دوشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۷ - ۲۰:۱۲

نگاهی به فیلم «آشغال‌های دوست‌داشتنی»

کسی این فیلم را جدی نمی‌گیرد

فیلم «آشغال‌های دوست‌داشتنی»

جوان آنلاین: محسن امیریوسفی انبوهی از شعار سیاسی را که ریختن آن در قالب یک فیلم سینمایی کار سختی است به ضرب و زور دیالوگ به خورد فیلمش داده است.

محسن امیریوسفی انبوهی از شعار سیاسی را که ریختن آن در قالب یک فیلم سینمایی کار سختی است به ضرب و زور دیالوگ به خورد فیلمش داده است. دیالوگ‌ها صرفاً می‌تواند برای آدم‌هایی که از تاریخ سیاسی معاصر سردرمی آورند تا حدودی جذاب باشد. لحن طنز فیلم هم به جذابیت آن کمک می‌کند. فیلمساز تلاش کرده فضای سیاسی و اجتماعی ملتهب سال ۸۸ را با دسته بندی سیاسی میان چند تیپ و نه شخصیت تبیین کند. فانتزی و طنز هم صرفا به این دلیل خود را به فیلم تحمیل کرده که ظاهراً فیلمساز توان بیان حرف‌ها و شعارهایش را در قالب یک فیلم جدی نداشته است. سمبولیسم شاخصه دیگر فیلم است، در واقع نمادگرایی و فانتزی و طنز قرار است ضعف دراماتیک را پوشش دهد. همین هم سبب می‌شود که آشغال‌های دوست داشتنی پس از چندسال به محاق توقیف رفتن به فیلمی عقب مانده و نخ نما تبدیل شود و تازگی زمان ساخت را نیز از دست بدهد.

نکته اینکه تماشاگر فیلمی را که به زعم فیلمساز دارد حرف‌های مهمی می‌زند به هیچ وجه جدی نمی‌گیرد. پیرزنی که تنها در یک خانه زندگی می‌کند دچار توهم است و اتفاقا در صحنه پایانی فیلم بر این توهم بیش از پیش تأکید می‌شود و تکلیف تماشاگر را کاملاً مشخص می‌کند که همه اتفاقات از دریچه ذهن متوهم یک پیرزن ساده دل رقم خورده است، بماند که اساسا فیلم با همه شعارها و ژست‌های نمادگرایانه سیاسی ابداً از یک مانیفست منسجم برخوردار نیست. معلوم است که فیلمساز خودش هم در میان شک و تردید ایدئولوژیک دست و پا می‌زند.
می‌توان مثل همیشه این بیان الکن و پرت و پلاگویی را به گردن سانسورچی‌ها و حتی خودسانسوری انداخت، اما واقعیت این است که آشغال‌های دوست داشتنی محسن امیریوسفی از سانسور ضربه نمی‌خورد بلکه از انتخاب سبک نمادگرایانه و فانتزی گونه و تیپیکالی که شعار را به جای درام انتخاب کرده ضربه می‌خورد.

همین که فیلمساز فکر کرده بهترین راه برای بیان شعارهایش تکیه بر نمادگرایی است و ظرفیت‌های درام در سینما را نادیده گرفته یعنی هسته آتشفشانی سینما را نشناخته است. سینما هنر عامه پسند است و باید وزنش را روی درام سوار کند. سینما جای شعار دادن نیست به خصوص اگر قرار است با توده‌های مردم ارتباط برقرار کند و قطعا امیریوسفی به دنبال مخاطب خاص نبوده، اما سبک فیلمسازی او مخاطب عام را نیز درگیر نمی‌کند.

پیرزن و خانه و آدم‌ها همه نماد چیزی هستند و تماشاگر باید قبلا اطلاعات سیاسی مکفی به ویژه درباره جریان‌های سیاسی ابتدای انقلاب داشته باشد تا بتواند از دیالوگ‌های پرفشار فیلم سردربیاورد.

پیرزن گویا نماد ایران است که قصد دارد همه را با هم آشتی بدهد ولی معلوم نیست فیلمساز چگونه به این ذهنیت گل و بلبلی صلح کامل نائل آمده و عرصه سیاست را برچه مبنایی آنقدر لطیف دیده است. هر چند این تصویر می‌تواند ایده‌آلیستی باشد، اما حقیقت صحنه سیاسی نمی‌تواند تا این اندازه ساده باشد.

جالب است که فیلمساز دقیقا معلوم نیست کجا ایستاده. آیا قرار است طرف سیما باشد؟ خود سیما دقیقا چگونه آدمی است؟ ما او را صرفا در دو صحنه از فیلم می‌بینیم که در رفت و آمد است. آیا قهرمان امیریوسفی این زنی است که مثلاً درحال مبارزه خیابانی است و خودش می‌گوید در جریان انقلاب دنباله رو شوهر مارکسیستش بوده؟ خب تکلیف این کاراکتر با تماشاگر با این پرداخت ضعیف می‌تواند از قبل مشخص باشد.

داستان از زوایه دید یک پیرزنِ تنها روایت می‌شود. شوهرمنیر خانم سال‌ها پیش بر اثر سکته فوت کرده و پسرش امیر در جنگ شهید شده و پسر دیگرش رامین برای ادامه تحصیل به فرنگ رفته، منصور برادر منیر که یک چپ گرای انقلابی بوده در سال ۶۱ یعنی همان سال اعلام مبارزه مسلحانه برخی گروه‌های چپ کشته شده، اما ظاهراً در پایان فیلم معلوم می‌شود که خودکشی کرده، حالا ما چهار تیپ در قاب عکس داریم که با هم گفت‌وگو می‌کنند و منیر خانم میداندار این گفت‌وگو است.

این چهار تیپ هر کدام یک نماد هستند؛ نمادهایی از چند طبقه فرهنگی و اجتماعی که هرگز تبدیل به یک کاراکتر مستقل نمی‌شوند. بحث و جدل‌ها، چون پشتوانه دراماتیک ندارند هرگز از سوی تماشاگر جدی گرفته نمی‌شوند و در حد یک جرو بحث بچگانه نمود می‌یابند. فیلم البته درگیر نوستالژی‌بازی هم می‌شود. این همانی کردن میان پیش از انقلاب و پس از انقلاب هم اگرچه با توجیه سانسور به کار رفته است، اما نمی‌تواند حقیقت ماجرا و تفاوت بنیادین میان این دو مقطع را جا بیندازد و برای همین در بهترین حالت صرفا خنده دار و شاید کمی خلاقانه از کار درآمده است.

اما فیلم آشغال‌های دوست داشتنی از این جهت که برای مخاطب ایرانی ساخته شده و نه برای جشنواره‌های خارجی می‌تواند قابل تحلیل باشد. اساسا نوع روایت و سبک کار فیلمساز به گونه‌ای است که قطعا مخاطب غیرایرانی با آن ارتباط برقرار نمی‌کند و آن را نمی‌فهمد.

فیلم اگر همان سال تولید به اکران می‌رسید هم هیچ اتفاق خاصی نمی‌افتاد. تنها خاصیت این توقیف چندساله این بود که نام فیلمساز را به عنوان یک هنرمند مظلوم سرزبان‌ها انداخت و موقعیت او را تا ریاست شورای مرکزی کانون کارگردانان سینمای ایران بالا برد، اما حالا و با اکران دیرهنگام فیلم که با حجم قابل توجهی از تبلیغات شهری نیز روبه‌رو شده باید فروش خوب هفته اول فیلم را نیز مدیون حاشیه‌های آن دانست.

توقیف چندین ساله فیلم آشغال‌های دوست‌داشتنی بار دیگر نشان داد که مسئولان بیش از آنکه روی امنیت فرهنگی شهروندان حساس باشند با عینک سیاسی به فیلم‌ها نگاه می‌کنند. فیلم محسن امیریوسفی با همه ضعف‌های ساختاری و سینمایی‌اش برای تماشاگر ایرانی و خانواده‌ها به مراتب نسبت به بسیاری از آثار ضدفرهنگی که حساسیت کمتری روی آن‌ها وجود دارد فیلم بی‌ضررتری است چراکه در آن نه از فحاشی و نزاع خانوادگی خبری است نه مقام مادر لگدمال می‌شود، نه از خیانت و جنایت و خشونت خبری هست و نه روی فحشای پیدا و پنهان و روابط نامشروع و تقدیس فردیت افسارگسیخته تمرکز شده است. ما فقط با یک فیلم کاملاً معمولی طرفیم که می‌خواهد به زعم سازنده‌اش مثلاً شعارهای قشنگ بدهد ولی کسی آن را جدی نمی‌گیرد.

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.