به گزارش سینماپرس، رانتخواری و آقازادگی و نقد آن شاید تنها نکته مثبت فیلم «مطرب» باشد. پارتیبازیهایی که برای رسیدن به مقاصدی چون محبوبیت در میان قشر هنری در کشور میشود، یکی از معمولترین اشکال کار سیاسی در میان مسئولین است. هر کدام از مسئولین محترم در حوزههای فرهنگی که بخواهد نظر هنرمندان را جلب کند میرود و دم یک هنرمندی را میبیند که دچار مشکل خاصی است و یا گرفتار شده است. با او چند عکس یادگاری میگیرد و خود را نگران هنر و فرهنگ کشور نشان میدهد و نهایتا دستور مساعدت برای حل برخی از مشکلاتش میدهد.
این موضوع دقیقا همان ماجرایی است که برای فیلم توقیفی اخیر اتفاق افتاد. دلسوزان هنر برای آنکه صلاحیت خود را برای ورود در مجلس اثبات کنند با رد توقیف و سپس مبارزه برای رفع توقیفی دیگر خود را مدافعان هنر نشان میدهند. همانها که بعد از آنکه پشت میز نشستند دیگر با هنرمندان از سر دلسوزی سابق حرف نمیزنند و اینبار نگران مصالح ملی و منافع کشور میشوند. البته این روال تا قبل از انتخاباتی دیگر ادامه دارد و باز این چرخه میچرخد.
«پارسا» در مطرب نیز دقیقا همین چهره است. فردی که برای اثبات دلسوزی خود برای هنرمندان به آنها پول میدهد و ساپورتشان میکند اما تمام اینها نقشآفرینی بیش نیست. دو رویی امثال این آقازده در «مطرب» نشان از پلیدی موجود در میان برخی از شخصیتهای سیاسی دارد.
البته «مطرب» میتوانست روی این موضوع تکیه کند و بیشتر به آن بپردازد. میتوانست با دستمایه قرار دادن این موضوع مهم به نقد آقازادگی بپردازد ولی بهجای آن به متلک پرانی به صورت مستقیم و غیر مستقیم به تندرویها پرداخته است. از سوی دیگر شوخیهای جنسی نیز برای خندادن که به شیوه معمول سینمای ما تبدیل شده است در فیلم مرتب بیان میشود. همه اینها نشان میدهد که استعداد «کیایی» برای خنداندن بیشتر از آنکه صرف نقد درست و صحیح مسائل اجتماعی و فرهنگی شود صرف نقاط کوری مانند تم این فیلم شده است. البته معنای این سخن آن نیست که فیلم باید درباره صرف مسأله آقازادگی باشد اما از رهگذر مسأله خوانندگان کشور و مشکلاتی که بر سر راه موسیقی وجود دارد به نقد ریشه آن یعنی افراط و تفریط و ترسیم راه درست و میانه بپردازیم.
آیا واقعا مطرب نشان میدهد که افراطیان اول انقلاب در حوزه موسیقی امروز کجا هستند؟ آنان که امروز سنگ موسیقی را محکم بر سینه خود میکوبند و خود را عاشق و شیفته آن میدانند همانهایی هستند که خود را از پیامبر و امام خمینی حتی بالاتر میدیدند و موسیقی را فسق مسلم معرفی میکردند. این سیر تند و کند آقایان باعث شد که از این روند بیمدیریتی در موسیقی کشور آهنگهایی تولید شود که ذائقه مردم را در سطح پایین ببرد و مردمی که موسیقی و شعر غنی و لطیف در تاریخشان در اوج است امروز گوش به اشعار موسیقیهای سخیف بدهند.
اما در همان سالها که موسیقی توسط برخی از این چهرههای مشخص سیاسی محکوم بود توسط امام و مقام معظم رهبری با یک دیدگاه منطقی و درست تببین میشد. حتی اصرار بر داشتن سرود و موسیقی در جنگ و یا برای مسائلی مهم مانند شهادت استاد مطهری که مورد تمجید امام خمینی قرار گرفت نشان میدهد که هیچ وقت نظام با موسیقی سر مخالفت نداشته است.
اما روال فیلم تماما این گونه بیان میکند که انگار انقلاب از اول سر ناسازگاری با موسیقی داشته است و هنوز هم بر همان موج حرکت میکند. در حالی که در حال حاضر تعداد کنسرتهای موجود در کشور هر سال بیشتر میشود و آنقدر که فیلم بر لغو کنسرت میدمد خبری نیست.
بنابراین اتفاقا باید افسوس آن خورد که کیایی هدف را گم کرده است در حالی که میتوانست ضمن آنکه فیلم کمدی سالم و پرفروشی داشته باشد و نقد افراط و تفریط را بیان کند، به اصل و ریشه مشکل که همان دورویی و نان به نرخ روز خوردن دوروها و ریاکاران به عنوان عاملان اصلی فساد در تمام عرصههای نظام و کشور، اشاره کند.
توابان واقعی کسانیاند که موسیقی امروز کشور را با توجه به مشکلات این حوزه از آموزش و پژوهش تا تولید و کنسرت با نگاه مبتنی بر علم موسیقی و تاریخ و فرهنگ و البته نیاز جامعه حمایت کنند نه آنکه با برجسته سازی اشتباه یا افراطی دیگر تنها برای موسیقی و خوانندگان اشک تمساح بریزند.
ارسال نظر