چهارشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۹ - ۱۱:۲۰

به بهانه اکران «روزهای نارنجی»

معرفی زن ایرانی در حد «مِده‌آ» ی مفلوک یونانی در مسیر حقنه آموزه های موج سوم فمینیسم

روزهای نارنجی

سینماپرس: فیلم سینمایی «روزهای نارنجی» یک ماراتن ده‌روزه نمایش برای تصویرسازی از مانیفست فمینیسم مبتنی بر آموزه های موج سوم (Third-wave feminism) است؛ مانیفستی رقیق‌شده که بازیگری همچون هدیه تهرانی به ‌عنوان پرسوناژی فرورفته در نقش مده آ (Medea) آن هم در مُدل ایرانی، عهده دارد ایفای نقش در آن گردیده است.

حمید خرمی/ فیلم سینمایی «روزهای نارنجی» یک ماراتن ده‌روزه نمایش برای تصویرسازی از مانیفست فمینیسم مبتنی بر آموزه های موج سوم (Third-wave feminism) است؛ مانیفستی رقیق‌شده که بازیگری همچون هدیه تهرانی به ‌عنوان پرسوناژی فرورفته در نقش مده آ (Medea) آن هم در مُدل ایرانی، عهده دارد ایفای نقش در آن گردیده است.



مده آ (Medea) ترازوی عدالت و الهه انتقام و ستیزه‌جو و مستقل، در برابر پرسفونه (Persephone) نماد دختر معصوم است که هر دو نماد فمینیسم کلاسیک محسوب می شوند. این زن‌ها با وجود تفاوت‌های ظاهری و داستان‌های متفاوتی که به بار می‌آورند از چند نظر باهم تشابه دارند. نخست آنکه مقتدرند و به استبداد و سلطه مردانه تن نمی‌دهند و دیگر آنکه همچون قهرمان‌های کنش‌مند خستگی نمی‌شناسند و تا به هدفشان نرسند از پای نمی‌نشینند.



پرسوناژ سینمایی بازیگرانی همچون هدیه تهرانی در کنار متقدمانی همچون نیکی کریمی و یا متاخرانی به مانند گل شیفته فراهانی نیز کمابیش برآمده از الهکان انتقام‌جویی است که تن به خستگی نمی‌دهد و مویه و زاری نمی‌کنند و اغلب رویاروی مردان مستبد و ریاکار قرار می‌گیرند. مبتنی بر این تعریف می توان از فیلم سینمایی «قرمز» به کارگردانی فریدون جیرانی به عنوان نخستین فیلم مُهم هدیه تهرانی یاد نمود که پرسوناژ سینمایی او را به ‌مثابه زنی مستقل و ضد مرد شکل می‌دهد.



پس اگرچه هدیه تهرانی در فیلم سینمایی «شوکران»  و به کاگردانی بهروز افخمی، تصویری مغلوب از مده‌آی ایرانی را به نمایش می گذارد؛ اما بازی او در مقابل رزیتا غفاری به‌مثابه الهه معصومیت، حاکی از تقابل دو کهن‌الگو و دو نظام ارزشی بود. این در حالی است که با فیلم سینمایی «چهارشنبه‌سوری» و به کارگردانی اصغر فرهادی، شخصیت مده‌آ گونه هدیه تهرانی، تقریبا مستحیل و نابود شد و در نهایت با فیلم سینمایی «اسرافیل» و به کاگردانی آیدا پناهنده  نیز به فمینیسم اگزیستانسیالیست و پوچ تبدیل می‌شود؛ اما حالا این آرش لاهوتی است که با فیلم سینمایی «روزهای نارنجی» خود سعی می کند تا وجاهتی جدید به این مده‌آی ایرانی بخشیده و مبتنی بر اموزه های نوین فمینسم، او را به مرتبه و جایگاه الهک پرتقال فروش نایل سازد.




الهک پرتقال فروش در فیلم سینمایی «روزهای نارنجی» مانند دِمِتِر ( Demeter ) و آرتمیس ( Artemis )، نماد مادری ناکام و روزی دهنده و مستقل است که صرفا به یک صورتک سخنگو و ماکتی خنثی و متحرک از مده آ تبدیل شده است. از این ‌جهت، کاپشن بارانی مردانه می‌پوشد و دوشادوش مردان در بازار میوه، به خریدوفروش مشغول می‌شود. حتی شوهرش نیز باید تحت تدبیر معیشتی او باشد. مردان فیلم همگی پشت ‌هم‌انداز و مفلوک و بی‌عرضه هستند و ممکن است خطر و هراس ایجاد کنند. اینگونه است که در دنیای این فیلم‌ها اصولاً مردها یا غایب می باشند و یا اگر حضور دارند، ولایتشان مخدوش است. به عبارتی دیگر جنس مرده در در فیلم سینمایی «روزهای نارنجی» ، عقب قاب هستند و عقب‌تر از زنان می‌ایستند و به ‌تدریج صدای مردها را می‌شنویم و تصویر آن‌ها حذف می‌شود.


فیلم سینمایی «روزهای نارنجی» لحن تلخ و گزنده‌ای دارد و رستگاری توأم با تلاش یک زن در جامعه‌ای که مردانش از پویشگری به سبک و سیاق مردم چین و ژاپن دست‌شسته‌اند، روزهای نارنجی را به یک نسخه غیر شفابخش تبدیل نموده است. اینگونه است که فیلم سینمایی «روزهای نارنجی» به‌جای «شخصیت‌پردازی» به سراغ «جنسیت پردازی» می رود و فیلم‌ساز با قرار دادن دو نوع فمینیسم محفلی و فمینیسم کلاسیک، صرفاً اشتهای مخاطب را محک می زند و به ‌نوعی مخاطب را در این ابهام قرار می‌دهد که چرا ناگهان زنی که به نظر می‌رسید سرستیز با مردان دارد، ناگهان متحول می‌شود و همچون سایر زنان بر سفره غذا نشست و دوشادوش بقیه کارگرها مشغول بکار شد و جایگاه همراهی و همکاری مردان را به رسمیت شمرد؟ حال آنکه چنین اقدامی مبتنی بر آموزه های موج سوم فمینیسم بوده و فیلم سینمایی «روزهای نارنجی» با ترسیم معایب موج های پیشین فمینیسم به دنبال ثبت تفکری بظاهر جدید در ذهن مخاطب خود است.



فیلم سینمایی «روزهای نارنجی» روایت زنی به نام «آوا»  و با بازی هدیه تهرانی است. زنی لج باز، استقلال طلب، جسور و با خلق و خوهای مردانه که در نقش سرکارگر باغ پرتغال ظاهر می شود و به صورت موازی با فردی به نام «کاظم» در حال رقابت برای اجاره باغ پرتغال از فرد سرمایه دار و صاحب باغی به نام «آقا یعقوب» است. البته «آوا»  در گذشته کارگر «کاظم» بوده و در حین کار و بر اثر سقوط از نردبان جنین خود را از دست می دهد و نازا می گردد.



«آوا»  سعی دارد تا پس از سقط جنین خود در بیست سال پیش، اکنون ظهور و بروز قدرتمندی در اجتماع داشته باشد و خود را به عنوان انسانی موفق هم در اداره منزل و هم در فعالیت اجتماعی و کار بیرون از خانه به اثبات برساند و از این جهت به شدت از نقش همسری خود فرار نموده و حتی ظاهر خویش را به یک مرد تبدیل می کند و بدون هیچ مانع در جامعه ای کاملا مردانه و خشک وارد می شود و در این میان حتی به همسر خود که مدیریت او را قبول نموده نیز به عنوان یک کارگر هم خانه از برای خود می نگرد و از این جهت او نقش مردانه خود را در زندگی از دست داده و بیشتر روزها را در خانه به چشم انتظاری همسر خود سپری می سازد و اصلی ترین دغدغه او نگهداری از ماهی های زینتی اکواریوم می باشد.



البته این روایت به شدت کُند در پایان ماهیت فمینیستی سیاه و مبتنی بر تعالیم موج اول فمینیسم خود را از دست می دهد و به حقنه آموزه های موج سوم فمینیسم مبادرت می ورزد و اینگونه می شود که در انتهای اثر و آنجایی که «آوا»  به عنوان نقش اول داستان در فشار کارهای مردانه کم می آورد و دیگر توان اتمام قرارداد جمع آوری پرتغال های باغ را در خود نمی بیند و ... همسر او مردانه وارد عمل می شود و مشکلات را خاتمه داده و «آوا»  با استعانت از مردان جامعه به تقابل با مردسالاری نهادینه در جامعه می پردازد.




پس این التفات ناگهانی در فیلم سینمایی «روزهای نارنجی» و تبدیل قهرمان از «زن مستقل» به «زن مؤید» همان تصویرسازی ویژه ای است که بیش از هر چیز، آسیب‌پذیری زن را در تعالیم موج اول فمینیسم به اثبات می رساند و  شخصیت محوری زن داستان را زمانی که بدون مردان کار می کند، نا موفق ترسیم می سازد و شکست را قرین رفتار در هنگامی می سازد که بدون توجه به شریک زندگی، فرمان کنترل معیشت را در انحصار خودساخته و می‌خواهد آن را به‌تنهایی هدایت کند.


اینگونه است که فیلم سینمایی «روزهای نارنجی» در نهایت تمام تهاجم خود به تعالیم موج اول فمینیسم را با تصویرسازی از زنی به پایان می برد که مجبور است تا دست از ضدیت با مردان برداشته و برای موفقیت در نقش اصلی و ذاتی خود قرار گرفته و دوشادوش مردان به کار مشغول شود و تنها اینگونه است که «آوا» می تواند به موفقیت برسد و بر اجتماع مردسالار پیرامون خود فایق آید.



بر این اساس باید توجه داشت که چنین پایانی ضدفمینیسمی در این اثر سینمایی، صرفا حیله‌ای رمانتیک و احساسی برای تعلیم آموزه های موج سوم فمینیسم است، و فیلم سینمایی «روزهای نارنجی» ذاتاً مؤید و طرفدارِ قرائتی نوین از فمینیسم  است و با آن سمپاتیک می‌کند! قرائتی که سبب شده تا سینمای ایران «زن کنشگر» را از تصویرسازی خود زدوده و «زن ستم‌کش» و «مردان بی‌عرضه و بی‌غیرت» به شمایل اصلی و فراگیر جامعه مبدل  سازد.



اینگونه است که شخصیت «آوا» در فیلم سینمایی «روزهای نارنجی» به تدریج از صورت وضعیت «قهرمان موج اولی» به عنوان «قهرمان ضد مرد» فاصله می گیرد و به «قهرمان موج سومی» مبدل می شود. قهرمانی که بر استعداد مردان به عنوان تسهیل کنندگان پیشرفت اجتماع معترف می شود و به این ترتیب «زن مستقل» از مردان را به «زن مؤید» مردان مبدل می سازد.



موج سوم فمنیسم (Third-wave feminism) عمدتاً بر پایه نقدهای زنان رنگین پوست و نیزجهان سومی فمینیسم از فمینیست های سفیدپوست غربی شکل گرفته است. این موج این ادعا را می پذیرد که هیچ مفهوم مشترک و جهان شمولی از سرکوب برای همه زنان در همه موقعیت های زمانی و مکانی وجود ندارد. استدلال این فمینیست ها این است که جهان شمول گرایی آنچه را که نامشابه انگاشته شود به حاشیه می راند، به طوری که از رهگذر به کارانداختن فرآیند به هنجارسازی، عدم شباهت را نابهنجار اعلام می کند و در قبال ناهمنوایی قضاوت منفی به عمل می آورد.




البته فیلم سینمایی «روزهای نارنجی» به سبب اصالت مستندساز بودن کارگردان اثر از حال و هوایی به شدت مستند گونه برخوردار است و اینگونه تصور می شود که ایشان در صدد است تا سوژه‌ای مستند گونه را به اثری داستانی مبدل سازد. اثری که به ‌شدت یک میزانسن عقب‌مانده، حتی از مستندسازی دارد. این ضعف اساسی در حالی است که فیلم سینمایی «روزهای نارنجی» حتی دنیای زنانه را باور ندارد و اینگونه می شود که در نمای سکونت دسته‌جمعی زنان کارگر در یک خانه، دوربین با نمای لانگ‌شات و لنز باز و در حالت روی دست، زنان را نشان می‌دهد، که القاء سرگیجگی می‌کند، و اضافه کنید بازی اگزوتیکی با صداها و محیط و القاء خوف و دلهره و ... و شاید تنها موسیقی درخشان کریستف رضاعی است که با حضور در صحنه‌ها اتمسفر آن را تغییر می‌دهد و رنگی سینمایی به «روزهای نارنجی» می بخشد.


فیلم سینمایی «روزهای نارنجی»  به سبب ریتم بسیار کند خود اثری نیست که بتواند طیف عموم مخاطبان را با خود همراه سازد و این نقیصه در کنار فیلمنانه کم کنش آن اساسا کارکرد سینمایی اثر را با چالشی جدی مواجه می سازد. البته بازی های تکراری را نیز باید بر دو نقیصه پیشین اثر افزود و این همه در مجموع فیلم سینمایی «روزهای نارنجی» را به اثری نسبتا خسته کننده مبدل و سبب می شود تا چشم انداز ایجاد شده از مستند ساز موفق آن را در عرصه سینما با کاستی بسیاری همراه سازد و به نوعی شکستی ویژه در کارنامه هنری کارگردان آن محسوب شود. شکستی ویژه از برای مستندسازی که حتی در فرم سینمایی نیز نا موفق عمل کرده و به صورتی نافُرم در ابتدایی ترین موضوعات، از جمله فیلمبرداری و استفاده از دوربین روی دست نیز منطق مشخصی را پیگیری نمی کند و اینگونه است که لرزش های بی جهت دوربین نمی تواند با هیچ منطق دراماتیکی در فیلم سینمایی «روزهای نارنجی» همراه گردد.




در فیلم سینمایی «روزهای نارنجی» استفاده نمادین از آکواریوم و باغ پرتقال و اینکه توانسته است نماد خوبی باشد هم جای خدشه دارد و آن لحظه پایانی امید بخش فیلم هم ظاهراً دردی از این ماکت ترسیم چرخه فلاکت و بیچارگی جامعه ایران دوا نمی‌کند! البته باید توجه داشت که جوایز ریزودرشت جهانی این فیلم هم تنها به خاطر فحوای انترناسیونالیسم و سیاه نمایی مطلق آن نیست؛ بلکه بحث اصلی این اثر سینمایی بر سر بازنمایی موضوع نخ‌نما شده دوگانه کاذب «زن مستقل»  و «زن مؤید» مبتنی بر آموزه های فمینسیم است. چه اینکه نویسنده فیلم سینمایی «روزهای نارنجی» همان کسی است که با سریال «رهایم مکن» به کارگردانی محمدمهدی عسگرپور، به خوبی توانست سوژه‌های حادی مثل تجاوز و زن ‌ستم‌کش را بر اساس سندهای فمینیسمی محافل جهانی برجسته کرده و به خورد مخاطبان صدا و سیمای جمهوری اسلامی دهد!


در مجموع فیلم سینمایی «روزهای نارنجی» را می توان در ظاهر اثری قلمداد نمود که به برگردادن شخصیت های اصلی داستان به جایگاه ذاتی و شان جنسی خود مبادرت می ورزد و مخاطب را با تصویری جدید آشنا می سازد. تصویری که  تعالیم موج سوم فمینیسم تبلیغ و ترویج می نماید و در عین حال بر جایگاه لطافت و ظرافت زن تاکید ورزیده و آسیب پذیری زن را در تعالیم موج اول فمینیسم به اثبات می رساند.



ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.