یکشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۵:۱۰

سعید مستغاثی:

هنوز "اردشیر ریپورتر" مرشد فکری سینمای ایران است / توصیه هایی به بچه‌های انقلاب

سعید مستغاثی

سینماپرس: سعید مستغاثی منتقد سینما گفت: الان به جز موارد استثنایی که در سال شاید ۵-۴ مورد باشد سینمای ما به یک سینمای پوک و خالی از مغز رسیده است. یعنی سینمای ما از ریل سینما هم خارج شده است. ۸۰-۷۰ درصد فیلم‌هایی که به اسم سینما به خورد ما می دهند اصلا با هیچ استاندارد سینما و فیلم و هنر همخوانی ندارد و خارج از این ریل است.

  بدون اغراق سعید مستغاثی یکی از ده منتقد برجسته پس از انقلاب است که در ۱۵ سال اخیر نوشته‌هایش درباره سینما، فراتر از نقد است و می‌توانیم او را تحلیل‌گر مدرنی اطلاق کنیم که با زمانه‌اش پیش می‌رود. به‌خلاف سایر همتایانش، او  در حرفه‌اش به‌عنوان منتقد سینما یک پیشرو محسوب می‌شود، منتقد پیشرویی که آن‌چنان که شایسته‌اش از دانش او در مدیا و رسانه‌ ملی به‌شکل ارزشمندی استفاده نمی‌شود. در چهل‌سالگی انقلاب و درک صحیح از جایگاه سینمای انقلاب، مستغاثی می‌تواند بهترین را ارائه دهد. او به‌خلاف سایر منتقدان سینما، همچنان قلم پویایی دارد و شاخص‌ترین نقد او بر قسمت دوم فیلم ۳۰۰، در روزنامه وطن امروز منتشر شد، نقد او بر مجموعه هری پاتر و دزدان دریایی کاراییب از نقدهای همچنان خواندنی مستغاثی محسوب می‌شود.

* بگذارید گفتگو را از خودتان شروع کنیم. احساس بر این است پژوهشگرانی که در برخی حوزه‌های خاص ورود می‌کنند و وارد نقد برخی آیکون‌های جریان‌های روشنفکری می‌شوند و در واقع از لحاظ جسارت می‌شود به این «اسطوره»ها، جسارت می‌شود، نه الزاما تخریب و تخطئه باشد، بلکه نقد کاملا سندمحور و محققانه است. در کل احساس و یا برداشت این است که این نوع پژوهشگران نوعی تاوان پس می‌دهند. یعنی هم از لحاظ ترور شخصیت و هم به لحاظ انگ‌هایی که به اینها زده می‌شود و هم به لحاظ نفوذهایی که جریان شبه روشنفکری در جاهای مختلف دارند، سعی می‌کنند نقش آفرینی این دست پژوهشگران را کمرنگ کنند.

برداشت من این است که حضرتعالی یکی از آن محققانی هستید که صابون این آدم‌ها به تن شما خورده است و حضور شما بعد از دوران اوج کاری که داشتید، کمرنگ شد. شمایی که در حوزه بررسی نفوذ فرهنگی خیلی فعال بودید بعد از یک دوران اوج کاری، در برهه‌ای نسبت به گذشته کمرنگ تر شدند. این برداشت را قبول دارید؟

خیر. به نظر من این مسایل در اختیار خود آدم است. یعنی به نظر من بستگی به کار خالص آدم دارد که آن کسی که بالا نشسته تعیین می‌کند کجا باشید. خوشبختانه این امور دست هیچ کسی نیست، ارتباطی با آقایانی که گفتید، ندارد. اگر خدا بخواهد، هر کسی هم که نخواهد، انجام می‌شود و اگر او نخواهد هر کسی بخواهد انجام نمی‌شود.

این است که ما هر جا که باشیم به نظرم خواست خداوند است و امیدوارم آن جایی که هستیم رضایت او را جلب کنیم و توان و قدرتی که او داده در راه خود او خرج کنیم. فرق نمی‌کند چه زمانی که در تلویزیون بودیم و چه زمانی که در کیهان بودیم. آن زمان برنامه‌های تلویزیونی هم من کیهان بودم و در همان زمان که مستند را می‌ساختیم، کیهان کار را انجام می‌داد و مرحوم شایان فر بود و اگر ایشان نبود اصلا کار انجام نمی‌شد. همه دست مرحوم شایان فر بود یعنی در واقع آنها کار موسسه کیهان بود. الان هم به دلایلی به خانه خود برگشتیم. آن جا مامور بودیم و الان به این جا برگشتیم.

* البته در همین صحبت‌ها انکار هم نکردید که این فشارها وجود دارد.

این خیلی قابل بحث نیست. در مقابل کلیت حرکت‌هایی که انجام می‌شود، خود حرکت انقلاب و نظام جمهوری اسلامی یا سیل عظیمی که وجود دارد، این مسائل قابل دقت و بحث نیست. کشتی هست که به سمت ساحل می‌رود و فرمانده این کشتی حضرت حجت(عج) است و ما تلاش می‌کنیم به نحوی به این کشتی آویزان شویم. در اینجا همه تلاش ما این است که خداوند نیرویی به ما بدهد و به کشتی برسیم و چنگی بزنیم. هر چه نشود تقصیر خود ما است و از کم کاری ما است و نباید گردن افراد دیگر بیندازیم و این درست نیست.

* درباره تولیدات سینما در دوره قبل جشنواره که البته سیر و روند چند ساله‌ای است، احساس می‌شود حضور معنویت، متافیزیک و به تعبیر قرآنی «غیب» در سینمای ایران خیلی کمرنگ شده است. حتی در سینمای دفاع مقدسی که سال قبل دیدیم، مثلا «تنگه ابوقریب» به لحاظ ابزاری فیلم قوی بود و از نظر تکنولوژی جلو بود، ولی به تعبیر یکی از پژوهشگران حوزه دفاع مقدس، یک تصویر امام(ره) در کل فیلم به صورت واضح دیده نمی‌شد. روح دفاع مقدس، که اصل جنگ ما بود، غایب است.

مثلا فیلم «سفر به چزابه» مرحوم ملاقلی‌پور هم نبرد بر سر یک تنگه است. تفاوت این دو فیلم در «آنی» است که «آن» بچه‌های دفاع مقدس است، و در فیلم رسول ملاقلی‌پور هست و در فیلم بهرام توکلی نیست. یعنی این روح دفاع مقدسی به واسطه سلطه ابزار کمرنگ شده است. وقتی در جشنواره فیلم را دیدم، بعد بازخورد این فیلم را دیدم، متوجه شدم بیشتر  در کسانی که اعتقادی به این مسائل و دفاع مقدس ندارند، استقبال شده است. از این صحنه‌های انفجار و بریده شدن دست و پا و انفجار تانک  استقبال شد، ولی آن «آن» در فیلم‌های دفاع مقدس نبود. شما این را قبول دارید؟ حالا این‌جا محوریت حرفم دفاع مقدس بود، ولی در کلیت فضای فضای سینمای ایران این معنویت خیلی کمرنگ می‌شود. چه برداشتی از این مساله دارید؟

این که سینمای ایران این سال‌ها در بخش داستانی به لحاظ معنوی و گفتمان انقلاب نزول کرده، حرفی نیست، ولی از جهاتی پیشرفت کرده است؛ در زمینه‌هایی همانند انیمیشن و سینمای مستند پیشرفت‌های قابل ملاحظه‌ای داشتیم. ولی شما را به گفتار شهید آوینی ارجاع می‌دهم که درباره ماهیت سینما است. ماهیت سینما همین است. اگر مراقب نباشیم و توجه نکنیم سینما ما را با خود می‌برد، نه تنها سینما که همه ابزارهای دنیای مادی این چنین است و سینما در صدر آن است، سینما عصاره تمدن مدرن است. این امر عجیبی نیست و اگر حواس ما نباشد سینما ما را با خود می‌برد.

* کما این که شهید آوینی در نقد «کلوزآپ» کیارستمی از قول بونوئل نقل می‌کنند که «چشم سفید» سینما اگر نور بتاباند، جهانی را به آتش می‌کشد.

بله. بسیار تاثیرگذار است. این که حضرت آقا فرمودند اگر بتوانیم این را در اختیار بگیریم، افسار آن را در اختیار بگیریم می‌توانیم از گرداب‌ها نجات دهیم و می توانیم افسار بزنیم و در خدمت خود بگیریم. این است نزولی که سینمای ما در این سال‌ها داشته، تقریبا از اواسط دهه ۷۰ شروع شد و مشخصاً از زمان دولت اصلاحات بود. به یاد دارم سال اول جشنواره دولت اصلاحات با آقای سیف الله داد، معاون سینمایی وقت، جلسه‌ای داشتیم که او گفت من از ابتذالی که امسال در جشنواره حاکم است عذرخواهی می‌کنم، تازه سال ۷۶ بود.

دو سال بعد از آن، همین صحبت را آقای مجید مجیدی در جشن خانه سینما کرد که همه برآشفتند که دبیر جشنواره از صدای پای ابتذال گفته است. اواخر آن دوره آقای مجیدی باز، به گمانم در نامه‌ای به آقای خاتمی، تاکید روی این مسئله کرد که سینمای این دوره ابتذال محض بود. این سیر نزول ادامه داشت و در دوران آقای احمدی‌نژاد هم ادامه داشت.

در همه این دوره‌ها کسانی سعی کردند برگردند و گفتمان انقلاب را در فیلم‌های خود بیاورند اعم از فیلمسازان و برخی از مسئولین، که زحمات آنها را قدر می‌دانیم. یعنی فیلم‌هایی ساخته شد و این طور نبود که هیچ چیزی نباشد. تلاش‌های قابل تقدیر شد و فیلم‌هایی آمد، اما سیر جریان اصلی سینمای ما این نزول را ادامه داد. سال‌های ۹۰ و ۹۱ ما با سینمای بسیار ناجوری روبرو شدیم. به گمانم سال ۸۹ یا ۹۰ بود که جشنواره‌ای برگزار شد که همه فیلم‌ها درباره خیانت و مهاجرت بود.

*همان بحث «زندگی خصوصی» و «من مادر هستم» و... .

بله و این نزول ادامه داشت و وقتی به دولت یازدهم رسیدیم در سرازیری بسیار مهیبی قرار گرفتیم که در اینجا فیلم‌های شانه تخم مرغی- که در دوره‌های قبل در بقالی‌ها یافت می‌شد- در جریان اصلی سینما وارد شد. قبل از آن، جرات پیدا نمی‌کرد و یا اجازه نمی‌دادند و یا نمی‌آمدند ولی در اینجا در صدر جریان اصلی سینمای ما نشست و آن سینمای سوپر فیلم فارسی وارد شد. باید اذعان کرد که فیلمفارسی‌های ما هم به این ابتذال نبودند. آن زمان به معنی ابتذال و مستهجن به این حد نبود. الان به جز موارد استثنایی که در سال شاید ۵-۴ مورد باشد سینمای ما به یک سینمای پوک و خالی از مغز رسیده است. هر کسی فیلمی می‌آورد می‌گوید همه فیلم من خنده و سرگرمی است. در حالی که آن‌ها به نظر من فیلم هم نیست. یعنی سینمای ما از ریل سینما هم خارج شده است. یعنی قطار در باتلاقی می‌رود که سینما هم نیست. ۸۰-۷۰ درصد فیلم‌هایی که به اسم سینما به خورد ما می دهند اصلا با هیچ استاندارد سینما و فیلم و هنر همخوانی ندارد و خارج از این ریل است.

آقای وحید جلیلی یک زمانی گفت که این دو دروغ بزرگ است، نه سینما است و نه به ایران ربطی دارد. همانطور که می‌فرمایید در سال‌های اخیر هم بیشتر شده است. قانون دوم حرکت است که هر چه بیشتر برود این سرعت می‌گیرد و متاسفانه این سرعت الان خیلی زیاد شده است. البته در زمینه انیمیشن و مستند جلو رفتیم.

*پس به تعبیری می‌توان گفت در تسخیر ذات سینما شکست خوردیم یا موفق نبودیم؟

خیر. ما ذات سینما را نشناختیم. ببینید یکسری حرف‌ها بیان شده و شهید آوینی صحبت‌هایی کردند و مرحوم مددپور همین طور و افراد دیگر هم همین طور، اما این در دوستان ما نهادینه نشد. برای آنان که ادعای گفتمان انقلاب داشتند، این جا نیفتاد.

*حتی کتاب‌های شهید آوینی هم درست نخواندند.

بله. جا نیفتاد. گفتند آوینی حالا یک چیزی گفت و مددپور هم یک چیزی گفت و در هر صورت جلو می‌رویم. همین مطلبی که درباره تنگه ابوقریب بیان کردید، می‌گفتند حالا ما به تکنیکی برسیم که هنوز در صحبت‌های برخی می‌بینم که می‌گویند سینمای ما یعنی سینمای اسلامی، تکنیک ندارد و باید این را درست کرد.

من به عنوان کسی که سال گذشته در هیات داوری جشنواره عمار بودم، تکنیک زدگی را در اغلب فیلم‌ها می‌دیدم. با این که جشنواره عمار الان یکی از نقاط قوت سینمای ما است. یعنی به لحاظ فیلم‌ها و سوژه‌ها حتی فیلم‌های یک دقیقه و دو دقیقه‌ای، کشف‌ها و نمایش‌ها و ارتباط با مردم یکی از استثنائات در ایران و جهان است. یعنی یک چیز استثنائی است. با این حال در آن جشنواره و بین بچه‌های جوان فیلمساز این خطر تکنیک‌زدگی حس می شود.

چیزی که شهید آوینی هم به عنوان «حجاب تکنیک» از آن یاد می‌کرد. ما متاسفانه قدری این را کج و بد فهمیدیم. مساله این است که یادگیری تکنیک اصلا کاری ندارد. شاید شما بتوانید در عرض یک هفته می توانید امور تکنیکی اصلی را با نرم‌افزارهایی که الان هست، در استودیو یاد بگیرید و اینها کاری ندارد. الان با یک موبایل هم می‌توانید فیلم بگیرید. فیلم اخیر استیون سودربرگ «Unseen» همه با موبایل گرفته شد. اصلا متوجه این نمی‌شوید. در مجموع الان  تکنیک یاد گرفتن کار سختی نیست. سینمای ما از لحاظ تکنیک خیلی بالا است و در سطح جهانی از لحاظ فیلمبرداری، کارگردانی، جلوه‌های ویژه سینمای ایران در سطح بالایی است، همین فیلم «محمد رسول‌الله(ص)» مجیدی در سطح فیلم‌های پرخرج (بلاکباستر) دنیاست. شاید کشورهایی همانند ژاپن هنوز نتوانستند خود را به این سطح برسانند. ولی به لحاظ محتوایی متاسفانه خیلی پایین هستیم. نه تنها سینمای انقلابی، که حتی از لحاظ سینمای انسانی و سالم، خیلی سطح پائینی داریم و این خیلی غم‌انگیز است.

ما سینمای دهه ۶۰ را که نگاه می‌کنیم سینمای «گلخانه‌ای» یا «هدایت شده» یا هر تعبیری که به کار می بردند، اما سینمای سالمی بود. یعنی حتی اگر مثلا  بی توجه به جنگ بود، ولی دست‌کم فیلم سالم می‌دیدید. فیلم «مدار بسته» رحمان رضایی فیلم سالمی بود یا «نیاز» داودنژاد فیلم سالمی است. ممکن است ظاهراً انقلاب اسلامی را تبلیغ نکند ولی در حقیقت اسلامی است و فرهنگ کار، فرهنگ خانواده، فرهنگ هویت‌بخش را بیان می‌کند. حتی کمدی‌ها هم سالم بود. برای نمونه فیلم کمدی «ماموریت» ممکن است خیلی بی‌خاصیت باشد، ولی سالم است.

* حتی همان سینمای «عرفان‌زده‌ای» که خیلی مورد انتقاد بود، از قبیل «نار و نی» و «دل‌نمک» هم فیلم‌های سالمی بودند از برخی جهات.

بله. همانند امروز نیست که فیلم‌ها حتی در سالم‌ترین حالت باید گوش بچه خود را بگیرید تا یکسری حرف‌ها را در فیلم‌ها نشنود و یا چشم او را بگیرید که یکسری صحنه‌ها را نبیند. این افتخار شده است؛ کسی که «سفر جادویی» می‌ساخت فیلم سالم او امروز «هزارپا» شده است. ببینید چه حضیضی طی شده و یکی باید اینها را به لحاظ جامعه‌شناسی و روان‌شناسی بررسی کند که چه شد از آن‌جا به این‌جا رسیدیم. نه این که حالا «سفر جادویی» فیلم خیلی عالی باشد ولی به هر حال واقعا یک فیلم خانوادگی بود.

*دست خانواده را به راحتی می‌گرفتیم و می‌بردیم سینما.

بله. ولی الان از ما خانواده‌ها می پرسند کدام فیلم روی پرده را ببینیم؟ واقعا در پاسخ می‌مانیم. در فیلم‌ها بدبختی و فلاکت از سر و روی همه می‌بارد و یا به این شکل مشنگ بازی‌ها و دلقک‌بازی‌ها و یا شوخی‌های زیرشکمی و جنسی وجود دارد.

* خیلی بحث خوبی را مطرح کردید. به سینمای دهه ۶۰ یا به تعبیری همان سینمای «گلخانه‌ای» و «هدایتی» اشاره شد. اتفاقا تنها فاصله یا حائلی که  بین ابتذال سال‌های آخر دوره پهلوی که موج نو سینمای ایران بود و فیلم‌های امثال خسرو هریتاش و «برهنه تا ظهر با سرعت» و «آدمک» و امثال آن... و تکرار ابتذال در سینمای امروز ایجاد شد، همان سینما گلخانه‌ای بود.

آن سینمایی که ما می‌گوییم سالم و گلخانه ای، در واقع همان زمینه ساز این دوران شد. وقتی به دوران جنگ آمدند، در جنگ کربلای ۵ و غیره را داشتیم از سال ۶۵ از ۸۰-۷۰ فیلم اکران شده حدود ۱۲ فیلم دفاع مقدسی بود. ۸۰-۷۰ درصد فیلم‌های سینمای ایران در آن دوره بیخیال جنگ است. اگر جنگ همان طور که حضرت امام فرمودند مسئله اول بود، سینمای ما بی‌خیال جنگ بود. ۱۲-۱۰ فیلم در سال ۶۵ بود و الان هم کمتر می‌شود. شما سینمای انگلیس را در جنگ اول یا دوم نگاه کنید که بخشنامه هست کلیه استودیوها در اختیار جنگ باشد. در سینمای امریکا همینطور است، همه آدم‌های متنفذ هالیوود و سرکرده‌های هالیوود فیلم‌هایی درباره جنگ ساخته‌اند، به طوری که در پایان جنگ دوم جهانی مدال قهرمانی جنگ را به «جک وارنر»، رییس کمپانی وارنر اهدا می‌کنند.

یعنی خیلی مساله عجیبی است که یک کشوری گرفتار جنگ است و هزاران کیلومتر آن درگیر است و شهرهای مرزی موشک‌باران می‌شود و یک قطره نفت نمی‌تواند صادر کند، و ما در سینمای این کشور فیلم‌های خوش‌خوشان می‌بینیم. زندگی کردن اشکالی ندارد ولی به هر حال شما در بستر جنگ زندگی می‌کنید. ما در سینمای آمریکا هم در زمان جنگ دیدیم که مثلا فیلم خانم «مینی‌ور» ساخته شد که یک فیلم ملودرام است و در سال‌های جنگ جایزه اسکار گرفت، ولی فیلم در بستر جنگ می‌گذرد. یا فیلم «سال‌های پرافتخار ما» یا «کازابلانکا» و همه این فیلم‌ها علی‌رغم ملودرام و داستانهایی که در آن جریان دارد، بستر آن، بستر جنگ است. حرف من این است که زمینه‌سازی این دوران در آن زمان بود.

* اما مثلا در همان دوران، سال ۶۵ فیلمی مثل «پرواز در شب» ساخته شد، یا «افق» با حمایت فارابی شاخته شد.

کلا ۱۲-۱۰ فیلم است. در همان سال‌های ۶۵ یا ۶۶ از حدود ۸۰-۷۰ فیلمی که ساخته می‌شد ۱۲-۱۰ مورد جنگی بود. بله سینمای کودک و ملودرام باید ساخته می شد، ولی وقتی بستر جنگ را فراموش کنید و تماشاگر در سینما بیاید و فراموش کند چه اتفاقی در آن محل زندگی او رخ می‌دهد، این به معنای انفعال است. البته همیشه سینما ابزار خواب کردن مردم بود. در دوران‌هایی که کودتاها می‌شد، اِشغال‌ها می‌شد، با فیلم و سینما مردم را خواب می‌کردند. مثلا در زمانی که ایران در اشغال متفقین است، این ثبت شده است که سالانه ۳۰۰ فیلم در سینمای ایران اکران می‌شد در حالی که اصلا تولید ایرانی نداشتیم. مجلات مختلف سینمایی داشتیم. بعد از کودتای ۲۸ مرداد همین طور بود و فیلمفارسی اصلا بعد از کودتای ۲۸ مرداد متولد می‌شود. در آن فضایی که می‌بستند و می‌گرفتند و نفت ما را می‌بردند در واقع سینما باعث خواب کردن می‌شد.

حالا این سینما اگر به فرموده حضرت آقا کلید پیشرفت شود، در زمان جنگ می تواند تهییج کند. چطور می‌گویند سمفونی ۱۱ شوستاکوویچ مردم را در جنگ جهانی اول در روسیه تهییج کرده است، خب ببینیم در زمان ۸ سال دفاع مقدس سینمای ما چقدر چنین نقشی داشته است. به نظر من سینما امروز تاوان آن زمان را می‌دهد. سینمای دور از مردم و دور از گفتمان انقلاب و دور از زندگی مردم، دلیل هم دارد، چون یکی از معدود سینماهایی که در دنیا در دربار شکل گرفت سینمای ایران بود. سینما توسط مظفرالدین شاه وارد می شود، و اولین کارگردان سینمای ما مظفرالدین شاه است. فیلمبرداری می‌کند و به عمله و اکره خود میزانسن می دهد و از آن‌ها فیلم برمی دارد. و بعد زمان شاه همواره وابسته دربار بود و الان هم وابسته به حکومت و دولت است. این سینمایی که می‌گویند خصوصی است در واقع جوکی بیشتر نیست. سینما وابسته به حکومت است. حرف مفت است که می‌گویند دست ما در جیب مبارک خودمان است. این دلیل دورافتادگی این سینما از مردم است. یعنی هیچ نسبتی با این مشکلات چه در زمان جنگ و چه در بحران اقتصادی و چه در زمانی که در روستاها و شهرها هزار مشکلات اقتصادی است، ندارد. این سینما یا باید به خیانت و مهاجرت بچسبند که برای قشر محدودی است و یا به شوخی‌های ابلهانه بچسبند و ملت را ابله فرض کنند.

* به مرعوب بودن بچه‌های انقلاب در جشنواره فیلم عمار در برابر تکنیک اشاره داشتید که در واقع یک جور کَل کَل هم هست با جناح فکری مقابل در سینما که بگویند ما هم به تکنیک مسلط هستیم. برداشت این است که جناح مقابل یا جناح لیبرال یا هر چه که اسم آن را می‌گذارید، طرح و برنامه برای کار خود دارد. یعنی بر اساس یک استراتژی کلان چند ساله این روند را شروع می‌کنند و بذری که سال ۷۶ کاشته شده را الان با اهدافی که مدنظر است و طراحی شده، الان برداشت محصول می‌کنند. یعنی می‌رسیم به سینمایی که ایدئولوژی زدایی و سکئولاریزه شده و فرهنگ آلترناتیو انقلاب اسلامی در سینما تبلیغ می‌شود. مثلا آقای سروش در سال ۷۶ در مجله کیان مقاله «صراط‌های مستقیم» را می‌نویسد و منطبق با این فلسفه، در سال ۸۲ فیلمی همانند «مارمولک» ساخته می‌شود که می‌گوید «به تعداد آدم‌ها راه برای رسیدن به خدا وجود دارد» و متاسفانه خیلی از بچه‌های انقلابی روی این تک گزاره را به عنوان گزاره خوب مانور می‌دهند در حالی که این حرف همان «صراط‌های مستقیم» آقای سروش است که به صورت هوشمندانه و در قالب یک فیلم جذاب  این را به اقشار مختلف فکری جامعه فروختند. منظورم این است که آنها با فلسفه و استراتژی و طرح وارد می‌شوند منتهی ما همواره واکنشی عمل می‌کنیم. نتیجه این می‌شود که فیلم دفاع مقدس هم که می‌خواهیم بسازیم، به آدمی می‌دهیم که نیهیلیستی‌ترین فیلم‌های سینمای ایران را ساخته است. معلوم است آن آدم با آن ذهنیت، نمی تواند فضای بچه‌های جنگ را  درک کند و شما چنین پروژه‌ای به او می‌دهید. این از کجا نشات می‌گیرد؟

این طرح آن‌ها نیست. آن‌ها خیلی کوچک‌تر از این حرف‌ها هستند که بخواهند طرحی داشته باشند. طراحی شده سال‌ها و قرن‌ها است و یکی نقاط اشتراک سینمای ما با سینمای غرب و سینمای جهان این است که سینما تنها مورد وارداتی است. برخلاف بقیه هنرهای دیگر همانند نقاشی، تئاتر، موسیقی و غیره، سینما هنر وارداتی است.  باید دید این سینما توسط چه کسانی و برای چه کسی وارد شد؟ آدم‌ها مشخص است و تاریخ مشخص است و فرض کنید کسی همانند اردشیر ریپورتر که سرجنبان تشکیلات فراماسونری در ایران بوده، لارنس ایران لقب گرفته و اصلا «حکومت‌ساز» است و رضاخان را دو سال تربیت می‌کند تا رژیمی درست کند تا برای ۳۰ سال بعد بتواند بنیادهای رژیم صهیونیستی را تقویت کند، کسی همانند اردشیر ریپورتر است.

اردشیر ریپورتر یکی از بنیادهای سینمای ایران را می‌نهد. او آقای عبدالحسین سپنتا را به هند و نزد «انجمن پارسیان هند» می‌فرستد تا فیلم بسازد و سینمای ایران جلو بیاید. یا آدم‌هایی همانند دکتر کوشان که از تیم بهرام شاهرخ، سرجاسوس سرویس‌های اطلاعاتی انگلیس است و با همکاری گروهی از یهودیان صیونیست که اسمشان در کتاب آقای جمال امید هم هست، کسانی همانند  سلمان هوگی و سلیم سومخ، یا روتارین‌هایی چون اسفندیار یگانگی استودیو پارس فیلم را درست می‌کند و در واقع فیلمفارسی شروع می‌شود. و برادران رشیدیان از رفقای کوشان هستند که به نوشته همه مورخین امریکایی همانند جیمز دیل، برنارد لوئیس و مارک گازیوروسکی، از پیشانی‌سفیدهای سفارت انگلیس بودند که همین‌ها بنیان‌گذاران سینمیا ما بودند. از آن طرف دفتر اشرف و دفتر فرح را داریم که حضور پررنگی در سینمای فارسی داشتند. خب این‌ها سینما را برای چه راه انداختند؟ برای سرگرمی؟ برای اعتلای هنر و فرهنگ ایران؟ آن چه سینما برای آن وارد ایران شد، هویت زدایی دین و ریشه های ملی ایرانیان بود. برخلاف آن چه در غرب اتفاق افتاد که برای قوام بخشیدن به فرهنگ غربی بود. این سینما ظاهرا یک برنامه داشت که هویت زدایی و اسلام زدایی کند. برای همین است که از اولین فیلم‌های این سینما، «حاجی آقا، آکتور سینما» است. برای همین است که فیلمفارسی همه زندگی ایرانیان را در کاباره و اخلاق کاباره‌ای تبلیغ می‌کند و برای همین سینمای به اصطلاح «موج نو»،  آن طور پرده دری می کند.

در واقع این یک برنامه و حرکت سیستماتیک است. شما می‌بینید فیلم‌هایی که بعد از اواخر دهه ۷۰ می‌آید چیزی که در این فیلم‌ها فراتر از همه چیز است نوعی اشاعه سبک زندگی غربی و کوبیدن سبک زندگی ایرانی است. اینها چیزهایی است که در این فیلم‌ها رواج دارد. خیلی زیاد هم رواج دارد. می بینید که در آن حجاب تخطئه می‌شود، حریم محرم و نامحرم تخطئه می‌شود، اصول اسلامی همانند قصاص تخطئه می‌شود، برخی احکام اسلام به تمسخر گرفته می‌شود. در واقع این چیزی است که سال‌های سال بوده است. در واقع چیزی که در این فیلمنامه فراتر از همه این ماجراهاست القای سبک زندگی غربی است که از زمان مظفرالدین شاه ادامه داشته است. در واقع از اوایل دوره قاجار القای تجدد وارداتی، از بین بردن هویت اسلامی و ایرانی دنبال می شود. این چیزی است که در بعد از ماجرای جنگ دوم و جنگ سرد به صورت مکتوب بین سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا و هالیوود به عوان یک برنامه ثبت شده است. از این رو، می بینیم که دفترچه‌ای به نام «جنگ صلیبی برای آزادی» درست می‌کنند و این مساله که باید با فیلم‌ها چه کنیم، هالیوود باید چه کند، در آن آمده است. این واقعیت را در کتاب «جنگ سرد فرهنگی» خانم فرنسیس ساندرز می بینیم که می گویند ما باید سبک زندگی آمریکایی و ایدئولوژی آمریکایی را در مقابل سبک زندگی و ایدئولوژی مخالف خود در جهان بسط دهیم. این‌جا است که یکی از اساتید امریکایی که کتاب سینمای موزیکال را نوشته، می‌گوید ما حدود ۱۰۰ سال با همین فیلم‌ها آن فرهنگ امریکایی را قوام بخشیدیم و به مردم دنیا آموختیم که چطور غذا بخورند و چطور لباس بپوشند و چطور موی سر خود را آرایش کنند و چطور عاشق شوند و چطور شعر عاشقانه بگویند و چطور بخورند و چطور بمیرند. این همان تلقین سبک زندگی آمریکایی است. یعنی، چیزی که امروز سینماگران ما انجام می‌دهند در واقع طرحی است که ۷۰ سال پیش CIA ریخته است. بعد به عقب‌تر هم برگردیم که از زمان مغول‌های هالیوود (Hollywood moguls) یا همان متنفذین هالیوود بوده، این طراحی که برای سینمای ایران شده است.

* در واقع آن اتاق فکر هیچ وقت از بین نرفت حتی بعد از انقلاب اسلامی و سینمای ما عملا هیچ‌گاه به طور کامل از سیطره آن اتاق فکر بیرون نرفت.

یعنی عملا سینمای داخلی مستقیم سفارشی را که از ۷۰-۶۰ سال پیش بوده و CIA و هالیوود با هم تصمیم آن را گرفتند، اجرا می‌کند و اصولا سینمای «سفارشی» اینجاست، به این مفهوم که سفارشی که برای کوبیدن سبک زندگی مخالف آمریکایی و تبلیغ سبک زندگی غربی داده بودند، الان در سینمای ما اجرا می‌شود. تقریبا ۳۰-۲۰ سالی هم هست که اجرا می‌شود و طرح اینها نیست. طرحی است که آن سوی آب از ۷۰ سال پیش تدوین و القاء شده است. خب در سیاست هم امثال دکتر سروش مجری آن هستند که با مراکز ماسونی همانند کلوب بیلدربرگ در ارتباط است و جایزه اراسموس می‌گیرد. از یک طرف، همانطور که بنیانگذار سینمای ایران کسی همانند اردشیر ریپورتر یا «لارنس ایران» است، این سو و در این زمان هم کسانی به عنوان عمله و اکره این برنامه‌های کلان،  در حال اجرا هستند، چون واقعا این افراد فعلی ناخن کوچک امثال ریپورتر هم نمی شوند که با وجود این که در مسیر باطل بودند، اما آدم های باسواد و کاربلدی بود.

* خب این‌جا به یک سوال بسیار جدی می‌رسیم. ما درباره سینمایی صحبت می‌کنیم که ظاهرا و قانونا تحت کنترل حکومت جمهوری اسلامی ایران است و طبیعتا این جریان، همین عمله و اکره نقشه‌های آن سوی آب، نمی‌توانند مبسوط الید باشند، مگر حمایت‌هایی از درون حاکمیت باشد و دست آنها در پیشبرد پروژه‌ها باز باشد. یعنی موانع را حذف کند و آدم‌هایی که مقابل این‌ها ایستاده‌اند، را حذف کنند تا در نهایت هژمونی پیدا کنند. یعنی یک جور بسترسازی به لحاظ اجرایی و حاکمیتی هم باید باشد که سناریوی ۷۰ سال پیش با وجود وقوع انقلاب اسلامی در عرصه سیاسی و فرهنگی ادامه داشته باشد. نظر شما چیست؟

پروژه خاصی نیست. همانند بیماری ایدز است و در واقع ادامه و تداوم آن است. به یک نوعی پراکندن ویروس ایدز که برای الان هم نیست، بلکه برای ۲۰۰ سال است. القای این تفکر که «همه چیز شما از غرب است» و درست است که مسلمان هستید و خمس و زکات بدهید و نماز بخوانید ولی «همه چیز شما آنجا است» یا «همه تکنولوژی و همه علم و دانش و هنر آنجا است».

 *و دست و پای بیخود نزنید...

در مجموع می‌خواهند این را به ما القاء کنند که شما هیچ چیزی ندارید. خب با چه چیز این کار را می‌کنند؟ تاریخ را سانسور می‌کنند، چون اولین فراماسونرها که وارد ایران شدند، شروع به تاریخ‌نویسی کردند. تاریخ را سانسور کردند و  خائن را خادم جلوه دادند و خادم را خائن! این آدم‌ها، از انقلابی و غیرانقلابی، این چنین جلو آمدند.

*در واقع حتی برخی انقلابی‌های سابق ما هم دچار خودکم بینی شدند.

درست است. امام خیلی بیان کردند که می‌خواهیم خود اداره کنیم ولی مدیران این چنین نبودند. همین الان هم می‌گویند تنها مزیت ما آبگوشت بزباش است. یعنی دیگر حتی نیاز به «نفوذ» هم ندارد، تا وقتی این تفکر را در آدم‌ها دارید که متاسفانه حتی در بچه‌های انقلابی هم هست. مثل یک‌جور «شیفتگی» می‌ماند، انگار یک نوع گَرد شیفتگی می‌پاشند روی همه، که شما هرگز نتوانید خودتان باشید، طوری که هیچ وقت نتوانید روی پای خود بایستید. این چیزی بود که در این ۲۰۰ سال خواستند القا کنند و هنوز در این زمینه موفق هستند.

این است که نیاز به پروژه خاصی ندارد. یعنی همین که شما را نسبت به پروژه و برنامه‌ای که از ۷۰-۶۰ سال پیش شروع شده، بی‌تفاوت کنند، این که بگویند همه اینها توهم توطئه است و مثلا شما می‌توانید ارتباط سالم با غرب داشته باشید و آن ماجرای گرگ و میشی که امام بیان کردند را کمرنگ کنند، آن وقت، این پروژه‌ها خود به جلو می‌رود. نیاز نیست شما نفوذ کنید، نیاز نیست آدم‌ها را در سلطه خود بگیرید. از این جهت است که آقا می‌گویند دستگاه‌های فرهنگی ما کلا مرخص و تعطیل هستند. از این بالاتر حرفی هست؟

* همان فرمان «آتش به اختیار»...

 آقا می‌گویند هر کاری می‌خواهید بکنید. فرماندهی و پاسگاه و نیروهای اردنانس و نیروهای پشتیبان نیستند و خود باید جلو بروید. از این بالاتر داریم؟ این طور نیست که بگوییم فلانی مزدور فلان جا است. خیلی کم‌تر از این هستند که مزدور هم باشند. زمانی اگر امثال سید حسن تقی زاده و یا میرزا ملکم خان بودند، دست‌کم متفکر بودند. یعنی پول می‌گرفتند برای قراردادها. برای همین در قراردادهای روتاری یا رویتر، میرزا ملکم خان پول می‌گرفت. ولی این آدم‌های امروز به حدی خودباخته هستند که نیاز نیست شما کاری کنید و به قول معروف «نزده، می‌رقصند». شما آتش کنید، آن ها به سر می‌دوند. در اینجا وظیفه نیروهای انقلابی، کسانی که حضرت آقا می‌فرمایند بصیرت دارند، روز افزون است، یعنی بصیرت افکنی در جامعه، یعنی روشن کردن مردم و این که بدانند اسلام چیست. یک زمانی همه اذعان داشتند که مبارزه مسلحانه داشته باشید و فلان کنید، اما امام فرمودند اسلام را آن طور که هست به این مردم بشناسید، خود مردم جلب می‌شوند و همین شد. فرمودند در این صورت همه مجاهد، مبارز می‌شوند و همین هم شد. مگر نشد؟ اینها نتیجه همان برنامه است.

همین الان نیروها انقلابی کم هستند ولی با یک دست هم می‌توان جلو رفت و این ثابت شده است. وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا. این که می‌گویند یک دست صدا ندارد، مزخرف است. باید آگاهی ببخشند و این هجمه عظیم را خنثی کنند. اولین چیز این است که باور کنند که می‌توانند و اسلام را باور کنند که می‌تواند مدیریت کند و همه کاری انجام دهد، و خود این‌ها هستند که نمی‌توانند و در قهقهرا و ارتجاع و مذلّت هستند وگرنه اسلامی که تاریخ پر از افتخار و علم و هنر و اندیشه و سبک زندگی دارد، حذف نمی‌شود. جوان به چه چیزی دلخوش باشد؟ وقتی این آموزه‌ها در جامعه پخش شود طرف خودباور می‌شود و می‌گوید که می‌شود.

باغی هست که در کنار آن چند گلدان گل مصنوعی گذاشته اند و دل خوش به این چند گلدان کرده‌اند و اجازه نمی‌دهند که از وجود آن باغ سخن گفته شود. می‌گویند هیچی نبوده و برهوت بوده است. ما حداقل به مردم بگوییم باغ بوده و همین دین باید احیا شود و هنوز هم می‌توانیم این کار را انجام دهیم. اگر بتوانیم که باور ایجاد کنیم، بقیه مسائل حل می‌شود.

* این که می‌فرمایید عمدتا مدیران فرهنگی ما «نزده می‌رقصند» کاملا عیان است، ولی ما شاهد پروژه‌های طراحی شده هم هستیم. مثلا یک مصداق این است که آدمی در قالب چهره انقلابی وارد عرصه می‌شود و خیلی زود هم با وصل شدن به مراکزی وارد جامعه تهیه‌گنندگی می‌شود و در قالب تهیه کننده ارزشی هم هست. فیلم اولی که می‌سازد، قالب ارزشی دارد و همه نیروهای انقلاب به همان علت کم بودن و در قلّت بودن که می‌فرمایید، می‌خواهند پشت این را بگیرند و بالا بیاورند و همه در دفاع از فیلم کار می‌کنند. اما از فیلم سوم و چهارم شاهد هستیم یکباره این ادم وارد عرصه تمسخر ارزش‌های انقلابی می‌شود. یعنی فیلمی ساخته می‌شود که سراسر انقلاب و خاطرات مقدس انقلاب اسلامی و چیزهایی که برای معتقدان و دلبستگان انقلاب تابو است، به راحتی در یک فیلم شکسته می‌شود. همان آدمی که در فیلم اول جور دیگری ظاهر شد، حالا این فیلم را می سازد. این پروژه ها را چه اندازه دخیل می‌بینید؟

اینها را به صورت سیستماتیک نمی‌بینم، بلکه بیشتر فضای آلوده‌ ایجاد می‌کنند که آدم‌ها را به خود جذب می‌کند. البته آن را منکر نمی‌شوم و مثال‌های زیادی هم می‌توانم برای این مورد بیان کنم. شاهد بودیم خیلی از آدم‌هایی که الان جزو نیروهای انقلابی بودند، یک زمانی لغزیدند و برخی جاها اگر خود حضرت آقا نبود جمع نمی‌شدند. مساله این است که فضا را به اندازه ای آلوده می‌کنند که با توجه به آن پس زمینه‌هایی که وجود دارد و ۲۰۰ سال زمینه ایجاد کردند، پاک کردن آن کار بسیار سختی است. فرض کنید ۲۰۰ سال در یک اتاقی کثافت بریزید و حالا بخواهید تمیز کنیم، این کثافت حتی در لابه‌لای آجرهای این اتاق نفوذ کرده است. مثلا فرض کنید تخم حشرات و کرم‌ها و غیره وجود دارد. البته در اینجا یکسری کارهای روبنایی شده است مثلا جارویی کرده و دستی کشیده اند. اما کثافت و عوارض آن وجود دارد. مثلاً بیماری رایج می‌شود و همه دچار بیماری می‌شوند.

از طرف دیگر، باید افراد خیلی واکسینه شده باشند تا دچار آلودگی نشوند. بگذارید اصلا اسم ببرم، مثلا آدم‌هایی همانند سعید سهیلی، علی روئین تن و امثال آن‌ها، بچه‌های حزب‌اللهی و خوبی بودند و هنوز هم هستند. اما...

* من منظورم آدمی است که با فیلم دفاع مقدسی شروع می کند و در عرض فقط دو سه سال به هجویه‌ای درباره انقلاب می رسد.

امثال این آدم‌ها که منظور شماست، کم‌تر از این حرف‌ها هستند و اصلا قابل بحث نیستند. من شخصا فکر نمی‌کنم آن‌ها روی چنین افرادی سرمایه‌گذاری کنند یعنی به نظر من، این که شما می‌گویید خیلی حقیر است. کسی اینها را جدی نمی‌گیرد. سر فیلم دیگر آن آدم هم، همه بچه‌های سینما با فیلم ایشان مخالفت کردند. اینها قابلیت ندارند.

 الان کسانی که پشت پروژه‌ها هستند، شما خود آن آدم‌ها را نمی‌بینید. یک نفر پول می‌گذارد و یکباره ۶-۵ فیلم در یک زمینه‌ای ساخته می‌شود. با لحاظ این که سینمای ما الان جای پول گذاشتن نیست، چون سینما ورشکسته است و جای پول گذاشتن نیست. اما در تلویزیون و سریال‌ها و حتی در جاهایی که فکر آن را نمی‌کنیم، سرمایه‌گذاری می شود. الان میدان عمل فرق کرده است. یعنی شکل عمل دیگر در فیلم‌های روشنفکری جشنواره‌ای هم نیست و تاریخ مصرف آن گذشته است. همین امروز خبری خواندم که در جشنواره برلین حتی یک فیلم ایرانی پذیرفته نشده است. یعنی در جشنواره برلین ۴۰ فیلم ایرانی درخواست دادند و هیچ کدام قبول نشدند. بنابراین، دوران اینها به پایان رسیده است. الان مخملباف کجا است؟

*پس باید منتظر یک طراحی جدید برای سینمای ایران باشیم.

این طراحی انجام شده و همین حالا در جریان است، نه برای سینما، برای رسانه‌ها. وقتی مستندی همانند «آقای نخست وزیر» ساخته می‌شود، و سازنده آن را می شناسم که بچه انقلابی و سالم و صادقی است، ولی این نفوذ در فکر است. نفوذ می‌کنند با این استدلال‌ها که «نباید تندروی کنیم» یا «این کاری که فلانی و یا کیهان می‌کند، تندروی است» و «ما باید معقول پیش برویم»، «باید جذب حداکثری داشته باشیم». حرف آقا را هم می‌گیرند و حرف از جذب حداکثری می‌زنند و نمی‌گویند آقا می‌گوید اصول را باید رعایت کرد. در صورتی که بعضی‌ها برای جذب حداکثری همه اصول خود را له می‌کنند، این نفوذ است.

*ضعف مبنایی هم دارند.

بله ضعف مبنایی دارند. شما یکباره می‌بینید فضایی راه می‌افتد که فضای تسامح و تساهل در نیروهایی است که اصلاً انتظار ندارید.

*حتی فراتر از تساهل و تسامح، بعضا نوعی تجدیدنظرطلبی...

با پول بیت‌المال و با سازمان‌هایی که وظیفه دیگری داشتند و قرار بود مقابل شبه روشنفکران بایستند، کار می‌سازند. مثلا کلیپ  «ما ایستاده‌ایم ۱» خیلی خوب است، ولی در «ما ایستاده‌ایم ۲» شعاری که دیده می‌شود این است که «من رستمم و سوار بر رخش ... ». این اشکال ندارد ولی دلتان از این می‌سوزد که در مجموعه «دلیران تنگستان» که برای زمان شاه است، با «یا حسین» و «الله اکبر» به جنگ انگلیس می‌روند. چرا ما اینطور شدیم؟ جذب حداکثری است؟ کدام یک از رزمندگان ما با اسم رستم به جنگ رفتند؟ کدام ‌یک از رزمندگان دفاع مقدس ما اسم رستم را می‌آوردند؟ خودمان یک چیزی بگوییم که بگنجد.

*این به خاطر همان نداشتن استراتژی است.

این شکل «نفوذ» امروز است. یعنی شما می‌بینید یکباره ۴-۳ فیلم درباره نهضت ملی شدن صنعت نفت ساخته می‌شود که کاشانی در آن‌ها نیست و مصدق فرد انقلابی و قهرمان است و تاریخ تحریف شده و همه اینها را بچه‌های انقلابی ساختند. یا مثلا مستندی درباره اشرف ساخته می‌شود و آن آدم فاسد و بسیار تبهکار را جوری ترسیم می‌کند که حالا یکسری مشکلات روانی داشته و... .  و یا درباره «هویدا» که چه اقتصاد درخشانی زمان هویدا داشتیم و از این سنخ حرف‌ها. پس ما برای چه انقلاب کردیم؟ یعنی درباره دوره‌ای حرف می زنند که آدم‌هایی مثل علینقی عالیخانی اقتصاد ایران را به قهقهرا بردند. این دیگر نوشته خود آنها است و شما ببینید مثلا یرواند آبراهامیان که ضد انقلاب است، درباره آن دوره چه می‌گوید؟ امثال مارک گازیوروسکی چه می‌گویند؟ الان خطر این است. دیگر آدم به BBC نمی‌بردند. ممکن است ببرند، ولی آن ها یک مشت آدم‌های عقب افتاده و کپک زده هستند که کسی حرف‌های آنها را گوش نمی‌دهد.

الان اینجا آدم تربیت می‌کنند و باید بسیار توجه کنیم. لازم نیست، ارتباط داشته باشید. همین گاز سمی که در جامعه تزریق می‌کنند اثرگذار است وگرنه یکی از فرق‌های قبل و بعد انقلاب این است که قبل از انقلاب لژ فراماسونری داشتیم، تشکیلات داشتیم و الان نیازی به آنها نیست. الان همان تفکرات را با آدم‌هایی پیش می برند که نه عضو لژ هستند، نه ارتباط دارند و نه وابسته هستند. البته شبکه‌ها هستند، مثلا در اینترنت و فضای مجازی حضور دارند و از این طریق کار می‌کنند، ولی آدم‌ها نوکر بی جیره و مواجب این تفکرات هستند. همان حرف‌ها را می‌زنند و همان کارها را می‌کنند و وقتی می‌گویید این حرفِ فلان شبکه منافق است ،می‌گوید مگر من صهیونیست و یا فراماسونر هستم؟ خیر، ولی حرف همان‌ها را می‌زنید. همان که او می‌خواهد را بیان می‌کنید. مگر آقای منتظری عضو CIA بود یا ماسون بود؟ هیچ کدام نبود، ولی بدبختی این بود که حرفی که آنها می‌خواستند بیان می‌کرد.

این است که باید دقت کنیم. خوشبختانه الان نیروهای امنیتی آن شبکه سازی‌ها را می زنند، شبکه‌سازی در استارت‌آپ ها و فضای اینترنتی و فضای مجازی که مغزها را پر می‌کند. کنترل مغزها الان آن جا اتفاق می‌افتد و الان مستقیم نمی‌آیند مطبوعات شبکه ای درست کنند و وصل به لژ ماسونی باشند. این طور نیست. شبکه‌ها را در فضای مجازی و اینترنت ساخته‌اند.

*‌ شاید به همین دلیل است که «تنگه ابوقریب» ساخته می‌شود ولی برای این که دل مثلا برخی افراد فیلم را بپسندند به تعبیر یکی از دوستان، یک عکس امام بر در و دیوار این فیلم نمی‌بینید.

برای این که ابوقریب یک فیلم «جنگی» خوب است...

* بله فیلم «جنگی» و نه «دفاع مقدسی»...

فرض کنید همانند فیلم جنگ رودخانه نِرتوا است که فیلم  تنگه ابوقریب از آن گرفته شده. در آن فیلم یک سری مسائل یوگسلاوی را می‌بینیم، ولی در این فیلم هیچ چیز ایرانی را نمی‌بینیم. به گمانم در یکی از نوشته‌های خارجی خواندم که اگر زبان فارسی را از این فیلم حذف کنید، مشخص نمی‌شود اینها ایرانی هستند.

*بعد می‌بینیم رسانه‌ای که به شدت برای این فیلم تبلیغ می‌کند، روزنامه «سازندگی» است.

مسلما همین است. چون تصویر یک جنگ بدون ایدئولوژی است. علم بدون ایدئولوژی (البته ظاهرا بدون ایدئولوژی، ولی در واقع کاملا تبلیغ ایدئولوژی غربی است). علم سکولار، هنر سکولار، اخلاق سکولار... و سبقه این‌ها به رنسانس برمی‌گردد و در ایران از ۲۰۰ سال یا ۱۸۰ سال پیش همه‌ی همّ و غم اولین ماسون‌های ایران این بود که جامعه ایران را جامعه سکولار کنند چون جامعه دینی آن تمدن اسلامی و آن تمدن پرشکوه صفویه را ساخته بود. باید این جامعه سکولار شود تا شاهد آن تمدن‌ها نباشیم، بدبخت و بیچاره و انگل غرب شویم. چیزی که یک بار محمدولی نصر از اولین ماسون‌های ایران در مدرسه سیاسی گفته بود و خان‌ملک ساسانی در کتاب خود نقل کرده است. نصر آن‌جا می‌گوید "انگلیس همانند استخری است و ما همانند جلبک‌هایی هستیم که در دیواره استخر چسبیده است." می‌خواهند این بشود. تمام حرف‌ها و کارهایی که انجام می‌دهند و بساطی که راه می‌اندازند، همانند حقوق زن، حقوق بشر، ۲۰۳۰ و هر چه می‌گویند، ماجرا به این می‌رسد.

* به نظر می رسد خیلی عجله دارند که مثلا در یک فیلم همه اینها را با هم مطرح کنند. سال گذشته فیلم «عرق سرد» هم ترویج فمنیست افراطی بود و هم زدن احکام دینی و حتی تم همجنسگرایی بود.

چون احساس خطر جدی است. هجمه از طرف انقلاب و نیروی انقلاب کم نیست. علی رغم تمام این فشارها ما شاهد رویش‌های زیادی هستیم. ضمن این که خدا با ماست و آن ها را بیشتر می‌ترساند. سینمای ایران الان واقعا در حضیض خود به لحاظ مخاطب خود به سر می‌برد. اینها دنبال یک بلندگوها و مجاری دیگری هستند و به هر وسیله‌ای می‌خواهند این تفکرات را غالب کنند. به هر وسیله‌ای که شده است.

* شاهد هستیم به شدت حرکات هماهنگی برای احیای چهره های سینمای قبل انقلاب انجام می‌دهند. انگار کفگیر به ته دیگ خورده و رسما نامه به رئیس‌جمهور می‌نویسند که فلان بازیگر به ایران برگردد. خود امثال مرحوم فردین یا مرحوم شباویر، در مصاحبه‌ای که خود شما با شباویز گرفتید، از وابستگی این آدم و مفاسد این فرد صحبت کردند و از آن طرف، چند سال پیش در جشنواره فجر برای آربی اوانسیان بزرگداشت می‌گیرند.

اصلا این آربی اوانسیان یک آدم ... است. آن زمان در جشن هنر شیراز خبرنگار زن روزنامه کیهان را زده است و مسوولان جشن هنر آن زمان بیانیه دادند و گفتند با ما هیچ ارتباطی ندارد. پروژه زنده کردن سینمای قبل از انقلاب به این معنی نیست که بخواهند آن سینما را زنده کنند، بلکه همانند ماجرای باستن‌گرایی است. یعنی به این بهانه بگویند آن موقع سینمای خوبی بودT سینمای عصر پهلوی بود و انقلاب این را از بین برده و در واقع در اصل انقلاب و اسلام تشکیک کنند. می خواهند بگویند که ببینید این چه انقلاب اسلامی است که این همه هنر را نابود کردید. همانند باستان گرایی است، نه این که بخواهند باستان را زنده کنند وگرنه این‌ها فقط ۲۵۰۰ سال این باستان را گرفتند،. قبل از آن چطور می‌شود؟ ۸-۷ هزار سال قبل آن چه می‌شود؟ در حالی که می‌خواهند بگویند اسلام این «تمدن» را از بین برد. یعنی اسلام را هدف قرار داده‌اند. این‌جا هم مسئله همین است. این‌ها به یک لاشه متعفنی آویزان شدند که آن زمان هم محلی از اعراب نداشت. اصلا فیلمفارسی آن زمان فحش بود.

* در سال ۵۵ هم عملا تمام شده بود.

بله. تمام شده بود. تا چند سال قبل هم وقتی در سینما به کسی می‌خواستند فحش بدهند، می‌گفتند فیلمفارسی ساخته است. اگرچه همان زمان هم پدیده شبه روشنفکری یا به اصطلاح «موج نو» آن روی سکه فیلمفارسی بود یعنی اینها یک پدیده هستند. همان آدمی که فیلمفارسی می‌سازد بعدا فیلم موج نو می‌سازد.

*خیلی پرده‌درانه‌تر و وقیحانه‌تر هم می‌سازد.

بله. قبلش «قهوه خانه قنبر» بود و «آقا مهدی کله‌پز» بود و بعد «درشکه‌چی» و یا «محلل» می‌شود. یعنی این طور است. یا مثلا  احمد شاملو برای ما فیلمنامه آن‌چنانی می‌نویسد. این‌ها می‌گویند ما دنباله همان سینما هستیم. اگر دنباله همان سینما هستید خیلی بدبخت هستید. الان ببینید سینمای جهان کجا است. آن سینمایی که وقتی «بر باد رفته» آن طرف ساخته می‌شد، این طرف شما یک «دختر لر» داشتید. یا آن سو فیلم‌های برجسته داشتید و اینجا فیلم «افسونگر» داشتید، فیلم‌های تهوع‌آور. به قول منتقدی مانند مرحوم طغرل افشار در همین فیلم‌های «موج نو»، مثلا دو نفر نشسته‌اند دور هم بحث جدی درام می‌کنند و یکی آن طرف عربی می‌رقصد. اگر دنباله آن سینما هستید خیلی بدبخت هستید. یعنی علنی اعتراف می‌کنید که بدبخت هستید و شمایی که ادعای جهانی و اسکار دارید، آیا  ادامه آن سینما هستید؟ ببینید چه هستید! اینها در واقع چوب به مرده می‌زنند و از غفلت بچه‌های انقلاب استفاده می‌کنند. از غفلت سینمای انقلاب استفاده می‌کنند. کسی جرات نداشت این حرف‌ها را بیان کند. کسی مثل بهروز وثوقی اصلا آدم تبهکاری است. خود فردین گفت که ۴ ماه قبل از انقلاب از ایران رفت. ارتباطات او با اشرف و دربار و چه سیاهکاری‌ها است و شما به این ها می‌چسبید؟ واقعا این ها دنباله یک جریانی هستند و فقط سینما هم نیست. شما ببینید دوباره در حال مطرح کردن همه هنرمندان وامانده آن زمان هستند. یا سال گذشته که خانم منیره فرمانفرماییان که خودش و شوهرش، افراد وابسته به کانون‌های صهیونیست هستند و گفتند شاهزاده قجری است، در تهران نگارخانه به اسم او کرده‌اند.. یا پرویز تناولی و آدم‌هایی که در اداره اطلاعات امریکا آموزش دیده بودند و حتی به او «پرویز تناسلی» هم می‌گفتند، چون غیر از مجسمه شاه و ولیعهد و این‌ها،  مجسمه آلت تناسلی هم می ساخت و این‌ها ثبت و ضبط است. این یعنی فقط در زمینه سینما نیست، بلکه در زمینه تئاتر، موسیقی و نقاشی...نیست و سعی دارند به هر نحو چهره‌های آن دوره را مطرح کنند... الان فیلم‌هایی که در BBC و من و تو درست می‌کنند درباره جشن هنر، تالار رودکی، شهربانو و غیره را ببینید...

* شبکه «من و تو» اصلا برای همین ساخته شده است.

همه این حرف‌های برای این است که  رژیم شاه را برجسته کنند و انقلاب را زیر سوال ببرند، تازه باز نه این که رژیم شاه را برجسته کنند، که به قول آقای قاسم تبریزی، در واقع می‌خواهند آمریکا و انگلیس را برجسته کنند. رژیم شاه یک امر مرده ای برای آنها است و در واقع یکسری فضولات امریکا و انگلیس را می‌گویند خوب بوده تا امریکا و انگلیس خوب جلوه کنند. می‌گویند وقتی آن‌ها باشند، خوب هستیم و وقتی آن‌ها نباشند ما خوب نیستیم.

* مثلا کسی هم بخواهد این حقایق را افشا کند، همانند مرحوم سعید کنگرانی که در مصاحبه با «عصر اندیشه» بیان کرد، او را بایکوت کردند و چنان فشاری آوردند که تا حد تکذیب آن مصاحبه هم رفته است.

این کارهایی است که بچه‌های انقلاب باید در دست بگیرند.

* عاجل ترین توصیه شما به بچه‌های انقلاب در این فضای مسموم چیست؟

عاجل‌ترین توصیه، آگاهی‌بخشی است. اول خود آگاه شوند و بعد به دیگران آگاهی دهند. تسلیم این جوسازی‌ها و تاریخ‌پردازی‌ها نشوند. تاریخ بخوانند. تاریخ انقلاب را بخوانند. حرف‌های امام را دوباره بخوانند. به حرف‌های آقا توجه کنند و از خود حرف درنیاورند. با زدن و ساز و رقصیدن به هیچ جا نمی‌رسند. این که باج به این بدهید و بخواهید این را جذب کنید و آن را جذب کنید، نمی‌شود. باید خود باشید و تا خود نباشید هیچ کاری نمی‌شود کرد.

*باید مبانی را درست کنند.

مبانی را درست کنند و خود باشند. نترسند و خجالت نکشند. یک بار حضرت آقا گفتند «چرا شما خجالت می‌کشید بگویید سینمای اسلامی؟ آن‌ها باید خجالت بکشند.» و چنان جوّی درست کرده‌اند که ما خجالت می‌کشیم. طرف فیلم «راه آبی ابریشم» را ساخت و خجالت کشید بگوید این اسلام است. کسی این را ببیند فکر نمی‌کند این‌ها مسلمان هستند،‌ فکر می‌کند زرتشتی هستند. از چه چیزی خجالت می‌کشیم؟ چنان جوی درست شده است که فیلمساز حزب‌اللهی ما خجالت می‌کشد درباره روحانیت حرف بزند.

*تسنیم

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.