حسین پورقادری/ فرارسیدن روز «۱۶ آذر» و نامگذاری این موعد سالانه به عنوان «روز دانشجو» را میتوان به عنوان یک فرصت مغتنم دانست و سالانه به طرح و مرور چند معضل نشات گرفته از فضای حاکم بر دانشجو و دانشگاه پرداخت:
۱/ «۱۶ آذر» یکی از مقاطع مهم و البته تبیین نشده در «تاریخ معاصر ایران» است. تاریخی که نه تنها «سینما» بلکه «رسانه ملی» نیز هیچ علاقهای به تبیین آن ندارد و از این جهت است که عموم مدیران فرهنگی و رسانهای کشور در طی ۴۵ سال گذشته تنها به برجسته ساختن «روز دانشجو» و ثبت این عنوان کلی و عمومی در اذهان جامعه و برای چنین روزی اکتفا نمودهاند. این در حالی است که «۱۶ آذر» تنها مال «دانشجوی ضدآمریکا» و متعلق به «دانشجوی ضدسلطه» است و از این جهت به هیچ عنوان نمیتوان نسبتی مساوری در چنین روزی برای تمامی دانشجویان در کشور برقرار نمود و «۱۶ آذر» را متعلق به تمامی دانشجویان با هر عقیده و مرامی دانست. زیرا «۱۶ آذر» نه تنها هیچ گونه ارتباطی با طیف گستردهای از «دانشجویان بیتفاوت» و یا «دانشجویان تکنوکرات» ندارد؛ بلکه در تقابل مستقیم با طیفی از پیکره دانشجویی در کشور است که به «دانشجویان سلطهپذیری» شناخته میشوند؛ دانشجویان و دانشگاهیانی که دانسته و یا نادانسته در برابر «هژمونی ایالات متحده» کرنش نموده و یا «سبک زندگی آمریکایی» را پذیرفتهاند و ...
۲/ «۱۶ آذر» بیش از هر چیز متعلق به «دانشجوی انقلابی» است. دانشجویی که همواره به دنبال «اصلاح وضع موجود» و رسیدن به «وضع مطلوب» است. دانشجویی که «وضع مطلوب» را در «آمریکایی شدن» جستجو نمیکند و سعی میکند تا با شناخت ظرفیتهای موجود بپردازد و مانع از تمنای آنچه که خود داشت از بیگانه گردد. «دانشجویی» که شاید این روزها خلأ حضور گسترده او در صحنه «دانشگاه» بیش از هر زمانی مشهود و ملموس است.
۳/ «دانشجو» یعنی کسی که ناظر به آینده و متعلّق به «آینده» است؛ «آینده» هم متعلّق به اوست. به همین دلیل اگر «دانشجو» از لحاظ جهتگیری فکری و سیاسی دچار انحراف باشد، مصیبت بزرگی برای «آینده کشور» خواهد بود. از این منظر است که «دانشگاه» میبایست بسترساز حضور «دانشجوی انقلابی» باشد. «دانشجویی» که در یک چرخه طبیعی، میبایست در دامان «اساتید متعهد و انقلابی دانشگاه» رُشد و تعالی یافته و به مرور زمان و به واسطه بالارفتن مدارج علمی، به نوعی از «بلوغ اجتماعی» برسد و آنگاه از محیط دانشگاه «فارغ» شود و برای پیگیری آمال و اندیشههای خود به عرصه اجرایی کشور آمده و پیگیر «وضع مطلوب» شود. چرخهای که متاسفانه سالهاست در نظام آموزش عالی کشور معیوب گشته و در این میان اصلیترین عامل این نقص را میتوان در حضور گسترده و بیحساب و کتاب «دانشگاههای انتفاعی» قلمداد نمود. دانشگاههایی که بجای «دانشجوپروری» تنها از کارکرد توضیع سرانه «مدرک تحصیلی» در میان عموم علاقمندان و نیازمندان به «مدارک دانشگاهی» برخوردار میباشند!
۴/ «دانشگاه» نخستین محل آزمون و خطای «دانشجوی انقلابی» است. «دانشجویی» که پس از فارغالتحصیلی از «دانشگاه» قرار است بر امور اجتماعی در بخشهای مختلف فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، امنیتی و ... مسلط شود و «آینده تمدن ایرانی و اسلامی» را شکل دهد. اما معالاسف در طی چند دهه اخیر، وضعیت به گونهای درآمده که امروز شاهد حضور طیف گستردهای از «مدیران» در مقام و جایگاه «دانشجویی» و در «تحصیلات تکمیلی» میباشیم. دانشجویانی که مدارج علمی خود را به موازات پستهای مدیریتی و مشاورتی خود در نهادها و ساختارهای مختلف اجرایی کشور پیگیری مینمایند و البته این نقیصه بزرگ در ادامه با فاجعه حضور همین طیف از مدیران در کسوت استاد و هیات علمی در دانشگاههای مختلف همراه گردیده و ...
۵/ شکلگیری چرخه معیوب در عرصه «آموزش عالی کشور» تنها محصول مدیران نادان و یا قانونگذاران ناتوان نیست و روند آن را میبایست در دهها سال فعالیت و حضور موثر و البته کم هیاهوی «شبکه نفوذ» در پیکره «دانشگاه» جستجو نمود. حرکتی که موجب شده تا عموم دانشگاههای کشور از پتانسیل لازم برای «نظریه پردازی» محروم باشند و در کنار تبدیل شدن به «بنگاه تولید مدرک» برای طیف خاصی از شاغلان و مدیران و ...؛ عموما به محیطهای خلوت و دنجی برای خوشگذرانی طیف جوان و بیکار مبدل گردد. محیطهایی برای عشقورزیهای مقطع پایانی دوران نوجوانی و برآورده ساختن نیازهای جنسی دوران جوانی که در کنار خود مصرف انواع و اقسام دُخانیات و مشروبات و ... را موجه میسازد و هر مدل از پوشش و هر شیوه از گویش را به «ژِست منوالفکری» مبدل مینماید و ...
۶/ اصلیترین کارکرد «کرسیهای آزاد اندیشی» را میتوان در تولید «شعار» و شرح و تبیین آن قلمداد نمود. از این منظر نه تنها هیچ عقل سلیمی «کرسیهای آزاد اندیشی» را به میتینگ حزبی و جناحی و یا خاطرهگویی و ... تفسیر نمیکند؛ بلکه سوای نظر از طیف گسترده «دانشجویان مدیر» و یا «مدیران استاد» حاضر در پیکره «آموزش عالی» و جایابی شده در محیط «دانشگاهها» در سراسر کشور؛ اصلیترین کارکرد «دانشگاه» را میتواند در برگزاری «کرسیهای آزاد اندیشی» و تولید «شعار» قلمداد نمود. این در حالی است که اساسا «تولید شعار» را میتوان به عنوان یکی از وظایف قطعی و حتمی هر «دانشگاهی» در تمامی جوامع دانست. زیرا «شعار» هم «حرف» است و هم «عمل» ! از این جهت «کرسیهای آزاد اندیشی» مجالی برای تولید «شعار» است. زیرا اساس «کرسیهای آزاد اندیشی» بر «حرف» است، برای خاطر اینکه یا حول تبیین یک «کلمه» است و مضمون مهمّی دار و یا حول تبیین یک «جمله» است و نشاندهندهی یک مجموعهی مضمون و محتوا است و از سوی دیکر «عمل» است، برای خاطر اینکه برانگیزاننده است؛ شعارها انسانها را در صحنه میآورند، اینها را بسیج میکنند، جهت میدهند؛ پس از این حیث «کرسیهای آزاد اندیشی» مقدمه «عمل» است.
۷/ ضعف بُنیه «نظریه پردازی» نه تنها در عموم دانشگاهها متکثر و بینام نشان در سراسر کشور ظهور یافته؛ بلکه این آفت حتی در دانشگاههای موجه و معتبر کشور نیز قابل مشاهده میباشد و در این میان اصلیترین شاهد مثال این مهم را میتوان در مرور وضعیت «کرسیهای آزاد اندیشی» در واقعیت مشاهده نمود. وضعیتی اسفناک که نه تنها منجر به عدم زایش هیچ حرف و سخن جدیدی در «دانشگاه» شده است؛ بلکه با نادیدهانگاری و فقدان حضور اسمی در عموم دانشگاهها همراه گردیده و در مواردی معدود و عموما در دانشگاههای نامدار کشور یا به تریبونی برای فحاشی و عقدهگشایی نسبت به «انقلاب اسلامی» مبدل شده و یا از کارکرد پاتوق و دورهمی برای درد و دل و مرور خاطرات اساتیدی با پیشینه بازنشستگی و خلع از جایگاه مدیریتی در کشور برخوردار گردیده و ...
۸/ پُرواضح است که «کیفیّت دانشجوی انقلابی» امروز نسبت به کیفیّت دانشجوی انقلابی «۱۶ آذر ۱۳۳۲ هجریشمسی» خیلی بالاتر است؛ اما «مدیریت غلط دانشگاه» و فضای باز و محیط امن دانشگاه برای فعالیت گسترده و بیدغدغه «شبکه نفوذ» موجب شده تا «دانشجوی انقلابی» امروز یا خود را هضم شده در ساختارها ببیند و به «محافظه کاری» روی آورد و یا تغییر مسیر دهد و ...اتفاقی که نمودی روشن و عینی آن را میتوان با حضور در «دانشکدههای هنر» و همچنین طیف گستردهای از دانشکدهها در رشتههای مختلف علوم انسانی در سراسر کشور مشاهده نمود.
۹/ وضعیت عمومی «دانشجو» در دانشگاههای سراسر کشور، وضعیت قابل مباهاتی نیست و در این میان نزول «کیفیّت دانشجوی انقلابی» بحرانی غیر قابل چشمپوشی است و در این میان شاید «معاونت فرهنگی» در دانشگاهها را بتوان به عنوان یکی از اصلیترین مقصران ایجاد چنین بُحرانی معرفی نمود. مجموعهای که بجای تمرکز بر «تربیت دانشجو» و اتخاذ «رویکرد رُشد محور» در این مسیر، به سراغ برآورده ساختن نیازهای نباتی دانشجویان رفته و خود را مکلف به تامین بودجه غذای دانشجویی و افزایش تختهای خوابگاهی و ... یا نهایتا اقدامات حداقلی همچون شکل دادن مسابقات ورزشی و یا نهایتا برگزاری اردوهای تفریحی و... و میداند و این در حالی است که ذهنیت شکل گرفته از «معاونت فرهنگی» در عموم دانشگاهها به عنوان تبعیدگاه مدیران و یا محلی برای به درآوردن خستگی و ... است.
۱۰/ فقدان حضور یک سند مشخص و راهبردی برای تبیین نقش و فعالیت «نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاهها» و در کنار آن حضور افرادی با مشاغل بسیار و یا کم بضاعت از لحاظ معنوی و علمی در تولیت این ساختار مهم و در دانشگاههای مختلف را میتوان به عنوان یکی دیگر از عوامل نزول «کیفیّت دانشجوی انقلابی» مورد مرور و بررسی قرار داد. موضوعی بسیار با اهمیت که البته طرح مبسوط آن در این مجال نمیکنجد.
۱۱/ «دانشگاه» مرکز جوانان است و جوان هم مجموعهای از استعدادهاست که از جمله، استعداد پیش رفتن و پذیرش است و اتفاقا «دشمن» هم از همین نقطه استفاده میکند و از این جهت دانشگاههای بِزند و در کنار آن بنای کج دانشگاههایی که با «تولیت نهادهای انقلاب اسلامی» شکل گرفتهاند را میتوان به عنوان اصلیترین اهداف مورد تمرکز «شبکه نفوذ» و قلمداد نمود. دانشگاههایی که متاسفانه با مدیریت ناکارآمد و حضور موروثی آقایان و آقازادگان و ... در مدیریت خود همراه میباشند و از این جهت فضای مستعدی را برای تکثیر و سفیدسازی «عناصر نفوذی» در بدنه مدیریت اجرایی کشور رقم زدهاند. فضایی ویژه که بخشی از تبعات ملموس آن را میتوان در مُدل حکمرانی صورت گرفته در دوران «حاکمیت دولت یازدهم و دوازدهم» مرور نمود.
۱۲/ ختم سخن در باب «دانشجو» و «دانشگاه» آن هم بدون نام بردن از شجره طیبه «بسیج دانشجویی» بیمعنی است. موجودیتی که دو عنوان بُزرگ و بسیار مهم «بسیج» و «دانشجو» را در خود جمع نموده و عملا به آخرین سنگر برای حفاظت و توسعه «کیفیّت دانشجوی انقلابی» مبدل گردیده است. زیرا طبیعت «بسیج» این است که رقیب هیچ تشکیلاتی، مگر تشکیلات «ضدّ انقلاب» نیست و از این جهت میتواند هر «دانشجویی» را با هر عقیده و نگرشی به زیر بالهای خود بگیرید و بدون هیچ محدودیتی، مگر محدودیتهایی که فکر و مبانی و مواضع دینی و ایمانی و سیاسی «انقلاب اسلامی» برای آن ترسیم میکند، به پیش رفته و ادامه حیات «دانشگاه انقلابی» را تضمین نماید. البته مشروط بر آنکه فضای مدیریتی تنزل یافته این مجموعه به عنوان سکوی پرتابی برای رسیدن به مناسب حاکمیتی و همچنین خلأ حضور شخصیتهای صاحب فکر و الهابخش در پیکره ستادی و کلان این ساختار که در سالهای اخیر به شدت ملموس است، به سرعت اصلاح شود و فضای «بسیج دانشجویی» با خروج از سبک و سیاق فروکاست یافته و به شدت قابل نقد موجود، در کوتاه مدت همراه گردد.
ارسال نظر