به گزارش سینماپرس، سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر از ۱۲ بهمن ۱۳۹۸ رسما کلید خورد. در روز ابتدایی به غیر از فیلمهای مستند و کوتاه، سه فیلم در بخش سودای سیمرغ؛ "سه کام حبس"، "قصیده گاو سفید" و "عامه پسند" در سینمای رسانه (پردیس ملت) بر روی پرده نقره ای سینما به نمایش درآمد.
*پدیده بازیگر همسری در روز اول
در اولین روز جشنواره، شاهد پدیده بازیگر همسری بودیم. کارگردان فیلم «سه کام حبس»، همسرش «سمیرا حسنپور» را جلوی دوربین برده بود و در «قصیده گاو سفید» هم «مریم مقدم» بازیگر نقش اصلی بود. سالهای پیش مرسوم بود که کارگردانها از هنرنمایی فرزندانشان در فیلمها بهره میبردند. اما امسال این میراث معنوی از بازیگر به همسر منتقل شده است. احتمالا کارگردانها با خودشان چرتکه انداختهاند و دیدهاند این طوری خرج کمتری روی دست تهیه کننده میگذارند. استفاده از بازیگران اندک یکی دیگر از روشهای پایین آوردن هزینه تولید فیلم است. در اولین روز شاهد بودیم که فیلم «عامهپسند» فقط سه بازیگر داشت و بقیه نقش و سهمی کمتر از سیاهی لشکر داشتند. سهیل بیرقی در نشست خبری فیلم درباره این نکته کلی فلسفهبافی کرد که بقیه نقشها خود مردمی هستند که دارند فیلم را تماشا میکنند و ما به این علت در تمام نماها روی سه بازیگر متمرکز شدهایم. توضیحی که چندان قانع کننده نبود.
*روز فیلمهای اجتماعی و زنانه
دیروز خیلی از خبرنگاران و منتقدان و عکاسان زودتر به پردیس ملت آمدند تا مراسم احوالپرسی و روبوسی با همکاران یک سال ندیده را سر فرصت انجام بدهند و از اکرانها جا نمانند. روز شنبه سه فیلم با ژانر اجتماعی اکران شد که هر سه دغدغههای زنانه داشتند.
*پلیس تنبل «سه کام حبس»
درست از زمانی که پای شیشه و شیشهکشی به فیلم «سه کام حبس» باز شد همه ذهنها به سمت دو فیلم «ابد و یک روز» و «متری شش و نیم» رفت. البته دو فیلم فقط به لحاظ مضمون اصلی با هم شباهت دارند. هر چقدر که پلیس فیلمهای روستایی زبر و زرنگ است، اینجا پلیس بیخاصیت و بیتاثیر است. در فیلمهای سعید روستایی پلیس برای کشف قاچاقچیان مواد مخدر به آب و آتش میزند؛ اینجا ولی پلیس در بیشتر لحظات غایب است و اجازه میدهد معتادان و قاچاقچیان هر کاری دلشان خواست بکنند. چند کیلو شیشه بدون اطلاع پلیس در شهر جابجا میشود. زن جوان خیلی راحت از دست پلیسی که خانه را محاصره کرده فرار میکند. پلیس نمیفهمد که در ماشین پراید و لابلای قطعات موتورسیکلت شیشه جاسازی شده است.
*آدم با یه کیلو جنس میره توی خیابون؟
وقتی فیلم را میبینی احساس میکنی که فیلمنامه علاوه بر کاراکتر پلیس، چند شخصیت دیگر هم کم دارد. خانواده زن و شوهر اصلی قصه (با بازی محسن تنابنده و پریناز ایزدیار) را چرا نمیبینیم؟ مسلما بدون نمایش دوستان و اقوام آدمهای اصلی و نحوه روابط میان این مجموعه آدمهای اصلی و فرعی نمیتوان ادعایی درباره شخصیتپردازی داشت. در بخشی از فیلم محسن تنابنده از پریناز ایزدیار میپرسد: «آدم با یه کیلو جنس میره توی خیابون؟» اتفاقا این سوالی است که مخاطب باید از کارگردان بپرسد. آدم قاچاقچی زبر و زرنگ فیلم احیانا دوست و رفیقی ندارد که مجبور نشود همسرش را به ماموریت خرده فروشی مواد مخدر بفرستد؟ حتما دارد. ولی فیلمنامهنویس به سراغ آنها نمیرود تا مظلومیت زن آسیبدیده قصه را بیش از پیش به رخ بکشد. از آنجا سقوط ناخواسته زن به منجلاب فساد و تباهی در یک فرایند منطقی صورت نمیگیرد، اشک و آهش احساسات مخاطب را تحریک نمیکند. احتمالا به همین خاطر است که یک نفر از زن میپرسد: «تو چرا هر جا میری زخم و زیلی برمیگردی؟»
* کلکسیون بدبختی
«سه کام حبس» کلکسیونی از بدبختیها و مصیبتها را پیش روی مخاطب قرار میدهد. تجمع این همه آدم بیچاره و به آخر خط رسیده در یک فیلم سینمایی ایرانی اتفاقی کم نظیر است. کل فیلم را که زیر و رو کنید یک آدم نرمال و سربراه پیدا نمیکنید. همه یا دزد و معتاد و قاچاقچی هستند یا رشوهبگیر و کلاهبردار و آدمکش. انگار همان سربازی که رشوه گرفت بهترین و خوشقلبترین آدم داستان بود. بامزه نیست؟
هر چه قصه جلوتر میرود دامنه مصیبت و فاجعه در فضای اثر گستردهتر میشود. فیلم اگر چند دقیقه دیگر ادامه مییافت احتمالا شاهد سرقت مسلحانه و ترور و آدمربایی هم میبودیم.
سامان سالور اگر یک بار فیلم «ابد و یک روز» را در ذهنش مرور کند، حتما یادش میآید که آنجا در کنار معتاد، دانشآموز نخبه آیندهدار هم داشتیم و همه چیز اینقدر تلخ و سیاه و چرک نبود.
ایده دزدیدن مواد مخدر شاید در اولین بار بتواند مظلومیت زن قصه را نشان بدهد؛ ولی تکرار سه بارهاش (یک بار در سکانس خیابان و بار دیگر در محل قرار) حاصلی جز کاهش باورپذیری قصه ندارد.
*طولانیترین فیلم
«قصیده گاو سفید» ساخته بهتاش صناعیها طولانیترین فیلم روز اول بود که زمانش از مرز دو ساعت گذشت. تا کنون فیلمهای متنوعی درباره خطای احتمالی اقشار مختلف جامعه از جمله پزشکان و معلمان ساخته شده. اما کمتر کسی به سراغ سوژه بکر خطای احتمالی قضات رفته است. صناعیها در این فیلم با طرح جزییات این خطا، یک معمای اخلاقی را مطرح میکند. این که قاضی مورد نظر برای جبران خطا و اشتباهش چه مسیری را باید انتخاب کند؟ «قصیده گاو سفید» در نیمه اول و دومش بین دو شخصیت زن تنها و مرد قاضی سرگردان است و نمیتواند هیچ کدام را به عنوان قهرمان اصلی انتخاب کند. از این جنبه فیلم دچار دوپارگی شده و در یک نیمه به انزوای زن میپردازد و در نیمه دیگر دلمشغولی مرد را روایت میکند.
*فروش بخاری «عامه نپسند» در فصل تابستان
سهیل بیرقی مدعی است که درباره طغیان زنان و تلاش و تکاپوی آنها فیلم میسازد. هر چقدر فیلم جدیدش «عامه پسند» را زیر و رو کردیم، متوجه نشدیم منظورش از طغیان و جنگندگی چیست. فهیمه خانم (با بازی معتمدآریا) به نصیحت اطرافیان توجهی نمیکند و با لجبازی تمام وارد مسیری اشتباه میشود. او که الفبای اقتصاد را نمیداند و تصور درستی از نیاز مشتری ندارد، در پروژه افتتاح «کافیشاپ» شکست میخورد و ورشکسته میشود. با گوشهای خودم شنیدم که آقای کارگردان در نشست خبری فیلم، علت شکست اقتصادی فهیمه را «عامه پسند» نبودن رفتارش ذکر کرد. آیا کسی که وارد عرصه اقتصاد میشود نباید محصولش را بر اساس نیاز عامه مردم عرضه کند؟ مثلا اگر کسی در هوای گرم تابستان بخاری بفروشد و کالایش بیمشتری بماند باید سلیقه عامه مردم را زیر سوال ببرد؟ روایت «عامهپسند» نشان میدهد که کافیشاپ قبل از پلمپ شدن رونقی ندارد و کممشتری است. این که فیلمنامهنویس اصرار دارد علت شکست اقتصادی فهیمه (معتمدآریا) را توطئههای دوستش (باران کوثری) و پلمپ اماکن جلوه دهد، به نوعی پاک کردن صورت مساله است.
مهمترین سوالی که در هنگام تماشای فیلم پیش میآید این است که یک زن میانسال پایتختنشین چرا این قدر سادهلوح و کندذهن است؟ چرا زمانی که همه به او میگویند افتتاح کافی شاپ در شهرستان مورد نظر، آب در هاون کوبیدن است او باز هم روی خواستهاش پافشاری میکند؟
فیلمنامه «عامه پسند» علاوه بر ضعفهای مضمونیاش به لحاظ ساختاری هم گام رو به عقب بیرقی محسوب میشود. رفت و برگشتهای زمانی کارکرد خاصی در روایت ندارند. اگر همه فلشبکها و فلش فورواردها را حذف و قصه را به صورت کلاسیک تماشا کنیم، قصهپردازی دچار هیچ خدشهای نمیشود. دو سوم ابتدایی فیلم بسیار ملالآور است و گره اصلی تازه در دقیقه هفتاد و پنجم داستان شکل میگیرد. آنجاست که فهیمه متوجه میشود نمیتواند از عهده دخل و خرج کافیشاپش برآید. از اینجا به بعد کارگردان فرصتی برای گرهگشایی ندارد و با چند نمای کوتاه پایانی سرهمبندی شده را تحویل مخاطب میدهد.
*بدون موسیقی متن
شباهتهای فیلم سانس دوم و سوم یکی از نکات جالب اکران روز شنبه بود. انگار که قرعهکشی در کار نبوده و فردی تعمدا «قصیده گاو سفید» و «عامه پسند» را در کنار هم قرار داده است. در هر دو فیلم با قابهای ثابت و ساکن مواجه هستیم که در خدمت ضرباهنگ کند قصه هستند. در هر دو فیلم صدای اشیا جایگزین موسیقی متن شده است. هم در فیلم اول و هم در فیلم دوم روی این نکته تاکید میشود که مالکان به زنهای تنها(مطلقه و بیوه) واحد مسکونی اجاره نمیدهند و ...
*منتقدان گل و بلبلی
امسال در جلسات پرسش و پاسخ، یک منتقد محترم هم گروه تولید فیلم و مجری را همراهی میکند. دیروز منتقدان محترم تاکید کردند که همه چیز فیلم گل و بلبل است و اثر مورد نظر تاریخ سینمای ایران را به دو دوره قبل و بعد از خود تقسیم کرده است. رضا درستکار توضیح داد که همه چیز فیلم «قصیده گاو سفید» چقدر به اندازه است و آنتونیا شرکا هم تاکید کرد که «عامه پسند» چه تصویر باشکوهی از زنان ارائه داده است. اگر قرار است منتقدها در نشست خبری فقط تعریف و تمجید کنند، باید اسم و عنوان دیگری برایشان در نظر بگیریم.
سالن نشستهای خبری با فضای محدودی که دارد خیلی زود پر میشود و عدهای مجبورند ایستاده ماجرا را دنبال کنند. با این حساب باید منتظر باشیم که در جلسات پرسش و پاسخ فیلمهای مهم و جنجالی امسال، رقابت شدیدی برای یک وجب جای ایستادن شکل بگیرد.
*تسنیم
ارسال نظر