پرده اول وارد شبستان مسجد که میشوم با تصویر غریب روبهرو میشوم. عدهای روی زمین به راحتی هر چه تمامتر نشسته به نمایشی خیره شدهاند. نمایش روایتی کردی از دوران جنگ است از زبان دو زن. یکی مسن و دیگری پا به ماه. نتیجه کلی ماجرا آن است که دختر بر اثر اصابت موشک جان به جان تسلیم میکند؛ اما زن مسن نوزاد را از مرگ نجات میدهد. مخاطبان لمیده در اندک نور شبستان به نمایش نگاهی میاندازند و در انتهای دستی میزنند. برایم جالب است که داوران نمایش روی صندلی نمایش را دنبال میکنند.
مجموعهای از وسایل صحنه در شبستان دیده میشود تا تداعیگر خانهای روستایی در کردستان باشد. نور چیده شده است و با وجود روشن بودن بیش از حد آن قسمت از شبستان، باز گروه خود را در نوری نه چندان قوی غرق کرده بودند.
پرده دوم نمایشی از هرمزگان است. بازیگران چند دخترند که اجرایی شبهخیابانی روی صحنه میبرند. نوای موسیقی گروه متالیکا در حد یک ملودی پخش میشود. موضوع نیز بستری وسیع دارد از وضعیت اجتماعی ما و در نهایت به حرم امام رضا (ع) ختم میشود. آنها قرار است پیامی اخلاقی به مخاطبان منتقل کنند. متوجه میشوم نورهای نمایش قبلی برای همگان یکسان است و هر گروه میتواند از نورها استفاده کند. یک رژی نیز در گوشه مسجد تدارک دیده شده است تا وضعیت نور و صدای اجرا را کنترل کند. به تعداد صندلیها افزوده شده است. مخاطبان نیز بیشتر شدهاند. زنها در کنار مردها نشستهاند و دیگر چیزی به نام تفکیک جنسیتی در مسجد محلی از اعراب ندارد؛ اگرچه گفتهاند نمایشها باید تکجنسیتی باشد!
پرده سوم نمایش آخر در آستانه اذان مغرب آغاز میشود. نمازگزاران وارد مسجد میشوند که عموماً افرادی مسن به حساب میآیند. زنان نیز چندان مشتاق به تماشای نمایش نیستند و خود را به سوی پشت پرده رهنمون میکنند. پرده که در چند نقطه نامرتب است و راه بالا در پیش گرفته است، توسط زنان هبوط میکند. به تعداد صندلیها افزوده شده است. ما که در انتهای مسجد نشستهایم دیگر چیزی نمیبینیم؛ چرا که ردیف صندلیها، همان سه ردیف اول است.
گروه علاوه بر رژی موجود، خود یک رژی دیگر برپا میکنند. رژی جدید صرفاً برای پخش موسیقی است. با افزایش گرفتن تعداد نمازگزاران کمی صدا و هیاهو پدید میآید. پیرمردی برای نشستن پشت میز مخصوص نمازش نیاز به صندلی دارد و نمییابد. در نهایت با زیرکی صندلی یک مخاطب را به چنگ میآورد. دو مرد از گروه نمایشی مدام مردم را به سکوت دعوت میکنند و از آنان میخواهند که تمرکز بازیگران را بر هم نزنند. کسی توجه نمیکند. دو مرد ناراحت میشوند. چند نفر در گوشه گوشه مسجد نماز میخوانند و ما نمیدانیم در آن سوی مسجد، نزدیک به محراب چه نمایشی در جریان است.
***
این سه پرده از یک روز جشنواره «تئاتر بچههای مسجد» بود که توسط حوزه هنری در شهر قزوین برگزار شده بود. جشنوارهای که ابتدا نامش با واژه همایش گره خورده بود ناگهان بدل به یک جشنواره شد. جشنوارهای همانند دیگر جشنوارهها. یک جدول و یازده اجرا که قرار است به جای سالن یا خیابان در مسجد برگزار شود. حضور و اجرایش در مسجد مشروعیتبخش عنوان جشنواره میشود؛ اما با مواجهه با همین سه پرده میتوان فهمید که یک جای کار میلنگد و آن هم فقدان یک فلسفه وجودی در ماجراست.
جشنواره تئاتر بچههای مسجد قرار بود محفلی برای شکلی از اجراهای آماتوری باشد که پایگاه آموزشیش مسجد باشد. با این حال اجرا صرف در مسجد نمیتواند به خودی خود آن را از بستر دیگر تئاترها جدا کند. حوزه هنری در احیای جریان به سراغ واژه مردمی میرود. واژهای که در تعریف مشکل دارد؛ چرا که باید پرسید آیا دیگر اشکال تئاتر غیرمردمی به حساب میآیند یا آنکه افراد حاضر در دیگر گونههای تئاتری بخشی از مردم نیستند؟ پاسخ به این پرسشها روشن است؛ اما ملاک برگزیدن تئاتر مردمی از دید حوزه هنری آن بود که جریان توسط اراده مردم خلق میشود و با انتخاب یک مکان اجتماع مردمی عاری از وجوه اقتصادی، پایههای اجتماعی آن تقویت شده است. باز جای این پرسش بود که در قبال نمایشهای بلیتدار آیا پرداخت بهای بلیت یک نمایش بدون رضای مردم رخ میداده است یا خیر؟
البته باز میتوان در لابهلای گفتارهای مسئولین حوزه هنری این استدلال را یافت که موضوعات موجود در نمایشها مردمی است. به عبارتی آنچه در مسجد رخ میدهد به سبب نزدیکیش به بدنه اجتماعی - احیاناً نزدیک به خانواده - موضوعاتی را مطرح میکند که مردم در پی آن هستند. البته این گفتهای اغراقآمیز است. ما در جامعه کنونی ایران با طیف وسیعی از طبقات اجتماعی روبهروییم که هر کدام خواستهای متفاوت دارد و البته در همان طبقه نیز به سبب زیست خواستهها دستخوش تغییر میشوند. با چنین استدلالی باید واژه مردمی را به عبارت «بخشی از مردم» تقلیل داد. اگر به همان سه پرده مقدمه رجوع کنیم میتوان دریافت که هیچ یک از نمایشها با موضوعات محبوب عموم مردم پرداخته نشده است. بیگمان یک نمایش با موضوع جنگ دغدغه قاطبه مردم نیست؛ اما شاید مبارزه با مفاسد اقتصادی در جایگاهی فراتر قرار بگیرد. موضوعی که در هیچ یک از نمایشها بدان پرداخته نشده است.
در عوض نمایشهای اجرا شده در این جشنواره بیشتر همسو با خواستهایی بودند که در این سالها به حوزه هنری منتسب میکنند. به عبارتی موضوعات همان چیزهایی بودند که با شنیدن نام حوزه هنری در ذهنتان متبلور میشود. موضوعاتی چون جنگ، گناه، معضلات اجتماعی و سجایای اخلاقی دستمایه بیشتر آثاری بود که در این جشنواره اجرا شدهاند. اما قرار نیست در این مقال صحبتی از چگونگی آثار اجرا شده داشته باشم؛ بلکه قصد آن است نگاهی به رابطه مسجد، مردم و تئاتر داشته باشم.
پس نمایشها در محتوا به خواست عمومی یا همان مردم نزدیک نمیشوند و برخلاف رویه مسجد در ایام انقلاب و جنگ که افشاگرایانه و جسورانه بود، در زمان حال محافظهکارانه میشود. با این حال مشکل به همین مسئله ختم نمیشود. کافی است به شکل اجرایی آثار دقت کنیم که در آن گروهها فضای اجرا را یک سالن فرض کردهاند و حال بر حسب ضرورت قرار است در شبستان یک مسجد اثرشان را اجرا کنند. باید پرسید اگر نمایشها در یک سالن اجرا میشد چه تغییری در ساختار و محتوای آثار ایجاد میشد؟ آیا با تغییر مکان از مسجد به هر جای دیگری در اثر اغتشاشی صورت میگرفت؟ پاسخ به روشنی خیر است. مسجد صرفاً کارکردی برابر با سالن تئاتر دارد و این برخلاف همان عنوان اولیه جشنواره یعنی همایش مردمی تئاتر بچههای مسجد است.
در این جشنواره هیچ نمایشی از امکانات مسجد برای آفرینش اثر هنری بهره نگرفته بود. کارگردانان و مؤلفان مسجد را صرفاً همان تئاتر پنداشته بودند و در تلاش بودند مسجد خود را با نمایش آنان وفق دهد. برای مثال در نمایشی از سیستم صوتی مضاعف استفاده میشود یا آنکه در نمایشی دیگر با وجود نور بسیار مسجد – که خاموش هم نمیشود – از نورهای زمینی استفاده میشود. بدون آنکه این نورپردازی یا قابلیت صوتی کمکی به اثر نمایشی کنند. گروههای نمایشی صرفاً میخواهند نمایشی روی صحنه برند، حال این نمایش در سالن اصلی تئاتر شهر باشد یا محراب مسجد رسول الله (ص) قزوین. این در حالی است که تئاتر آماتوری در حال فرار کردن از شاخصههای تئاتر صحنهای رایج است. نمونههای جذابش را میتوان در جشنواره فرینج ادینبورو یا حتی در آوینیون یافت. حتی سال گذشته برای اجرای یک نمایش شکسپیری به جای اجرا در سالن، از کلیسا استفاده میشود؛ چرا که کلیسا اتمسفری به مراتب مناسبتر برای نمایش مذکور داشت.
پس عجیب نیست مسجد و موضوع با هم یکی نمیشوند. مسجد به محیطی صرفاً برای اجرا بدل میشود. حتی میتوان برایش بلیتفروشی نیز در نظر گرفت. بدتر آنکه مسجد به عنوان یک محیط کنشگر، میزبان نمایشهایی است که مخاطب را منفعل میکند. به یاد داشته باشیم مسجد در وهله اول محل خواندن نماز است، یک کنش همگانی که در آن همه شریکش میشوند تا مفهومی به نام نماز جماعت خلق شود؛ ولی در نمایشهای جشنواره اخیر این همگرایی وجود ندارد. پس باید گفت جشنواره، چیزی خاص و ویژهای نیست. بماند که چندان هم مردمی نیست؛ چرا که یک دستگاه نظارتی به نام حوزه هنری متولی آن است و برآمده از خواست مردم نیست. نمونه مهمش آنکه یک مدیر با لجبازی مانع حضور یک گروه در جشنواره میشود. این به معنای حذف اولیه مردم است.
*تسنیم
ارسال نظر