محمدرضا مهدویپور/ «جنگ جهانی اول» را میبایست به عنوان نقطه عطفی در «تاریخ سینما» قلمداد نمود. نقطه عطفی که منجر به پوستاندازی و گسترش چشمگیر این صنعت نوپا در جهان گردید و توان و استعداد ویژه «سینما» را به عنوان یکی از عوامل «قدرتبخش» و بسیار کارآمد افشا نمود. جنگی که با وجود طول مدت چهار ساله، به خودی خود توانست افقهای جدیدی از «قدرت نرم» (Soft Power) را ترسیم نموده و حاکمیتهای مختلف در نقاط مختلف جهان را متوجه قابلیت بالای «پرده نقره» در تنظیم روابط و سامان بخشیدن به افکار عمومی و شکل دادن به علایق تودههای اجتماعی و ساخت موضوعی با عنوان «دیپلماسی عمومی» (Public Diplomacy) را معنی و مفهومی نوین بخشید.
فیلم سینمایی «نبرد سم» (The Battle of the Somme) نمونهای از صدها فیلم سینمایی تولید شده در دوران «جنگ جهانی اول» است. اثری پنج قسمتی که با حمایت مستقیم «دفتر جنگ بریتانیا» (British War Office) در گونه مستند سینمایی ساخته شد. فیلمی که فرایند تولید آن در سال ۱۹۱۵ میلادی و با اعزام «جان مک داول» (John McDowell) و «جفری مالینز» (Geoffrey Malins) در مقام کارگردان به جبهه جنگ فرانسه رقم خورد و برای نخستینبار در ۱۰ اوت ۱۹۱۶ میلادی در لندن به نمایش درآمد. فیلمی صامت و سیاه و سفید که در اوج «جنگ جهانی اول» موفق شد تا حدود بیست میلیون مخاطب انگلیسی را تنها در شش هفته ابتدایی از اکران به سینما بیاورد و مخاطب محتوای خود سازد! اهمیت «سینما» و تولید فیلمی همچون «نبرد سم» (The Battle of the Somme) برای طیف «متفقین جنگ جهانی اول» (Allies of World War I) به آن میزان بود که شخصیتی همچون «دیوید لوید جورج» (David Lloyd George) در مقام و جایگاه «نخست وزیری بریتانیا» در اوج درگیری کشور با موضوع «جنگ»، شخصا اقدام به تبلیغ این اثر سینمایی نموده و پیش از اکران عمومی آن در سینماهای انگلیس، نامهای با این محتوا که «ببینید این تصویر که خود حماسه ایثار و شجاعت است ...کارهای دلیرمردان ما را تا اقصی نقاط جهان بشارت دهید. این وظیفه شماست» را به نگارش در میآورد و علاوه بر مردم انگلیس، از تودههای مختلف اجتماعی، بالاخص در کشورهای همسوی فرانسه، روسیه، ایالات متحده، ایتالیا و ژاپن میخواهد تا قدرت و هیمنه نظام پادشاهی متحد «بریتانیا» و «ایرلند شمالی» را به عنوان قدرت اصلی در «اِتّفاق مُثلّث» (Triple Entente) و ائتلاف نظامی بینالمللی شکل گرفته در قاعده «قدرتهای آنتانت» (Entente powers) مشاهده نمایند. اگرچه بیاعتمادی سیاستمداران به «صنعت نوین سینما» و عدم بروز و یا شناخت کافی از «کارکردهای رسانهای» این صنعت سبب شده بود تا تنها بخش کوچکی از ظرفیت گسترده سینما در فرایند «جنگ جهانی اول» مورد استفاده و بهرهبرداری قرار گیرد؛ اما تولید آثاری همچون «نبرد سم» و ظهور و بروز ملموس تاثیرات آن، بالاخص در بالابردن توان و افزایش «سرمایه اجتماعی» (Social Capital) قدرتهای درگیر جنگ موجب شد تا «صنعت سینما» مورد توجه ویژه واقع شده و به سرعت مورد حمایت همهجانبه توسط حاکمیتهای مختلف قرار گیرد. اتفاقی که به صورت مشخص در مورد فیلمی همچون «نبرد سم» قابل مطالعه میباشد. فیلمی که ۲۰ میلیون نفر از جمعیت حدودا ۴۶ میلیونی آن زمان انگلیس را در یک بازه زمانی محدود به سینما کشاند و پس از آنکه پیامهای خود را به مخاطب داخلی القا نمود، با برخورداری کامل از حمایت دولت و دستگاه «دیپلماسی عمومی انگلیس» (UK public diplomacy) این کشور، به سرعت فرایند اکران بینالمللی خود را آغاز میکند و موفق میشود تا مخاطب جهانی خود را در ۱۸ کشور دیگر متاثر از پیام خود سازد! |
بر این اساس است که مرور دقیق تاریخ نشان میدهد که پیامدهای «جنگ جهانی اول» محدود به تغییرات «ژئوپلتیک» (Geopolitics) نشد و گستره این جنگ وسیع تنها نقشه جغرافیای جهان را دستخوش تغییرات نکرد. بلکه این جنگ چهارساله بیش از هر چیز فرهنگ و حوزههای تمدنی را متاثر از خود ساخت و در تقابل با سُنتها و ارزشهای اجتماعی جوامع برآمد و زمینههای لازم برای مشروعیت بخشیدن به حذف دین از زندگی تودهها را پدید آورد و در این راستا صنعت نوپا و نوین «سینما» به عنوان یکی از بهترین خدمتگذاران رسانهای عمل نمود.
پس اگر چه «جنگ جهانی اول» در ظاهر با افول امپراطوریهای بزرگ و ظهور قدرتهای جدیدی در عرصه نظام بینالملل همراه بود؛ اما واقعیت آن است که کارکرد نهایی این ظهور و سقوطها در مجموع منجر به حذف تفکرات «خدا محور» (Theism) و جایگزینی آن با ایدئولوژیهای انسانسازی بود که در قالب تفکرات «بشر محوری» (Humanism) دستهبندی میشدند.
از این منظر است که با خاتمه «جنگ جهانی اول» در ماههای پایانی سال ۱۹۱۸ میلادی (۱۲۹۷ هجریشمسی) موجی از ایدئولوژیهای دستساز بشر در سطح جهان موضوعیت یافت. ایدئولوژیهایی برآمده از تفکرات «بشر محوری» که هر یک با برجسته نمودن و تمرکز بر بخشی از تمایلات و نیازهای انسانی توانستند به زدودن «ادیان» (Religion) و بالاخص «ادیان الهی» از سطح اجتماع مبادرت ورزیده و حاکمیتهایی جدید را به وجود آورند و این حاکمیتهای مُدرن را با اقبال و گرایش گسترده تودهها همراه و موجه سازند.
بر این اساس تولد قدرت «اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی» که با اصالت بخشیدن به «جمعگرایی» (Collectivism) ظهور نمود و یا بروز قدرتی با عنوان «ایالات متحده آمریکا» که اصالت را به «فردگرایی» (Individualism) میبخشید و یا پیدایش «دولت آلمان نازی» (Government of Nazi Germany) و «ایتالیای فاشیستی» (Fascist Italy) که اصالت را به «ملیگرایی» (Nationalisme) میداد و ...، تماما محصول حذف تفکرات «خدا محور» و جایگزینی آن با تفکرات «بشر محوری» بود که «جنگ جهانی اول» به خوبی زمینهساز ایجاد آن در جهان گردید.
مبتنی بر این جلوهگری نوین بود که تمرکز بر صنعت نوپای «سینما» و «تولید فیلم» به سرعت مورد توجه و استقبال ویژه حاکمیتهای مختلف قرار گرفت و این «صنعت-هنر-رسانه» را با حضور گسترده «نازیسم» (Nazism) و «فاشیسم» (Fascism) و «سوسیالیسم» (Socialism) و «کمونیسم» (Communism) و ... مواجه ساخت. حضوری گسترده و پرشمار که به تبع خود «سینما» را دچار پدیدهای نمود که شاید بتوان از آن با عنوان «سونامی ایسمها» تعبیر نمود.
در این مقطع تاریخی بود که «سینما» برای همیشه تاریخ توانست پردهپوشی را کنار زده و ابعاد سه وجهی خود را به عنوان «صنعت-هنر-رسانه» آشکار سازد و کارکرد اصلی و مهم خود را در ایجاد «قدرت نرم» به نمایش بگذارد. زیرا «سینما» در بدو پیدایش یک پدیده کاملا صنعتی مینمود که بیش از هر چیز با ابعاد فنی و مهندسی گره خورده بود. پدیدهای که غلبه سایه «صنعت» بر آن موجب شده بود تا عملا ابعاد «هنری» و «رسانهای» آن در سالهای ابتدایی پوشیده بماند و دیده نشود و از این جهت تنها به عنوان یک حرفه جدید اقتصادی و تجاری مورد توجه واقع گردد. حرفهای که اگر چه سودآوری آن تضمین شده بود، اما به شدت نیازمند سرمایه مالی گسترده و همبستگی با مشاغل هنری زیادی بود و از این جهت با بیشترین حضور «جامعه یهودیان» همراه گردید.
از این منظر است که برخورداری «یهودیان» پراکنده در نقاط مختلف جهان از یک پیوند عمیق تشکیلاتی با یکدیگر سبب شد تا ایشان به سهولت بتوانند از منابع مالی لازم برای حضور گسترده و چشمگیر در «صنعت به شدت گران سینما» برخوردار شوند و از سوی دیگر حضور تعیینکننده «یهودیان» در عرصه «هنرهای تجسمی» (Visual arts) و «هنرهای نمایشی» (Performing arts) و همچنین «هنرهای ادبی» (Literary Arts) در نقاط مختلف جهان و بالاخص در ساختار جوامع غربی سبب شد تا ایشان بتوانند با فراغت کامل از جمع کثیر هنرمندان یهودی و یا مرتبط با یهودیان بهره بگیرند و با استفاده از هنرهای مختلف در عرصه «سینما» اسباب رُشد و توسعه تولیدات سینمایی را فراهم ساخته و هر روز بر طیف مخاطبان و علاقمندان به «سینما» بیافزایند.
البته خروج از نگاه صرفا «صنعتی» به «سینما» همچنان با عدم صداقت و شفافیت در ابعاد «رسانهای» آن همراه بود و همین امر سبب شد تا شخصیتهایی همچون «ریچیوتو کانودو» (Ricciotto Canudo) در کسوتهایی با عنوان «نظریهپردازان فیلم» (Film theory) ظهور نمایند و به تمرکز ویژه بر مختصات «هنری» این پدیده نوظهور پرداخته و آن را با ابداع و اطلاق واژگانی همچون «هنر ششم» (Sixth Art) و «هنر هفتم» (Seventh Art) مورد توجه و مداقه قرار دهند. اقدامی که از یک سو موجب بسط جوانب «هنری سینما» در قالبهایی با عناوینی «زیباییشناسی سینما» (The Aesthetics of Cinema) گردید و از سوی دیگر توجه و تمرکز عمومی تودههای اجتماعی را از کارکرد اصلی «سینما» به نوعی منحرف ساخت و با مستتر نمودن ساحت «رسانهای» این ابزار مهم و کمنظیر، سعی نمود تا تمرکز و توجه «ایسمهای نوظهور» به استفاده حداکثری از این پدیده هنری و صنعتی را مخفی نماید و زمینههای روانی لازم برای تزیین «سینما» با تصور دروغین و انحرافی «هنر از برای هنر» (Art for art's sake) را فراهم میساخت. طراحی بسیار هوشمندانهای که نه تنها تا چند دهه فضای عمومی جوامع را تحت تاثیر خود قرار داد، بلکه آنچنان فریبنده بود که حتی تا سالهای اخیر نیز بسیاری از طیف منورالفکر در جوامع غربزده را با شعر کذب و مبتذل «سینما برای سینما» سرگرم مینمود.
ادامه دارد...
ارسال نظر