محمدرضا مهدویپور/ «جنگ جهانی اول» به سرعت توانست صنعت نوپای «سینما» را به نوعی از بلوغ «هنری» و «رسانهای» رسانده و پرده نقرهای را به ابزاری مستعد و جذاب از برای پیگیری اهداف و آرمانهای «ایسمها» مختلف و حقنه جعلیات و اکاذیب مکاتب دستساز بشری مبدل سازد.
در همین زمان بود که حضور گسترده و تعیین کننده «جامعه یهودیان سراسر جهان» در عرصه «سینما» نیز موجب پیدایش یک «الیگارشی» (Oligarchy) بر بستر این صنعت نوپا گردید. حضوری چشمگیر و با برخورداری بدون دغدغه از منابع مالی و تامین هزینه و امکانات کامل استودیها و تاسیس کمپانیهای فیلمسازی و ... که اگر چه با تمرکز بر تقویت بنیه «لیبرالیسم» و اذناب آن به عنوان مکتب غالب و مقبول در مغرب زمین همراه گردیده بود؛ اما مستندات تاریخی گواه آن است که این همراهی به هیچ عنوان محدود به «ایسم» و یا مکتبی خاص نشد و تقریبا حمایت رسانهای از تمامی ایدئولوژیهای به حکومت رسیده را در بر میگرفت.
از این منظر است که مرور تولیدات سینمایی دهه ۱۹۲۰ میلادی و پس از آن دهه ۱۹۳۰ میلادی، به وضوح حکایت از توجه همزمان «جامعه یهودیان سراسر جهان» به خلق و تولید آثار سینمایی در مکاتب مختلف مینماید و بر بستر همین توجه است که در سال ۱۹۲۵ میلادی، فیلم سینمایی شاخصی همچون «رَزَمناو پوتمکین» (Battleship Potemkin) به کارگردانی شخصیتی یهودی الاصلی همچون «سرگئی آیزنشتاین» (Sergei Mikhailovich Eisenstein) با محتوایی «سوسیالیستی» در «صنعت سینمای اتحاد جماهیر شوروی» ساخته میشود و در همین سال فیلم سینمایی مهمی همچون «جویندگان طلا» (The Gold Rush) به کارگردانی شخصیت یهودی الاصلی همچون «چارلی چاپلین» (Robert Wiene) با محتوایی «لیبرالیستی» در قالب «صنعت سینمای ایالات متحده آمریکا» عرضه میگردد و در همین دوران «صنعت سینمای آلمان» پذیرای خیل گستردهای از فیلمسازان و شخصیتهای یهودی الاصلی همچون «روبرت وینه» (Robert Wiene) میشود که فیلمهای سینمایی تاثیرگذاری همانند «مطب دکتر کالیگاری» (The Cabinet of Dr. Caligari) را تولید میکنند. فیلمسازانی که یا همچون «فریتس لانگ» (Friedrich Christian Anton Lang) در سال ۱۹۲۲ میلادی، به سراغ خلق «دکتر مابوزه: قمارباز» (Dr. Mabuse the Gambler) برای ملت شکست خورده آلمان میروند و یا همانند «ریچارد اوسوالد» (Richard Oswald) بلافاصله با پایان «جنگ جهانی اول» در سال ۱۹۱۹ میلادی، «دور دنیا در هشتاد روز» (Around the World in Eighty Days) را برای ملت شکست خورده اتریش میسازند و پس از آن نیز اگر چه در ظاهر «ناسیونال سوسیالیسم» را بر نمیتابند و عموما به «ایالات متحده آمریکا» کوچ میکنند؛ اما طیفی از ایشان هستند که همانند «رینهولد شونزل» (Reinhold Schünzel) حتی پس از پیدایش «نازیسم» (Nazism) نیز به حضور موثر خود در «صنعت سینمای آلمان» ادامه میدهند و در دهه ۱۹۳۰ میلادی، فیلمهای سینمایی شاخصی همچون «آمفیتروئون» (Amphitryon) را با محتوایی «نازیستی» تولید میکنند.
پس اگر چه گسترش ابعاد کمی و کیفی «سینما» در دهه ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ میلادی را میبایست محصول نیاز «ایسمها» و مکاتب دستساز بشری به جذب تودههای مختلف اجتماعی و همراه ساختن ایشان با مرام و مسلک خود و پتانسیل بالا و استطاعت ویژه «سینما» برای جعل آرمانها و حقنه باورهای جدید و پوشاندن نقصانهای فکری و ایجاد حرکت اجتماعی و ترجمه آرمانهای ایدئولوژیک به زبان قابل فهم برای تودههای مختلف اجتماعی قلمداد نمود؛ اما لازم است تا به این مهم نیز توجه داشت که «جحودها» یکی از مستعدترین و یکپارچهترین گروههایی بودند که ضمن برخورداری از امکانات مالی کافی برای سرمایهگذاری و تامین تجهیزات گرانقیمت سینمایی؛ از یک سو داری پیشنه لازم هنری و حضور گسترده در زمینه موسیقی، نقاشی، مجسمهسازی و ... بودند و به این ترتیب میتوانستند به سهولت فُرم سینمایی لازم را برای تولید یک اثر سینمایی فراهم سازند و از سوی دیگر بر فرمولهای داستان نویسی و تبدیل تخیلات و توهمات به متن مکتوب برخوردار بودند و با چنین اشرافی میتوانستن بر هر سخن دروغ و یا اتفاق کذبی، لباس واقعیت بپوشانند و یا هر واقعیتی را به عنوان دروغ معرفی سازند و ...؛ توانمندی ویژهای که «سناریستهای جحود» به خوبی از عهده آن بر میآمدند و تمامی «ایسمها» به گونههای مختلف نیازمند آن بودند. «ایسمها» رنگارنگ و مکاتب گوناگونی که اکثریت قریب به اتفاق آنها، بخش عمدهای از بار تئوریک و نظریه پردازی خود را نیز مدیون فلاسفهای عموما جحود بودند و این همان واقعیت جالبی است که تنها با مرور ساده بر تاریخچه پیدایش و شکل گیری هر یک از «ایسمها» میتوان آن را به روشنی دریافت.
اینگونه بود که «سونامی ایسمها» در مقطع زمانی دهه ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ میلادی و به تبع آن شکلگیری «جنبشهای سینمایی» موجب شد تا «سینما» به تجارتی نوین برای «جامعه یهودیان سراسر جهان» مبدل گردد. تجارتی پُرسود که بر عظمت و قدرت کمپانیهای تازه تاسیس فیلمسازی ایشان در سراسر جهان افزود و به صورت ویژهای تپههای «هالیوود» (Hollywood) را با تمامی درختان راشی که با خوشههای قرمز روشن خود تمام تپههای منطقه را در احاطه قرار میداد را به اصلیترین و قابل دسترسترین مکان ظهور و بروز ایشان در طی بیش از صد سال گذشته، مبدل ساخت.
البته همانگونه که پیشتر اشاره شد، مرور دقیق تاریخ نشان میدهد که پیامدهای «جنگ جهانی اول» محدود به تغییرات «ژئوپلتیک» (Geopolitics) نشد و گستره این جنگ وسیع تنها نقشه جغرافیای جهان را دستخوش تغییرات نکرد. بلکه این جنگ چهارساله بیش از هر چیز فرهنگ و حوزههای تمدنی را متاثر از خود ساخت و در تقابل با سُنتها و ارزشهای اجتماعی جوامع برآمد و زمینههای لازم را برای مشروعیت بخشیدن به حذف «دین» از عرصه حاکمیت و زندگی اجتماعی تودهها را پدید آورد و در این راستا صنعت نوپا و نوین «سینما» به عنوان یکی از بهترین خدمتگذاران رسانهای عمل نمود.
از این جهت است که با پایان «جنگ جهانی اول» در ۱۱ نوامبر ۱۹۱۸ میلادی «صنعت سینما» شاهد حضور گسترده فیلمها و تولیدات سینمایی در ژانرهای مختلف بود. تولیداتی که عموما بر حقنه نوعی از الحاد در عمق جان مخاطبان سینمایی خود متمرکز بودند. الحادی که در بطن خود سعی میکرد تا پیگیر استحاله و ایجاد «دگردیسی» (Metamorphosis) جوامع بر مدار جهان بینی و قرائتهای مختلف از «امانیسم» (Humanism) باشد و با اصلت بخشیدن به «راسیونالیسم» (Rationalism) و با ادعای «عقلگرایی» در صدد جعل «ایسمها» گوناگون و رنگارنگ برآمده و این مکاتب دستساز بشری را در برابر تفکرات مختلف «خدامحور» و «خداباور» (Theism) قرار دهد.
البته باید به این مهم نیز توجه داشت که ظهور و بروز «ایسمها» در دوران پس از «جنگ جهانی اول» به صورت دفعی نبوده و سیر بافتن و مراحل تخیل و به عبارتی «بسط تئوریک» عمده این مکاتب به دوران پیش از جنگ و بالاخص دهههای ۱۲۸۰ و ۱۲۹۰ میلادی باز میگردد. این در حالی است که با مداقه در آبشخور اصلی عمده این «ایسمها» میتوان به عصر «انقلابات فکری اروپا» موسوم به «دورهنوزایی» رسید که مشهور به «رُنسانس» (Renaissance) است و شرح آن مجالی مختص به خود را طلب میکند. |
از این منظر است که حالات روحی و روانی حاکم بر جوامع مختلف در مقطع پس از «جنگ جهانی اول» و تحمل فشارهای ناشی از این جنگ را میتوان به عنوان یک فرصت تکرار نشدنی برای «شیاطین انسی» قلمداد نمود. فرصتی ویژه که بر بستر آن، شرایط ذهنی تودههای مختلف اجتماعی و عمومی مردم در جوامع مختلف به خوبی محیای پذیرش حرفها و سخنان جدید بود و همین پذیرایی موجب رونق «ایسمها» و ظهور آنها در حاکمیتهای مختلف در سراسر جهان گردید. مکاتب دستسازی که «بذر تئوریک» عمده آنها در پیش از جنگ کاشته شد و در این میان تغییرات «ژئوپلتیک» و خلأ پیش آمده به واسطه حذف سه امپراطوری کهن و ریشهدار «عثمانی» و «رایش آلمان» و «روسیه تزاری» و سربرآوردن امپراطوری جدید «اتحاد جماهیر شوروی» و «ایالات متحده آمریکا» همان نقطه عطفی بود که توانست بسترهای لازم را برای برداشت این بذرهای کاشته شده در افکار عمومی جوامع فراهم سازد و ظهور و برو. ز آنها را در قالب حاکمیتهای سیاسی جدید در عرصه بینالملل رقم زند.
ادامه دارد...
*پ.ن: واژه «جحود» واژهای قرآنی است که در لغت به معنی انکار کردن با علم و دانش و دانستن است و از این جهت که یهودیان معاند پیامبر عظیم الشان اسلام با وجود علم و دانستن مرتبت و جایگاه نبوت آن حضرت، اقدام به انکار حق نموده و در برابر آن حضرت عداوت به خرج دادند؛ پس آنها را عموما با لفظ «جحود» مورد خطاب قرار میدادند. اما در سدههای اخیر و بالاخص به سبب گسترش نفوذ «جحودها» در تنظیم لغت نامههای فارسی، نگارش این واژه برای اطلاق به ایشان تغییر داده شد و به صورت «جهود» درآمد تا دیگر معنی عنود بودن ندهد و این جماعت به عنوان موجوداتی کوشنده و جهد کننده در تصور عمومی جامعه مطرح شوند.
ارسال نظر