مقام معظم رهبری در تاریخ نوزدهم آذر ۱۳۹۲ در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی فرمودند: ما امروز ظرفیت ساخت فیلممان بحمدالله بالا است. من به آقای دکتر روحانی - همین تازگی، چند وقت پیش - عرض کردم یک فیلمی را من دیدم؛ حقا و انصافا از لحاظ اُسلوب و خوشساختی و سبک کار شبیه فیلمهای خوب هالیوود. این مهم است که ما الان این ظرفیت را داریم در کشور [که] میتواند پیامرسانی کند، میتواند حرفهای درست را منتقل بکند. فیلم هم چیز جذابی است؛ سینما خیلی عنصر جذابی است، رسانهی فوقالعادهای است، یعنی واقعا الان هیچچیزی مثل سینما نیست از لحاظ اثرگذاری؛ خب روی این زمینه کار بکنید؛ کارهای ابتکاری بکنید.
بیانات رهبری همزمان با نمایش فیلم استرداد مطرح شد و بعدها محسن علیاکبری تهیهکننده فیلم تماشای استرداد (به کارگردانی علی غفاری) توسط معظم له را تائید کردند. پس از این فیلم غفاری ابوزینب را ساخت و برای مدت هشت سال فیلم سینمایی دیگری نساخت تا اینکه از این کارگردان ماهر سینما، تکتیرانداز اکران شد که از همان ابتدای برگزاری جشنواره مشخص بود در لیست داوریها تخصصی کمرنگ خواهد بود و در نهایت جایزه بهترین فیلم ملی را دریافت خواهد کرد. همزمان با اکران این فیلم در سینماهای سراسر کشور، با کارگردان تک تیرانداز «علی غفاری» به گفتوگو نشستیم.
*زمانی که فیلم استرداد پخش شد و در جشنواره جوایز بسیاری کسب کرد مقام معظم رهبری برای اولین بار (در سال ۱۳۹۲) در مورد یک فیلم ایرانی فرمودند: "فیلمی را من دیدم؛ حقا و انصافا از لحاظ اُسلوب و خوشساختی و سبک کار شبیه فیلمهای خوب هالیوود. "بعد از استرداد هم شما ابوزینب را ساختید. انتظار این بود این روند در ساختن فیلمهای بزرگ ادامه پیدا کند و ناگهان شما در مقام کارگردان سر از سریال «بچه مهندس» درآورید.
بسمالله الرحمن الرحیم، مقام معظم رهبری خیلی نسبت به فیلم «استرداد» لطف داشتند، قرار بود من این جریان سینمایی را ادامه دهم. برنامههایی داشتم برای معرفی تاریخ این کشور در مقاطع مختلف که پتانسیل سینمایی فراوانی دارد.
در تاریخ معاصر داستانهای فراوانی برای تبدیل شدن به فیلم وجود دارد، از جمله یکی از آنها اثری بود به نام بیگانه که خیلی دوست داشتم آن را بسازم، چون به موضوع اشغال شهر قزوین توسط نیروهای متفقین میپردازد. در این روایت افسر عالی رتبه متفقین وارد حمامی زنانه شد و جوانان غیور منطقه که متوجه قضیه شدند، او را تنبیه و مجازات کردند که منجر به هشداری به ارتش متفقین در منطقه قزوین شد.
من تا پایان فصل سوم بچه مهندس کارگردان بودم که به نظر من داستان تمام شده بود فصل چهار را من نساختم به این دلیل که فکر می کردم ضرورتی نداشت. در همان فصل سوم داستان تمام شده بوداین بخشی از تاریخ ماست که به خوبی بحث غیرت، رشادت و مقاومت در آن مطرح است و ایدههای دیگری هم داشتم. ببینید جریان فیلمسازی به گونهای است که فقط قصد و خواست فیلمساز نمیتواند شرط اصلی برای تولید فیلم باشد. فیلمسازی ماجرای پیچیده دارد که بخشی از آن سیاسی، بخشی اقتصادی و بخشی هنری است.
در در واقع تولید فیلم، کاری ترکیبی است، موضوعاتی که من به آن علاقمندم مسائلی نیستند که خیلی شخصی و با بودجه کم بتوان تولید کرد، بههرحال به حمایت و تصمیمگیریهایی نیاز دارد. بعد از فیلم استرداد از آنجایی که کشور ما واقعا سیاست زده است با روی کار آمدن دولت دوازدهم و تغییر معاونت ها نگاه به نوع سینما و جنس سینما و موضوعاتی که کار شد، تغییر پیدا کرد و این راه نتوانست ادامه پیدا کند، یعنی سینمایی که مد نظر من بود با همه پیگیری هایی که داشتم متأسفانه به جایی نرسید.
بعد از فیلم «ابوزینب» وقتی دیدم شرایط کاملا تغییر کرده، رفتم سراغ یک موضوع خیلی ساده ولی خیلی پرمعنا در قالب سریال بچه مهندس. برای این سریال دوسال وقت گذاشتم، از تولد کودکی شروع می شود که مادرش به دلیل مشکلاتی او را پشت درب پرورشگاه میگذارد و در طول سه فصل سریال، این کودک بزرگ شده و وارد جامعه میشود.
با وجود همه مصائب شخصیت اصلی این سریال، او سعی میکند روی پای خود بایستد و موفق هم میشود. سعی کردیم الگوسازی کنیم با تشویقی دراماتیک، شوری به وجود آوریم که جوان ایرانی خودش را باور کند و فکر میکنم موفق هم شدیم. البته من تا پایان فصل سوم کارگردان بودم که به نظر من داستان تمام شد. فصل چهار را من نساختم به این دلیل که فکر می کردم ضرورتی نداشت. در همان فصل سوم داستان تمام شده بود، بعد از آن رفتم سراغ فیلم تک تیرانداز. در طول این مدت اگر فیلم سینمایی نساختم یعنی بعد از ابوزینب تا تک تیرانداز دلیلش تغییر نوع نگاه مدیران و سیاستهای حاکم بود، چون در این فضا من نمیتوانستم سینمایی را که دوست داشتم را به نتیجه برسانم.
*جناب روحانی سوار خودرویی بود که چراغ راهنما به سمت راست را می زد، اما به چپ میپیچید. حرف از امید میزد اما عملکردشان ناامیدی و یأس در سینما به همراه داشت. ارزیابی شما از هشت ساله گذشته سینما چیست؟
تحلیل من این است که در هشت سال گذشته سینمای ما به سمت سینمای مأیوس و افسردهای رفت. سینمایی که من هیچ میانهای با آن ندارم. از کودکی زمانی که به سینما می رفتم احساس میکردم قهرمانی را که دوست دارم که باید بر روی پرده سینما ببینم. من همواره انتقاد داشتم که سینما در دولت آقای روحانی چه میکند؟ سینما به چه سمتی دارد میرود؟ خیلی معترض و منتقد بودم، احساس می کردم سینمای ما از یک سینمای قهرمان محور فاصله میگیرد و محتوای آثار سینمای به سمت دعواهای عجیب و غریب خانوادگی، فرار دخترها از خانه، بگومگوهای بی معنی بین زنها و شوهرها و خانوادهها رفت. سینمای دوران روحانی یک سینمای سیاه مأیوس کننده بود که هیچ جذابیت بصری هم نداشت. منظورم همه فیلم ها نیست غالب تولیدات و سیاستگذاریهایی که در هشت سال دولت روحانی انجام شد و آثار ساخته شده را اگر به صورت نسبی ارزیابی کنیم به این نتیجه میرسیم که در طول این هشت سال گذشته سینمای ما نابود شد. آقای روحانی حتی یک جلسه با دست اندرکاران سینما نگذاشت.
*منظورتان جلسه تخصصی است.
بله. جلسه سیاستگذاری و هدفگذاری. اینکه ما از سینما چه میخواهیم، به دنبال چه هستیم و چگونه داریم ذائقهسازی میکنیم. در اولین اقدام شورای عالی سینما را تعطیل کرد یعنی دریغ از یک جلسه کارشناسی و تخصصی در مورد سینما؛ حداقل جلسهای باشد که بتوانیم بگوییم اگر در طول سال ۱۰۰ فیلم داریم، حداقل ۱۰ مورد باید به موضوعات ملی بپردازد. بحث من اساسا سینمای ارزشی و انقلابی و مانند آن نیست بلکه سینما به ماهو سینما و با یک خروجی سالم است که مخاطب بتواند دست زن و بچه اش را بگیرد و وارد سالن سینما شود و با کمال آرامش فیلم را ببیند و بیرون برود.
من فکر میکنم مخاطب ما سال به سال کمتر شد به دلیل اینکه احساس عدم امنیت کرد. سینما دیگر تفریحی خانوادگی نبود. سینما تبدیل به محفلی شد که باید بروی و موضوعات سیاه را ببینی و به همین دلیل تلویزیون دیگر قدرت نمایش فیلمهای ایرانی را ندارد.
خیلی از حریمها شکسته شد، بحث من فقط حجاب و عناصر تصویری نیست بحث من فرهنگی است. در حالی که قرار ما این نبود یعنی اگر امام (ره) فرمودند که ما با سینما مخالف نیستیم با فحشا مخالفیم این راهبرد عملی نشد.
در طول ۸ سال دولت روحانی به طور متوسط ۸۰۰ فیلم تولید شد، اگر تولید هر سال صد فیلم در نظر بگیریم از این ۸۰۰ فیلم چرا ۵۰ فیلم نداریم که برای سینما و متناسب با پرده بزرگ ساخته شده باشد؟ کاری که دولت موظف به انجام آن است یعنی در همه جای دنیا این مرسوم است. حداقل میتوان به قهرمانان ملی کشور پرداخت کاری که شاید بخش خصوصی رغبتی برای آن نداشته باشد، چون بخش خصوصی یک بخش اقتصادی است اما وظیفه و تکلیف دولتها چه میشود؟
فیلم تکتیرانداز هم نمی خواهم بگویم به همین راحتی ساخته شد بلکه با مشکلات فراوانی همراه بود. اگر با همین وضعیت پیش برویم، چهارسال بعد که به پشت سرمان نگاه کنیم با همین قضاوت مواجه خواهیم بود. من مدام به مسئولین هشدار میدهم، به خدا دورهای نیست که فیلمساز بخواهد بیاید و التماس کند وموضوعی مهم را دست بگیرد و از اینطرف و آنطرف کمک جمع آوری کند، پس دولت چه کاره است؟ مگر بودجه های فرهنگی ندارند؟ نه فقط بخش وزارت ارشاد، انواع و اقسام ارگانها هستند که بودجه فرهنگی میگیرند اما در پایان سال بودجهاشان صفر است. اغلب تولیداتی دارند که خودشان خجالت میکشند نمایش دهند و در پایان سال روانه انباری میشود. دلیل این کم کاری یا دوری من از سینما همین مسائلی است که عرض کردم یعنی من شرایطی را مهیا ندیدم و یا دلسوزی پیدا نکردم که بیاید کنار کار قرار بگیرد و بگوید آقا کفش آهنی میپوشم، سپر آهنی برمی دارم، زره می پوشم و به این میدان که به نوعی میدان رزم است میروم.
شما پروژهای را تولید میکنید و معادل ۵۰ میلیارد یا ۱۰۰ میلیارد تومان هزینه میشود و انتظار هم دارید که بازگشت سرمایه هم داشته باشند، قطعا ندارد من به شما با یقین میگویم امکان ندارد، هزینهها در تولیدات شبکه نمایش خانگی بازگشتی داشته باشد. نگاهی به سینمای بعد از انقلاب بکنیم، شخصیتهایی را داریم که جای آنها به شدت روی پرده سینما خالی به نظر میرسد. چه کسی باید بیاید تصمیم بگیرد که مثلا فیلم «شهید باکری» یا «شهید همت» یا «حاج قاسم سلیمانی» ساخته شود؟ هیچ عزمی نمیبینم، فقط شعار میبینم. عدهای دوست دارند که این آثار ساخته شود و نیتشان هم پاک است ولی افراد متخصص باید برای انجام کار بزرگ طرح و نقشه داشته باشند. تولید یک فیلم سینمایی یک شبه نمیتواند اتفاق بیفتد، اینکه سه ماه مانده به جشنواره بگوییم بدو بدو یک فیلمی بساز که سبد جشنواره از سینمای دفاع مقدس خالی نماند، روند هرگز خوبی نیست. باید هدفگذاری داشته باشیم.
من در مورد فرآیند تولید فیلم خیلی مطالعه کردم، اگر در هالیوود قرار باشد فیلمی ساخته شود از لحظه خلق ایده، در حد یک خط داستانی، اولین کاری که می کنند تاریخ نمایش آنرا را مثلا برای سه سال دیگر پیشبینی میکنند، این نقطه زمانی میشود دد لاین و بعد میآیند پروژه را در طول این سه سال تعریف میکنند که فیلمنامه تا چه زمانی نوشته شودو پیش تولید تا کی باشد و فیلمبرداری از چه زمانی آغاز شود و چه زمانی پخش شود. مهمترین بخش هم همان پخش است یعنی پخش آبرومندانه ای که حاصل آن سه سال تلاش است و در آن پخش گسترده جهانی فیلم دیده میشود.
میدانید که بازوهای رسانهای در غرب به گونهای عمل میکنند که میتوانند یک فیلم ضعیف را در تمام دنیا برجسته کنند، ما متأسفانه دقیقا برعکس عمل میکنیم، یعنی به بخش تولید اهمیت ملی میدهیم که متأسفانه در بسیاری موارد برای خیلی افراد منافع اقتصادی به همراه دارد، ولی به محض اینکه به مرحله اکران پخش و توزیع می رسیم هیچکس نیست که دست فیلم و فیلمساز را بگیرد.
این مشکلی است که سالها گریبان سینمای ایران را گرفته است و اصلا معادلات جور درنمیآید. بخاطر همین است که میگویند چرا فیلم های بزرگ بازگشت سرمایه ندارند؟ چون در حد خودشان انرژی برای پخش آنها گذاشته نمیشود اخیرا در بخش شبکه خانگی هم این معضل به شدت خودش را نشان میدهد.
*شرایط مالی تولیدات شبکه نمایش خانگی برای شما که دستی در آتش دارید، مشکوک نیست؟
در شبکه نمایش خانگی ارقامی را میشنویم یا میبینیم که با هیچ عقلی سلیمی جور درنمیآید. شما پروژهای را تولید میکنید و معادل ۵۰ میلیارد یا ۱۰۰ میلیارد تومان هزینه میشود و انتظار هم دارید که بازگشت سرمایه هم داشته باشند، قطعا ندارد من به شما با یقین میگویم امکان ندارد، هزینهها در تولیدات شبکه نمایش خانگی بازگشتی داشته باشد. بالاخره باید یک جمع متخصصی باشند دور هم جمع شوند و بگویند این آسیب چیست که شما هر سال بیشتر فرو میروید و غرق میشوید؟ کار دارد به جایی می رسد که دیگر هیچ کاری نمیشود برای آن کرد، یعنی کم کم این گره آنقدر کور می شود که هیچ راهی برای بازکردن آن نیست، اینکه نظارت را از ارشاد بگیریم بدهیم به ساترا واگذار کنیم و یا از ساترا بگیریم بدهیم به صدا و سیما، به نظر من فایده ای ندارد.
*همه این مسائل فقط باعث می شود مشکل اصلی دیده نشود.
بله وقتی شهر شلوغ میشود و گرد و غبار برمیخیزد، دیگر چیزی با چشم طبیعی دیده نمیشود.
*دیگر مشخص نمی شود این پولهایی که صرف ساخت سریالهای گران می شود از کجا میآیند.
آب گل آلود می شود و ماهیگیران مشغول کارند.
*به نظر می رسد تمجید رهبر انقلاب از فیلم استرداد در بایکوت هشت ساله شما در دولت روحانی چندان بیتأثیر نبوده است.
به تاریخ باید مراجعه کنید. فیلم ما در سی و یکمین جشنواره فیلم فجر که آخرین جشنواره دولت دهم بود شرکت داده شد، خیلی هم خوب درخشید از جایزه بهترین فیلم گرفته تا حتی رکورد بیشترین کاندیداها را داشت، یعنی ۱۴ کاندیداتوری.
*این را هم بگوییم که داورها کسانی بودند که با دولت دهم همسو نبودند.
هفت داور برجسته، آقایان میرباقری، مهدی فخیم زاده، صدر عاملی، مرحوم ضیاالدین دری و...، از تمامی سلیقههای مختلف حضور داشتند. بعد از آن سال ما وارد انتخابات شدیم، اکران این فیلم در پاییز سال بعد(۱۳۹۲) بود که دولت جدید مستقر شده بود، معاونت سینمایی جدید به اندازه یک سر سوزن از فیلم استرداد حمایت نکرد. تعداد سینماهایش را با آمار دنبال کنید و پای درد دل آقای سعید سعدی که در آن زمان مسئولیت پخش فیلم را بر عهده داشت، بنشینید.
*آقای سعید سعدی؟
بله آن زمان فارابی مسئولیت پخش فیلم را به ایشان واگذار کرده بود البته با آقای خانی با هم این کار را بر عهده داشتند تصور این بود که استرداد حداقل یک اکران معمولی داشته باشد، حداقل یک فروش متوسط داشته باشد، نمیخواهم بگویم فروش فیلم خیلی کم بود، اما چون انتظارات از این فیلم در جشنواره بالا رفت طبیعتا اکران میتوانست به کمک فیلم بیاید. اما وقتی شما تعداد سینماهای کمی دارید، سانس های بدون مخاطب دارید، چه انتظاری برای فروش دارید؟ بالاخره دولت ها موظفند در مرحله پخش و توزیع فیلمهایی که فکر می کنند ارزشمند است را حمایت کنند. من انتظار نداشتم چون مقام معظم رهبری (مدظله) از این کار تعریف کردهاند عنایت ویژه و گسترده ای به آن کنند، اما در حق فیلم اجحاف شد.
*تمام اکرانهای فیلم استرداد را در سانس صبح طراحی کردند که مخاطبی آنرا تماشا نکند.
فیلم را نابود کردند و این نابود کردن یک پیام داشت که دیگر کسی حق ندارد سراغ این قبیل موضوعات برود. بیگانه ستیزی را ترویج کردن در سینما تبدیل به یک جرم شد و بیشتر موضوعات خانوادگی، موضوعات محفلی و موضوعات بی آزار مدنظرشان بود. اگر بخواهی موضوعات بین المللی را کارکنی و نشان دهی در طول این سالها کشورهای بیگانه با تمام قوا میخواستند کشور را غارت کنند، شما کنار گذاشته میشوی. میگفتند فعلا به این قبیل مسائل نپردازید و در مورد ابوزینب هم متاسفانه همین اتفاق افتاد. این فیلم به موضوع مقاومت می پرداخت و پیامی جهانی داشت. ببینید در اکران چه بلایی بر سر فیلم آمد، فیلمی با آن عظمت را فقط در ۵ سالن سینما نمایش دادند. اگر یک سینما دو سالن داشت، سالن بالکن را مثل سینما سپیده به آن اختصاص دادند. هیچ فیلمی با این وضعیت نمیتواند در گیشه موفق شود، ولی در همان سالها فیلمهای درجه ۲ و ۳ کمدی یا طنز بالای ۱۰۰ سالن سینما داشتند.
فیلم ابوزینب در جشنواره نیس فرانسه جایزه بهترین کارگردانی و بهترین بازیگر را گرفت
*به نظر شما آیا مدیری پیدا میشود که این ساز و کار اقتصاد سوسیالیستی - سرمایه داری سینما را اصلاح کند؟ ما در تولید کاملا به روش سوسیالیستی عمل میکنیم در پخش هم سرمایهداری عمل میکنیم. یعنی کاملا عرصه پخش را که بسیار مهم است را به بخش خصوصی واگذار کردهایم و بخش خصوصی هم میتواند کاری کند که هر فیلم ارزشمندی نابود شود تا شکست کارگردان در گیشه به تیتر رسانهها تبدیل شود.
سینمای ملی ما به همین دلایلی و تناقضی که فرمودید هیچگاه محوریت پیدا نمیکند. فضایی به وجود آمده که امکان کارکردن، فکرکردن وعمل کردن از هر فیلمسازی که سودای ساخت آثار ملی را دارد گرفته شده است. فیلم ابوزینب در جشنواره نیس فرانسه جایزه بهترین کارگردانی و بهترین بازیگر را گرفت، یک هفته قبل از برگزاری جشنواره کن. فاصله شهر نیس تا شهر کن شاید حدود نیمساعت است. بهرحال فرصتی دست داد تا به جشنواره کن بروم. بازار فیلم کن و نحوه حضور سینمای ایران را در بازار کن دیدم. اصلاشوخی است که ما هر سال یک غرفه آنجا بزنیم و بگوییم غرفه بازار فیلم ایران را داریم. مسئولین خودمان هم میدانند که جز هزینه کردن هیچ آورده ای ندارد، شما یک فیلم را مثال بزنید که در جشنواره کن در غرفه بازار فیلم ایرانی عرضه شده باشد و پخش جهانی شود.
*اصلا از زمان انقلاب تا کنون غیر از فیلمهای اصغر فرهادی مگر سایر فیلمها پخش جهانی داشتهاند؟
این چه کاری است هر سال غرفه بازار ایرانی در کن برپا می کنیم؟ بایدکار زیربنایی کرد باید تیمهایی را تشکیل داد و بازاریابی کرد. اگر فیلمی هم در ۵ سالن سینما در امریکا نمایش داده می شود حاصل تلاش سازندگان و گروه رسانهای خود فیلم است. شما فرض کنید جایی مثل بنیاد سینمایی فارابی تصمیم گیر در حوزه پخش جهانی آثار سینمایی است. چرا کسی نیست بیاید از دوستان بپرسد که در طول این سالها مدیران مختلفی آمدند و رفتند بالاخره برآیند تلاش و فعالیت شما چه بوده است؟ در همه جای دنیا هر شغلی پس از مدتی مجبور به ارائه عملکرد است تا مشخص شود، هزینه هاییکه شده و آدمهایی که به کار گرفته اند چه نتایجی را رقم زدند. اینجا متأسفانه چنین چیزی نیست مگر منِ فیلمساز وقتی فیلم می سازم همه بنده را مسئول نمی دانند؟
از طیف خبرنگار و منتقد تا مسئولین و سرمایه گذاران بخش خصوصی و دولتی چه حتی رسانه ملی. در فیلمسازی یک فرد وجود دارد به نام کارگردان که رهبر و پیشرو و لیدر جریان فیلمسازی است، همه مسئولیت ها گردن اوست، اما در بخشهای مهمتر که مدیریت آثار ساخته شده و رساندن آن به پرده نمایش داخلی یا خارجی، مسئول این امور چه کسانی هستند؟
چرا وقت و هزینه ای که آنها برای کارشان کردهاند جواب نداده؟ در حالی که شما می دانید یک فیلم لوباجت (کم هزینه) و جمع و جور که حالا بخشی از آن سیاسی است توسط یک کمپانی خارجی حمایتمیشود و در همه جای دنیا نمایش داده می شود، تبدیل به برند میشوند و نمونه های زیادی هم داریم.
در یک دورانی جشنواره های مهم دنیا بدون فیلم های ایرانی اصلا اعتبار نداشتند، چرا؟ چون یک حمایتگر از کمپانیهای مختلف وجود داشت. حتما یادتان هست زمانی خانم «آنکه لوکه» از جشنواره برلین میآمدند و فیلم انتخاب میکردند. شامه آنها بسیار قوی است، قصد خدمت به ما را ندارند اما جریان خدمتگزار به سینمای ایران در عرصه بینالملل کجاست.
حداقل در حیطه سینمای خودمان (نمی خواهیم فرازمینی فکر کنم) کسی مثل خانم «آنکه» با شامه تیز باشد که بداند تعدادی فیلمساز به دنبال اهداف والایی هستند و میخواهند سینمای باهویتی را تبدیل به جریان کنند. سینمایی که به خانواده آرامش دهد و از طرفی تماشاگران را به وجد آورند. شما یادتان هست در سالهای دفاع مقدس فیلم «گذرگاه» که اکران شد، خدا شاهد است در پایگاه بسیج ابوذر یک شبه صف اعزام به جبهه ۱۰ برابر می شد، این کارکرد سینماست.
بررسی رفتار استراتژیک سینما درسهای بزرگی به ما خواهد داد. نیروی هوایی امریکا دچار بحران کمبود نیرو شده بود، فیلم تاپگان(اسلحه برتر - Top Gun) همزمان با این بحران ساخته شد و با اکران فیلم مقابل هر سالن سینما دکهای تعبیه کردند برای جوانانی که علاقمند هستند وارد نیروی هوایی آمریکا شوند.
مخاطب میرفت داخل سینما فیلم را میدید و میآمد و اگر دلش میخواست در نیروی هوایی ثبتنام میکرد. یک شگرد و کار تبلیغاتیکه هم گیشه و فروش خود را داشت و هم نگاه حکومتی، ملی و سیاسی ایالات متحده را دنبال میکرد. در طول سالهای دفاع مقدس به نظر من سینما به داد این مملکت رسید، فیلمهایی مثل بلمی به سوی ساحل، گذرگاه پرواز در شب و فیلمهای درخشان دیگری که مخاطب فکر می کرد خودش یک قهرمان است و باید برود و با بیگانه مبارزه کند. این روحیه الان کجاست؟ الان تماشاگر ما وارد سالن می شود و برمی گردد تبدیل به چه آدمی شده است؟ یک آدم ناامیدتر افسرده تر شکسته تر یا آدمی که تصمیم گرفته یک قدم به جلو بردارد؟ اصلا سینمای امید کجاست با آن همه شعاری که آقای روحانی می داد؟
* نیروی انسانی ارزشمندی که روی این آثار متمرکز باشد تبدیل به هیئت فیلمسازان فاکتورساز سینما با گرایش سود در تولید تبدیل شدند، این تهیهکنندگان طوری بدنه سینما را قبضه کردهاند که اگر احساس کنند، در اثری سینمایی پول نباشد، آثار مثلا ارزشمند نخواهند ساخت.
وجود چنین افرادی به مسئولان بیلیاقت بازمیگردد. مسئول اگر بداند این بودجهای که به تهیهکننده سپرده، به صورت واقعی خرج فیلم نشده، آنوقت لیاقت این را ندارد که پشت میزمدیریت بنشیند. تهیهکنندگانی آمدهاند بودجههایی را که گرفتند به صورت کامل خرج فیلم نکردند. از این موارد بوده و نمیشود این آنرا کتمان کرد. اما دلیل نمیشود که ما دربهای تولید آثار ارزشمند را ببندیم. چرا این دسته از تهیهکنندگان را تغییر نمیدهیم، چرا با افراد جدید، جریان جدید و اتاق فکر روش تولید آثار ملی را تغییر نمیدهیم.
ما الان در این کشور در حوزه سینما اتاق فکری با محوریت تولید ایده نداریم. در تلویزیون و در سینما (بنیاد سینمایی فارابی) به جای اینکه یکسری از افراد را بیاوریم و بگوییم که مثلا در مورد حاج قاسم سلیمانی ایده و طرح بدهید، نداریم. سیستم ما کاملا برعکس است، یعنی مسئولان ما میگویند چه کسی فیلمنامه دارد؟ یک نفری طرحی ارائه میدهد و شورا طرح اولیه را میخواند و هر عضو شورا ۱۰ ایراد به فیلمنامه میگیرند. کمکی به حوزه طرح و فیلمنامه و ایده اولیه نمیشود. فرآیند تولید در تلویزیون هم به همین صورت است. شوراهای مختلفی وجود دارد که فیلمنامه که ارائه میشود، اعضای شورا فقط ایراد میگیرند.
هیچ وقت هم نمیگوییم که این شوراها که عمدتا حقوق میگیرند، بنشیند در پایان سال ده طرح و خروجی ارائه دهند و از این ده طرح شاید ۵ طرح دور ریز باشد، از این ۵ طرحی هم که در دستور ساخت قرار میگیرد شاید ۳ تا آن دور ریز باشد، اما در نهایت ۲ اثر خوب ساخته میشود. شانسی نمیتوان فیلم و سریال خوب ساخت. برنامهریزی و طرح را با جزئیات روی کاغذ باید پیاده کرد. اگر فاکتورسازی در سینما وجود دارد به مسئولان بیلیاقتی بازمیگردد که قدرت تشخیص این را ندارند که با فلان تهیهکننده پس از سالها نمیتوان اثر خوبی ساخت.
* تصور این است که رئیس سازمان سینمایی جدید زمینه قدرت گرفتن فیلمهایی در بایگانی قرار میگیرند را تقویت خواهد کرد. رئیس سازمان سینمایی جدید از همین جنس فیلمهای بایگانی شده در کشوی میزش به نام امپراطور جهنم دارد که برایش هزینه شده است. وقتی رئیس سینما دارای چنین مولفهای است، به یقین میتوان حدس زد تولیدات دولتی شکست خورده گسترش پیدا خواهد کرد.
من امیدوارم که آقای خزاعی از تجربیات و اتفاقات گذشته بتواند استفاده کند و اشتباهات قبلیها را تکرار نکند. من به انتخاب آقای خزاعی خیلی امیدوارم به خاطر اینکه او از معدود مدیرانی است که سینما را حداقل میشناسد و کار کرده، برخلاف مدیران دوران آقای روحانی که هیچ شناختی از سینما نداشتند و بیشتر تشریفاتی بودند و دیگرانی به جای آنها تصمیم میگرفتند.
در واقع مدیران روحانی سیبل بودند و افراد دیگری تصمیمگیر بودند. تیمهایی در طول هشت سال اخیر که خط فکری آقایان ایوبی و انتظامی را ترسیم میکردند، این اشتباهات را مرتکب نشود. من امیدوارم در شرایط فعلی سینمای ایران احیا شود. ایشان متوجه میشوند که تولید فیلم چه مشکلاتی دارد و با شناختی که از این عوامل سینما دارد انشاالله شرایطی را فراهم میکند که تولیدات سینمایی سالم و ملی که بتوان به آن افتخار کرد را تقویت کنند.
*برویم سراغ تک تیرانداز، وقتی فیلمسازی راجع به یک شخصیت منحصر به فرد تاریخی فیلم میسازد احساس نزدیکی و به قول فرنگیها سمپاتیکی نسبت به آن شخصیت پیدا میکند. شناخت عمیق شما به شهید «عبدالرسول زرین» در چه مرحلهای از ساخت فیلم عمیقتر شد؟
من افتخار این را در زندگی داشتم که هم کارگردانی یک فیلم درباره یک شهید برجسته سالهای دفاع مقدس را برعهده داشتم و هم اینکه فیلمی درباره عامر کلاکش(معروف به ابوزینب) شهید معروف حزب الله لبنان ساختم. ابوزینب در یک عملیات استشهادی بیش از صد نیروی نظامی اسرائیل را به هلاکت رساند. وقتی وارد این ماجرای ساخت شدم به تدریج با شخصیتی که دربارهاش فیلم میساختم رفیق شدم.
یعنی اینقدر دربارهاش میخوانی و میشنوی و گفتوگو میکنید که این رفاقت شکل میگیرد. در مورد «ابوزینب» من مدتها با خانوادهاش اعم از مادر، پدر، برادر و خواهرانش صحبت کردم، حتی به محل تحصیلش رفتم. حتی بارها به همان جاده منحصر به فردی رفتم که عملیات استشهادیاش را انجام داد. روی نوار مرزی فلسطین اشغالی و مرز لبنان مدتها به محل شهادت او رفت و آمد داشتم و فیلم را در ذهن خودم ساختم. در مورد تک تیرانداز اوضاع برای من حساستر بود برای اینکه شهید عبدالرسول زرین خیلی گمنام و مظلوم بود و خود من قبل از اینکه موضوع ساخت فیلم مطرح شود اسم ایشان را نشنیده بودم.
به تدریج که با این شخصیت بزرگ ایشان آشنا شدم پیش خودم میگفتم خدایا چگونه میشود این همه اتفاق خوب را در یک فیلم سینمایی گردآوری کرد و هنوز هم افسوس میخورم و میگویم ای کاش برشهای دیگری از زندگی و مبارزات ایشان را در فیلم به تصویر میکشیدم. متاسفانه این شخصیت قابلیت این را دارد که در مورد ایشان سریال بسازیم. چون آمریکایی هم به همین صورت عمل میکنند و اولینبار درباره قهرمانانش یک فیلم سینمایی میسازنند و بعد سریال میسازنند.
من در این گفت وگو نکاتی را که در مورد شهید زرین عرض میکنم، بر اساس خاطرات همرزمان، و خانواده، بچه محلهها و اقوام ایشان است. عبدالرسول زرین فرد بسیار ساده و دوستداشتنی، قابل باور و ملموسی بود. برعکس تعاریفی که دوستان همواره از شهدا دارند که در فیلمهایشان شهدا بسیار دست نیافتی هستند، هر چه قدر به عبدالرسول زرین نزدیک میشدم پیش خودم میگفتم مگر میشود این رزمنده اینقدر وارسته باشد.
ایشان در سال ۱۳۵۹ در شلوغیهای کشور برای اولین بار به منطقه غرب کشور رفت. داخل اتوبوسی به همراه بچههای بسیج اعزام میشوند قبل از اینکه به پایگاهشان برسند، مستقر بشوند و سلاح بگیرند، در کمینی خاص به آنها حمله میشود. فقط دو الی سه نفر در این اتوبوس سلاح داشتند و یکی از بچههای مسلح تیر میخورد و ایشان سلاح او را برمیدارد و یک تنه تک تک کسانی که در کمین به آنها حمله کرده بودند را مورد هدف قرار میدهد و به هلاکت میرساند.
او قهرمان بسیار عجیبی است، ایشان چون رگ و ریشه «لر» داشت و از کودکی چوپانی میکرد، با اسلحه آشنایی داشت و دلم میخواست که تکتیرانداز را از این سکانس شروع کنم که به موارد روایی دیگری رسیدم و در نهایت فیلمی که میبینید امروز روی پرده سینماست ساخته شد.
در مورد رابطهاش با خانواده و شغل ایشان که خیاطی بوده ماجراهای بسیاری وجود دارد. ارتباط من با شهید زرین در فیلم تک تیرانداز اصلا توصیف کردنی نیست. ای کاش سریال این شهید را میساختم تا تمام جزئیات رشادتهای این شهید را به تصویر میکشیدم. مگر میشود کسی با هفت فرزند در ۴۷ سالگی همه زندگی خود را رها کند و با یک سلاح شروع به مبارزه کند آنهم با سلاحی که غنمیتی است. ایشان در منطقه بودند که یک روز پایشان به یک قنداق اسلحهای گیر میکند که از خاک بیرون زده بود و به زمین میخورد. نگاه میکنند و میبینند که اسلحه عراقی است و قنداق آن از خاک بیرون زده است. اسلحه را میشوید و تمیز میکند و به سلاح اختصاصی خودشان تبدیل میشود. در آنزمان ما اصلا قناصه نداشتیم و سلاح رسمی ارتش ما اسلحه ژ۳ بود و تک تیراندازیهای ما با برنو و «ام یک» میجنگیدند، اصلا سلاح قناصه سیمینوف خیلی منحصر به فرد بود.
شهید خرازی در مورد ایشان یک جمله معروف دارند که میفرمایند ایشان گردان تک نفره بود، یعنی یک نفره میتوانست یک گردان را شکست بدهد، من در فیلم نشان دادم ایشان توانستند یک گردان زرهی را از کار بیندازند. من خیلی ایدههای بزرگتری برای فیلم تک تیرانداز داشتم. کماندوهای ویژه ارتش بعث توسط ایشان به هلاکت رسیدند. صدام قرار بود با چهل محافظ خیلی آموزش دیده و حرفهای خودش وارد منطقه شود و شهید عبدالرسول زرین هر چهل محافظ صدام را که برای بررسی منطقه آمده بودند را به هلاکت میرساند.
*فیلمهای جنگی ما درباره دفاع مقدس میتواند بهتر باشد، دلیل این کاستیها چیست؟
اگر احساس کنم وارد پروژهای بشوم و امکاناتی که نیاز باشد در اختیار این پروژه قرار نگیرد، اگر این فیلم را بسازم خیانت کردهام. یعنی اگر قرار باشد یک کار کمدی خندهدار از کار دربیاید، به جای آنکه یک اثر حماسی باشکوه شود، وارد آن پروژه نخواهم شد.
*آیا تمام قصور در پویا نبودن سینمای دفاع مقدس صرفا به گردن اهالی سینماست.
اغلب سئوالات خبرنگار در جشنواره فیلم فجر این بود که من به فیلمهایی با پروداکشن بزرگ و به ریخت و پاش سینمایی علاقه دارم، در حالیکه این فیلم پلان به پلان با چنگ و دندان ساخته شد. ما جیپ را برای گرفتن سکانس هل میدادیم، موتوری که استفاده میکردیم، جلوی دوربین نرسیده خاموش میشد، اکثر تانکهایی که در فیلم میبینید لاشه تانک است و قابل حرکت نیستند. ما کلا ۱۰ الی ۱۲ تانک قابل حرکت داشتیم که از پادگان دیگری با مشکلات فراوانی آقای اصغری (تهیهکننده فیلم) هماهنگ کرده بود و هزینه این تانکها از تهیهکننده گرفتند. آقای اصغری در جشنواره فرمودند برای ساختن تکتیرانداز ۱۰ میلیارد هزینه شد اما عمده این هزینه خرج ادوات نظامی و کالاهای مصرفی شد.
*ماجرای اسلحه برتر (تاپگان) اینجا برعکس است.
وقتی فیلمساز برای گرفتن اداوات مراجعه میکند، مثلا چنین جملاتی میگویند:" ما فلان جان چهارتا کامیون داریم اما کار نمیکند و خودتان مکانیک بیاورید و درستش کنید" تا مثلا این کامیون ۱۰۰ متر راه برود. ۱۰۰ متر کار کشیدن از کامیون که تمام شد دوباره تبدیل به لاشه خواهد شد. این دوستان هم مقصر نیستند، بچههای روایت فتح و انجمن سینمای دفاع مقدس برای رسیدن فیلم به جشنواره خیلی قدم بزرگی برای این فیلم برداشتند، ولی انتظار داشتند متولیان امکانات خوبی به این فیلم بدهند اما هیچ اتفاقی نیفتاد.
ما یک سکانسی داشتیم که تکتیراندازهای خارجی برای شهید کردن عبدالرسول زرین اجیر شدهاند. آنها را با هلکوپتر به خط پایگاه عراقی میآورند، باورتان میشود برای آمدن یک عدد هلیکوپتر از ۱۰ صبح تا دو بعدالظهر معطل شدیم چون نزدیک ۸۰۰ میلیون پول درخواست کردند که این هلیکوپتر بیاید که ما فقط دو تا پلان بگیریم و این هلیکوپتر برود. این وضعیت فیلم جنگی ماست و اگر قرار باشد کار بزرگ بسازیم همه باید بیایند وسط.
خاطرم هست فیلم «عروس حلبچه» در سال ۱۳۶۸ ساخته میشد که کارگردان آن آقای حسن کاربخش بودند و و من مدیر صحنه. تهیهکننده این کار ۴۷ عدد ماشین و جیپ فقط از جهاسازندگی به صورت رایگان گرفته بود و همه این ماشین آلات جلوی دوربین نبودند، بخشی هم کارهای لجستیکی پشت دوربین را برعهده داشتند. الان یک عدد از آن ماشینها و جیبپها را میتوانی برای ساختن فیلم از جایی بگیری؟ در صورتیکه بدهند، پول بنزین و گازوئیل خودرو را از شما خواهند گرفت.
ما فیلم هراس را با آقای شهریار بحرانی در سال ۱۳۶۶ کار کردیم. این کار سراسر از اکشن و تیراندازی و انفجارهای شیمیایی است. فسفر قرمز برای صحنههای برای دود درست کردن یک روستا نیاز داشتیم. الان فسفر قرمز مثل طلاست، آنزمان بشکههای ده کیلویی داشتیم و ده ها بشکه به ما فسفر قرمز داده بودند و گروه صحنه در جای جای روستا آنرا پخش کرده بود و موقع فیلمبرداری روشن کرده بودند، دود همه جای روستا را گرفته بود. در فیلم تک تیرانداز ما التماس کردیم که نیمکیلو فسفر قرمز پیدا کنیم. سکانسی که میگویند فسفری بزنند تا سفره را سفید کنند، بچههای جلوه ویژه ما با گچ آن صحنهها را طراحی کردند. پودر گچی و دست ساز استفاده کردند تا فضای فسفری و دودی را بسازنند. اصلا شرایط تولید با گذشته قابل مقایسه نیست.
من در فیلم «آخرین مرحله» در کرمان کار میکردم، خدا حاج قاسم سلیمانی را رحمت کند، آنزمان فرمانده لشگر ۴۱ ثارالله بود و فیلم «آخرین مرحله» با حمایت ایشان ساخته شد. بیش از ۶۰ تانک طی ۱۷ روز در اختیار این پروژه قرار داد و انواع و اقسام امکانات مدرن روز و قابل استفاده پروژه را برایمان تهیه کرد. در این فیلم موتور سواران از خاکریز میپرند، تانکها وارد خاک ریز میشوند و انواع و اقسام انفجارهای گوناگون را داریم. من به شما عرض کنم که ۱۰ درصد چنین امکاناتی به فیلمهای جنگی امروز تعلق نمیگیرد.
آثاری که مثال زدم در زمان جنگ و بخشی دیگر پس از پایان جنگ ساخته شد، در دورهای که برای ساختن فیلم دفاع مقدسی یک عزم ملی وجود داشت. ما سراغ هر مسئولی در آنزمان میرفتیم و میگفتیم فیلم جنگی میخواهیم بسازیم هرامکاناتی که در اختیار داشت به پروژه کمک میکرد.
من در فیلمهای بزرگی کار کردم، مثل حماسه مجنون در انزلی. نیروی هوایی و نیروی دریایی بیشترین امکانات را در اختیار این فیلم قرار دادند از قایق و کشتی دریغ نکردند. من در فیلم «لیلی با من است» کار کردم، در همان منطقهای که تک تیرانداز را ساختم، اصلا شرایط اینطوری نبود. با این شرایط ساختن فیلم دفاع مقدسی مثل تک تیرانداز، یک معجزهاست.
به لحاظ بودجه؛ اگر هزینههای بخش جنگی را کسر کنید، بودجهای برای ساخت فیلم نمیماند. چه کسی دست فیلمسازی را که به این نوع مضامین بپردازد را باید بگیرد؟ قطعا دولت و ارگانهایی که بودجه دولتی دارند و سال تا سال از آنها خبری نیست و بعد متوجه میشوی سه فیلم تولید کردند و اینقدر فیلمها بد بوده که در کشویشان پنهان کردند و صدایش را هم درنیاوردند.
متاسفانه سیستم ما هم طوری نیست که مسئول گریبان مدیران را بگیرد و بگویند شما که در طول سالها فلان مسئولیت را داشتید چه کارنامه عملکردی از خود باقی گذاشتید؟ مدیران عوض میشوند و این مدیر میرود و مدیر بعدی میآید، تنها کسی که میماند فیلمسازی است که آرزو به دل برای ساختن یک فیلم ملی میماند و موهایش سفید میشود و همیشه امیدوار است و به آینده امیدوارانه نگاه میکند. من امیدوارم آقای خزاعی این روند و سیکل معیوب را اصلاح کند و سینمای ما به سمت یک سینمای با هویت، قهرمان محور دوست داشتنی و جذاب حرکت کند.
* یک هوشمندی در تک تیرانداز رخ داده است که یکی از شخصیتهای مهم فیلم یک نوجوان است. در هالیوود به نوجوانان اهمیت میدهند و تصور میکنم دوست داشتید با نسلهای بعدی یک تعامل فرهنگی داشته باشید؟
اگر بخواهم یک خلاصه از فیلم تک تیرانداز به شما بگویم و عصارهاش را تقدیم کند، همان پلان آخری است که نوجوان قهرمان قصه ما اسلحه عبدالرسول زرین را در دست دارد و اگر پلان آخر را از فیلم برداریم حرکت عبدالرسول زرینها زرینها زیر سئوال میرود و ناقص و عقیم خواهد شد. من آن پلان آخر را میتوانم بگویم نقطه برجسته فیلم است که پیامی در آن مستتر است.
شاگرد شهید زرین و همان سلاح در دست نوجوان فیلم قهرمان جدید ماست. ما باید به نسل بعدی یاد بدهیم دستت همیشه روی ماشه باشد، دشمن تکان خورد باید شلیک کنیم، از این فرهنگ متاسفانه دورشدیم. اصلا نمیخواهم شعار بدهیم درباره کار ارزشی و فلان و بهمان. سرزمین، ناموس و اعتقاد یک سد دلاور نیاز دارد که در مقابل دشمن بایستد. چرا عبدالرسول زرین پس از شهادت را بالای برجک گذاشتم بماند، هنوز استوار است و اسلحه هنوز در دستان اوست و این سکانس معنی دارد. میخواستم این تصویر مصداق «ما رایت الا جمیلا» باشد و متاسفانه سینمای ما از این نوع نگاه به لحاظ حسی دور شده است.
خوش باش دم را غنیمت بدان شعار سینمای ایران شده است. شهید زرین شخصیت برجستهای است، اگر خدا عمری بدهد و یاری کند از این شخصیتها خیلی در ذهن من آرمیدهاند که آرزوی ساختن اثری شایسته و تصویری را در مورد آنان را دارم. شهید «محمدعلی صفا» رکوردار شکار تانک در جهان است، مال ماست و مجسمهاش را در انگلیس در دانشگاه نظامیاشان ساختهاند.
برجستهترین شکارچی جت جنگنده متعلق به ماست. من به افتخارات و تعداد کاری ندارم، این بزرگان شرایطی را در جنگ بوجود آوردند که یک روزه سرنوشت برخی مناطق جنگی را عوض کردهاند.
هالیوود یک فیلم به نام خشم (Fury - ۲۰۱۴ ) ساخته که بردپیت درآن بازی میکند. آمریکاییها در خاک اروپا در آلمان با یک تانک میخواهند در مقابل یک لشگر زرهی بایستد، عین درس کربلا و عاشورا در آن فیلم هست. قبل از نبرد اصلی فیلم، برد پیت جمله معروف امام حسین (ع) را تکرار میکند و قهرمان فیلم به پنج همراه خود در این تانک میگوید تا هوا تاریک است هر کس میخواهد برود، رودربایستی نکنیم، اگر بمانید همه شما کشته خواهید شد.
بعد با این تانک لشگر زرهی آلمان را به زانو درمیآورد و در نهایت همه آنان کشته میشوند. این همان نقطه عطف کربلای و عاشورای ماست. ما اگر بخواهیم همان فیلم را با همان ویژگی ها و دیالوگ بسازیم میگویند شعار میدهید و تمسخر میکنند. نگاه ملی و عشق به سرزمین به این خاک را چگونه و با چه زبانی باید بگوییم؟ فیلمسازانی که دلشان میخواهد چنین فیلمهایی بسازنند، شرایط کار ندارند و عمدتا الاف میشوند.
برخی هم کوتاه میآیند و فیلم جنگی را به جای ده تا تانک با دو تانک میسازنند و در نهایت فرصتی فراهم میشود تا چنین آثاری مورد هجمه و تمسخر قرار گیرد و خروجی فیلم مایه آبروزی شود. و استناد میکنند به همان خروجی ضعیف که این هم سینمای جنگ و مقاومت شما. در صورتیکه بهترین امکانات را در اختیار چنین آثاری بگذارند، ما بهترین آثار را میسازیم. با این حال امیدوارم اتفاقا خوبی برای سینمای ملی ما بیفتد.
*مشرق
ارسال نظر