علی ناصری: فیلمنامه «روزی روزگاری هالیوود» به وضوح اقتباس از رمانی نیمه تمام است که شاید کمتر فیلمسازی اعتماد به نفس تبدیل کردن آن به فیلم را داشته اما اعتماد به نفسی تا این حد که قصهای نیمه تمام را به فیلم تبدیل کنی قطعاً حتی اگر تارانتینو باشید هم با وجود تشویق جهانیان نمیتواند نتیجه مثبتی داشته باشد.
«روزی روزگاری هالیوود» تارانتینو مقدمهای طولانی بر قصهای است که شروع نمیشود و فیلم به پایان میرسد با چند موقعیت نسبتاً جذاب که در کنار هم قرار گرفته و به لطف بازیگران محبوب و کارکشتهای چون برد پیت و لئوناردو دیکاپریو دیدنی شده اما ارتباطی به سینما و به طور کل سینمای تارانتینو ندارد.
شخصیت جذاب کلیف بوث با بازی درخشان براد پیت موقعیتهایی خلق کرده که میتواند بار خستهکننده «روزی روزگاری هالیوود» را به دوش کشیده و به آن کمی جذابیت ببخشد، هر چند که هویت او نیز در فیلم گنگ و نامعلوم است اما کلیف بوث را میتوان کاملترین شخصیت فیلم دانست که به پیشروی جریان آن در مسیر مورد نظر کوئینتین تارانتینو کمک میکند.
تارانتینو قصد دارد در نهمین فیلم سینماییاش حداقل آنچه که مورد علاقهاش بوده از واقعیتی تاریخی را تغییر دهد، او این تجربه را به شکل کاملاً موفقی در «حرامزاده های لعنتی» کسب کرده و حال شخصیت بوث نیز برای همین خلق شده تا روح تارانتینو را ارضا کند به همین دلیل قصه ریک دالتون (لئوناردو دیکاپریو) در فیلم «روزی روزگاری هالیوود» جایگاه مشخصی ندارد.
فیلم شکست او در جریان ستاره سازی و ستاره محور بودن دنیای هالیوود را به تصویر میکشد و قهرمان شدن او به همراه بدلکارش در نجات جان شارون تیت (مارگوت رابی) شاید کارکردی مضمونی داشته باشد و بتوان آن را ادای دین تارانتینو به ستارههای افول کرده هالیوود دانست اما کارکرد دراماتیک این شخصیت در کلیت قصهای که فیلمساز قصد دارد آن را خلق و روایت کند، مشخص نیست.
در واقع فیلم با قصه دالتون آغاز میشود و با دغدغههای او پیش میرود تا جایی که بوث پر رنگتر شده و در مسیری دیگر مخاطب او را دنبال میکند، شارون تیت و اتفاقی که قرار است برای او رخ دهد هیچ جایی در قصه کلی «روزی روزگاری هالیوود» ندارد اما در نهایت فیلم به سمتی میرود که نجات جان او و احتمالاً تغییر بخشی از تاریخ سینما به مهمترین موضوع مطرح شده در اثر تبدیل میشود.
رومن پولانسکی و شاورن تیت هیچ جایگاهی در فیلم تارانتینو ندارند که بخواهد زنده ماندن یا کشته شدن آنها یک دغدغه برای مخاطب شود پس تلاش فیلمساز برای رسیدن به پایانی که کاملاً بار دراماتیکش بر زنده ماندن تیت (رویایی که شاید در ذهن بسیاری از سینمادوستان وجود دارد) استوار است بی فایده بوده و خارج از مسیری است که فیلم طی میکند. در واقع «روزی روزگاری هالیوود» نمیتواند قصه و دنیایی خلق کند که برای هر مخاطبی قابل درک بوده و امکان دنبال کردنش وجود داشته باشد. فیلم تارانتینو در مباحث فرعیاش برای عاشقان سینما و سینمادوستان جذاب و دلنشین است اما در موضوع اصلیاش که گویا باید نجات جان یک ستاره واقعی سینما باشد اثری عقیم و اخته است که نمیتواند شخصیت خلق کرده، دغدغهساز شود و در نهایت به وجد آمدن مخاطب از نجات جان او را به همراه داشته باشد و حتی برای عاشقان سینما نیز جذابیت و هیجانی که میتواند داشته باشد را ندارد.
«روزی روزگاری هالیوود» را میتوان یکی از ضعیفترین آثار سینمایی تارانتینو دانست و همانطور که در ابتدا به آن اشاره شد تفاوتهای عجیبش با سینمای این کارگردان نام آشنا باعث شده تا منتقدان به جسارت او در اواخر ششمین دهه زندگیاش آفرین بگویند و احتمالاً اگر این فیلم توسط فیلمسازی گمنام با عواملی دیگر ساخته میشد هیچگاه شانس چنین تحسینها و تمجیدهایی را نداشت.
ارسال نظر