برای بررسی فیلم «چین خوردگی در زمان» باید دو شخصیت اصلی موثر در خلق این فیلم و تاثیرات آنان را در رابطه با فیلم بررسی کنیم والبته در کنارمیزان تاثیر شخصیتهای مرتبط، باید یک مفهوم علمی تنیده شده در اثر را بررسی کنیم تا به تحلیل جامعی از فیلم دست پیدا کنیم.
مادلین لنگل
اغلب آثار لنگل نویسنده پرکار آمریکایی، خالق بیش از ۶۰ کتاب شعر و داستان، با نگرههای دینی مسیحیت و موضوعات معنوی ارتباط تنگاتنگی دارد. با اینکه آثار او در حوزه کودکان منتشر شده است اما لنگل این دسته بندی را تا زمانی که در قید حیات بود، قبول نداشت. رمان «چین خوردگی در زمان» که اقتباسی سینمایی از آن ساخته شده است، از دههی ۶۰ تاکنون، اثر محبوب کودکان و بزرگسالان است.
این کتاب که در سال ۱۹۶۳ مدال «نیوبری» انجمن کتابخانه آمریکا را برای بهترین کتاب کودک بهدست آورد، پیش از انتشار در سال ۱۹۶۲، بارها از سوی ناشران رد شده بود. پس از آن که مجموعه داستانهای «هری پاتر» دنیای ادبیات کودک را تسخیر کرد، کتاب « چین خوردگی در زمان» پیشاهنگ کتابهای محبوب کودکان و نوجوانان نظیر هری پاتر بود.
«چین خوردگی در زمان» که پنجاه و چهار سال پیش منتشر شد در حوزه ادبیات کودکان و نوجوانان کتاب مهمی است و چاپهای متعددی از آن در دسترس است. این کتاب به صورت گستردهای در سال ۲۰۰۷، زمان مرگ نویسنده در سن ۸۸ سالگی، دوباره منتشر شد.
ایوا دوورنی
ایوا دوورنی، نخستین کارگردان زن رنگین پوستی است که فیلم «سلما» یکی از ساختههای بسیار مهمش، نامزد جایزه گلدن گلوب و جایزه اسکار شد. او نخستین زن آفریقایی تبار آمریکایی است که فیلمی مثل «چین خوردگی در زمان» را با بودجه ۱۰۰ میلیون دلاری ساخته است. او در فیلم «چین خوردگی در زمان » ستارگانی از نژادها و قومیتهای گوناگون گرد هم آورده برای خلق روایت سینمایی از محبوبیتترین کتاب کودکان و نوجوانان تا قبل از انتشار هری پاتر.
در کتاب شاخص ۱۹۶۲ الهامهایی برگرفته از فرهنگ عامه و قصه های علمی تخیلی و داستانهایی جادویی برای ساختن افسانهای قرن بیستمی باهم ترکیب شدهاند. «ایوا دوورنی» با فیلم سلما و «مستند ۱۳ »، تعهد خودش را به مبارزه با تبعیض نژادی نشان داده است و یکی از سخنوران سرشناس درباره تبعیض جنسیتی محسوب میشود و آخرین ساختهاش آشکارا بر این مفهوم دارد.
روایت فیلم منهای درنظر گرفتن شاخصههای مذهبی مسیحیت تثلیثی که از فیلم حذف شده، به قصه ماتریکسی چند جهانی، مجاز و واقعیت شباهت پیدا میکند. اما به این روایت جنبه علمی کوانتومی بخشیدهاند با این تفاوت که اینبار بحث خوردن قرص قرمز و یافتن بعد چهارم، در میان نیست.
روایت فیلم درباره «مگ موری» است که پدرش یک اخترفیزیکدان کوانتومی است که بواسطه یافتن مسیر سفر از طریق بعد چهارم در چنگال یک شیطان اسیر شده است و مگ با کمک برادر نوجوان خود چارلز والاس و همکلاساش کلوین اوکیف و سه فرشته فضایی، به نجات پدرش میرود.
«ایوا دوورنی» برای جذب مخاطب بیشتر، با ترکیبی متنوع از بازیگران با نژادها و فرهنگ مختلف سعی دارد اثر گذاری روایتش چند برابر شود و مگ، وارث دختران رنگین پوستی است که میتواند ضریب همذات پنداری را در این قصه شاخص ایدئولوژیک پر رنگ میکند. حضور چهرهایی نظیر اپرا وینفری، ریس ویترسپون، میندی کالینگ، گوگو امبتا-را، مایکل پنیا، زک گالیفیاناکیس، کریس پین و استورم رید، کثرت گرایی نژادی را بر برای ترویج مصادیقی ایدئولوژیک در متن فیلم پررنگ میکند.
تغییر بعد دادندر این فیلم مسئله بسیار مهمی است که از جنبههای مختلفی میتوان آن را بررسی کرد. مکانیک کوانتومی شاخهای بنیادی از فیزیک نظری بر اساس پژوهشهای نظری اثبات میکند فضای سه بعدی جهان ما، یک فضای خمیده است. اگر سفینهای از یک نقطه شروع به حرکت کند و به زعم خودش در راستای یک خط راست حرکت نماید، سرانجام به نقطه شروع حرکتش خواهد رسید.
با تفسیری کوانتومی، جهان ما یک جهان سه بعدی است که در جهت بعد چهارم خم شده است. طبق نظریه نسبیت عام انیشتین، جهان ما یک فضا - زمان خمیده است. به عبارت دیگر فضای سه بعدی ما همانند سطح یک کره، مسطح نیست و مرز و پایانی ندارد و در عین حال محدود است. هر سفر که به زعم ما در یک خط مستقیم صورت میگیرد، در واقع مستقیم نیست و در جهت بعد چهارم خم شده است. این نظریه اثبات نشده است، اما در محافل علمی دائما این موضوع مطرح میشود اگر انسان به بعد چهارم دست پیدا کند به فضا و زمان مسلط خواهد شد و تسلط به فضا و زمان توسط انسان، از او خداوارهای جاودانه خواهد ساخت و این مفاهیم کاملا علمی برای انکار موجودیت و هویت خداوند مورد دستمایه قرار میگیرد.
فیلم میان ستارهای (کریستوفر نولان) تبیین کننده وضعیت انسان برای دست یافتن به بعد چهارم است. مسئله بعد چهارم از دستمایههای موخر مشرکانه هالیوود، پس از بهرهبری از طریقتهای جعلی محسوب میشود.
حرکت در بعد و تسلط انسان به زمان و فضا، نوعی دگرگونی مشرکانه است. مبنا و هدف چنین آثاری اصالت دادن به جنبه خداگونگی کالبد ناچیز و حقیر بشر است. این نشانه مشترکانه مشترک اغلب آثار ایدئولوژیک هالیوود است تا ساحت انسانی رابا مطرح کردن مفروضات علمی کوانتومی اثبات نشده، تا مرتبه خداوارگی ارتقا دهد.
در فیزیک کوانتومی علاوه بر بعد های سه گانه، زمان به عنوان بعد چهارم شناخته می شود. مساله زمان موضوع بسیار مهمی است که نه تنها انیشتین، بلکه فلاسفه پیش از او نیز به آن پرداخته اند.
مذهب گرایان در اغلب موارد در ۷۰ سال گذشته، پاسخ پیش فرض های علمی کوانتومی اثبات نشده را با علم فلسفه دادهاند. این اتفاق از زمانی افتاد که استیون هاوکینگ مولفههای انکار خدا را به حوزه سینما تسری داد.
درباره مسئله بعد چهارم که گاهی با عنوان«زمان» شناخته میشود ملاصدرا ۳۰۰ سال پیش، یک نظریه جالب ارائه میدهد. فلسفه صدرایی اعتقاد دارد، اجسام عالم ماده دو بعد دارند: بعد مکانی و بعد زمانی. بعد مکانی، طول و عرض و عمقی است که اجسام دارند و جهان ما را سه بعدی میکند و ما جزء ذاتمان است که در این زمان باشیم و اگر در این زمان نباشیم، شاید هزار سال قبل یا بعد اشکال حیات ما یا همان بعد مکانی ما صورت و قالب دیگری داشته باشد. با توجه به مفاهیم فوق، معنی " زمان " از واژه بعد چهارم مد نظر ما قرار دارد. اگر عنصر زمان را بعد چهارم مد نظر قرار داده و به بعد چهارم دست پیدا کنیم شاید از قالب فعلی خودمان خارج شویم و بعد مکانی ما تغییر کند. اما با هر طرز تلقی چه علمی و چه فلسفی، قضاوت درباره بعد، علم و اراده، زمان و مکان معطوف به خداوند است و اوست که بعد مکانی و زمانی را تحت تکلف خود دارد.
فیلم «چین خوردگی در زمان» در واقع بازتاب رویکردهای علمی خداناباورانهای است که هالیوود آنرا در قالب ایدئولوژیکی دنبال میکند و فیلم میان ستارهای از کریستوفر نولان، مصادق قابل اعتنایی در مورد ورود به بعد چهارم است. منتها فیلم «چین خوردگی در زمان» دقیقا همان مفاهیم فیلم نولان را قصد دارد برای کودکان و نوجوانان ساده سازی و قابل دریافت کند.
محتوای علمی – تخیلی فیلم الهامهایی از فیزیک کوانتوم را همراه با جادو و باورهای دینی، به خصوص مفهوم کلیشهای شر و سیاهی شیطانی ترکیب میکند. نکته مهم در سرگذشت انتشار این کتاب این است که بیست و شش بنگاه انتشاراتی در سال۱۹۶۰ و ۱۹۶۱ از چاپ این کتاب به دلیل پررنگ بودن المانهای مذهبی و مسیحی امتناع کردند، با اینکه نویسندهاش نسبتا معروف بود.
همانطور که در سطور پیشین اشاره شد، مسیحیت درونمایه اصلی آثار لنگل است. مسیحیتی که خیلی هم مسیحی نیست و ادعای آزاد اندیشی دارد و مصادیق لیبرالسیم را بخشی از باورهای خود میداند. درونمایه اصلی کتاب روایتی از مبارزه انسان با شیطان در سرزمین تاریکی است و سه فرشته یاری دهنده، شخصیت اصلی، مگ را یاری میکنند. برادر مگ، چارلز والاس، توسط شیطان تسخیر میشود و مگ در نسخه اصلی در روی کره زمین مبارزهاش با تاریکی را علنی میکند. اما تمام مصدایق مسیحی توسط فیلمنامه نویس مشهور هالیوود، جنیفر لی (سناریست انیمیشن معروف یخ زده) حذف شده و بابت این عملکرد حتی از سوی خداناباوران و گروه های غیر مذهبی به خاطر حذف درونمایههای مذهبی کتاب مورد انتقاد قرار گرفته است.
قطعا انتظار مخاطبان در غرب که اغلب این کتاب را خواندهاند، دیدن فیلمی زیبا، خوش ساخت با قصه های اخلاقی برآمده از درونمایه مسیحی است و در نهایت تعجب مسیحیت و خداشناسی را از قصه معروف و مشهوری حذف میکنند. در واقع شگرد خاص مادلین لنگل این است که مکشوفات کوانتومی که در نهایت نگرههای آتئیستی را تقویت میکرد را در قصهای مسیحی تحت اراده و سیطره خداوند قرار دا، د اما جنیفر لی فیلمنامه نویس و ایوا دوورنی به شکل غیر صادقانهای تمام نگرههای مسیحی اثر گذار دراماتیک را از فیلم حذف کردند.
این کتاب درباره منبع نور در جهان است، اما طی تغییرات مرجع اقتباسی به روایتی تبدیل شده درباره اینکه انسان چگونه باید منبع نور و نجات در دنیا باشد. در جهانی که تاریکی ظاهرا تنها چیزی است که در آن امکان گسترش تکثیر دارد.
در یک فرآیند اقتباسی ناقص، فیلمی که میتوانست با اقتباسی وفادارنه به کتاب تبدیل به اثر ماندگاری در قرن بیست و یکم شود تبدیل به روایتی شده که روایتش بیشتر به جادوگر شهر زمرد شباهت دارد.
*تسنیم
ارسال نظر