فاطمه سادات ناظمی/ بیتردید «واقعه کربلا» از جمله وقایع ماندگار و همیشگی تاریخ است و مفاهیم «قیام حسین ابن علی علیهالسلام» از جمله پیامهای کلّی و دائمی برای بشر محسوب میشود است و برای همه در هر زمان و در هر زمینی قابل استفاده و درک میباشد. واقعهای تاریخی با پیامهایی مشخص که از یک سو با فطرت و ساختار خلقت انسان و از سوی دیگر با ساختار خلقت کلّ جهان هماهنگ است و این دو را متاثر از خویش میسازد.
یکی از شاخصترین پیامهای «واقعه کربلا» را میتوان در قالب شعار معروف «هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةَ» مشاهده نمود. شعاری که به صورت مشخص فرمان میدهد که هیچ انسانی حق ندارد ذلتِ تسلیم در مقابل کفار و مستکبران را بپذیرد و فشار و تحمیل کفّار و قدرت های سلطهگر را قبول کند.
البته در جریان عزاداری سالار شهیدان به صورت برجسته موضوع «ذلت سیاسی» مطرح میشود و این در حالی است که گُستره پیام و شمولیت مفاهیم «قیام امام حسین علیهالسلام» ضروری میسازد تا در کنار آن به بدترین نوع «ذلت» که همانا «ذلت نفس» است نیز توجه داشت و از معرفی ابعاد و جوانب «ذلت دنیا» ، «ذلت مقامخواهی» ، «ذلت بردگی هوس» و سایر ذلتهای فردی و اجتماعی به عنوان عوامل بسترساز و ایجاد زمینه برای تحقق «ذلت سیاسی» نیز غافل نبود.
باید توجه داشت که فروپاشی جامعه و تمدنی که دچار «ذلت نفس» بشود، امری قطعی و حتمی خواهد بود و در این میان تفاوتی نمیکند که مردم در این چنین جامعهای به صورت زبانی بگوید «هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةَ» یا نگویند! مهم آن است که چنین جامعهای گرفتار «ذلت نفس» شده و دلهای مردم میگوید «منّا الذلّة» . |
«ذلت نفس» همان بلایی است که میرفت تا در دوران شوم «دولت حسن روحانی» بر کُلیت فضای اجتماعی ایران حاکم شود. بلایی که به واسطه تمرکز جریان شبه روشنفکران داخلی و با حمایت و همراهی مستقیم مُشتی سلبریتی بر پیکره تمدن ایران نُزج یافت و تفکر «ما نمیتوانیم» را آنچنان گسترده نمود که عملا هر اقدام اجرایی در کشور را مشروط به «حمایت غرب» نمود و زندگی روزمره مردم را با «پَس و پیش» موجودیت زایلکننده و شَهادی با عنوان «برجام» گره زد!
«ذلت نفس» زمینهساز «ذلت سیاسی» است؛ همان چیزی که در «عرصه فرهنگ و هنر» سالهاست که توسط طیف منوالفکر سینمای ایران و تحت عناوین پُرطمطراق «سینمای اجتماعی» مورد پیگیری واقع شده و در حال حاضر به چنان سطحی از وقاحت رسیده که منجر به تولید و اکران آثاری همچون «بی همه چیز» و «روشن» و «شیشلیک» و «مامان» و ... بر پرده نقرهای سینما و در کلیت فضای رسانهای کشور گردیده است. تولیداتی سیاه و آکنده از مولفههای «ژانر فلاکت» که تمرکز خود را بر القای گونهای ویژه از «یاس مطلق» به مخاطبان سینمایی نهاده و تفکر «ما نمیتوانیم» را بر عمق وجودی ایشان حقنه مینماید.
قباحت زدایی از «ذلت نفس» همان خواسته و مقصود نهایی از تولید آثاری همچون «بی همه چیز» است. آثاری که امروزه تغییر فُرم داده و بر خلاف گذشته، از فضای بسته و لوکیشن آپارتمانی معمول در «سینمای اجتماعی ایران» خارج شده و در عین حال با ادبیاتی کاملا واضح و صریح، تمام مردم ایران را موجوداتی «مفلوک» به تصویر میکشد و معرفی میکند که با «پول» قابل «خرید و فروش» میباشند. موجوداتی که از یک سو دل در گرو «امیر» و رهبر خود دارند و از سوی دیگر با رای خود به امید آیندهای بهتر، در رفراندوم قتل و کُشتن «امیر» شرکت میکنند.
«بی همه چیز» از جمله آثاری است که در کُلیت تصویرسازی خود اصرار دارند تا مخاطب سینمایی را بر دیده شدن فکتها و المانهای اثر وادار سازد و با ظاهر سازی و در پوشش گذشته به دنبال ارائه روایت خود از وضعیت حال و کنونی جامعه میباشد. آنچنان که بنابر ادعای کارگردان «بی همه چیز» اثر که به صراحت میفرماید: «فیلمش حرف روز جامعه را میزند»! از چنان قابلیت مفهومسازی ویژهای برخوردار است که میتواند به صراحت مردم ایران را آماده پذیرش هر «ذلتی» حتی «ذلت سیاسی» برای خلاصی از وضعیت موجود خود معرفی کند. اثری که با تایید «دولت حسن روحانی» همراه گردید و ضمن کسب مجوز اکران از «شورای پروانه نمایش سازمان سینمایی» و همچنین با چهارده رشته نامزدی و نهایتا تصاحب پنج سیمرغ بلورین از سی و نهمین جشنواره فیلم فجر توانست به نمودی بارز از برای «حماقت متولیان فرهنگی» و یا «عامل دشمن» بودن برخی از ایشان در عرصه سینمایی کشور مبدل گردد. |
«ذلت نفس» همان کلیدواژهای است که «حسین ابن علی علیهالسلام» از آن برائت جُست و برای همیشه تاریخ اعلام داشت که «هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةَ» . شعاری روح بخش که مردم ایران با درک صحیح و فهم مختصات آن توانست «انقلاب اسلامی ایران» را رقم زده و با تمسک بر همین مشی و «روش حسینی» بتواند موانع مختلف بسیاری را در طول ۴۳ سال پشتسر بگذارد و اکنون «گام دوم انقلاب اسلامی» را برداشته و در کمال سلامت و با صلابت به دههی پنجم حیات خود وارد شود.
«هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةَ» همان شعاری که متاسفانه برای طیف منوالفکران جامعه ایران قابل فهم نمیباشد؛ همان طیف محدودی که خود را دانای کُل میدانند و در مواقع حساس در طول ۴۳ سال گذشته آنچنان عنان از دست میدهند و «ذلت پذیر» میشوند که همچون ۱۲۷ نفر از نمایندگان منوالفکر دوره «ششم مجلس شورای اسلامی» دور هم جمع میشوند و نامه سرگشاده نوشته و به صراحت از رهبری جامعه میخواهند که «اگر جام زهری باید نوشید، قبل از آنکه کیان نظام و مهمتر از آن، استقلال و تمامیت ارضی کشور در مخاطره قرار گیرد، باید نوشیده شود» و ... و یا آنکه به مواجهه و تقابل مستقیم با «نظام جمهوری اسلامی» روی میآورند و فجایعی نظیر آنچه که در «فتنه تیرماه ۷۸» و «فتنه ۸۸» و «فتنه آبان ۹۸» را بر بستر جامعه ایران باز آفرینی میکنند.
«هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةَ» همان شعارِ سراسر «شعور حسینی» است که برای طیف خاصی از جماعت شبه روشنفکران یا از اساس قابل فهم نمیباشد و یا آنکه با تحریف و دگراندیشی همراه بوده و تا به آنجا تغییر ماهیت پیدا کرده است که میتواند از کارکردی برای قبول «ذلت» و بالاخص توجیه کننده «ذلت سیاسی» مبدل شود. آنچنان که در چند روز اخیر شاهد آن بودیم و دیدیم که برخی از این جماعت چگونه دستان گدایی خود را به سمت غرب دراز کردند و چگونه ویدیو ضبط کرده و به «نخست وزیر کانادا» التماس کردند تا به ایران «واکسن کرونا» بدهد و یا بیانیه نوشتند و ضمن مقایسه وضعیت کنونی ایران را با «روز عاشورا» رسما «حاکمیت جمهوری اسلامی» را متهم به «نسل کشی مردم ایران» نمودند و... و.
جالب آن است که در همین روزها که برخی از شبه روشنفکران داخلی به همراه مُشتی سلبریتی با هشتک « SOS» و «هِلپ ایران (HELP IRAN)» و درخواست «کمک از غرب» سعی دارند تا عمق نفهمی و یا آلت دستی خود را برای «ذلیل نشان دادن انسان ایرانی» به نمایش بگذارند؛ طیف منوالفکر دیگری در آن سوی مرزها هستند که در حال انتشار بیانیه با کلید واژه «خیانت غرب» میباشند! طیفی در همسایگی شرقی ایران که مفهوم «ذلت نفس» را به خوبی درک کردهاند و سالهاست «ذلت سیاسی» را شاهد بوده و امروزه ماهیت سراب اعتماد به «ایالات متحده آمریکا» را با تمام وجود احساس مینمایند. همان طیفی که در خیال خود برای رسیدن به «توسعه» هر «ذلتی» را پذیرفتهاند و سالهاست که مجیز غرب میگویند و با این وجود شاهد آنند که دولت مرکزی ساخته و پرداخته شده توسط غرب، با چه خفتی سقوط کرد و «طالبان» توانست مجددا ضمام «حکومت افغانستان» را در دست بگیرد.
قطعا تاریخ شادمانی شبه روشنفکران افغانی و ایرانی در ساعت ۵:۰۸ دقیقه روز هفتم اکتبر ۲۰۰۱ میلادی، را فراموش نخواهد کرد. آن هنگامی که عموم ایشان از اجرای منحصربهفرد «شبکه سی ان ان» در پوشش زنده و مسبقیم «بمباران کابل» به وجد آمده بودند و جنگی که آمریکاییها آن را «عملیات آزادی بلند مدت (Operation Enduring Freedom)» نامگذاری نموده بودند را مایه فلاح و رستگاری «افغانستان» میپنداشتند و تصور میکردند که در آینده نزدیک آنچنان رونقی در این کشور ایجاد خواهد شد که لازم است تا برای گرفتن «پاسپورت افغانی» مدتها در انتظار بود!
اما عملیاتی که به اختصار «OEF» خوانده میشد؛ بیست سال به طول انجامید و اگر چه موجب مرگ بیش از ۲۴۱ هزار انسان به صورت مستقیم و بدون در نظر گرفتن تلفات بر اثر بیماری، عدم دسترسی به مواد خوراکی، آب، زیرساختها و دیگر پیامدهای غیرمستقیم جنگ گردید؛ اما در نهایت تغییری در سیاهبختی و فلاکت افغانیها به وجود نیاورد و ایشان را به آنچنان ذلت و حقارتی کشاند که دیدیم چگونه سه «شهروند افغانستان» که در محل قرارگیری لاستیک هواپیمای آمریکایی پنهان شده بودند، در هنگام پرواز روی سقف خانهها در نزدیکی «فرودگاه بینالمللی حامد کرزی» سقوط کردند!
تاریخ بر ذلت و حقارت شبه روشنفکران افغانی و ایرانی گواهی خواهد داد؛ البته نه به خاطر حماقت و اعتماد بیجایشان به غرب و یا اینکه تصور میکردند که حضور آمریکاییها در افغانستان اسباب ترقی ایشان را فراهم خواهد کرد! بلکه به سبب آنکه همواره رویاروی «فرنگی شدن از نوک پا تا فرق سر» را در اذهان خود پروش میدادند و در طی ۲۰ سال گذشته بجای تمرکز بر بستر فرهنگ بومی و هویت افغانی و اسلامی؛ تمام تلاش خود را معطوف استحاله از دورن و تغییر سبک زندگی مبتنی بر الگووارههای غربی نمودند. اقدامی که برونریز خروجی آن در «عرصه فرهنگ و هنر» منجر به تولید و عرضه فیلمهایی همچون «بادبادکباز» ، «اُسامه» ، «حوا، مریم، عایشه» ، «سنگ صبور» و ... گردید. آثاری که با هجمه مستقیم بر «سبک زندگی اسلامی» تمرکز خود را بر حقنه «سبک زندگی غربی» در عمق وجود و در میان تودههای جامعه افغانستان مینمود.
فیلم سینمایی «حوا، مریم، عایشه» محصول مشترک سینمای افغانستان و ایران است. اثری به کارگردانی خانمی افغانی الاصل به نام صحرا کریمی و با تهیهکنندهای ایرانی و البته در صورت وضعیت تهیهکنندگی شرکت فرانسوی نوری پیکچرز که متعلق به کتایون شهابی از است. اثری با ظاهری کاملا مستند گونه و موجه که فیلمبرداری آن در شهر و کوچه پسکوچههای کابل و در لوکیشنهای واقعی و با حضور بازیگران و نا بازیگران افغانستانی انجام شد و البته امور پس از تولید فیلم، در ایران و با حمایت گسترده برخی نهادهای فرهنگی کشور به سرانجام رسیده است. فیلم سینمایی «حوا، مریم، عایشه» از جمله آثاری است که در راستای اهداف فرهنگی غرب در افغانستان تولید شده. اثری که مبتنی بر پروسه جامعه سازی مد نظر ایلات متحده در الگوی جامعه اسلامی افغانستان سعی میکند تا نوعی غلیظ از فمینیسم را به گروه مخاطب خود حقنه نموده و از این جهت به ترسیم زنان تباه شده افغانی مبادرت میورزد. این در حالی است که پس از اشغال افغانستان در سال ۲۰۰۱ میلادی و با ادامه درگیریهای ناتو، آمریکاییها ضمن افزایش حضور نظامی خود در این کشور، اقدام به گسترش سلطه نَرم خود در جامعه جنگ زده افغانستان نموده و از این جهت بود که با تمرکز بر ایجاد مطالبات فمینیستی در میان ملت مسلمان افغانستان سعی نمودند تا با استفاده از شعارهای فریبنده و برندهای تبلیغاتی موثری همچون «قانون منع خشونت علیه زنان» ضمن استحاله سبک زندگی اسلامی اقدام به جایگزینی سبک زندگی غربی در میان تودههای جامعه افغانستان نمایند. |
پُرواضح است که بخشی از حضور این چنین بیدردسر «طالبان» در پهنه جغرافیایی و ابعاد تسلط یکباره ایشان بر «ارگ ریاستجمهوری افغانستان» را میبایست در ماهیت توافق پنهانی ایشان با آمریکا آن هم در دوحه قطر جستجو نمود و از نقشه غرب در تسهیل چنین فرایندی آن هم پس از اعلام نتایج «انتخابات ریاست جمهوری ایران» و در تقارن زمانی با رویکار آمدن «دولت سیزدهم جمهوری اسلامی» غافل نبود! اما در عین حال باید توجه داشت که رهبری و مشی فکری «طالبان» امروز با ۲۰ سال گذشته قابل مقایسه نمیباشد و همانگونه که ادبیات این جنبش درباره «حقوق شیعیان افغانستان» تغییر کرده و به عنوان مثال فردی همچون «ذبیحالله مجاهد» به عنوان «سخنگوی طالبان» رسما اعلام میکند که «در حکومت اسلامی واقعی، حقوق افغانها از هر قوم و مذهب حفظ خواهد شد و همه باید در این حکومت اسلامی سهیم باشند. بدون شک برادران شیعه ما هم در شورا حضور خواهند داشت و در تصمیمها مشارکت خواهند کرد» و یا در این ایام که مصادف با دهه اول محرم است بیانیه میدهد که «برادران شیعه اطمینان داشته باشند که هیچگونه تهدیدی از طرف طالبان متوجه آنها نیست و با خاطر آسوده میتوانند به فعالیتها و ایام سوگواری خود رسیدگی نمایند» و... و. در سایر مواضع نیز تغییر نگرش جدی برای ایشان حاصل شده است و از این جهت بدون توجه به شایعاتی همچون حلقآویز کردن مردان و فروختن دختران خردسال و ... باید منتظر عملکرد واقعی «طالبان» در قالب «امارت اسلامی افغانستان» ماند و با «چشمانی باز» سناریوی غرب در منطقه را زیر نظر داشت!
«ذلت نفس» زمینهساز «ذلت سیاسی» است و در این میان شبه روشنفکران افغانی و ایرانی هرچقدر در این شرایط «جیغ بنفش» بکشند و بیانیه صادر کنند و یا با ادبیاتی شبیه «حسن روحانی» از جامعه بخواهند که «لعن و نفرین خود را به کاخ سفید بفرستند» و ... باز هم نمیتوانند بر جنایات خود در طی سال های گذشته و در همراهی با غرب و پیشبرد پروژه تغییر «سبک زندگی انسان افغانی» سرپوش بگذارند و یا همچون «رئیس اداره افغانفلم» وجهه مظلومانه به خود گرفته و ویدیو پُرکنند و بیانیه بنویسند و مدعی شوند که «این یک جنگ نیابتی است، این یک جنگ تحمیلی است و نتیجه توافق آمریکا با طالبان است» و ... زیرا این شیون و زاری سودی ندارد و وضعیت کنونی ایشان محصول «ذلت نفس» و اقدامات ترویجی گستردهای است که توسط خود آنها و در راستای «اعتماد به غرب» صورت پذیرفته!
شبه روشنفکران افغانی و ایرانی اگر به مفاهیم «قیام حسین ابن علی علیهالسلام» باور داشتند؛ میدانستند که «انسان» چون مورد لطف خدا قرار گرفته و خدا به او «عزّت» داده، حق ندارد خودش را «ذلیل» کند و خودش را در چشمها پست کند و با اظهار حاجت، با تملّق، با مدح بیجا، با تحمّل پستی و اهانتی که به او میشود و یا با دست زدن به کارهایی که انسان را پست میکند همانند مستی، فسق، فساد، فحشاء و ... خود را «ذلیل» ساخته و با فراهم آوردن «ذلت نفس» در نهایت تسلیم در مقابل مستکبران و سلطهگران را بپذیرد و «ذلت سیاسی» را موجه بشمارد.
ارسال نظر