در روزگار فعلی سلبریتیها نقش شتر، گاو، پلنگ را ایفا میکنند؛ از فنیترین مباحث فیزیک کوانتوم، سانتریفیوژهای IR۱۰، موشکهای بالستیک، توافق برجام، اعدام تروریستهایی که دستشان به خون مردم بیگناه کشورمان آلوده است تا اداهای فیلسوفانه و افاضه فضل کردن در مورد مکاتب فکری مثل فمنیسم یا حوزههایی مانند سیاست خارجی، حقوق بشر و دهها سرفصل علمی و تخصصی دیگر را آن هم در تراز یک استاد خبره برای خودشان امری لازم و ضروری میدانند. از سوی دیگر هر شخصی که یک مکان مناسب مثلاً برای تبدیل به گالری آن هم در مناطق بالایی شهر و به اصطلاح لاکچری دارد فقط کافی است به دفتر هنرهای تجسمی مراجعه و برای اخذ مجوز گالری اقدام کند.
از سوی دیگر گردش مالی عجیب و غریب خرید و فروش آثار هنری در بازارهای داخلی و خارجی در چند سال اخیر و جابهجایی پولهای هنگفتی که نه منشأ آنها و نه صاحب اصلی و واقعی آنها مشخص است، هر انسانی را برای حضور در این بازار پردرآمد وسوسه میکند و در نهایت هر صاحب ملکی را به فکر افتتاح گالری میاندازد. اما مسئلهای که بسیار مهم است و وزارت فرهنگ و ارشاد توجهی به آن ندارد، تخصص متقاضیان افتتاح گالری است، کسی که مدیر گالری است حتماً باید سر رشتهای درخصوص آثار و بیزنس هنر داشته باشد. اخیراً مدیران گالری به جای جستوجو و کشف استعدادهای هنری، گالریها را با دریافت هزینههای سنگین در اختیار هر شخصی که حتی اگر هنرمندنما هم باشد قرار میدهند، گویا به جز هزینه، چیز دیگری برای آنها مهم نیست.
روزگاری است که مخاطب از شنیدن هیچ خبری حیرت یا حداقل تعجب نمیکند. جنجال صرفاً خبری که در مورد نمایشگاه نقاشی تهمینه میلانی به راه افتاد بهترین شاهد مثال است.
تهمینه میلانی کارگردان سینماست و برپایی گالری نقاشی از سوی او قطعاً نه به خاطر کیفیت بالای آثار یا سبک منحصر بهفردش بوده بلکه به لطف سلبریتی بودن و کسب درآمد هنگفت از محل فروش آثارش است؛ نمایشگاهی که به دلیل کپی بودن نقاشیهایش از چند نقاش دیگر داخلی و خارجی به تعطیلی کشید. حاکمیتی که سلبریتیهای عمدتاً سینمایی بر نگارخانهها پیدا کردهاند در حال تبدیل شدن به معضلی برای هنرمندان حوزه تجسمی است. تهمینه میلانی کارگردان سینماست و به جرئت میتوان گفت که هیچ کس به غیر از اقوام نزدیکش از نقاش بودن او خبر نداشته است، اما با تبعیت از دیگر سلبریتیهایی که به خوانندگی، فعالیت موسیقایی، رفت و آمد بین تئاتر و سینما، مجری شدن بازیگران، بازیگر شدن مجریان و... روی آوردهاند وی نیز با «اعتماد به سقفی» مثال زدنی که فقط در بین این مدعیان همه چیزدان و همه فن حریف یافت میشود، نقاشی دیگران را روبهروی آیینه گذاشته (برعکس شده) و همان طرحها را با اندک تغییری در رنگ زمینه یا برخی جزئیات تحت عنوان روشنفکرانه و البته فیلسوف مآبانه «فیلمهایی که نساختم [!]» در یک گالری به نمایش عمومی میگذارد. اینجا این سؤال مطرح میشود که مگر مدیرگالری آثار را از قبل ندیده بود؟ اگر آثار را دیده بود آیا تخصص تشخیص کپی بودن آثار را نداشت یا فقط به دلیل شهرت هنرمند حاضر به برپایی نمایشگاه شد. قیمت سنگین آثار را کدام کارشناس تعیین کرده است؟
البته این مسئله در گذشته نیز به صورت موردی وجود داشته، مانند برپایی نمایشگاه عکس هدیه تهرانی در کیش که با حاتمبخشی بیتالمال از سوی مشایی یک گالری لاکچری را به قیمت «مجانی» در اختیار وی گذاشت. هر چند نمونههای بسیار دیگری را در مورد اقدامات و افعال شتر، گاو، پلنگی برخی سلبریتیها که نمیتوانند از شیرینی دستیابی به پولهای هنگفت و بادآورده که با تجاهل و تغافل مسئولان به دست میآید، میتوان احصا کرد، اما «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل».
ارسال نظر