لارا کرافت (Lara Croft) با عنوان اصلی مهاجم مقبره (TombRaider) فیلمی اکشن – ماجرایی محصول سال ۲۰۰۱ است که بر اساس بازی ویدیویی به همین نام، با محوریت پرسوناژ مونث بزن بهادری وارد چرخه اسطوره ساز سینما شد و آنجلینا جولی با تمام قوا از این کاراکتر شمایلی کاملا هالیوودی ساخت.
لارا کرافت نه بر اساس مصداقها و نشانههای سینمایی، بلکه خیلی واضح و عیان، قهرمانی است که تلاش میکند دربدست آوردن آثار باستانی از اهداف شوم ایلومیناتیها (Illuminati) پیشی بگیرد.
ایلومیناتی یک شاخه منشعب از فراماسونری است. البته عبارت فراماسونری در بدو پیدایش به معماران و کسانی نسبت داده میشد که بناهای بزرگی مثل کلیساها را میساختند و فراماسونری مترادفی برای معماران بزرگ بود.
ایلومیناتی ارادهای منشعب شده از فراماسونری، علاوه بر حفظ موقعیت معمارانه فراماسونرها، معمولا ادعاهای عجیبی دارند که از اسراری باستانی باخبرند که تسلط به این اسرار، باعث ایجاد قدرتی خداگونه برای انسان می شود.
«لارا کرافت» قهرمانی است که به مجموعه این اسرار در معابد مخفی بنا شده توسط فرقههای مخفی دست پیدا میکند و بازی ویدئویی پر طرفدار مهاجم مقبره، بر این اساس ساخته شده است که هر بار کاربر یکی از معابد ساخته شده توسط فرقه ایلومیناتی را کشف میکند. در قسمت نخست فیلم، نشانه و المانهای چنان آشکار است که حتی فیلم با نمایی درشت از چشم لاراکرافت آغاز میشود.
روایت نخستین نسخه سینمایی از یک راستا قرار گرفتن چند سیارهدر مسیر یک گرفتگی خورشیدی آغاز میشود. در ونیز، فرقه ایلومیناتی در جستجوی یک کلید است که دو نیمه یک "مثلث" را پیدا کند و اتصال این مثلث، به یابنده قدرت تسلط بر زمان را اهدا میکند. مانفردپاول (یان گلن)، یکی از اعضای فرقه، اطمینان میدهد که آنها تقریبا آماده هستند، اما هیچ ایدهای از کشف محلهای پنهان شده دو تکه مثلث تسلط بر زمان ندارند.
«لارا» که عمدتا توسط پدرش در کشف پروژه های مختلف باستانی همراه بوده درسالگرد ناپدید شدن ریچارد کرافت (Jon Voight) ، رویاهای پدرش را در مورد همبستگی کلید هماهنگی سیارهای مرتبط با آن مثلث، در خواب میبیند و حین برخواستن به صدای تیک تیک یک ساعت پنهان شده در زیر پله خانهاشان مشکوک میشود.
لارا ساعت را پیدا میکند و بریس (همکار لارا) یک دستگاه عجیب و غریب را برای یافتن محتویات ساعت فعال میکند. آنها کلید را داخل ساعت پیدا میکنند و لارا آنرا پیش متخصصی از دوستان پدرش، ویلسون، میبرد. ویلسون در رابطه با ساعت اطلاعاتی به پاول میدهد.
در همان شب، کماندوهای مسلح پاول به خانه کرافت حمله میکنند و کلید را با خودشان میبرند. صبح روز بعد لارا نامه ای از پدرش، دریافت میکند که ارسال این نامه برای چنین روزی از سالها قبل هماهنگ شده است. پدر کرافت در آن نامه توضیح میدهد که ساعت کلیدی برای بازیابی نیمی از مثلث نور است و او را به مقبرهای در کامبوج هدایت میکند و نیم دیگر این مثلث در بخشی از سیبری مدرن است. «کرافت پدر» در نامهای از او خواسته قبل از اینکه ایلومیناتی بتواند آن را پیدا کند، هر دو تکه را پیدا کرده و مثلث را از بین ببرد.
در کامبوج غربی، در معبدی کشف نشده او بخشی از پازل را با همکاری گروه پاول بدست میآورد، اما پاول و وست (دانیل کریگ) به این نتیجه میرسند لارا تنها کسی است که میتواند معمای یافتن نیمه دیگر را حل کند و باهم به سیبری میروند.
در معبد کامبوج با نشانههایی مواجه میشویم که تریلر اکشن مهاجم مقبره را وارد فضایی علمی – تخیلی و معماگونه میکند و مردگان سنگی برای ستیز با لارا و گروه پاول از خواب بیدار میشوند.
لارا پس از یافتن یک تکه از مثلث و ربودن آن به یک شهر بودایی میرود. پیش راهبهای که پدرش را میشناسند مشغول استراحت میشود.
پس از این استراحت او و پاول ترتیبی میدهند تا در ونیز دیدار کنند، پاول یک مشارکت را برای یافتن مثلث پیشنهاد میکند و لارا را مطلع میکند که پدرش عضو ایلومیناتی بوده و کرافت در واکنش به این ادعا در مقام انکار برمیآید. اگرچه در ابتدا ترسناک است، اما او همراه با بریس با پاول برای سفر به سیبری ملاقات می کند.
در بدو ورود به معبد، کاشفان یک مدل غول پیکر از منظومه شمسی را کشف میکنند که همراستا سازی سیارههای را باسازی کرده است و این همراستا ساز مصنوعی فعال میشود. لارا مثلث را کامل میکند اما قدرت بازیابی زمان شکل نمیگیرد. پاول تلاش میکند اما به نتیجه نمیرسد. او متوجه میشود که لارا راه حل پازل را میداند و وست را به قتل می رساند تا او را مجبور به تکمیل مثلث برای نجات جان زندگی و پدرش کند. لارا با اکراه موافق میشود و مثلث را خودش تکمیل میکند و زمان را به کمی عقبتر باز میگرداند و جان وست را نجات میدهد و پاول را از بین میبرد.
در قسمت دوم مهاجم مقبره، در جزیره سانتورینی یونان، یک زمین لرزه قوی رخ میدهد و معبد لونا که توسط اسکندر مقدونی بنا شده بود و دارای بیشترین گنجینههای ارزشمند است هویدا میشود. در میان این گنجینهها یک گوی درخشان است که لارا کرافت (آنجلینا جولی) تلاش میکند آن را بدست آورد اما یک جنایتکار بین المللی هنگکنگی، لرد چن لو (سیمون یام) به گروه او حمله میکند؛ دو همراهش را میکشد و گوی را سرقت میکند.
پای «ام آی ۶» به میان میآید، آنها با لاراکرافت ملاقات میکنند واطلاعاتی در مورد جعبه پاندورا، یک شی از افسانه های باستانی که ظاهرا شامل یک طاعون مرگبار (همراه با مبدأ زندگی خود) است را به لارا میدهند. جعبه پاندورا، در گهواره مرموز زندگی، میتواند زندگی بشریت را به خطر بیاندازد و جانان ریس (سیاران هندز)، دانشمند برنده جایزه نوبل، سازنده ویروسهای عامل ترورهای بیولوژیک قرار است آن را از لرد چن لو خریداری کند.
«ام آی ۶» میخواهد که گوی دور از ریس نگه داشته شود، لارا موافقت میکند به آنها کمک کند، با این شرط که همکار قدیمی خود را تری شریدان (جرارد باتلر) آزاد کنند، که با عملیات جنایی چن لا آشناست. تری و لارا به لانه چن لاو نفوذ می کنند، جایی که او ارتش پنهانی را برای عدم ورود آنها به چین آماده کرده است و لارا و تری آنها را در مبارزه شکست می دهند و متوجه میشوند که گوی در هنگ کنگ است.
لارا و تری در یک آزمایشگاه در هنگ کنگ، گوی را سرقت میکنند و در یک قایق بادبانی پناه میگیرند. روز بعد، لارا از گوی استفاده میکند و محل گهواره مرموز زندگی را کشف میکند. این محل در تانزانیا در آفریقا است. لارا و تری به تانزانیا سفر میکند و با کاسا (جیمیون هاونسو)، دوست قدیمی آفریقایی سابقش، ملاقات میکند. آنها از یک قبیله محلی در مورد گهواره زندگی سوال میکنند، که در آن رئیس قبیله میگوید که گهواره زندگی در یک دهانه محافظت شده توسط "پاگنده" هامحافظت میشود.
ریس از راه میرسد و مردان قبیله را اسیر میکنند و برخی از آنان را میکشد. تعداد زیادی از افراد همراه لارا تسلیم می شوند. ریس با استفاده از همراهانش به عنوان گروگان، لارا را به گهواره زندگی هدایت می کنند. در دهانه، آنها با بیگفوتها، «گوزن های کریپتی» که در درختان مرده زندگی میکنند، روبرو می شوند. موجودات عجیب الخلقه بسیاری از مردان ریس را می کشند. لارا موفق به پیدا کردن "کلید" میشود و بیگفوتها ذوب می شوند و دریچه ورود به مهد زندگی باز می شود.
لارا و ریس به گهواره کشیده میشوند، یک دخمه پرپیچ و خم ساخته شده از مواد کریستال عجیب و غریب که در آن قوانین فیزیکی طبیعی حاکم نیست. در داخل آن یک استخر از اسید سیاه بسیار خورنده پیدا میکند که به یکی از اسطوره های مربوط به جعبه پاندورا اشاره دارد و در آن جعبه شناور میشود. تری از راه میرسد، گروگان ها را آزاد می کند و به لارا می رسد.
لارا با ریس مبارزه میکند و او را به استخر اسیدی می اندازد. تری قصد دارد جعبه را برای خود بردارد، ولی لارا حاضر به عقب نشینی نیست واو را می کشد و جعبه را سرجایش میگذارد.
سومین روایت سینمایی از مهاجم مقبره درباره لارا کرافت (الیشا کندر) بر اساس دهمین بازی رایانهای این مجموعه ساخته شده که مخاطبان و دنبالکنندگان این مجموعه را به آغاز داستان لارای جوان بازمیگرداند، به زمانیکه او نمیخواهد مرگ پدرش «لرد ریچارد کرافت» جهانگرد ثروتمند را بپذیرد و به عنوان پیک دوچرخه سوار در کمال تنگدستی در لندن زندگی میکند تا اینکه در کشاکش پذیرفتن امضاء کردن اوراق میراث خود، یک بازی پازل گونه را از دفتر وکلای پدرش دریافت میکند و به حل معمایی میپردازد که او را به راز ناپدید کردن پدرش نزدیک خواهد کرد.
او با حل یک پازل کودکانه متوجه میشود که پدرش برای یافتن معبد شوم شاهزاده ژاپنی از هنگ کنک به این کشور عزیمت کرده است و با فروختن آخرین یادگار پدر هشت هزار دلار بدست میآورد و راهی این کشور می شود تا با کاپیتانی که پدرش را به جزیره محل دفن شاهزاده ژاپنی برده ملاقات کند. اما در آنجا با پسرش برخورد میکند و متوجه میشود پدر او هم همراه پدرش مفقود شده است.
لارا همراه این کشتیران نیمه مست راهی یکی از هزاران جزایر نزدیک ژاپن میشود در جستجوی گور شاهزاده باستانی ژاپنی که پدرش سالها به دنبال کشف معبد او بود در آنجا با دستیار سابق پدرش ماتیاس (والتر گوگینز) مواجه میشود که مثل او به دنبال کشف محل دفن شاهزاده ژاپنی است.
این فیلم هم مثل سایر تحرکات دو دهه اخیر به ریشه و آغاز قهرمان محوریاش مثل بلاکباسترها و فرنچایزهای اخیر هالیوود میپردازد و ریشه قهرمانش را کندو کاو میکند. همانطور که سرآغاز بتمن، سوپرمن، هانیبال لکتر به تصویر کشیده شد، اینبار برای احیای واقعگرایانه یک ابرقهرمان، فیلم به سرآغاز زندگی این شخصیت میپردازد. اگر تطبیق با دونسخه اولیه «لاراکرافت، مهاجم مقبره» را به عنوان الگوی قیاس مد نظر قرار دهیم، رابطه پدر و دختر در نسخه جدید فاقد جذابیت است.
یکی از روابطی که عمق عاطفی جذابی برای مخاطبان دارد، رابطه پدر و دختر است که روی پرده سینما بشدت دارای جذابیت دارد اما این عمق عاطفی در رابطه لارا و پدرش تبدیل به یک رابطه بدهکار و طلبکار تبدیل شده و حتی لحظه برخورد پدر و دختر پس از سالهای دوری شگفتی عاطفی نمیآفرید، در صورتی که در نسخه اول با اینکه ریچارد کرافت (جان وویت) چند پرده کوتاه بیشتر در فیلم حضور نداشت اما به بخشی مهمی از فیلم تبدیل شد.
سازنندگان تلاش کردهاند روایت تازهای از لارا کرافت عرضه کنند متفاوت با آنچه پانزده سال پیش آنجلینا جولی را به شهرت رسانید و ساختار روایت نشان میدهد که کمپانی سازنده به ساختن دنبالههای دیگری برای این مجموعه است. این روزها استودیو میخواهند پرسوناژهای ویژه خلق کنند و فیلمهای بیشتری در ارتباط با آن پرسوناژ بسازنند از این رو دنیای لاراکرفت را چنان خلق کردهاند که رخدادها و شخصیت های برای تماشاگر ملموس تر باشد تا دیگر دنبالهها با اقبال بیشتری مواجه شود اما فیلم با اینکه خوش ساخت است اما ناشیانه و کسل کننده است و لاراکرافت مجموعه بازی ویدئویی سعی میکند شبیه زن شگفتانگیز (Wonder Woman ) باشد و نگاه واقعگرایانه به این شخصیت، هیچ جذابیتی به ساختار فیلم نمیافزاید.
در واقع زن شگفتانگیز برداشتی از لارا کرافاتی است که پانزده سال پیش خلق شد و لارا کرافت باز مخلوق شده، الگوی خاصی در خلق ندارد و تنها خصیصهاش مبارزه جویی است که تسلیم مردان قلدر نمی شود. یکدفعه بزن بهادر میشود، یکدفعه باستانشناس میشود، یکدفعه باهوش میشود و در دو نسخه قبلی هویت لارا با نخستین سکانس بر تماشاگر هویدا میشود.
لارا همزاد مونث یک پرسوناژ معروف سینمایی است که وجوه مشترکی با این شخصیت باستان شناس ماجراجوی مرد معروف دارد. مستقل از منبع اقتباس یعنی بازی ویدئویی مهاجم مقبره، درعالم سینما، کرافت جدید معادل زنانه ایندیانا جونز است؛ با همان خطوط داستانی، رویدادها و اتفاقات شبیه ایندیانا جونز.
یعنی اگر به جای لاراکرافت، ایندیاجونز جوان حضور پیدا میکرد قطعا باورپذیری و همذاتپنداری مخاطب وجذابیتهای سینمایی آن افزایش پیدا میکرد. کما اینکه بازی ویدئویی سارق معابد با محوریت ایندیاجونز، در میان بازیهای ویدئویی جایگاه خاصی دارد، در صورتیکه «مهاجم مقبره» نخستین بازی ویدئویی ابر قهرمانی داستانی بود که به بازار آمد و خیلی از فصل های هر سه فیلم از بازی ویدئویی ساخته شده و حتی میزانسنها عین بازی تکرار میشود، اما در کشاکش رقابت بازی ویدئویی و نسخه سینمایی، ایندیاناجونز اصالت بیشتری پیدا میکند.
از ده روایت این بازی پیشگام که نخستین نسخه آن در آغاز هزاره دوم، یعنی سال دوهزار منتشر شد تا کنون بیش از شصت و سه میلیون نسخه تا حالا فروش رفته است. روایت دهم بازی در آغاز سال ۲۰۱۴ یعنی ۴ سال پیش منتشر شد که آغازی بر لاراکرافت بودن است و مخاطب را به شروع کار لارا کرفت میبرد، با داستانی مشابه نسخه سینمایی.
جستجو برای معبد شاهزاده مرگ ژاپنی تبار که در جزیزه دور افتاده یاماتی، زمانی که لاراکرافت هنوز استعدادهای خودش را کشف نکرده است و به سارق معابد و زیرخاکیهای ایلومیناتی تبدیل نشده، از هر زاویهای باورپذیر نیست، چون فیلم سرآغازگونه نیست، مثل بتمن که روزهای شروع «ابرشدنش» را با فروخوردگی و شکست تجربه کند.
بدون آنکه فیلم از الگوهای آغازین هالیوودی استفاده کند، این فیلم در خدمت بازی ویدئویی است و یک تبلیغ گرانقیمت برای آن. بنابراین فصل های حادثهای به سرعت دنبال هم میآیند و شخصیت هنوز از یک مخمصه بیرون نیامده وارد چالش بعدی میشود.
فیلم سریع و خوش آهنگ و مستحکمی نیست و به وعده مرجع اقتباسیاش یعنی سرگرمی سازی عمل نمیکند. مولفان چنان فیلم را ساختهاند که تماشاگر فقط میتواند حادثه را دنبال کند، فیلم مونتاژ سریع و حرکتهای ناشیانه دوربین گاهی به جای تمرکز روی شخصیتها روی اکشن و حادثه متمرکز است و لذا هیجان اصلی در اکشن ایندیانا جونز وجود دارد که شخصیت ایندی همه جوانب فیلم را میسازد.
فیلم مهاجم مقبره نسخهای از مومیایی تام کروز است که به طرز زننده و غلطی اصالت فیلم مومیایی را نابود کرد، مهاجم مقبره(سارق معبد) با مومیایی شکست خورده تام کروز هم حتی فاصله زیادی دارد. مهاجم مقبره یک فیلم بی روح و بی خاصیت است که راههای ایندیاناجونز بودن را بدون اصالت و سینمایی بودن پیموده و در نهایت به رقیب فیلم شکست خورده تام کروز تبدیل شده است.
داستان ضد ژنریک و نویسندگی ضعیف و جثه بازیگر نقش اصلی مخاطب را به اشتباه می اندازد تا جسارت فیزیکال قهرمان را در چنین فیلمی باید ببیند. لارا کرفات اطواری است و هیچ جاذبهای برای جذب مخاطب ندارد.
*تسنیم
ارسال نظر