محمدرضا مهدویپور/ هشت سال حاکمیت رسمی «ولنگاری» بر فضای مدیریت فرهنگی کشور و در کنار آن حرکت لاکپشتی و کمشتاب مدیران فرهنگی «دولت سیزدهم» و بالاخص بیبرنامگی و یا برنامهریزیهای غلط و غیرهوشمندانه در عرصه تولیدات سمعی و بصری و مشخصا تمسک حداکثری مدیران «سازمان سینمایی» و «رسانه ملی» و «ساترا» به شیوه «حرف درمانی» از جمله موضوعات مهم و مغفول ماندهای است که اثرات آن را میتوان در وقایع پیرامونی فتنه اخیر مورد مشاهده قرار داد:
۱/ اغتشاشات مهرماه امسال را میتوان به عنوان مصداقی از بیبرنامگی و امتداد حاکمیت «ولنگاری فرهنگی» بر ساختارهای فرهنگی و رسانهای کشور قلمداد نمود. فتنهای که شاید از نظر ابعاد اجتماعی کمبُنیه و دارای وسعت جغرافیایی بسیار محدود بود و با گذشت ۲۵ روز در فضای ملموس جامعه و در کل کشور کمترین نشان و اثری از آن یافت میشود؛ اما با این همه در فضای مجازی آنچنان پُررونق است که همچنان «سلبریتیهای سینمایی و ورزشی» را در خط مقدم مبارزه و صفآرایی و مواجهه مستقیم با «حاکمیت جمهوری اسلامی» نگه داشته و با وجود اعلام برائت اکثریت جامعه ورزشی و هنری کشور از اغتشاشات، توانسته حجم زیادی از ظرفیت «رسانه» و به تبع آن «افکار عمومی» در ایران و جهان را مشغول ترسیم فضای ملتهب از ایران نموده است.
۲/ سالهاست که تصویر ارایه شده از «جمهوری اسلامی ایران» به جهان با واقعیتهای کشور از فاصله چشمگیری برخوردار میباشد. موضوعی کاملا ملموس و آنچنان برجسته و مهم که موجب شد تا در سال ۱۳۹۹ هجری شمسی، شخص رهبری به آن ورود نموده و با بیان این مهم که «متأسّفانه در داخل هم حتّی با غفلت بعضی از مسئولینِ مربوط به این مسائل کارهایی میکنند، فیلمهایی میسازند که اساس و مبانی قضائی جمهوری اسلامی را زیر سؤال می برد» ؛ به صورتی شفاف و با صراحت کامل خواستار دخالت ویژه نهادهای مختلف و اصلاح این روند مغایر با اصول «دیپلماسی عمومی» و همچنین برهم زننده «امنیت روانی جامعه اسلامی ایران» شوند.
۳/ موضعگیری به موقع و اصولی «وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی» در همان روزهای آغازین فتنه اخیر و بیان صریح ایشان که «اگر کسی اصرار دارد که از قوانین جمهوری اسلامی تبعیت نکند، ما اصراری بر مجبور کردن آنها به این امر نداریم؛ آنها میتوانند آزادانه وارد فعالیتهای دیگری بشوند» قطعا نیازمند پیگیری جدی و تدوین سازوکارهای مناسب توسط زیرمجموعههای مختلف مدیریتی حاضر در این وزارتخانه و بالاخص «سازمان سینمایی» بود. اقدامی که نه تنها تا به امروز محقق نگردیده، بلکه تنها به صدور یک یادداشت توسط ریاست این سازمان و آن هم پس از گذشت ده روز از «فتنه» خلاصه شد. بیانیهای که با الگوبرداری از قطعنامههای پایانبخش راهپیماییهای «۲۲ بهمن» تنظیم شده بود!
۴/ موضع فشل و عقبافتاده «سازمان سینمایی» در مواجهه و برخورد با اتفاقات مختلف و رویدادهای گوناگون را میتوان به عنوان مصداقی از برای این ضربالمثل معروف دانست که میگوید: «آب که سر بالا رفت، قورباغه ابوعطا میخواند» ؛ ضربالمثلی که در واقع بر این موضوع تاکید دارد که وقتی یک بخش یا یک نفر کار و وظیفه خود را به درستی انجام ندهد، به تبعیت از آن دیگر بخشها هم آن نظم و حتی ادب خود را از دست میدهند و در این میان برخی آنچنان وقیح میشوند که به جای پاسخگویی در خصوص عملکرد خود در برگزاری مجمعی مبتذل و کاملا غیرقانونی که منجر به بروز تخلفات آشکار در نحوه «انتخابات هیات مدیره خانه سینما» گردید و ...؛ با وقاحت هرچه تمام به صدور بیانیهای سیاسی با نشان «خانه سینما» مبادرت میورزند و با ادبیاتی توبیخگونه و لحنی تحکمی، برای حاکمیت کشور خط و نشان میکشند!
۵/ مماشات «سازمان سینمایی» با اقدامات خلاف قانون «خانه سینما» و بالاخص سکوت دربرابر تخلفات صورت گرفته در مجمع اخیر خانه و عدم ابطال انتخابات و ...؛ «شاهنشینان» این مجموعه را آنچنان گستاخ ساخته که با سوء استفاده از عنوان «جامعه اصناف سینمایی ایران» در راستای مقاصد سیاسی خود از «حاکمیت جمهوری اسلامی» بخواهد که اگر تمایل به گفتگو با معترضین و ایجاد آرامش در کشور را دارد «رفتار پرتناقض را متوقف کرده و زمینهی آزادی دلسوزان و به ویژه هنرمندان دربند و یا در شرف دریافت احکام سنگین را فراهم کرده و از احضارهای پیدر پی و رفتارهای خشونتبار که ناقض اصل گفتگوست اجتناب نمایند تا در قدم نخست، طرح بحث گفتگو و ایجاد وفاق، قابل باور شود».
۶/ «خانه سینما» سالهاست که کارکرد صنفی و حمایتی خود از اهالی سینما را از دست داده و به یک مجموعه سیاسی مبدل گردیده است. مجموعهای که نام آن به جای موقعیتهای فرهنگی و بالاخص سینمایی، بیشتر در وقایع ریز و درشت سیاسی دیده میشود و با سوءاستفاده از برند و نشان اهالی سینما سعی میکند تا صورتی «اپوزیسیون» از خود به نمایش بگذارد. مجموعهای قبضه شده در ید قدرت قبیلهای محدود و البته خاص که سالها است با صدور بیانیههای مغرضانه در بزنگاههای تاریخ و بالاخص در فرایند اغتشاشات و تنشهای مختلف اجتماعی، تلاش میکند تا تقابل و تعارض خود با «حاکمیت جمهوری اسلامی» را به صراحت و تاکید ویژهای بیان نماید. مجموعهای که به صورتی مفرط در طی دهه اخیر اولویت اصلی خود را به جای «حمایت از صنعت-هنر-رسانه سینمای ایران» در «تامین منافع عده خاص» قرار داده است و از این جهت اهالی سینما را محدود به همان قبیله خاص پیرامونی خود نموده که از انتفاعهای اختصاصی در این خانه برخوردار میباشند. همان طیفی که وظیفه حمایتی «خانه سینما» را در کاریابی و اشتغال مستمر برای خود و دار و دسته خویش دانسته و از برای سایر اهالی سینما تنها به صدور اعلامیه ترحیم بسنده نموده و چاپ بنر به جهت نصب در «قطعه هنرمندان» را منت و لطفی مضاعف بر ایشان میپندارند!
۷/ طبیعی است که در دنیای «سلبریتیها» عموم ایشان در رقابت با سایر همطیفان خود، مجبور به واکنش درباره هر موضوع و مسئلهای میباشند! موضوعاتی عموما بیربط و با حداقل تناسب ممکن نسبت به سطح شعور و فهم ایشان که تنها به این جهت اخذ میشود که گمان میکنند برای مخاطب ارزش دیده شدن دارد! و هر قدر این واکنش سریعتر و هنجارشکنانهتر از سایرین باشد، امکان موفقیت بیشتر برای دیده شدن سلبریتیها را فراهم میسازد. پس اگر چه استفاده از هویت سکسی و شهوانی، در کنار انبوهی از اظهار نظرهای سریع و با ادبیاتی حسی و ... به ابزاری رایج از برای سلبریتیها مبدل گردیده تا به این وسیله به حفظ جایگاه اجتماعی خود در رسانههای جدید مبادرت ورزند و... اما باید توجه داشت که «حفظ پرستیژ هنری» و دیده شدن بر سر در سینماها و باقی ماندن و بر روی صحنه تئاتر و یا حضور شبانهروزی در «رسانه ملی» و ... از جمله عوامل حیاتی و موثر در جهت «سلبریتیماندن» محسوب میشود.
۸/ «سلبریتی شدن» با «سلبریتیماندن» متفاوت است و از این جهت عموم ایشان به این حداقل درک و شعور رسیدهاند که برای «سلبریتیماندن» میبایست همواره در قاب تلویزیون دیده شوند و بر پرده نقره سینما جای گیرند و در بیلبوردهای تبلیغاتی «شبکه نمایش خانگی» حاضر باشند. پس اگر جماعت سلبریتی به خوبی دریابند که به سبب نقض قوانین و با ایجاد اغتشاش و تنش در فضای رسانهای کشور، مسیر «سلبریتیماندن» ایشان با اختلال جدی مواجه میشود؛ قطعا از مدیربرنامههای خود میخواهند تا سفارشهایی که منجر به برهم خوردن «امنیت روانی جامعه» میشود را از هیچ مشتری خارجی و داخلی قبول نکنند!
۹/ قطعا این هوشمندی و پایبندی «وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی» بر مواضع «انقلاب اسلامی» و درک صحیح از سازوکار «سلبریتیماندن» بود که سبب شد تا ایشان در همان مراحل آغازین فتنه اخیر با شجاعت بیان نمایند که «بازیگران زنی که کشف حجاب کردند، به این انتخاب جدید رسیدند که تابع قوانین نباشند. ما در حوزه فرهنگ و هنر در خدمت عزیزانی هستیم که ملزم به قانون هستند» ؛ اما باید توجه داشت که عدم پیگیری این خط اصلی در زیرمجموعههای وزارت ارشاد و بالاخص سهلانگاری «سازمان سینمایی» در تنظیم شکایتهای حقوقی و به ویژه طرح دعوا در «قوه قضائیه» و ... نه تنها موجب جری شدن سلبریتیها و ایجاد هتاکی و هجمههای جدید علیه «دولت سیزدهم» میشود، بلکه اسباب ایجاد یک زیست دوگانه را برای سلبریتیها فراهم میسازد و سبب میشود تا ایشان هم امکانات داخلی و هم از منابع خارجی برای «سلبریتیماندن» منتفع گردند.
۱۰/ شاید صدور مجوز برای یک اثر ضعیف سینمایی همچون «رگهای آبی» به خودی خود، اقدام مهمی در فضای هنری و سینمایی کشور تلقی نشود؛ اما باید توجه داشت که همین قبیل اقدامات کماهمیت است که هیبتی گیج و مَنگ را از نهادهای متولی فرهنگی به معرض دید میگذارد و سبب میشود تا برخی عناصر معدود و طیف معلومالحال دخیل در عرصه فرهنگ و سینما جَری شده و بعضا آنچنان دریده گردند که حتی خواستار «انحلال جمهوری اسلامی» شوند!
۱۱/ جَوزَدگی و پیام تبریک شتابزده «رئیس سازمان سینمایی» به عوامل تولید فیلمهای «جنگ جهانی سوم» و «بدون قرار قبلی» و «منادی پیام فرهنگ غنی ایرانی با محوریت اخلاق، انسانیت و عدالت» خواندن ایشان اگر چه میتواند به بهانههایی همچون «تالیف قلوب» مورد توجیه واقع شود؛ اما واقعیت آن است که به همان نسبت، وقتی برخورد مناسب و سریعی با اظهار نظرهای شفاف و مغایر همین افراد در طول فتنه اخیر صورت نمیگیرد؛ این پیام منتقل میگردد که یا مدیران حاضر سینمایی کشور از خرد لازم برخوردار نیستند و یا آنقدر کوتاهقامت و کمبنیه میباشند که نمیتوانند هزینه مواجهه با معدود سینماگران خاطی را بپردازند و از هیاهوی رسانهای ایشان وحشت دارند!
۱۲/ صدور مجوز «نمایش خانگی» برای تولید و عرضه سریالی با بازی «سلبریتیهای اغتشاشگر» نیز از جمله اتفاقات بسیار جالب در ایران است. اتفاقی که ظاهرا توسط «سازمان تنظیم مقررات رسانههای صوت و تصویر» معروف به «ساترا» و برای سریال «آکتور» در حال رقم خوردن است و قرار است که «سلبریتیهای هنجار شکنی» همچون «نوید محمدزاده» در کنار «سلبریتیهای فحاشی» همچون «هانیه توسلی» در فرایند تولید این اثر به عنوان نخستین تجربه ساخت سریال «نیما جاویدی» ایفای نقش نمایند. سلبریتیهایی که چندروزی بیشتر از فحاشی ایشان به «حاکمیت جمهوری اسلامی» نمیگذرد و شاید بتوان «ژست اروتیک» ایشان بر روی «فرش قرمز کن» را به عنوان تستی برای سنجش نوع مواجه حکومت و اقدامی برای ارایه یک اطمینان خاطر به دیگران و به منظور راهاندازی «نهضت کشف حجاب» قلمداد نمود.
۱۳/ ذوقزدگی مفرط «رسانه ملی» از بازگشت «مهران مدیری» و تلقی پُرکردن یک ویدیوی سه دقیقهای به عنوان ابراز ندامت و صدور مجوز برای ادامه فعالت وی میتواند بزرگترین آسیب را متوجه آینده فرهنگی کشور سازد و میزان هزینه دشمن در استفاده حداکثری از «پیاده نظام سلبریتی» را به حداقل ممکن برساند و ریسکپذیری سلبریتیها را برای حضور در فتنههای دیگر آنچنان پایین آورد که دیگر ایران به عنوان یک الگوی طنز در محافل امنیتی مطرح گردد. پس حتی اگر چنین پشیمانی و تحول ایجاد شده در افرادی همچون «مهران مدیری» را واقعی بدانیم و آن را ناشی از پاسخگویی به اسپانسرها و پرداخت جریمههای نجومی به ایشان تلقی نکنیم! قطعا بازگشت مجدد ایشان به «رسانه ملی» و تولید و پخش برنامههای جدید از امثال ایشان به سبب بُعد «یادآوری جنایت» و تئوری «مماشات با خاطی» یک اقدام خلاف و مغایر با «سواد رسانهای» محسوب میشود.
ارسال نظر