«درساژ» فیلم ابتری است. فیلنامهی کم کشش با یک ایده محوری میان تهی که ۹۰ دقیقه مخاطب را سرکار میگذارد. تلاش کارگردان در خلق شخصیت بی فایده است و درساژ از کاراکترسازی باز میماند. کاراکترها نصفه و نیمه اند؛ در حد تیپ ساخته شده و به شخصیت نمی رسند.
فیلم روایتگر داستان زندگی چند دختر و پسر نوجوان در مهرشهر کرج را روایت میکند. آنها یک شب تصمیم میگیرند که محض تفننی احمقانه در راستای پاسخگویی به ترشحات آدرنالینی مغزشان دست به سرقت یک سوپرمارکت بزنند. براین اساس، به سوپرمارکت دستبرد زده و مقداری خوراکی و پول نقد میدزدند. پس از انجام دزدی به خودشان آمده و متوجه میشوند که فراموش کرده اند نوار دوربین مدار بسته را از سوپرمارکت بیرون بیاورند و چهره آنها توسط دوربین فروشگاه ضبط شده است. گلنسا(شخصیت اول فیلم) برخلاف میل باطنی با اکراه فراوان از طرف دوستانش مجاب میشود تا به مغازه رفته و نوار دوربین مدار بسته را بیرون بیاورد. وی به مغازه بازگشته و فیلم را برمیدارد اما ترجیح میدهد آن را پیش خودش نگهدارد و دوستانش هرچه به او اصرار میکنند ویدئو را در اختیارشان قرار دهد، او از این کار سر بازمی زند.
همین امر موجب بروز اختلاف میان گلسا و طرد او از سوی اکیپ دوستانش میشود.
از اینجا تا پایان فیلم شاهد کشاکش کسل کننده گلسا و اطرافیانش برای تحویل دادن فیلم هستیم که با مقاومت سرسختانه گلسا همراه است و سرانجام فیلم در اینترنت پخش شده و گلنسا و دوستان نوجوانش شناسایی و دستگیر میشوند.
«گلسا» دختری طغیانگر و عاصی است که فکر میکند کسی او را درک نکرده مورد توجه قرار نمیدهد. او که دل در گرو اسبی به نام الوند دارد، هر روز به بهانه دیدن الوند به یک باشگاه سوارکاری میرود. در بیشتر مواقع هدفونی در گوش دارد و به موسیقی رپ گوش میدهد. گلسا از خانواده اش بریده؛ سودای مستقل شدن دارد. او در بیشتر اوقات در خانه نیست و در مواقع حضورش در خانه حتی خانواده اش نیز از حضور او در خانه تعجب میکنند. آن اوقاتی که در خانه است هم به تنهایی و انزوا در اتاقش سپری میکند.
آنچه به وفور در فیلم دیده میشود، دویدنهای بی امان «گلسا» است که به نظر ذهنیت مایوسانه فیلمساز از وضعیت کنونی نوجوانان جامعه را نشان میدهد. بر اساس ذهنیت فیلمساز، نوجوانانی چون گلسا مدام در حال گریز از شرایط نامطلوب زندگی خود و دویدن به سمت وضعیت مطلوب تر هستند اما هرگز به آن نمیرسند و سرانجام با بن بست(دستگیری توسط پلیس و رفتن به زندان) مواجه میشوند.
فیلم از حیث فرم و ساختار نیز عیار چندانی ندارد. قاب بندیها استاندارد نیستند و گاها شاهد وجود قابهای overexpose (نور زیاد صحنه) در فیلم هستیم که چشم مخاطب را آزار می دهد. به طور مثال در صحنه بازی کردن گلسا با الوند.
از دیگر سو، سویههای فرهنگی و تربیتی فیلم نیز در بسیاری از مواقع نادرست و حامل بدآموزی هستند.
تجربه اول پوریا بادکوبه در مقام کارگردان، تجربه موفق و مطبوعی از آب درنیامده است و فیلم به دلایلی که گفته شد، چه در فرم و چه در محتوا فاقد استانداردهای کیفی لازم است و تا نزدیک شدن به یک درام آسیب شناسانه اجتماعی فرسنگ ها فاصله دارد.
*تسنیم
ارسال نظر