سریال «فرار از زندان» یکی از سریالهای محبوب در ایران است که دایره طرفدارانش بسیار وسیع است. محبوب شدن فیلمها و سریالهای خارجی، در ایران و اقبال تودهها گاهی از انتخاب و سلیقه نخبهگان و حتی مدیران رسانهای و فرهنگی پیشی میگیرد.
در سالهای نخست انقلاب اسلامی دو فیلم در ایران بسیار مورد توجه قرار گرفت و تودههای انقلابی از این دو فیلم در آن دوران بسیار استقبال کردند. در دورانی که هنوز اکران فیلم خارجی توسط مدیران محمد خاتمی(وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی) ممنوع نشده بود، فیلمهای "محمدرسولالله" (مصطفی عقاد) و"شعله"(رامش سیپی) در ایران بسیار محبوب بودند.
در این مجال ضرورت دارد، به این نکته اشاره کنیم که بسیاری مدیران و مسئولان فرهنگی دهه شصت، اقبال مردم به سینمای جهان را با ذهنها بسته مدیریتی - مارکسیستیشان تحلیل میکردند و هر اثر ساخت کشور دیگری را حتی فیلم محمد رسول الله(ص)، نوعی وابستگی فرهنگی تفسیر میکردند.
این تفکر، در دهه شصت، با الصاق انگ ابتذال به آثار خارجی علی الخصوص سینمای هند و به طبع آن ممنوعیت فیلم خارجی، لطمه بزرگی به پیکره فرهنگی انقلاب زد.
پرسش مهمتر از نخبهگان فرهنگی این است چرا فیلم شعله در ایران انقلابی آن سالها مورد اقبال قرار گرفت و در دو نوبت در سال ۱۳۵۷ و ۱۳۶۰ اکران شد و بسیاری از مردم ۴ یا ۵ نوبت به تماشای فیلم رفتند؟
اگر امروز بدون هیچ اعمال سلیقه سیاسی بخواهیم دلایل موفقیت شعله را با توجه به محتوایش بررسی کنیم، به یک نتیجه روشن و واحد خواهیم رسید. متن و محتوای شعله به ارزیابی یک قیام کوچک مردمی در برابر ظلم و فساد گسترده شخصیتی بدنام به نام جبار سینگ میپردازد.
تودههای انقلابی با هیجان زائد الوصف سیاسی، حماسه کوچک شعله را مصداقی داستانی و کوچک از انقلاب خودشان میدیدند و لزوما چنین آثاری هیجان انقلابی مردم را برای مبارزه با سیستمهای ظالمانه بزرگتر تقویت میکرد و نشاط گستردهای از طریق چنین اثری به متن جامعه بازتاب پیدا میکرد.
کما اینکه زمانی که اکران فیلم خارجی در اثر سوء مدیریت محمد خاتمی، وزیر ارشاد دهه شصت ممنوع و به فاصله کمی ویدئو ممنوع شد، فیلم شعله همچنان یکی از آثار خاص شبکه قاچاق فیلم در کشور بود. در صورتی که فیلم شعله تطبیقی روایی - تاریخی با کنش عمومی مردم داشت.
حکایت محبوبیت سریال «فرار از زندان» و علت علاقه طیف وسیعی از مردم نسبت به این سریال، در واقع یادآور اقبالی است که مردم نسبت به فیلم شعله داشتند. سریالی که کاملا تم ضد آمریکایی دارد و مبارزه فرد را علیه سیستمی تمامیت خواه که دچار انشعاب قدرت میشود را به نمایش میگذارد.
بازهم در یک فرآیند تاریخی سلیقه تودهها از مسئولان فرهنگی کشور پیشی گرفت و بازنده اصلی بازهم رسانه ملی بود که در اثر یک بد سلیقگی، این سریال را از رسانه ملی با ۱۰ سال تاخیر پخش کرد.
اما همان نسخه مثله شده، با اعمال بدسلیقگی در نوع سانسور باز هم مردم را پای شبکه نمایش نشاند.
سریال در نیمه دهه هشتاد در شبکه قاچاق، دست به دست میشد، اما تلویزیون برای پخش آن همچنان گرفتار بدسلیقگی مدیران میانیاش بود. حتی سال ۱۳۸۸ یکبار اقدام به دوبله سریال کرد و پس از مدتی مدیران میانی نه چندان شجاع سیما، از نمایش عمومی آن پشیمان شدند. در صورتیکه سریال "فرار از زندان" هزاران بار با کیفیتتر از "سریالفارسیهایی" است که عمدتا درباره روابط دختر و پسر ساخته میشود. این سریال در شبکه نمایش خانگی با دوبله فنی و کاملا قابل اعتنای محمود قنبری عرضه شد و علی رغم اینکه نسخه اصلی در بازار قاچاق وجود داشت با اقبال گستردهای مواجه شد.
بازهم مدیران نه چندان شجاع رسانه ملی، این نکته را متوجه نشدند، خانوادهها برای با هم سریال تماشا کردن سریالهای خارجی، به نسخه سانسور شده تمایل بیشتری دارند و متاسفانه شبکه نمایش خانگی ورشکسته و تلویزیون، آنچه مخاطب از آنان طلب میکند را به طور کافی در یک عرضه مستقیم و حساب شده ارائه نمیدهد.
این رفتارها و بدسلیقگی ها مصداق خیانت نیست، اما در حوزه فرهنگ، هر تصمیمی که مخاطبان رسانه ملی را به سمت شبکههای ماهوارهای هدایت کند، جرم آن کمتر از خیانت نیست. مگر محتوای این سریال با اهداف فرهنگی نظام همسو نیست؟
فصل نخست سریال از یک توطئه بزرگ پرده برداشت.«لینکلن باروز» به اتهام قتل برادر معاون رئیس جمهور «ترنس استیدمن» متهم شده است، در صورتی که در این پرونده گناهکار نیست اما در انتظار اجرای حکم است. تا اینکه مایکل اسکوفیلد (Michael Scofield) برادر لینکلن، اقدام به دزدی مسلحانه میکند تا به زندان برود و برادرش را فراری دهد. در این میان مشخص میشود تشکیلاتی به نام «سازمان» (The Company) برای برادرش پاپوش دوخته اند. این گروه مخوف منشعب شده از سازمانهای امنیتی در آمریکا یک شرکت چند ملیتی را اداره میکند و قدرت و نفوذ خود را در کاخ سفید گسترش میدهند.
هدف آنهای تحمیل الگویشان برای حفظ و کنترل اقتصاد ایالات متحده است. در فصل نخست، اسکوفیلد به همراه چند تن دیگر از زندان "فاکس ریور" میگریزند.
یکی از گرههای مهم این قصه در فصل نخست این است که چرا لینکلن باروز با دسیسهچینی روانه زندان شده است. ما در این فصل با پدر او آشنا میشویم که از همکاران سابق «سازمان» بوده و به علت قطع همکاری، چنین توطئهای برای به دام افتادن فرزندش ترتیب داده میشود.
مایکل و لینکلن به همراه شش زندانی دیگر، فرناندو سوکره، تئودور بگول، بنجامین مایلس فرانکلین، جان آبروزی، توئینر و هیوایر در قسمت آخر این فصل، از زندان میگریزند. «نجات یافتگان» فصل اول در فصل دوم یک تعقیب کننده بسیار مخوف دارند. الکس ماهون در "افبی آی" مشغول به کار است و اما از همکاران «سازمان» محسوب میشود.او اقدام به تعقیب گروه زندانیان میکند تا اسکوفیلد و برادرش باروز را به دام بیاندازد. معاون رئیس جمهور که با کمک «سازمان» روی صندلی ریاست جمهوری نشسته است تبدیل به دشمن شماره یک مایکل و همرانش میشود.
متن سریال به جدال شهروندان با سیستم امنیتی - قضایی ایالات متحده میپردازد و نقد بسیار صریحی را ارائه میدهد و از این حیث سریال فرار از زندان یک اثر شش دانگ منتقدانه محسوب میشود که لایههای مختلف سیستم را آلوده تصویر میکند.
جدال مایکل با رئوس قدرت در آمریکا و هر تقابلی با این سیستم قدرتمند در کل جهان برای مردم جذاب است و با توجه به اینکه روایت این سریال فوق العاده پر تعلیق به نگارش درآمده و فیلمنامه منحصر به فردی دارد، حتی مخاطبی که به دنبال یک سریال عامه پسندانه است را جلب میکند. اما در ورای این جذابیتهای انتقادات گستردهای را علیه دولت آمریکا مطرح میکند. دامنه فشارهای نهادهای امنیتی و قضایی آنقدر افزایش پیدا میکند که اسکوفیلد و همراهانش مجبور میشوند از کشور آمریکا خارج شوند و به پاناما بروند و پس از بازگشت به آمریکا تصمیم میگیرند به جنگ با «سازمان» بروند و تا انحلال این سیستم فاسد پیش میروند. باز هم آمریکا تطهیر میشود و شهروندان قهرمانش سیستم را از هر گونه فساد تطهیر میکنند و انشعابی با عنوان «سازمان» در آمریکا توسط اسکوفیلد و همراهانش نابود میشود.
اما در فصل پنجم با چند گزاره داستانی تازه و ابتکاری مهم مواجه هستیم. در فصل پنجم، تمام عاقبت شناسی شخصیت مایکل که در فصل چهارم که به تراژدی مرگ منجر شده، از بین رفته و این شخصیت دوباره احیا میشود. هفت سال از زمانی که مایکل و سارا و فرزندش مایک را ترک گذشته است.
در فصل پنجم، مسئله داعش و همکاری آن با «سازمان» سیا مطرح میشود. در قسمت نخست درخواهیم یافت مایکل اسکوفیلد همچنان نفس میکشد و در زندانی در اوگاجیا یمن با نام کانیل اوتیس، به عنوان یکی از وابستگان داعش زندانی شده است.
لینکلن توسط عکسی که برای تیبگ ارسال شده از ماجرا مطلع میشود و به همراه بنجامین فرانکلین به یمن میرود، اما مایکل هویت خود و نسبت داشتنش با لینکلن را کتمان میکند. ابهامات فراوانی از سوی لینکلن مطرح میشود؟ چرا مایکل که به عنوان معترض در فصلهای گذشته در مقابل سازمان سیا ایستاد، به ارتش تروریستی داعش پیوسته است و چرا برای آزادی ابورمال یکی از سرکردههای داعش تلاش میکند؟
در ادامه سریال افشا میشود که آزادی خانواده مایکل قطعی نبوده و او از سوی یکی از سران بلند پایه سازمان سیا مورد سوء استفاده قرار گرفته و مجبور شده به واسطه همکاری با او، برای در امان ماندن خانوادهاش به عضویت گروه داعش درآید، سپس به زندان اوگاجیا برود تا ابورمال یکی از اعضای مهم داعش را آزاد کند.
شیوه کار آمریکاییهای در افشاگری در مورد سرویسهای امنیتیشان همواره از فرمول فرار از زندان تبعیت میکند. یعنی فساد، دخالت نظامی و کمک به تروریسم را به بخشی از دستگاه امنیتی و یا افراد منحرف شده از سیستم نسبت میدهند و همواره فرد را به جای جمع متهم میکنند.
در فصل پنجم سریال فرار از زندان صورت مسئله کنجکاو برانگیز و جذاب، همکاری نزدیک داعش و سازمان CIA مطرح میشود، اما نویسندگان سریال هوشمندانه کلیت سازمان را زیر سئوال نمیبرند.
بحث یک نفوذی با نام مستعار پوسایدون مطرح است که انشعابی به نام «وید ۲۱» را تشکیل داده و با گروههای تروریستی مثل داعش همکاری میکند. در واقع پوسایدون، اسکوفیلد را مجبور را به آزادی ابورمال سرکرده داعش در یمن میکند.
فیلم نیاز به تحلیل پیچیده آنچنانی ندارد، چون مصدایق و نحوه همکاری داعش با سازمان سیا تشریح میشود. در فیلم با چند نمای خاص روبرو هستیم که از داخل سازمان سیا، گروه اسکوفیلد را تعقیب میکنند و گزارش آنرا به صورت تلفنی به داعش ارائه میدهند. در واقع اتهام همکاری سیا با داعش ثابت میشود، اما افرادی که این کار را انجام میدهند وابستگان انحرافی سازمان CIA معرفی میشوند.
وقتی اصرار میکنیم که چرخه نمایش فیلم خارجی باید در سینماها احیا شود و تلویزیون اقدام به پخش چنین سریالهایی کند، ریشه این مطالبه را در سریالهای محبوبی مثل فرار از زندان باید جستجو کرد.
چرا با یک اشتباه تاکتیکی ملودرام زیبای پایتخت را بیهوده به مسیر سوریه و نمایش کاریکاتوری داعش هدایت کردیم؟ وقتی تصویر داعش را در سریال فرار از زندان و نحوه مایکل اسکوفیلد با این هیولای تروریستی را میبینیم، ناخواسته مجبور به مقایسه با تصویر داعش در فصل پنجم سریال پایتخت میشویم. در جایی که سرداران و دلاورانی واقعی، شجره خبیثه داعش را نابود کردند، چرا سطح مواجه با داعش را به شخصیتهای پخمه و مشنگی مثل نقی معمولی و ارسطو عامل تقلیل دادیم؟ مایکل اسکوفیلد با آن هوش و درایت و توانایی، در یک سطح دراماتیک و اکشن قابل اعتنا، به نبرد داعش میرود و پرسش این است که چرا ارسطو و نقی تقابلی سطحی و آبکی با داعش دارند؟ وقتی سطح مواجه را به نقی و ارسطو تقلیل دادیم، اذهان عمومی چه تصوری از جنگ سوریه خواهند داشت؟ پاسخ این سئوال بسیار استراتژیک است، شان اجل نبرد مدافعان حرم را تقلیل دادهایم. چون مردم داعش را در مقابل نقی معمولی و ارسطو عامل پوشالی یافتهاند و مبارزه با آنان کم ارزش جلوه میکند.
*تسنیم
ارسال نظر