداقلی، بطور کامل پیاده نشده و نمی شود.



در مجموع نکته اصلی آن است که عموم مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی اصرار بر تکریم قانونی دارند که حداقلی است! قانونی که به هیچ عنوان ضمانت اجرا نداشته و اگر اعتراض منتقدان و دلسوزان نباشد، اصولا این قانون با این ابعاد نظارتی، قادر نیست جلوی اکران تولیدات فرهنگی مخرب و آثاری را بگیرد که حیثیت فرهنگی جامعه را زیر سوال می برند.



هنرمندان معلوم الحال و عزیز دُردانه ای که "از مادر زائیده نشده" کسی که بتواند مانع فیلمسازی ایشان شود؛ هنرمندانی که "چهل سال است روح و روان و جسمشان زخمی از انقلاب اسلامی و تعالیم آن است" و درحالی از پشت عینک روشنفکری به جامعه و مسائل آن نگاه می کنند که معتقدند نباید از سینما به عنوان ابزاری برای تبلیغ عقاید سیاسی و یا ارزش های مورد قبول گروهی خاص استفاده کرد، اما در مقابل به سهولت در آثار خود ارزش های مورد قبول دیگران را زیر سوال ببرند و جالب تر آنکه از ملت و نظام اسلامی همواره طلبکار مزد خدمت نکرده شان هستند و البته همواره مورد تفقد ساختارهای رسمی فرهنگ و هنر قرار می گیرند.




به عنوان مثال در بند اول ماده ۳ قانون نظارت بر نمایش فیلم و اسلاید و ویدیو و صدور پروانه نمایش، اکران آثاری که در آنها انکار یا سست کردن اصل توحید و دیگر اصول دین مقدس اسلام به هر شکل و طریق که باشد را ممنوع می دارد، اما آیا در میان هزاران فیلم سینمایی، کوتاه، مستند تولید شده پس از انقلاب اسلامی چند اثر را یافت که توهین را انکار نکرده باشند؟ فیلم هایی که در دو ساعت نمایش آنها هیچ اشاره ای به وحدانیت پروردگار یا اساسا وجود خدا یا خالقی برای انسان نمی شود، منکر توحید نیستند؟ حتما باید فیلمی علنا بت پرستی را ترویج کند تا منکر توحید تشخیص داده شود؟ مخاطب سینمارو که طی سال بارها به سینما می رود و فیلم هایی را تماشا می کند که در آنها خدایی وجود ندارد، به کدام خدا باورمند می شود؟ اجرای سایر بندهای این ماده قانونی نیز به همین ترتیب است. ولی فقیه، پیامبران الهی، فروع دین و ... اصولا در سینمای ایران وجود ندارند که به آنها اهانت شود، حذف آشکار آنها از پرده سینما اهانت مستقیمی است که مدیران سینمایی خود را نسبت به آن به تغافل می زنند و این همه در شرایطی است که سبک زندگی های غیر بومی و التقاطی که تسهیل کننده نفوذ فرهنگی هستند آشکارا بر پرده سینماهای به نمایش در می آیند و مصالح فرهنگی جامعه را به چالش می کشند و در حالیکه مجریان قانون با نگاه هایی باز و برداشت های حداقلی از قانون، مغز و قلب میلیون ها ایرانی را محل تاخت و تاز سینمایی قرار می دهند که تعهدی نسبت به تعالی فرهنگی جامعه و یا دستیابی انقلاب اسلامی به آرمان های مردم ایران و ... نداشته و به این بی تعهدی تفاخر می کنند.



بر اساس ماده ۳ قانون نظارت بر نمایش فیلم و اسلاید و ویدیو و صدور پروانه نمایش آنها (۱۳۶۱.۱۲.۰۴) مصوب ‌هیأت وزیران نمایش هرگونه فیلم در سینماها و سالن‌های عمومی و عرضه یا فروش آنها در

بازار فروش که نهایتاً متضمن نکات مشروحه زیر باشد در سراسر کشور ‌ممنوع است.

۱ ـ انکار یا سست کردن اصل توحید و دیگر اصول دین مقدس اسلام و یا اهانت به آنها به هر شکل و طریق که باشد.

۲ ـ نفی یا تحریف و یا مخدوش کردن فروع‌دین مقدس اسلام.

‌تبصره: تشخیص موارد مربوط به بندهای ۱ و ۲ با روحانی عضو هیأت نظارت می‌باشد.

۳ ـ اهانت مستقیم و یا غیر مستقیم به پیامبران الهی و ائمه معصومین علیهم‌السلام و مقام رهبری (ولی فقیه) یا شورای رهبری و مجتهدان جامع‌الشرایط.

۴ ـ هتک حرمت مقدسین و مقدسات اسلامی و سایر ادیان شناخته شده در قانون اساسی.

۵ ـ نفی برابری انسان‌ها از هر رنگ و نژاد و زبان و قوم و انکار ملاک برتری که تقوی است و تحریک اختلاف نژادی و قومی و یا استهزا و تمسخر آنها.

۶ ـ نفی یا مخدوش نمودن ارزش والای انسان

‌تبصره: هیأت نظارت موظف است ضوابط نحوه حضور زن را به طوری که با کرامت انسانی زن مغایرت نداشته باشد با توجه به ضوابط شرعی در کلیه فیلم‌ها ‌اعم از ایرانی و خارجی را تعیین و در اختیار سازندگان داخلی و واردکنندگان فیلم‌های خارجی قرار دهد.

۷ ـ اشاعه اعمال رذیله و فساد و فحشا.

۸ ـ تشویق و ترغیب و یا آموزش اعتیادهای مضر و خطرناک و راه‌های کسب درآمد از طرق نامشروع مانند قاچاق و غیره.

۹ ـ کمک به نفوذ فرهنگی یا سیاسی یا اقتصادی بیگانگان که مغایر با سیاست نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی ایران است.

۱۰ ـ بیان و یا عنوان هرگونه مطلبی که مغایر منافع و مصالح کشور بوده و مورد سواستفاده بیگانگان قرار گیرد.

۱۱ ـ نشان دادن صحنه‌هایی از جزییات قتل و جنایت و شکنجه و آزار به نحویی که موجب ناراحتی بیننده یا بدآموزی گردد.

‌تبصره: فیلم‌های علمی، آموزشی و پژوهشی می‌تواند در محل‌های خاص و جهت تماشاگران مخصوص به نمایش گذاشته شوند.

۱۲ ـ بیان حقایق تاریخی و جغرافیایی به نحوی که موجب گمراهی بیننده شود.

۱۳ ـ نشان دادن تصاویر و اصوات ناهنجار اعم از آن که ناشی از نقص فنی یا غیر آن باشد به نحوی که سلامت تماشاگر را به خطر اندازد.

۱۴ ـ نمایش فیلم‌هایی که از ارزش تکنیکی و یا هنری نازلی برخوردار بوده و یا ذوق و سلیقه و پسند تماشاگران را به انحطاط و ابتذال بکشد.





ادامه دارد...

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.