یکی از ثمرات مدیریت افراد غیر سینمایی بر حوزههای مختلف این عرصه ظهور و بروز آثار نازل و سطحی و نیز نامگذاریهای عجیب و غریب تولیدات سینمایی است. قطعا روند گزینش و تثبیت نام برای یک اثر سینمایی اگر در سطح و تراز اهمیت محتوایی آن نباشد کمتر هم نخواهد بود، چه اینکه بسیاری از اساتید حوزههای اقتصادی و تبلیغاتی در کنار رفتارشناسان و جامعه شناسان بر اهمیت داشتن اسم یک محصول جهت ایجاد رغبت و کشش مصرف کننده که نتیجهاش فروش و درآمد آن محصول خواهد بود، تأکید دارند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی روند شکلگیری و تقویت نامگذاریهای نازل و غیر عقلایی آثار سینمایی چه در حوزه سینمای بدنه و بعدها در بخش نمایش خانگی، با یک توقف چندین ساله مواجه گردید.
سینمای ایران بعد از انقلاب اسلامی هم از نظر محتوایی و هم از منظر انتخاب اسم در حال صیرورت و گذار از سطح آثاری با اسامی مبتذل و سخیف به سوی تعالی و بلوغ قرار گرفت. در دهه ۶۰ به دلیل شرایط حاکم بر کشور و در جریان بودن جنگ تحمیلی علیه کشورمان بیشتر آثاری که تولید میشد یا در مورد جنایات رژیم طاغوت تهیه میشد یا در ذیل گستره درامهای اجتماعی و خانوادگی قرار میگرفت یا فیلمهایی با تم جنگی یا همان دفاع مقدسی بود که به طور مستقیم یا غیرمستقیم به مسائل مرتبط با جنگ تحمیلی میپرداخت. اسم این تولیدات سینمایی به تبع محتوای آنها عموما مرتبط با حوزههای اجتماعی انتخاب میشد یا نام یک منطقه جغرافیایی خاص را بر آن میگذاشتند یا عنوانی که ذیل نگاه پروتاگونیستی قابل ترجمان باشد. قطعا کسانی که در دهه ۶۰ و حتی ابتدای دهه ۷۰ جزو دسته سینماروهای جامعه بودند اسامی فیلمهای آن بازه زمانی را که برایشان به نوستالژی مبدل شده همچنان در خاطر دارند؛ آثاری مثل دیده بان، کانی مانگا، حماسه دره شیلر، تاراج، پایگاه جهنمی، عقابها، سناتور و...
با عبور از دوران مشهور و خاص دهه ۶۰ و آغاز دهه ۷۰ روند تغییر و دگردیسی سیکل اسم گذاری آثار سینمایی به شکلی واپسگرایانه و متحجرانه شیب تند نزولی گرفته است که تا امروز ادامه دارد. نکته غیر قابل اغماض در مورد این واپسگرایی که بر نحوه انتخاب نام آثار سینمایی تاثیر زیادی گذاشت، روی کار آمدن مسئولان و مدیران فرهنگی- هنری بود که بیش از هر چیز خودشان را در برابر بسط و گسترش اصول و دستورات فرهنگ لیبرالی متعهد و ملتزم میدیدند.
متأسفانه اگر در دهههای ۴۰ و ۵۰، فیلمهایی مثل «شارلوت به بازارچه میآید»، «سه ناقلا در ژاپن» در سینماها اکران میشد، در دهههای اخیر هم آثاری همچون «پدرهای امانتی»، «مادرزن سلام» و «چهار اصفهانی در بغداد» یا «واااای آمپول»، «وقتی خرها آدم میشوند»، «خانم یایا» و... روی پردههای سینما رفته و میروند تا نشان دهند برخی از سینماگران با حمایت مدیران فرهنگی بدون تعهد، اگر هم از روی اسامی و قصه فیلمفارسیها کپی برداری نکنند، اسمهایی انتخاب میکنند که در سطحی بودن، روی نمونههای پیش از خود را سفید کردهاند. شکلگیری آثاری با اسامی «بخشکی شانس»، «ازدواج در وقت اضافه»، «پوپک و مش ماشاالله»، «من و پدربزرگ ده سالهام»، «نصف مال من، نصف مال تو»، «پاتو زمین نذار» و «مامان بهروز منو زد» تا فیلمهایی با عناوینی مثل «واااای آمپول»، «وقتی خرها آدم میشوند»، «خانم یایا»، «اسب حیوان نجیبی است» و «تارا و تب توت فرنگی» تنها مشتی از خروارها فیلم ساخته شده در حوزه سینمای بدنه است. سکانداری افرادی با گرایشات ذهنی و گاه علنی به دیدگاههای لیبرالیستی و پذیرفتن القائات این مکتب غربی به عنوان مانیفست و گرانیگاه فرهنگی- هنری جمهوری اسلامی که باید هر چه بیشتر از گذشته به سمت آن حرکت کرد، صدماتی بود که از جانب این مدیران بیتعهد به بدنه فرهنگ و هنر و مشخصا سینما وارد شده است، چه اینکه مسئول فرهنگی که بنمایههای لیبرالیسم را بهترین نسخه برای پیشرفت و حرکت به سوی جهانی شدن میداند به افرادی میدان میدهد که تالیتلو این مکتب بوده و خودشان را به اجرای بدون تنازل دستورات آن متعهد و مقید بدانند.
* روزنامه جوان
ارسال نظر