به گزارش سینماپرس، سریالهای نوروزی از ۲۶ اسفندماه با پخش "دوپینگ" ماراتن خودش را آغاز کرد؛ سریالهایی که پیش از آن مدعی طنازی، دغدغههای اجتماعی و نمایش مدرنیته در ساخت آثار تخیلی و فانتزی و در عین حال کمدی، بودند. اما واقعیت این است که نه طنازی دیدیم و نه فریادِ دغدغهمندی برای گرمکردن و تقویت بدنه خانوادهها و جامعه را شنیدیم. سریالهایی را دیدیم که جملگی آمدند و رفتند تا آنتن خالی نماند. حتی از سریال "پایتخت" که بعد از این همه آمدن و رفتن، انتظار کار برجسته و بلامنازعی میرفت همه را با نداشتن فیلمنامه و داستان متحیّر کرد. البته این مخاطب در جریان پخش سریالهای نوروزی، از آثار قدیمی تلویزیون که به واسطه شیوع کرونا از کشوهای اتاق آرشیو بیرون آمدند بیشتر استقبال میکرد و آنها را کنار هم میگذاشت و با خودش میگفت چرا آنقدر از جذابیتها، توجه عمیق به داستان و فیلمنامه، شخصیتپردازی و ایفای نقش دور شدهایم؟
چرا دیگر سریال و فیلممان با جامعه و خانوادهمان هارمونی ندارد؟ این سؤالاتی است که همواره با تماشای این سریالها برای مخاطب پیش میآمد و کماکان هم این پرسشها برایش تکرار خواهد شد چون تلویزیون از آن فضای دغدغهمندی اجتماعی و خانوادگی و توجه به سبک زندگی ایرانی اسلامی دور شده و انگار برایشان اهمیت ندارد چه بر سرِ فرهنگ خانوادگی و اجتماعی این مرز و بوم میآید. فضا را رها کردهاند و سکاندارش عدهای در آن سوی مرزها شدهاند که هم انیمیشنها، هم فیلمها و سریالها و هم محتواهای آلوده برای قشر جوان ما آماده و القاء میکنند. اینها هشدارهای واقعی است که در سال ۱۳۹۹ که رهبر انقلاب دغدغهشان را در شعارشان مطرح کردهاند، به فکرِ جهش تولید در زمینههای ارتقاء فرهنگی جامعه باشد.
با نگاهی به کاندیدا و حتی سریالهای قطعی شده ماه مبارک رمضان میتوانیم پیشاپیش به این نکته اشاره کنیم که امسال هم خبری از سریالی مطابق با ایام نیست. شاید دستاندرکاران در واکنش به این عبارت بگویند شرایط ویژه کرونا را داریم و برخی از پروژهها نمیتوانند و برخی نتوانستند خودشان را برسانند. حال سؤال اینجاست تا چه زمانی قرار است پروژههای تلویزیونی دقیقه نودی باشند!؟ ما سریالی میخواهیم که فضای سبک زندگی رمضانی را نشان دهد، ما سریالی میخواهیم ما را با فضای رمضانی عجین کند نه اینکه حال و احوالات مذهبی و دینی را از ما دور کند. ماجرایی که چند صباحی است رخت بربسته و خبری از نمایش معنویت و شکوه و زیبایی رمضان در سریالهای تلویزیون نیست. برای دیدنش باید به همان نوستالژیها و آثار سالهای قبل مراجعه کنیم.
با این پیش زمینه به سراغ بررسی سریالهای نوروزی شبکههای ۱، ۲، ۳ و ۵ سیما میرویم که کماکان سه سریال روی آنتن است؛ "کامیون"، "دوپینگ" و "میانبر" که گفته میشود تا ابتدای ماه مبارک رمضان روی آنتناند و "نون. خ" همزمان با نیمه شعبان از ۲۰ فروردین جایگزین سریال "پایتخت"۶ میشود.
مردم دلشان خوش بود که "پایتخت" را میبینند و حالشان خوب میشود. اما با سریالی مواجه شدند که از آن مسیر اصلی تولید مجموعهای خانوادگی و اجتماعی دور شده بود؛ از سبک زندگی و خانواده ایرانی خبری نبود! البته نوشتههای هرچند ناامیدکننده آرش عباسی نویسنده سریال، خانوادهای را به نمایش درآورد که نه تنها الگو هستند بلکه در حال فروپاشیاند. چه روابط زن و شوهر و چه پدر و فرزند که هر دو نمایانگر مشکلاتیاند که بیشتر از القای امید و الگو و بستر شکلگیری سبک زندگی درست، فضایی ناامیدکننده و سیاه را به مخاطب نشان میداد. حتی نقش مثبت داستان (ارسطو) در این فصل، قاچاقچی میشود.
انگار سازندگان "پایتخت"، میخواستند سریالی سرهم شده بسازند که علاوه بر فیلمنامه، اشکالات ساختاری ویژهای در کارگردانیاش هم به چشم میخورد.
نکتهای که در همه سریالهای نوروزی به چشم میخورد و میتوان آن را به وضوح دید، دور بودن از واقعیتهای زندگی، فرهنگ خانوادگی و اجتماعی ایرانی است که نه در فانتزی و تخیلی "دوپینگ" آن را پیدا کردیم، نه در "کامیون" اطیابی و نه در "میانبر" آپارتماننشین و حتی مدعی ماراتن نوروزی یعنی "پایتخت" سیروس مقدم.
واقعاً "کامیون" و "میانبر" که هر دو با شکل و شمایل اجتماعی پا به عرصه رقابت نوروزی گذاشتند، نتوانستند خودشان را به جامعه و خانواده ایرانی نزدیک کنند. نه آنها به واقعیت زندگی مردم ربط داشتند و نه مردم توانستند با فیلمنامههای ضعیفشان ارتباط برقرار کنند. تمامِ همّ و غمّ بیننده تلویزیون این بود که گهگاهی مسائل و مشکلاتش را در آیینه "پایتخت" میدید که به دلیل نفوذ و سلیقه اسپانسرها، این اتفاق هم برایش نیفتاد.
اولین نکتهای که در همه سریالهای نوروزی امسال مشترک دیده میشود فاصله داشتن با زندگی مردم است. سوژههایی که توانستند درست پردازش شوند؛ مناسباتشان منطبق بر فرهنگ و اقلیمِ جامعه ایرانی نبود. انگار از سیاره دیگری به زمین آمده بودند و از سبک زندگی و مردم ما چیزی نمیدانستند. تمامی اینها ادعای طنز و کمدی داشتند اما واقعاً هیچ یک از ویژگیهای طنز و مؤلفههای کمدی برخوردار نبودند. با طنز در نوروزِ امسال به پیشپاافتادهترین شکل ممکن برخورد شد.
مثلاً در "دوپینگ" میگفتند دنبال فانتزی توأمان با کمدی هستیم اما فانتزی باید ویژگیهای طنز را دارا باشد که چنین شاخصه و مؤلفهای را نمییابیم. در "کامیون"، "میانبر" و "پایتخت" هم به گونههای دیگر شاهدِ ناتوانی و فقدانها و نواقصی بودیم. همه مشترکاً به مخاطب میگفتند آمدیم تا آنتن خالی نماند. یک اندیشه و تفکر قابل تأمل و عمق نگاهی پشت ساخت این سریالها نبود.
جالب است که بسیاری از کارشناسان خصوصاً "جبار آذین" منتقد و کارشناس رسانه بارها این نقد را داشته که صداوسیما مدتها است با ساخت سریالهای ضعیف و دورمانده از مردم و اندیشههایی که برای ساخت این آثار به کار نمیگیرد و از حرفهایها و کاربلدها هم بهره نمیبرد از جامعه فاصله گرفته است. خیلی وقت است که به مناسبتها توجه نمیکند چه نوروز، چه رمضان و چه محرم و صفر و ایامی دیگر؛ انگار همهچیز را رها کردهاند و فقط هدف و آمالشان، پُرکردن آنتن است ولاغیر.
او اعتقاد دارد که در سالهای گذشته تلویزیون به توفیقاتی دست پیدا میکرد چون مدیران حاکم بر آن به حضور هنرمندان حرفهای و ساخت آثار تلویزیونی قوی و تأثیرگذار اهمیت میدادند و امروز ماندگار شدن آثار جزو اولویت نیست. امروز که به واسطه شیوع کرونا و فضای خاصِ تلویزیون، برخی از آثار قدیمی از کشوهای آرشیو صدا و سیما بیرون آمدهاند و روی آنتن میروند مخاطب با این واقعیت روبرو شده است که چقدر از آن روزهای طلایی دور شدهایم؟ به نیاز روز مخاطب توجه داشتند و فیلمنامه، شخصیتپردازی و کارگردانی اصولی برایشان هدف بود و نه رسیدن به آنتن! مسئولان به آن کارها بها میدادند و امروز عمده حضور و فعالیت در صحنه سریالسازی در اختیار کسانی قرار گرفته که ارتباطات خاصی با برخی از مسئولان ردهبالای صداوسیما دارند. در نتیجه سریالهای خوب ساخته نمیشوند و هنرمندان کاربلد هم روز به روز فاصلهشان با تلویزیون بیشتر میشود.
نگاهی جزئیتر به سریالها و مروری بر نقاط ضعف و قوتشان؛
اول: پایتخت
وقتی اولین قسمت "پایتخت" روی آنتن رفت آنقدر سادگی و اتفاقات جذاب و دلچسب میدیدیم که در ششمین قسمت اصلاً خبری از آن حال و احوال ساده روستایی و به قولِ نویسنده و عوامل کار معمولی نبود! انگار نویسنده جدید خبر نداشت که این سریال برندی از همگرایی خانوادگی است. اینجا نباید مروج بیحرمتی کوچکترها به بزرگترها، دروغگویی و یا پنهانکاری در خانواده باشد.
خانواده در "پایتخت" اولویتآخر نویسنده بود؛ زیرا با توجه زیاد از حد به حیوانخانگی، طرح خانه مجردی، دختری که وقت و بیوقت در خانه فهیمه میآمد تا با بهتاش صحبت کند یا بیرون برود. چقدر این اتفاقات خانوادگی است؟ شاید بسیاری درست گفتهاند که دیگر نمیتوان "پایتخت" را خانوادگی دید؛ خصوصاً که برای کودکان بیشتر بدآموزی دارد. نمایشِ ناهنجاریهای جامعه اینطوری نیست؛ بیشتر ما راه و رسم کارهای خلاف را به جامعه میآموزیم. چون تمامِ "پایتخت" برای مخاطب، ارزشمند بوده و سکانسها و تیکه کلامهایش از خاطره بیرون نرفته است. اما بعد از نمایش این ۱۵ قسمت، خیلیها در کوچه و بازار با خودشان میگویند "پایتخت" و اتفاقاتش به ایستگاه پایانی رسیدهاند؟
وقتی فصل اول "پایتخت" سال ۱۳۹۰ روی آنتن رفت ماجرای خانواده معمولی را از خطه شمال تعریف کرد کسی تصور نمیکرد این سریال بتواند به فصل ۶ برسد؛ اما رفته رفته این سریال از مسیر و رسالت اصلیاش دور شد و گویا اسپانسرها میگفتند "پایتخت" باید به کدام طرف حرکت کند؟
در فصل پنجم هم علاوه بر اشتباهات راهبردی در ترکیه و بقیه ماجرا، طوفان قسمتهای پایانی در مقابله با داعش، دوباره "پایتخت" را زنده کرد. تا اینجای کار خشایار الوند در کنار طراح سریال یعنی محسن تنابنده حضور داشت اما درگذشت ناگهانیاش سیر حضور "پایتخت" را روی آنتن به تعویق انداخت. تا جائیکه "پایتخت"۶ به نوروز ۱۳۹۹ رسید و آرش عباسی با سابقهای نه قابل اعتنا در عرصه تئاتر و فیلم کوتاه سر از نویسندگی و راهبری سریالی درمیآورد که سالها در ذهن مخاطب مانده و حالا او قصهای نامنظم و بدون سرمنزلی آورده که ما را یادِ "پایتخت" نمیاندازد.
آنقدر از فیلمنامه عصبانی میشویم که با خودمان میگویم "پایتخت" به آخر راه رسیده است؟ یا همواره یاد فیلمنامهنویسی میافتیم که به خانواده بودن معمولیها تأکید داشت و انگار "آرش عباسی" اعتقاد به مسیر دیگری داشت. همانی که در ۱۵ قسمت پخش شده دیدیم؛ از آن سادگیها و صمیمیتها خبری نبود. خانواده دوستی، احترام به بزرگترها، تربیت درست فرزندان را که جزو ارکان سریال "پایتخت" بود نمیبینیم. شاید با نگاهی به شخصیتهایی مثل سارا و نیکا و بهتاش که هم افولِ رفتاری و کرداری پیدا کردهاند و حتی در بازی هم دخترانِ نقی معمولی چنگی به دل نزدند. فکر میکنم به لحاظ هنری بهروز فریبا از همه بهتر بود.
شتابزدگی و عجله در نوشتن فیلمنامه و حتی کارگردانی، "پایتخت" همیشگی را به نمایش درنیاورد؛ آنقدر گافهای تصویری و دیالوگی در فضای مجازی دست به دست شده که همه نشان میدهند نه سیروس مقدم و نه محسن تنابنده و گروهش همیشگی نبودند. شاید متشنجکردن فضا از سانسور شدن و بقیه کارهای رسانهای که تنابنده و مهرانفر خیلی خوب بلدند هم به خاطر کمبودها و کاستیهای زیاد سریال "پایتخت" باشد. آرش عباسی با یک سریال امتحان پس داده مواجه بود و نه هر مجموعه دیگری! نباید مثل فیلم کوتاه و هر نمایشنامه دم دستی با آن برخورد میکرد. اینجا "پایتخت" زیر ذرهبین مخاطب دقیق و باهوشی است که ۵ گانه قبلی را دیده و حالا منتظر یک سریال قدرتمند است. حتی بازگشت "بهبود" هم تنور بیرمقِ داستان بی سر و ته خانواده معمولی و فریبا را داغ نمیکند. هرچند سکانسها و دیالوگهایی مثل همیشه پخته و دیدنی بودند اما فقدان فیلمنامه، قدرت و شکوه را از "پایتخت" گرفت و آن را به آخر خط رساند.
یکی از نقاط قوتی که همیشه "پایتخت" با خودش داشته همراهی با حوادث سیاسی اجتماعی روز است و این بار فارغ از توجه به کرونا و گوشزدی دیگر، روایت دزدان سومالی است که با بازگشت بهبود و اتفاقاتش به نمایش درآمد. البته که در روایت کرونایی شاهد ضد و نقیضهایی از جنس آمدن مأمورها برای بردن بهبود میبینیم در صورتیکه هنوز "بهروز" به مدرسه میرود. شاید با کمی تأمل بیشتر در فیلمنامه و پرداخت، این اشتباهات کاهش پیدا میکرد.
دوم: کامیون
مجموعه تلویزیونی «کامیون» به کارگردانی سیدمسعود اطیابی در ۳۰ قسمت ۴۲ دقیقهای برای شبکه دو تولید شده که تاکنون ۱۶ قسمت آن روی آنتن رفته است. طنزی که درباره یک پیشکسوت فوتبال است که مدتی روی کامیون باربری کار میکند و پس از آشنایی با سه دانشجو که صاحبخانه به دلیل مشکلاتی اثاثیهشان را به خیابان ریخته است، درگیر ماجراهایی میشود. صابر، وحید و اشکان سه دانشجویی هستند که به دلیل مشکلاتی توسط صاحبخانه اثاثیهشان به خیابان ریخته شده. نادر و دانشجوها با هم آشنا میشوند که این آشنایی زمینهساز اتفاقات مختلفی در روند داستان میشود.
سیدمسعود اطیابی کارگردان سریال نتوانسته مخاطب را به سمت سریال خود بکشاند و از "کامیون" به عنوان سریال موفق نوروزی یاد شود. او حتی در بازی گرفتنها و استفاده از قابلیتهای برخی از بازیگرانش همچون مهدی هاشمی هم با ضعفهای عمدهای روبرو بوده است. مهدی هاشمی را در کنار چند بازیگر کمتر شناخته شده و ناشناخته قرار داده و خواسته است با تکیه بر قابلیتهای "هاشمی" و محوریت کامیون، سریال طنز اجتماعی باشد؛ اما نه طنز است و نه اجتماعی و افزون بر این نتوانسته از هاشمی هم بازی مناسبی بگیرد.
"کامیون" اطیابی میتوانست در صورت شخصیتسازی درست، واقعی، مناسب و طنزگونه و همچنین منسجم کردن انواع موضوعهای پرت یا به قولی بدون سرمنزل، از "کامیون" در فیلمنامه، اجرا و کارگردانی، سریالی جذاب و هدفمند بسازد؛ اما متن آشفته، سوژههای ناپخته و کاراکترسازیهای سطحی، بازیهای ضعیف و کارگردانی سردستی را شاهدیم.
"کامیون" میتوانست محمل مناسب نگرشهای اجتماعی باشد و مخاطب را همراه شخصیتها به میان جامعه، مشکلات و مسائل اجتماعی ببرد و با نگاهی اجتماعی، اقتصادی و طنز حرفهای خوبی را برای بیننده بازگو کند.
این مجموعه تلویزیونی نشان داده که در فضای درام و تصویرسازی معمولی تلویزیون هم ناتوان است چه برسد به تحرکات اجتماعی! در واقع هیچگونه امتیازی در فیلمنامه، کارگردانی و بازیها به خود اختصاص نمیدهد. نکتهای که در سریالهای نوروزی امسال به وضوح دیده میشود و سریال "کامیون" هم از خودش نشان داده که قادر به سرگرم کردن مخاطب نیست.
سوم: دوپینگ
شبکه ۳ سیما سریال کمدی "دوپینگ" را به کارگردانی رضا مقصودی زودتر از بقیه سریالها راهی آنتن نوروزی کرد. این سریال تلویزیونی مضمونی کمدی ـ فانتزی دارد و داستان دو شخصیت است که سالها پیش متولد میشوند و با شرایطی که برایشان در دوران نوزادی پیش میآید داستان ادامه پیدا میکند تا این که بزرگ میشوند و …
مجموعه تلویزیونی "دوپینگ" نه در فیلمنامه و نه در کارگردانی امتیاز بالایی را از آنِ خود نمیکند؛ "دوپینگ" هم مانند دیگر سریالهای نوروزی بنا داشته علاوه بر اجتماعی بودن، طنز و خندهدار هم باشد. البته که نباید از یاد ببریم کارگردان هدفش را لو داده و گفته است دنبال سرگرمی بوده و پیام خاصی نداشته است. استفاده از گروهی حرفهای در مقام بازیگر و عوامل فنی در همین راستا بوده است.
جدا از تدوین خوب و دقیق حسن ایوبی و تصویربرداری غنی محمدرضا سکوت و بهرهگیری از بازیهای دیدنی "شبنم مقدمی" که "دوپینگ" را از سقوط نجات دادهاند؛ بزرگترین ضربه را خام نگهداشتن موضوع اصلی سریال که باید "دوپینگ" را نشان میداد به سریال وارد کرده است. یعنی در واقع داستان کشدار و بیرمق "دوپینگ" باید معجون ساخته یک مسافر زمان به دو موجود انسانی خارقالعاده که کارهای غیرمعمول انجام میدهند را جان ببخشد اما نه فقط خود دختر و پسر همسایه - شیوا و کامران- که معتاد استفاده از قرصهای عجیب نیروبخش هستند از منظر شخصیتپردازی، درست پرداخت نشدهاند، بلکه مناسباتشان، روابط اجتماعی، کارها و ماجراهایشان هم دچار سطحینگری شدهاند.
داستان سریال میتوانست از موضوع اولیه و بهرهگیری از معجون، شخصیتها را در مسیر انجام کارها و خدمات خوب اجتماعی جهت دهد اما این کاراکترهای ضعیف برای خودنمایی و ابراز وجود، اقدام به کارهای سبک و سطحی مانند جا به جا کردن اشیاء توسط پسر جوان قصه (کامران- نیما شعباننژاد) و دخالت در امور زناشویی دیگران توسط دختر جوان داستان (شیوا- الناز حبیبی) میکنند که بیش از خارقالعاده بودن، تمسخرزا و بیهوده است.
سریال "دوپینگ" نیاز به دوپینگ در پرورش سوژه و نگارش فیلمنامه و کارگردانی و بازیگرفتن اصولی از بازیگران صاحبنامش داشت؛ مجموعهای که هنوز نتوانسته مخاطب را میخکوب خودش کند. "دوپینگ" امتیاز مهمی را نصیب رضا مقصودی و تلویزیون نمیکند و مجموعهای سطحی و فراموششدنی است.
به هرحال شبیه به چنین فرم روایتی در دنیا بسیار مرسوم است و آثار بسیاری را دیدیم که فانتزی یکی از عناصر آنها است، اما در ایران کارگردانان کمتر به سراغ این نوع سبک ساخت رئال یا کمدی میروند؛ از شاخه فانتزی بهره ببرند؛ اتفاقی که باید هماهنگ با آن بازیگران را هم به سمت فانتزی شدن پیش برد.
یکی از نقاط ضعفِ برجسته که امسال در سریالها کمتر به آن توجه شده بحث اخلاق و ترویج احترام به بزرگتر- کوچکتر است؛ در "دوپینگ" هم این ضعف را میبینیم که با چالش پدر و پسری - حسن و کامران(هادی حجازیفر و نیما شعباننژاد) ساختار خانواده و احترام به بزرگترها زیر سؤال میرود.
"دوپینگ" اگر این نقاط ضعف ساختاری و روایی را اصلاح میکرد میتوانست نمره قبولی در ماراتن بیرمقِ نوروزی امسال به خودش اختصاص دهد. سریالی که کماکان برگ برندهاش حضور بازیگران سرشناس و صاحبنامی همچون هادیحجازیفر و شنبم مقدمی است که علاوه بر کارنامه خود رضا مقصودی، شاید امیدهای مخاطبینی باشند که هر شب این سریال را برای تماشا، انتخاب میکنند.
چهارم: "میانبر"
مجموعه تلویزیونی "میانبر" به مسائل و مشکلات آپارتمان نشینی میپردازد. ساکنان مجتمع مسکونی برای حل این مسائل در آپارتمان شان انتخابات تشکیل میدهند. داستان در یک آپارتمان چند واحدی میگذرد که ساکنان آن با مشکلاتی روبهرو هستند. از طرفی با انتخاب مدیر ساختمان مواجه میشوند و در این بین ماجراهایی برایشان رقم میخورد. این سریال تلویزیونی که یزدان فتوحی کارگردانی کرده، ضعفهای فراوان مضمونی، محتوایی و ساختاری دارد و از سایر سریالهای نوروزی ضعیفتر و عقبتر است.
"میانبر" درامی اجتماعی و آپارتمانی است که در موضوع و پرداخت داستانی و هنری هیچ حرفی برای گفتن ندارد. توجه به مناسبات زندگی آدمها و موضوعهای متنوع که میتوانست با نوآوری و خلاقیت در داستانسازی و ساختار درام و پردازش تصویری در این سریال از جایگاهی مناسی برخوردار شود اما به دلیل نگاه کلیشهای به سوژهها و کاراکترها ابتر مانده و نتوانسته مخاطب را سرگرم و با خودش همراه کند.
تنوع و تعدد آدمهای سریال و درگیر شدن آنها با مشکلات داخلی و خانوادگی و در امتداد آن مسائل آپارتمانی در روابط با همسایهها و رویدادهای اجتماعی میتوانست "میانبر" را از کسالت و بیرونقی نجات دهد اما اینگونه نشده و تماشاگر در جریان تماشایش صرفاً یکسری حرفها، رفتارها و ماجراهای تکراری را مشاهده میکند. "میانبر" نه تنها در درامسازی ناموفق بوده و حتی در طنازی هم به لودگی آدمها رسیده است. زیرا هیچکدام از شخصیتها نتوانستند از تیپسازی فراتر بروند و بازیهای خوبی را به نمایش بگذارند. دلیل و ضرورت ساخت چنین سریالهایی که دچار کاستیهای فراوان در سوژه، داستانسرایی، ساختار هنری، کارگردانی و همچنین فارغ از نگاه تحلیلی و قابل تأمل اجتماعیاند، مشخص نیست!
متأسفانه شتابزدگی در نگارش فیلمنامه، مشکلات نظارتی چه در تصویب فیلمنامه و طرح، چه در زمان فیلمبرداری و چه در زمان پخش سریال و استفاده از نویسندگان کارنابلد و کارگردانیهای ضعیف و حضور بازیگرانی که بیشتر از دلسوزی برای سیما به خودنمایی در فضای مجازی مشغولند؛ دست به دست هم داده تا مناسبت به مناسبت ضعف و خدشهای دیگر به کارنامه رو به افولِ صداوسیما اضافه شود.
*تسنیم
ارسال نظر