محمدرضا مهدویپور/ سیزدهمین دوره از جشنواره سینماحقیقت با هوشمندی دبیر و تیم تازه وارد او در مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی همراه گردید و موجب شد تا پس از چندسال بی تدبیری های متوالی به نمودی امید بخش از برای اصلاحات در این عرصه مهم از صنعت سینمای ایران مبدل گردد. جشنوارهای که در مجموع با بیم و امیدهای بسیاری همراه بود و در این میان گزینش و انتخاب اثری مجعول همچون فیلم مستند خسوف و اعلان نامزدی آن در شش رشته از این دوره از جشنواره یکی از جمله موارد قابل تامل می باشد. اعلانی که اسباب صدرنشینی این اثر را در میان سایر آثار موجود فراهم ساخت و در نهایت جایزه بهترین کارگردانی فیلم مستند بلند این دوره از جشنواره را برای پدیدآورندگان آن به ارمغان آورد.
سوای نظر از آنکه تولید چنین مستندی را نمی توان به حساب عملکرد مدیریت تازه وارد در عرصه سینمای مستند گذاشت؛ اما در مجموع می تواند به عنوان یک هشدار از برای آینده تولیدات سینمایی کشور در این عرصه قلمداد گردد. تولیداتی که به وضوح می رود تا به بستری تعمیق بخش از برای باور پذیری سکولاریسم در کیان هویتی جامعه اسلامی ایران تبدیل شود.
مخاطبان در خسوف با شخصیتی به نام مسعود زارعیان مواجه می شوند. فردی که در اثر ادعای طلبگی داشته و اکنون بنابر ادعای خود هفت سال است که بین ملبس شدن و فیلم سازی و حضور در عرصه سینما مردد است. شخصیتی که اساسا در جای جای اثر به ایفای نقش مبادرت ورزیده و سناریویی از پیش سکانس بندی شده را بر بستر میزانسنی سینمایی با قاب هایی شبه مستند به پیش می برد و از این جهت می تواند تکمله ای از برای ناگفته های زیر نور ماه (محصول سال ۱۳۷۹ هجری شمسی) قلمداد شود. تکمله ای کاملا بازی شده که تنها عنوان مستند را به دوش می کشد و اگر چه با چسباندن خود در گروه مستند های مشارکتی (participatory) سعی در پنهان نمودن ماهیت سینمایی خود دارد؛ اما در واقع مسعود زارعیان بازیگری است که همچون سید حسنِ میرکریمی به ایفای نقش در جلوی دوربین پرداخته و اتفاقا در واقع تهیه کنندگی فیلم مستند خسوف را نیز عهده دار می باشد.
خسوف تکراری بر دعوای قدیمی میان سنت (Tradition) و مدرنیته (Modernity) است؛ جنجالی که همچنان در اذهان بسیاری باقی است و این بار سازندگان خسوف سعی دارند تا این تقابل را بر بستر روحانیت شیعه به تصویر کشیده و با ترسیم جمود روحانیت سنتی، در نهایت مخاطبان خود را به پذیرش تفکر اسلام منهای روحانیت رهنمون سازند. تفکری که بر بسر سکولاریسم به عنوان سیستم عامل و فراگیر در عصر مدرنیته شکل گرفته و در شیوه های گوناگون مورد پیگیری واقع شده است.
خسوف اگر چه در جمع بندی خود بر تمام تردیدهای مسعود زارعیان غلبه می کند و پس از سکانس اصلاح ریش؛ به آوردن بازیگر خود به صورتی عریان در زیر دوش حمام مبادرت می ورزد. اما در نهایت برای زدودن تمامی تردیدها از مخاطبان خود سعی می کند تا پس سکانس های متعددی همچون کشیدن سیگار در حین خواندن روضه و توسل به حضرت رضا و ... به سراغ نشان دادن مسعود در مراسم عِمامه گذاری چند طلبه برود و پس از خطبه خوانی طلبه ها، به سرعت کاراکتر خود را با مایو به استخر سرپوشیده بیاورد تا هم به گونه ای نمادین به تمامی طلاب توصیه نماید که برای حفظ آزادی عمل خود در محیط اجتماعی و غور در جامعه از مُلبس شدن و پوشیدن لباس روحانیت اجتناب نمایند و هم مخاطبان را به این ذهنیت برساند که اساسا دیگر به دنبال دریافت دین و حفظ مسلمانی خود از مجرای روحانیت سنتی در جامعه نباشند!
البته سکانس پایانی اثر و دیالوگ ایهام گونه مسعود زارعیان آن هم پس از خروجش از ماشین شخصی و بالا رفتن خودکار شیشه های ماشین را می توان از جمله شیوه های متداول در تولید آثار مجعولی این چنین قلمداد نمود؛ شیوه ای نخ نما که به پایان سازی مشهور بوده و اسباب عبور اثر از ممیزی های پخش و اکران را موجب می شود و در عین حال از قابلیت تفسیر های مثبت و یا منفی در هر زمانی برخوردار است. دیالوگی که در قالب بیان مسعود می گوید: میگن این خسوف، طولانی ترین خسوف قرن بیست و یکه. شش ساعت و سیزده دقیقه و چهل و هشت ثانیه، سایه ی زمین روی ماه می افته و تو طول این مدت خبری از مهتاب نیست، خبری از نور نیست... . ؛ دیالوگی که با توجه به نطق جناب کارگردان و بیانیه حمایتی ایشان از فتنه آبان ماه ۱۳۹۸ هجری شمسی و بالاخص تقدیم جایزه خود به یکی از نمادسازی های شبکه های معاند، می تواند به صورتی ویژه تفسیر و تعریف شود. والله اعلم!
خسوف اگر چه توانست جایزه بهترین کارگردانی فیلم مستند بلند را در این دوره از جشنواره سینماحقیقت کسب نماید و یا مهرداد اسکویی لوح تقدیر هیات داوران بخش مستند بلند بین الملل را به این اثر اهدا کند؛ اما با تدبیر مناسب برگزار کنندگان جشنواره در تعیین داوران شایسته، این اثر مجعول با وجود کاندید شدن در شش بخش اصلی جشنواره، نتوانست به عنوان الگوی متعالی از برای سینمای مستند ایران در سال ۱۳۹۸ هجری شمسی مبدل گردد و در نهایت جایزه بهترین مستند جشنواره سیزدهم به عنوان بهترین مستند سال به اثر با صلابتی همچون گلوله باران تعلق گرفت.
مستند گلوله باران داستان حرکت چند نفر از نظامیان ایران و دو فیلمبردار است که از منطقه امن به سمت خط مقدم مبارزه با داعش حرکت کرده و در این میان با اتفاقات جالب و پیش بینی نشدهای مواجه می شوند. اثری جسورانه و البته جذاب و مخاطب پذیر است که شخصیت هایی حقیقی و نه بازیگر را به مخاطبان خود نشان می دهد و بخش های مختلف روایت در فضایی کاملا واقعی اتفاق افتاده و بر خلاف بسیاری از آثار به ظاهر مستند، حوادث به نمایش درآمده کاملا حقیقت داشته و فیلمبرداران واقعا تیر می خورند و عملیات نجات ایشان به صورتی کاملا حقیقی به تصویر کشیده می شود و این همه در حالی است که گلوله باران از ابتدا به قدری پویا و دارای ریتم سریع است که مخاطب حتی برای یک لحظه هم نمی تواند توجه خود را از پرده نقره ای سینما منحرف سازد. |
ارسال نظر