فاطمه سادات ناظمی/ «فقدان پیامبر خاتم» یکی از بزرگترین مصیبهایی است که بشریت از ۲۸ صفر سال یازدهم هجری تا به امروز گرفتار آن بوده است. مصیبتی عظیم که در دوران پس از «غیبت امام معصوم علیه السلام» ابعاد دردناک و مصیبتگونه خود را آنچنان هویدا ساخت که دیگر رسما به عنوان یکی از گلهمندیها و شکایتهای اصلی انسان از خداوند متعال مطرح گردید. شکایتی کاملا صحیح و بدون خدشهای که در دعای شریف «افتتاح» شخصیتی همچون «محمد بن عثمان» به تایید و نقل آن با این بیان میپردازد که «اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنَا صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ» و ...
زندگی و شخصیت بینظیر «پیامبر خاتم» برای همهی دوران تاریخ اسلام یک درس و الگوی همیشگی است؛ «لَکُم فی رَسولِ اللهِ اُسوَةٌ حَسَنَةٌ» با این مجاهدت، تعالیم اسلام در تمام تاریخ پراکنده شد. این تعالیم فقط برای مسلمانها نیست؛ همهی بشریت از گسترش تعالیم اسلام سود میبرند. زیرا «پیامبر خاتم» یک وجود کهکشانوار است و در او هزاران نقطهی درخشندهی فضیلت وجود دارد. ایشان الگو و معلم همهی نیکیها و معلم عدالت، انسانیت، معرفت، برادری و رشد و تکامل و پیشرفت دائمی بشر تا انتهای تاریخ بود و از این جهت شخصیت وجودی ایشان آنچنان مورد حقد و کینه دشمنان و شیاطین جن و انس واقع گردید که سبب شد تا تحریف ابعاد وجودی و شخصیتی ایشان به یکی از وظایف اصلی «جریان نفوذ فرهنگی» درآمده و در همیشه تاریخ تا به امروز به صورت متمرکز مورد پیگیری ویژه واقع شود. موضوعی بسیار مهم که برای تفسیر بیشتر آن میتوان به مرور چند نکته پرداخت:
۱/ «فقدان پیامبر خاتم» مصیبتی عظیم بود که «جامعه اسلامی» را از جهات مختلف دچار آسیبهای جدی و بعضا جبران ناپذیری نمود. فقدانی که موجب افزایش فعالیت جریان شیاطین و دشمنان اسلام گردید. جریانی که با استفاده هوشمندانه از ظرفیت و با تمرکز بر کارکردهای «نفوذ فرهنگی» نه تنها موفق شد تا دلهای برخی از مسلمانان را دچار «زیغ» نموده و از حرکت و حضور در «صراط حق» متمایل به ناحق سازد و ...؛ بلکه توانست به صورت یک جریان قدرتمند عمل نموده و «جامعه اسلامی» شکل گرفته بر محوریّت پیامبر عظیمالشّأن، آن عشق مردم به او، آن ایمان عمیق مردم به او، آن جامعه سرتاپا حماسه و شور دینی را دچار آنچنان انحرافات عمیقی سازد که به نام «عقلگرائی» حتی از ارزشهای اسلامی و اصول شریعت نیز عدول و عقبگرد نمایند و بعد از پنجاه سال کارشان به آنجا برسد که جمع شوند و فرزند همین پیامبر را با فجیعترین وضعیت ممکن بکشند!
۲/ «نفوذ فرهنگی» یکی از بزرگترین آفتهایی است که «سبک زندگی اسلامی» همواره در معرض تهدید کننده آن قرار داشته و دارد. سبک زندگی تعالی بخشی که سیر عرضه و تعالیم آن در پرتو رسالت انبیاء بزرگ الهی رقم خورده و در طی فرایندی چند هزار ساله به سرانجام رسیده است. فرایندی که در پرتو رسالت «حضرت آدم علیه السلام» به عنوان نخستین پیامبر مسلمان الهی شکل گرفته و توسط ۱۲۴ هزار پیامبر مسلمان الهی در اعصار و زمانهای مختلف پیگیری گردیده و با حضور انبیای مسلمانی همچون «نوح علیه السلام» و «ابراهیم علیه السلام» و «موسی علیه السلام» و «عیسی علیه السلام» به صورتی ویژه کامل شد و در نهایت پروسهی «تشریع سبک زندگی اسلامی» با رسالت «حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم» به عنوان آخرین پیامبر اسلام و ختم کننده سیر حرکتی انبیای مسلمان تکمیل گردید.
۳/ تحریف حقیقت و ترسیم چهرهای متفاوت با واقعیت از «پیامبر خاتم» موضوعی است که سبب شد تا خصیصه اصلی رسالت ایشان تنها در قالب «رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ» معنی گردد و با تفسیر انحرافی از آنچه که خداوند سبحان در آیه ۱۰۷ سوره انبیاء به آن متذکر شده و میفرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ» توسط «جریان نفوذ فرهنگی» همراه شود. اقدامی کاملا مغرضانه که با فاکتور گیری از سایر خصایص قرآنی «پیامبر خاتم» از جمله «أَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ» و ... شخصیت وجودی ایشان را به نحوی تفسیر و تقلیل معنوی میدهد که گویی اسلام مدنظر ایشان بر معارف نشئتگرفتهی از «لیبرالیسم» استوار بوده و «پیامبر خاتم» نه تنها قایل به «اَفَمَن کانَ مُؤمِنًا کَمَن کانَ فاسِقًا لا یَستَوون» نمیباشند، بلکه خدای متعال را فقط «رحمان» و «رحیم» دانسته و فاقد خصلت «اشدّالمعاقبین» تصور مینمایند! اقدامی که متاسفانه در هر دو اثرسینمایی شاخص تولید شده در جهان اسلام، یعنی هم در فیلم سینمایی ساخته شده توسط «مصطفی عقاد» و هم در اثر سینمایی تولید شده توسط «مجید مجیدی» موضوعیت دارد.
۴/ «اسلام رحمانی» غایت خواسته «جریان نفوذ فرهنگی» در مسیر تحریف حقیقت و ترسیم چهرهای متفاوت با واقعیت از «پیامبر خاتم» است. جریانی که میخواهد به «جامعه اسلامی» حقنه نماید که شیوه پیامبر این بوده که به همهی موجودات عالم و حتی دشمنان اسلام نیز با چشم رحمت و با چشم مودّت نگاه و با چهرهی محبّتآمیز، با دل صاف و پاک برخورد مینموده است. جریانی که سعی دارد تا حتی جنگهایی که در طی ده سال سکونت «پیامبر خاتم» در مدینه رخ داده است را به نحوی توجیه سازد که گویی «پیامبر خاتم» همواره نشسته است تا دشمن به ایشان حمله نموده و از این جهت هیچ کدام از این جنگها حالت تهاجمی نداشته! این در حالی است که مورخین حداقل جنگهایی که پس از هجرت «پیامبر خاتم» به مدینه و در مدت ده سال سکونت در مدینه رخ داده را ۷۳ جنگ ذکر نمودهاند. جنگهایی که به دو دسته «غزوه» و «سریه» تقسیم میشوند و اگر چه درباره تعداد افراد کشتهشده در این جنگها نقلهای مختلفی وجود دارد؛ اما درمجموع تعداد سریهها را مورخین از ۴۷ تا ۷۰ سریه و بیش از آن نوشتهاند و غزوههایی که «پیامبر خاتم» شخصا خود همراه سپاه اسلام بود را ۲۶ مورد و برخی آن را ۲۷ ذکر نمودهاند.
۵/ بیدار کردن مردم، بیدار کردن دنیا و بیدار کردن بشریّت، کار بزرگ «پیامبر خاتم» و دعوت نبوی ایشان بود. اما تمرکز «جریان نفوذ فرهنگی» بر ترسیم چهره و شخصیتی «سازشکار» از «پیامبر خاتم» در ماهیت خود سبب شد تا مسلمانان در برابر ظلم ایستادگی از خود نشان ندهند و حاکمیت ظالمان را به رسمیت بشناسند و فراموش کنند که «جهاد» یک حکم دینی غیر قابل تغییر است و انسان مسلمان موظف به «استقامت» و ایستادن در برابر «مستکبران» است. البتّه ایستادگی سختیهایی هم دارد، نه اینکه کار آسانی است؛ لکن تسلیم شدن، سختیهای بیشتری دارد.
۶/ سیره عملی «پیامبر خاتم» به عنوان شخصیتی «مظلوم» که بسیار ظلم و ستم بر ایشان روا شده، نشان میدهد که ایشان به هیچ عنوان «ظلمپذیر» نبوده و به شدت در برابر ظالمان و مستکبران ایستادگی مینمودند. موضوعی که دقیقا بر خلاف آن تصویری است که «جریان نفوذ فرهنگی» به دنبال ارایه آن به «جهان اسلام» میباشند. جریانی که سعی دارد تا از «پیامبر خاتم» همان تصویری را ارایه کند که «کلیسای کاتولیک» با تحریف شخصیت «عیسی مسلمان» قرنهاست آن را به خورد «جامعه مسیحی» داده است. تصویری از یک «انسان معنوی» که با «نظام ظالمانه و سلطه» میسازد. این در حالی است که اساسا «پیامبر خاتم» آدم معنوییی که با ظلم میسازد، با طاغوت میسازد، با نظام ظالمانه و سلطه میسازد، را نمیتواند به رسمیت بشناسد و از این جهت با هجرت به مدینه رسما به دنبال تاسیس یک نظام ریشهدار، اثرگذار و دارای اقتدار درونزاست بودند و همواره ایجاد چنین ذهنیتی را در مسلمانان دنبال مینمود که «ما مورد ظلم هستیم، مظلومیم، امّا ضعیف نیستیم؛ ما مقتدریم»!
۷/ تحریف حقیقت «شهادت» و بجای آن استفاده از عنوان «رحلت» برای توصیف چگونگی «فقدان پیامبر خاتم» نیز یکی دیگر از اقدامات «جریان نفوذ فرهنگی» است تا به این واسطه از یک سو حضور و گستره عمل «جریان نفوذ» در دوران «حیات پیامبر خاتم» فراموش گردد و هم خللی در جعل صورت گرفته و ترسیم چهره و شخصیتی «سازشکار» از ایشان ایجاد نشود. این در حالی است که مبتنی بر روایتهای تاریخی بسیاری بر این واقعیت تایید دارد که «پیامبر خاتم» در ۲۸ صفر سال دهم هجری در سن ۶۳ سالگی در «مدینه منوره» مسموم و به شهادت رسیدند و در این میان اندیشمندان و شخصیتهای موجه و علمای کم نظیری همچون «شیخ مفید» و «شیخ طوسی» و بسیاری دیگر به صراحت در این باره سخن گفته و مستندات خود را بیان داشتهاند. با این همه مع الاسف همچنان در عموم رسانهها و بالاخص در «صدا و سیما» هیچ اقدام موثری در تبیین و بیان آن صورت نگرفته و در این مسیر یا غفلت و یا محافظهکاری به خرج میدهد.
۸/ تغییر تاریخ «شهادت امام حسن مسجتبی علیه اسلام» از ۷ صفر به ۲۸ صفر و تلفیق آن با روز «شهادت پیامبر خاتم» نیز از جمله اتفاقاتی بود که توسط «جریان نفوذ فرهنگی» در طی صد سال اخیر و به صورت مشخص در جامعه اسلامی ایران اتفاق افتاد. جامعهای که به سبب تمرکز «شیعیان» خواستگاه تفکر «اسلام ناب» محسوب میشد و از این جهت موجب فروکاست سطح مواجهه و مرور شخصیت این دو شخصیت تاثیرگذار اسلام به صورت هرساله گردید. به عبارت دیگر «جریان نفوذ فرهنگی» با تلفیق زمان این دو رویداد نه تنها توانست فرصت هرساله برای مرور ابعاد وجودی و الگو برداری از شخصیت و اقدامات مهم «امام حسن علیه اسلام» را محدود سازد؛ بلکه موفق شد تا تمرکز هرساله برای بازخوانی ابعاد وجود و شخصیت ویژه «پیامبر خاتم» را کم رمق ساخته و به این واسطه مسیر برای تحریف ایشان فراهم شود و الگوی زندگانی هر دو این بزرگواران به راحتی مخدوش و دچار تحریف گردد. البته باید توجه داشت که خوشبحتانه با تمرکز رسانههای رسمی نظام «جمهوری اسلامی» به این مهم، چند سالی است که مسیر اصلاح آن در حال پیمودن میباشد.
ارسال نظر