فاطمه سادات ناظمی/ مشهور است که مردی نام فرزند خود را «رُستم» گذاشت و پس از بزرگ شدن وی، از ترس آوازه نامش آنچنان در وحشت و هراس بود که اساسا میترسید تا صدایش کرده و چیزی از او بخواهد و به تادیبش همت گُمارد! حالا این داستان شده حکایت امروز «صدا و سیمای جمهوری اسلامی» و طیف خاصی از بازیگران و مجریان و برنامهسازان خود؛ همانهایی که بعضا در گمنامی مطلق به «تلویزیون» آمدند و پس از چندی نه تنها موفق به کسب منابع مالی و بودجههای بعضا بیحساب و کتاب «رسانه ملی» گردیدند و ...؛ بلکه توانستند تا خود را به یک «چهره مشهور» مبدل ساخته و به عنوان «سلبریتی» مطرح نمایند.
پس اگر چه نقش «مافیای رسانه» در پرورش روزافزون این طیف از بازیگران و مجریان و برنامهسازان در «صدا و سیما» امری ملموس است؛ اما با این همه قطعا نمیتوان منکر استعداد و توانایی ویژه این طیف گردید و از این جهت لازم است تا حداقل به توانایی ویژه ایشان در «لابیگری» و «کسب بودجه» اشاره نمود و به این مهم نیز توجه داشت و در عین حال بر این موضوع نیز توجه داشت که برچیدن بساط کامل «سلبریتی پروری» و حضور «چهره مشهور» در «صدا و سیما» امری محال و غیرممکن است!
به عبارت دیگر؛ مواجهه با موضوع «سلبریتیپروری» و یا مقابله با حضور «چهره مشهور» نه تنها در «صدا و سیمای جمهوری اسلامی» موضوعی محال و غیرممکن است؛ بلکه اساسا تمرکز بر چنین رفتاری میتواند در تناقض آشکار با وظایف و عملکرد صحیح «رسانه» در عصر کنونی تلقی شود. زیرا اساسا یکی از ابزارهای «رسانه» تولید «چهره مشهور» است. کارکردی که به شدت نیازمند «برنامهریزی» و «مدیریت» میباشد. همان چیزی که فقدان آن سالهاست به یکی از معضلات «رسانه ملی» مبدل گردیده و از این جهت مرور چند مهم را ضروری میسازد:
۱/ پُرواضح است که یکی از کارکردهای «رسانه» تولید «چهره مشهور» است. شخصیتی که از یک سو بتواند در رقابت با سایر رسانهها به «شخصیت» (Personality) شاخص و «پرطرفدار» بدل گردد و از این مسیر اسباب افزایش کمیت و تعداد «مخاطبان رسانه» را فراهم سازد و از سوی دیگر با «محبوبیت» برآمده و به نمایش گذاشته شده به واسطه «کاراکتر» (Character) خود بتواند تا «الگوی رفتاری» بخشی از مخاطبان را در «دنیای واقعی» تنظیم نموده و مبتنی بر کُنش و و منش مد نظر «رسانه خواستگاه» خود به جذب علاقمندان و تاثیرگذاری ۱% تا ۹۹% بر «سبک زندگی» ایشان مبادرت ورزد.
۲/ تولید «چهره مشهور» در یک پروسه زمانبر و با صرف هزینههای مادی و معنوی ویژهای محقق میشود. از این جهت است که تولید «سلبریتی» (celebrity) یک نوع «سرمایهگذاری» محسوب میشود و پس از تولید و به وجود آمدن شخصیت مشهور و شناخته شدهای در عرصه سیاست، اقتصاد، علم و فرهنگ، سینما، موسیقی، ورزش، مدلینگ و... آن «چهره مشهور» خود را ملزم به همراهی و تبعیت حداقلی و یا حداکثری از «سرمایهگذار» خود میداند که او را کشف استعداد نموده و با هزینهکرد مادی و معنوی خود او را به شهرت و معروفیت رسانده است.
۳/ «صدا و سیمای جمهوری اسلامی» مهمترین رُکن رسانهای کشور محسوب میشود. مجموعهای که مبتنی بر «قانون» اعمال حاکمیت بر تأسیس فرستنده و پخش هرگونه برنامه رادیویی و تلویزیونی در پهنه «سرزمین ایران» را در انحصار خود دارد و از این جهت یک مجموعه شاخص و توانمند در حوزه «سلبریتیپروری» محسوب میشود.
۴/ افول نگاه «کلان استراتژیک» در مُدل حرکت «صدا و سیما» که بخش عمده آن به سبب حضور طیف «مهندسین» و جولان «مدیران تکنیکی» بر پیکره این سازمان پدید آمد؛ عاملی اساسی است، که سبب شد تا «رسانه ملی» از جایگاه و موقعیت ویژه خود غفلت نموده و فرایند «سلبریتیپروری» در سازمان با نوعی از «وِلشدگی» و «وِلنگاری» همراه گردد. موضوعی که به وضوح در غیر کارشناسی و نابسامان بودن «قراردادهای حقوقی» و بالاخص عدم توجه به موضوع تبدیل وضعیت استخدامی در فرایند تولید «چهره مشهور» و همچنین قراردادهای باز و بیضابطه بازیگران و مجریان و برنامهسازان در «صدا و سیما» قابل مشاهده میباشد.
۵/ «قراردادهای حقوقی» موضوعی متعارف و کاملا پذیرفته شده در «دنیای سلبریتیها» است. قراردادهایی که اگر چه در برخی از عرصهها همچون «ورزش» پُرسر و صدا میشوند؛ اما واقعیت آن است که در عرصه سیاست نیز وجود دارد و احزاب سیاسی در دنیا مبتنی بر قراردادهای حقوقی پیچیدهای اقدام به تولید «چهره مشهور» مینماید. این امر در عرصه علمی نیز موضوعیت دارد و از این جهت است که عموم هیات علمی دانشگاههای مطرح در دنیا همانهایی هستند که در چارچوب قرارداد مشخص و «بورسهای تحصیلی» از سالها قبل و در دوران تحصیل به استخدام ایشان درآمدهاند و ...
۶/ «قراردادهای حقوقی» در عرصه «فرهنگ و هنر» در تمامی دنیا موضوعیت دارد. قراردادهایی که از نظر حقوقی و ابعاد کیفری آن به شدت جدی و البته کاملا بیرحم است. قراردادهایی که حضور «مشاوران حقوقی» و وکلا را در تمامی جوامع رونق داده و فهم متقابلی را میان «سلبریتی» و بنگاه «سلبریتیپرور» حاکم میسازد. فهمی که سبب میشود تا هر دو طرف، متوجه «حقوق» و «وظایف» خود باشند و به آن احترام گذارند.
۷/ برخلاف ظاهری که در جامعه به نمایش گذاشته میشود؛ واقعیت امر آن است که «چهره مشهور» در عرصه «فرهنگ و هنر» در هر کشوری به شدت خود را ملزم به تبعیت از «قراردادهای حقوقی» میدانند. قرارداهایی که حتی بسیاری از امور شخصی و زندگی خصوصی ایشان را با محدودیتهای ویژه مواجه میسازد.
۸/ بیعرضگی مدیران «رسانه ملی» در دو دهه اخیر سبب شد تا چرخه «سلبریتیپروری» در «رسانه ملی» با اختلال جدی مواجه شود و به نوعی دچار آفت «وِل شدگی» گردد. آفتی که از یک سو سبب شد تا «چهرههای مشهور» با اصالت و مطرح در رسانه دچار انزوا گردند و جایگاه تاثیرگذار خود را در جامعه از دست بدهند و از سوی دیگر موج جدیدی از «چهرههای مشهور» به صورتی بیقواره و بعضا بیهویت در جامعه پدید آیند.
۹/ بیکفایتی برخی مدیران «رسانه ملی» در مواجهه با گروه بسیاری از «چهرههای مشهور» با اصالت و شرافتمند این سازمان و عدم توجه به «حقوق» ایشان یکی دیگر از اشتباهات صورت گرفته در دو دهه اخیر است. بر این اساس ضایع نمودن «حقوق» و کمتوجهی به طیفی از «چهرههای مشهور» که پا به سن گذاشته و به عنوان بازیگران و مجریان و برنامهسازان «پیشکسوت» سالها در خدمت رسانه بوده و صادقانه خود را ملزم به رعایت رفتار سازمانی مناسب و تبعیت از اصول تبیین شده «تلویزیون» میدانستند را میتوان به عنوان یکی دیگر از عوامل اصلی ایجاد اختلال و معیوب شدن چرخه «سلبریتیپروری» در «رسانه ملی» قلمداد نمود. زیرا سرنوشت «پیشکسوتان» در منظر نیروی جوان تازه متولد شده در رسانه قرار گرفت و سبب شد تا هر یک از ایشان به نحوی درصدد فاصله گرفتن از چنین فرجامی برآمده و در دوران حضور سازمانی و به موازات استفاده از ظرفیتهای ویژه «تلویزیون» برای «سلبریتی شدن» و ...؛ همت خود را معطوف به «کاسبی» در بیرون از سازمان ساخته و سعی نمایند تا وجاهتی مستقل و خارج از اصول و ماموریتهای اصلی «رسانه ملی» برای خود پدید آورند.
۱۰/ بیتردید هر «رسانه» در هر کجای جهان دارای یک «ماموریت اصلی» است و «ما یک مأموریتِ محوری برای رسانهی ملی قائل هستیم، که الزاماتی دارد و این مأموریت ملی اهداف کلانی را هم با خودش همراه دارد. بهنظر ما آن مأموریتِ محوری عبارت است از مدیریت و هدایت فکر، فرهنگ، روحیه، اخلاقِ رفتاری جامعه، جهتدهی به فکر و فرهنگ عمومی، آسیبزدایی از فکر و فرهنگ و اخلاق جامعه، تشویق به پیشرفت؛ یعنی روحیهدادن و زدودن احساس عقبماندگی» ! در این میان فراموش نمودن «راهبردهای کلان» در فرایند «مدیریت سازمان صدا و سیما» طی سالهای اخیر سبب شده تا «مأموریت اصلی رسانه ملی» فراموش شود و تنها گهگاهی به عنوان زینتالمجالس مدیران سازمان مطرح گردد.
۱۱/ پیگیری صحیح «مأموریت اصلی رسانه ملی» و مشخصا قوام بخشیدن و ترویج «سبک زندگی اسلامی و ایرانی» و الگوسازی از چنین باوری در میان تودههای اجتماعی را میتوان موضوعاتی قلمداد نمود که لزوم تولید «چهره مشهور» در «رسانه ملی» را موجه میسازد و اصل «سرمایهگذاری» و استفاده از «بودجه بیتالمال» را برای «سلبریتیپروری» موجه میسازد.
۱۲/ عدم توجه به اهداف اصلی و چرایی ضرورت «سرمایهگذاری» برای تولید «چهره مشهور» و تنظیم صحیح مطالبات «رسانه ملی» و تدوین دقیق «قراردادهای حقوقی» که به صورت مشخص «وظایف چهره مشهور» را معین میسازد و در مقابل «حقوق» ایشان را نیز متضمن میگردد و ... موضوعاتی است که سبب شده تا از یک طرف فرایند تولید «چهره مشهور» در درون «تلویزیون» دچار آفت «وِل شدگی» گردد و از طرف دیگر «رسانه ملی» برای جبران عقب افتادگی خود در جذب مخاطب، اقدام به «عاریت گرفتن» شخصیتهای غیر بومی نموده و «چهرههای مشهور» و پرورش یافته بر بستر علایق و سلایق خارج از سازمان را به صورت «قراردادهای کوتاه مدت» به استخدام خود درآورد. چهرههایی که حضور درون سازمانی ایشان از تفاوت آشکاری با واقعیت اصلی ایشان برخوردار است. تفاوتی که به صورت تناقض در «گفتار رسانهای» و «کردار بیرون از رسانه» منجر گردیده و سبب میشود تا «رسانه ملی» پیام رسان و مُروج نوعی «نفاق» نهادینه بر بستر اجتماع گردد.
۱۳/ فراموش نمودن «راهبردهای کلان» در فرایند «مدیریت سازمان صدا و سیما» سبب شده تا «چهرههای مشهور» تولید شده توسط «رسانه ملی» به شخصیتهای «رُستم» نامی بدل گردند! شخصیتهایی که «مدیریت تلویزیون» را متاثر از حضور خویش میسازند و «مدیریت سازمان» نیز در هراس میزان شهرت و معروفیت ایشان در میان بخشی از تودههای اجتماعی بوده و از این جهت سعی میکند تا به تمامی خواستهها و مطالبات ایشان «پاسخ مثبت» بدهد و اینگونه است که طیف گستردهای از بازیگران و مجریان و برنامهسازان به شهرت رسیده توسط «رسانه ملی» عملا به «مدیریت سازمان» میپردازند!
۱۴/ عدم توجه و تمرکز بر «تحول نرمافزاری سازمان صدا و سیما» آسیبی بزرگ است که بالاخص در طول یک دهه گذشته در «مدیریت سازمان صدا و سیما» نهادینه شده و سبب شده تا تولیدات محتوایی و برنامههای این سازمان نتوانند خط مشی معینی را پیگیری و متوجه چشمانداز و هدف واحدی در فعالیت رسانهای خود باشد. در این میان مرور واقعیتهای موجود و آنالیز حضور «چهرههای مشهور» در خروجی آنتن، حکایت از آن دارد که «سازمان صدا و سیما» گویی از هرگونه کلاننگری و چشمانداز مدون و یا سیاستگذاری میانمدت و یا بلندمدت از حیث محتوایی، بری بوده و عملا بدون تعریف «میشن» و «ویژن» (mission & vision) مشخصی پیش میرود. واقعیتی که برای عموم جامعه قابل دسترس است و برای دریافت آن کافی است تا در مقابل تلویزیون نشسته و یا به رادیو گوش دهند و با جابجایی بین کانالها و شبکههای تلویزیون، با انبوهی از پیامهای متناقض صادر شده از «سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران» به عنوان «رسانه ملی» روبرو شوند که مشخصا توسط طیف خاصی از بازیگران و مجریان و برنامهسازان همیشه حاضر و پُرکار در «صدا و سیما» به جامعه منتقل میگردد.
ارسال نظر