محمدرضا مهدوی پور/ فیلم سینمایی «درخت گردو» به واسطه موضوع ملتهب و بکری که از واقعه شیمیایی سردشت دارد، می توانست به اثری داستانگو، خوشساخت و البته تلخ تبدیل شود که این امر متاسفانه با بی درایتی هرچه تمام متولیان سینمایی و عدم هدایت مناسب کارگردان جوان اثر محقق نشد و موجب شد تا این اثر سینمایی چشمان خود را بر روی مستندات تاریخی جنگ تحمیلی و جنایت جنگی کشورهای غربی در تجهیز رژیم بعث بسته و بجای آنکه که تنها جُرم مردم سردشت را مقاومت و ایستادگی در برابر استکبار و همسویی ایشان با آرمان های استکبار ستیزانه انقلاب اسلامی ترسیم نماید و نشان دهد که این مردم به همین جُرم با امکاناتی که اروپایی ها در اختیار صدام گذاشته بودند مورد بمباران شیمیایی قرار گرفته و ... سعی می کند تا سرنوشت هر گونه ایستادگی و ظلم ناپذیری را محکوم به فنا نشان دهد و تنها وکیل مدافعی باشد بر قومیتی خاص که البته بسیار محترم و رنج کشیده است و در این راستا البته آگاهانه و یا نا آگاهانه، رنج همیشگی این قوم از بمباران شیمیایی دیروز تا به کولبری امروز را در ذیل حاکمیت دین و صدای اذان و قرائت قرآن به تصویر کشیده و مخاطب را به پلید انگاری از استقامت و پایداری و توهم انگاری از موضوع استکبارستیزی رهنمون سازد.
فیلم سینمایی «درخت گردو» اثری ضد جنگ و به نوعی ترسیم وجهه ای فلاکت گونه از دفاع مقدس است که از پیمان معادی به عنوان بازیگر نقش اصلی بهره می برد و به تعریف داستان بمباران شیمیایی سردشت می پردازد و در این راستا زندگی یک خانواده پنج نفره را ترسیم می کند که بر اثر بمباران شیمیایی چهار نفر آن ها شهید می شوند و فقط پدر خانواده باقی می ماند و دختری که بعد از به دنیا آمدن گم شده و پدرش هیچ وقت موفق به دیدن او نمی شود. اثری که عقب تر و ضغیف تر از ساخته های پیشین کارگردان است و کارگردان سعی کرده تا با حذف نشانه های هر چند کوچک از ایثار و شهادت و دفاع مقدس و ... خود را بیش از پیش مقبول طیف منورالفکر نشان دهد و از این جهت با سانسور جنایت غربی ها و کمک ویژه کشورهای اروپایی به رژیم بعث در فرایند بمباران شیمیایی سعی دارد فضای بدون جنگ را با فضای جنگی مقایسه نموده و این در پلانی که پیمان معادی سوار ماشین شده و از پنجره ماشین دختری خارجی را در حال دویدن با حسرت نگاه می کند سبب می شود تا مخاطب استقامت و ایستادگی در برابر متجاوز را عامل بدبختی قلمداد نماید و به خوبی فهم نماید که ایستادگی در برابر مستکبران عایدیِ ویژه ای جز فنا و نابودی به ارمغان نخواهد آورد! |
شاید فیلم سینمایی «درخت گردو» می خواست و سعی نمود که اثری افشاگر درباره برههای مغفول از تاریخ جنگ باشد؛ اما بارگذاری افراطی مصیبت و نمایش گسترده ضایعات جنگ، عملا اثر را به یک تراژدی تبدیل کرده است و «درخت گردو» را به ماکتی از درد و رنجهای تاریخی بعد از جنگ و یا بهتر بگوییم مقاومت مبدل ساخته است که در لایه رویین خود صرفا در سطح یک احساس همدردی باقی می ماند آن هم با یک پدری که متاسفانه بجای آنکه اسطوره تاریخ ملت ایران شود، به سطح قومیتی فروکاست نموده است. به عبارتی دیگر فیلم «درخت گردو» به گونهای از نوآوری در ترکیببندی اثر خود دست میزند که به واسطه تغییر موقعیت قهرمان فردی به قهرمان جمعی آن هم نه قهرمان ملت ایران، بلکه قهرمان قومیت کُرد پدید آمده و از مصادیق بارز نئوپست فرمالیست به شمار میآید و در این میان آنچه که «درخت گردو» را زیبا یا حتی زشت جلوه میدهد این است که صاحب اثر به صورتی تعمدی و یا از روی نا آگاهی، سعی نموده تا آنتاگونیست و ضدقهرمان را از پیکره فیلم خود حذف نماید و مخاطب دیگر هیچ سخنی از رژیم بعث و ایادی غرب و جنایتکاران اروپایی و ... در فرایند این جنایت هولناک بشری نه ببیند و نه بشنود! و با عاملان این جنایت به عنوان دشمن حتی از نمای دور هم آشنا نشود!
سینما عرصه خلق است و هرچه که گفته و نگفته است، سند میشود، بهواسطه آنچه نگفته است نیز مسئول است. زیرا نگفتههای فیلم، مهمتر هستند و فیلمساز بعداً مورد مواخذه قرار میگیرد که چرا در برابر تاریخ، گزینشی و نسبی رفتار کرده است و از این جهت است که فیلم سینمایی «درخت گردو» به عنوان یک داکیودرام (Documentary Drama) ازلحاظ مسئولیت، وظیفه سنگینی بر عهده داشت زیرا تعهد دارد تا تحولات را درست روایت نموده و به اقناع افکار عمومی بپردازد و به صورت مشخص در این اثر سینمایی مهم است که مخاطب وقتی یک حادثه شیمیایی را میبیند، تمام مقصران آن را هم با جزئیات کامل بشناسد. زیرا از لحاظ عقلی وقتی درباره جنگ، شبهه داریم، نمی توان این شبهه عقلی را با یک پایان حسی جمع نماییم! آن هم از مدل ظلم به دختران کُرد به عنوان سرزمین و عقیده و مقایسه وضعیت زندگی ایشان با ژینا گمشده در صورت دختر پسری دانشگاه تهران و پیانو زدن دخترهای دانشجو و ...
ارسال نظر