به گزارش سینماپرس، کهبد تاراج درباره نمایشنامه «خالی» و اهمیت مقوله نوشتن در تئاتر با ایلنا گفتگو کرد.
با توجه به تمرکزتان روی برخی شخصیتهای تاریخی و نگارش آثاری درباره آنها، به نظرتان چقدر نمایشنامه نویسان ما در زمینه تئاتر پرتره و بیوگرافی در چهارچوب درام، درست عمل کرده اند؟
به نظرم اصلا پرترهای وجود ندارد. ما هستیم که پرتره را میسازیم. هر نویسنده بر اساس زاویه نگاهی که دارد، دیدش را نسبت به آن شخصیت مورد نظر، تغییر خواهد داد. به نظر من پرترهنویسی مقولهای اشتباه است؛ یعنی به کار بردن عبارت پرترهنویسی و بیوگرافی نوشتن را غلط میدانم.
رضا دلجو چندمین شخصیتی است که زندگیاش را در قالب درام به رشته تحریر درآوردهاید؟
رضا دلجو چهارمین شخصیتی است که دربارهاش نمایشنامه نوشتهام. غلامرضا لبخندی یکی دیگر از افرادی است که به زندگیاش پرداختهام. منتهی خب او شخصیت جالبی نداشته و قاتل بوده است. شهید شاهرخ ضرغام هم دیگر شخصیتی است که در یکی از نمایشنامههایم به زندگیاش پرداختهام. طیب حاجرضایی و خانم شهلا جاهد نیز دیگر افرادی هستند که دربارهشان اثر نوشتهام. البته اثری که در رابطه با خانم جاهد نوشتهام هنوز روی صحنه نرفته است. حاج احمد دلجو را هم همانی است که نمایش «خالی» دربارهاش نوشته شده و روی صحنه رفت.
از همکاریتان با مجید رحمتی بگویید.
نمایش «خالی» که اخیرا روی صحنه بود اولین همکاری من و مجید رحمتی نیست. او سال گذشته نمایشنامه «ط» نوشته مرا در سالن استاد سمندریان واقع در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه برد. در رابطه با نمایشنامه «خالی» هم باید بگویم من این اثر را چهار، پنج سال پیش نوشته بودم. من در آن مقطع طرحش را نوشته بودم و نمایشنامه شکل دیگری بود. البته اینکه میگویم طرح یا متن قبلی چیز دیگری بود، با توجه به شرایط موجود است. به هرحال نمایشنامه یا تئاتر باید بر اساس مقاطع و اتفاقات دچار تغییر شود.
در کلیت ماجرا بازخوردها را چگونه دیدید؟
بازخوردهای خوبی گرفتم، اما تا دلتان بخواهد به من برچسب زدهاند. گاه حرف و صحبتها خستهکننده است. البته من خسته نشدهام و کارم تئاتر است. من درباره حاج احمد دلجو نوشتهام که شخصیتی معمولی بوده. پس از این اتفاق برچسبهایی به من زده شد که شما سفارشینویس هستی!
البته این برچسب سفارشی نوشتن در گذشته اینقدر جدی نبود. بسیار میشنویم که فلان نویسنده سفارشینویس است. شاید بستگی به این دارد که نمایشنامهنویس به سراغ چه شخصیتی رفته است؟ خواست و سلیقه مخاطبان هم موضوع دیگری است که اهمیت دارد.
تئاتر به نفس تماشاگر وابسته است. اما به قول آقای حمید سمندریان در تئاتر اگر حتی یک تماشاگر فهیم داشته باشیم، بهتر از این است که صد مخاطب کم شعور داشته باشیم. واقعا قصدم توهین نیست؛ اما عدهای به نمایش «خالی» از آنجایی که نمایی مذهبی دارد، برچسب مذهبی زدند! اصلا مگر چه ایرادی دارد که کار من مذهبی باشد!؟ با این حساب چه اتفاقی میافتند.
باید بپذیریم که تئاتر مذهبی بخصوص در کشور ما که مملو از آیینها و روایات تاریخی است، ژانر محسوب میشود.
آنهایی که کار مذهبی را بد میدانند، اصلا نمیدانند مذهب یعنی چه؟
بهرام بیضایی هم چنین آثاری دارد.
بله و آقای رحمانیان هم چنین آثاری دارد. حمید امجد هم چنین نمایشهایی دارد.
و تعدادی دیگر…ولی چرا آن نمایشها همچنان فاخر به حساب میآمدند؛ با اینکه به لحاظ درام و بر مبنای مقاطع تاریخی، صدرصد مذهبی بودند.
زمانی که آثار رحمانیان و امجد و دیگران روی صحنه رفتند، تئاتر استراتژی داشت.
آیا همین رفتارهای سوء و ابراز نظرهای سلیقهای دلایلی برای به انزوا رفتن نوشتن پرترهنویسی و پرداختن به زندگی شخصیتهای مهم نیست؟
همینطور است. اما اگر مثلا درباره ناصرالدینشاه هم اثری نوشته شود، باز هم چنین حرفهایی وجود دارد. حتی اگر درباره همسر ناصرالدین شاه هم اثری نوشته شود، باز هم هستند افرادی که چیزی بگویند و از برچسبهایی چون سفارشی نوشتن درباره آنها استفاده کنند. کلا در تئاتر دست به هر کاری بزنید، باز هم حرفهایی بیان میشود. البته این مدل رفتار مختص ایران نیست و در کل دنیا همینطور است. به هرحال همیشه در این رابطه حرفهایی وجود دارد اما ما نمیتوانیم به خاطر حرف مردم کار نکنیم.
چنین رفتارهایی شما را دلسرد نکرده؟
من نمایش «خالی» را دوست دارم چون صداقتی دارد که در تئاتر ما گم شده است. میدانید، این نوع رفتار مرا بر آن داشت تا با خودم فکر کنم یک جای کار را اشتباه رفتهایم، اما بعد دیدم که نه! به هرحال من سی درصد از زندگی آقای دلجو را در قالب نمایشنامه نوشتهام. اتفاقا خانواده زندهیاد دلجو به دیدن نمایش «خالی» آمدند و خیلی هم از کار رضایت داشتند. این موضوع لااقل برای من که متن را نوشتهام راضی کننده است.
با این حساب نگارش بیوگرافی دلجو را ریسک میدانید؟
بله من با نگارش و اجرای نمایش «خالی» ریسک بزرگی کردهام؛ البته که آقای حمید نیلی مدیر فعلی اداره کل هنرهای نمایشی وزارت ارشاد بود که گفت این اثر را به جریان بینداز و در ادامه هم من آن را نوشتم.
در ادامه کارها همانطور که باید پیش رفت؟ چون به هرحال کشور طی ماههای گذشته با مشکلات و وقایعی همراه بود که در کارها وقفههایی ایجاد کرد.
اتفاقا همین روندی که میگویید در کم و کیف ما تاثیراتی داشت. کارها در حال انجام بود که با شهادت آقای ابراهیم رییسی رییس جمهور دولت سیزدهم، اوضاع پیچیده شد و کار شکل دیگری پیدا کرد. شاید اگر آقای رییسجمهور به شهادت نمیرسید ما الان کار بزرگتری را روی صحنه داشتیم. به هر حال نمایش «خالی» میتوانست از لحاظ بازی، متن و اجرا حد بالاتری داشته باشد. موضوع این است بودجهای که میخواستیم دریافت کنیم هفت، هشت برابر مبلغی بود که به واسطه آن «خالی» روی صحنه رفت.
به عنوان نویسنده از تعاملتان با مجید رحمتی کارگردان نمایش «خالی» بگویید.
من و مجید رحمتی در طول تمرینات و اجراها خیلی باهم تعامل داشتیم. زمانی هم که نمایش روی صحنه بود، هر روز با هم از اتاق فرمان اجرا را میدیدیم. ما هر روز پای کار بودیم. من و مجید حرف هم را میفهمیم، البته جاهایی هم کوتاه میآییم. مثلا صحنهای را نوشتیم و آن را حذف کردیم.
هر چالشی و اختلاف نظر با تعامل به اتفاقی سازنده بدل میشود و این خوب است.
بله و تئاتر با وجود گروه است که پیش میرود. اگر گروه نباشد چه کاری میتوان کرد. که مثلا من نویسنده بخواهم به حرف گروه گوش ندهم.
که مثلا شما متن را آماده به کارگردان بدهید و بگویید خودت اجرا برو! خداحافظ.
من هر روز در تمرینات گروه حاضر بودم. پای کار بودهام. هم نگذاشتهام قسمتهایی از نمایشنامه الکی تغییر کند و نه گذاشتهام بخشهایی بیدلیل به اثر اضافه شود. همه چیز با نظارت نویسنده بوده. البته اختلاف نظرهای زیادی هم وجود داشت، اما با آمدن آقای مهرداد ضیایی شرایط بهتر شد. ایشان کاری میکند که پل ارتباطی بین دو نسل و دو دهه از تئاتریها محکم شود. این مورد در تئاتر ما گم شده و دیگر وجود ندارد.
به موضوع جالبی اشاره کردید؛ پیوند بین نسل ها. .
بله. و تاکید میکنم که دیگر چنین مواردی در تئاتر نداریم. هنرمندی که بیست سال، بیست پنج سال است تئاتر کار کرده، میآید خودش را با فردی که ده سال پانزده سال است تئاتر کار میکند هم طراز میکند. مهرداد ضیایی چنین فردی است.
درست است. زمانی که به گروهها و بازیگران نمایشهای در حال اجرا نگاه میکنیم، درخواهیم یافت چنین مواردی را بسیار کم داریم.
کم که نه! من به شما میگویم اصلا چنین مواردی را دیگر در تئاتر امروزمان نداریم. اگر با مجید رحمتی هم صحبت کنید او هم تایید میکند که آقای ضیایی، نه فقط بازیگر که دراماتورژ ما نیز بودند.
اگر سرتاسر جوامع دنیا را بگردید و همه هیئتهای مذهبی را هم جستجو کنید فردی را چون ایشان نخواهید یافت که اینقدر راحت و بدون نقاب باشد. این آدم بدون نقاب اصلا احتیاجی ندارد که دربارهاش بنویسیم. او در عرض ده دقیقه دو، سه هزار نفر را روی چارپایه و با اجرایی که داشته، درگیر میکرده! کدام استاد، کدام فرد میتواند در عرض ده دقیقه چند هزار نفر را پای اجرایش ایستاده نگاه دارد؟ متاسفانه ما این آیین «چهارپایهخوانی» را فراموش کردهایم.
کمی از اهمیت شخصیت رضا دلجو بگویید. به هرحال آنچه شما را ترغیب کرده به سراغ این فرد و زندگیاش بروید، چه مواردی بوده است؟
به طور مشخص درباره رضا دلجو حرف میزنم. اگر سرتاسر جوامع دنیا را بگردید و همه هیئتهای مذهبی را هم جستجو کنید فردی را چون ایشان نخواهید یافت که اینقدر راحت و بدون نقاب باشد. این آدم بدون نقاب اصلا احتیاجی ندارد که دربارهاش بنویسیم. او در عرض ده دقیقه دو، سه هزار نفر را روی چارپایه و با اجرایی که داشته، در گیر میکرده! کدام استاد، کدام فرد میتواند در عرض ده دقیقه چند هزار نفر را پای اجرایش ایستاده نگاه دارد؟ متاسفانه ما این آیین «چهارپایهخوانی» را فراموش کردهایم. حال میخواهد پرداختن به این موضوع پرترهنویسی باشد یا نگارش بیوگرافی! هر اسمی هم که دارد من به عنوان نمایشنامهنویس وظیفه دارم به این موضوع بپردازم و آن را بنویسم و ماجرا را روی صحنه نشان دهم. من میتوانم یک بازخوانی از گودو یا آثار دیگر داشته باشم و هیچ ایرادی هم ندارد و به چنین مواردی هم باید پرداخته شود. اما پرداختن به شخصیتهای مهمی چون رضا دلجو و توجه به آیینهای فراموش شده را با اهمیتتر میدانم. و اینکه ما نمایش «خالی» را در مکانی اجرا بردیم که فراموش شده است.
منظورتان سالن قشقایی است؟
بله. اما من از «مرکز مطالعات قشقایی» صحبت میکنم. اسم این سالن همین بوده و قرار بر این بود در آن از این جنس کارها انجام دهیم. منظورم اجرای آثاری چون نمایش «خالی» است.
بله حدود سالهای نود و چهار یا نود و پنج بود که در ماه اردیبهشت اولین پروژه مرکز مطالعات قشقایی در مجموعه تئاتر شهر روی صحنه رفت.
متاسفانه این رویه ادامه نیافت و از بین رفت. اما به هرحال جای نمایشنامههایی چون «خالی» را خالی میبینم. اصلا اینطور نیست که چون خودم این اثر را نوشتهام این حرف را بزنم. برخی دوستان مانند مهران رنجبر در این زمینه تلاشهایی داشتهاند و آثاری بر اساس شخصیتنویسی را به رشته تحریر درآورده اند. آخرین اثر رنجبر «چاپلین» بود که عدهای هم به آن گیر دادند. مثلا میگفتند چارلی چاپلین چرا در نمایش شما سبیل ندارد!؟ در این دسته از آثار متوجه این نوع ایرادها و انتقادها نمیشوم.
درباره رضا دلجو در نمایش «خالی» با چنین انتقادهایی مواجه نبودید؟
همانطور که پیشتر گفتم، خانواده رضا دلجو آمدند و نمایش را دیدند و از کار رضایت داشتند. اما در این میان افرادی بودند که انتقادهای جالبی را مطرح میکردند. مثلا میگفتند چرا موهای رضا دلجو این مدلی بوده و آن مدلی نبوده؟ واقعا قضیه این موارد نیست. ما داریم حرف دیگری میزنیم و موضوع چیز دیگری است.
شما در زمینه بازیگری و کارگردانی تئاتر نیز فعالیتهایی دارید، بر همین اساس طی این چند سال روند پیشرفت تئاتر را چگونه دیدهاید؟ یا شاید در برخی بخشها این رویه نزولی بوده است.
تعارف که نداریم و باید بگویم با شرایطی که طی این دو سه سال ایجاد شده، جامعه به سمت التهاب رفته است. همه موارد رخ داده به هرحال روی کم و کیف تئاتر و میزان توجه مخاطبان تاثیر داشته است. واقعا نباید یک اثر در سالن قشقایی واقع در مجموعه تئاتر شهر هفت، هشت بلیت بفروشد! حتی اگر سریال امام علی (علیه السلام) را در قشقایی اکران کنیم، شرایط همین است. نباید اینطور باشد. الان شرایط طوری است که همه فقط میخواهند اثرشان را بفروشند انگار مسابقهای در کار است! اصلا منظورم این نیست که فروش بد است و اتفاقا ما هم کار میکنیم که اثرمان بفروشد. موضوع این است که فروش جای اندیشه را گرفته است. میشنویم که برخی میگویند اگر فلان بازیگر در این نمایش بازی کند، میفروشد! تا آنجایی که یاد گرفتهام و به یاد دارم این رویه و رفتارها در تئاتر وجود نداشت. به هرحال با وجود همه اتفاقات باید بگویم بله نمایشنامههایی چون «خالی» را در تئاتر بسیار کم داریم. بازهم میگویم چنین آثاری را چه من نوشته باشم چه افراد دیگر، جای چنین نمایشنامههایی واقعا در تئاتر ما خالی است. وجود چنین آثاری برای شناخت افراد شاخص و آدمهای مهمی که پیش از ما میزیستهاند، بسیار مهم و لازم است. با وجود توجه به شخصیتها و زندگی افراد مهم است که به گذشته خودمان و به آیینهای مهمی که در فرهنگ ما وجود داشته، اهمیت دادهایم. اینگونه است که به نسلی رجوع خواهیم کرد که برگزاری آیینها برایشان اهمیت داشته و عزاداری برایشان قابل احترام بوده!
در نهایت انتقاد یا ایراد دیگری اگر وجود داشته، این تریبون در اختیار شماست؟
کاش ما در ماه محرم و صفر اجرا نمیرفتیم. یعنی کاش نمایش «خالی» پیش از ماه محرم و صفر روی صحنه میرفت. تا آن یادآوری لازم انجام میشد. متاسفانه برنامه مدونی وجود ندارد.
البته این امکان وجود دارد که مجید رحمتی نمایش «خالی» را در سالنی دیگر هم روی صحنه ببرد.
بله صدرصد همینطور است و انشالله این اتفاق رخ دهد.
آیا این رویه کار کردن و تمرکز روی شخصیتهای مهم و خاص تاریخی همچنان برایتان ادامه دارد؟
به نظرم پس از چندین کاری که انجام دادهام، فعالیت در این زمینه دیگر کافی است. فکر میکنم نباید دیگر درباره کسی بنویسم.
توجه به آیینهای فراموش شده کاری مهم، مفید، دشوار و گاه شگرف است که توقع میرود با توجه به اشرافتان بر تاریخ و آیینها، تعطیلش نکنید.
درست است و باید بگویم آیینهای زیادی داریم که همگی فراموش شدهاند. حال تعداد افرادی چون حاج احمد دلجو بسیار کم است. ما در حال حاضر چنین افرادی نداریم. و خب «چهارپایهخوانی» آیینی بوده که برای وجودش تلاش کرده است. این آیینها مهر فراموشی خوردهاند و گویا دیگر کاری نمیتوان کرد. اما من اندازه خودم برای حل این موضوع تلاش کردهام.
آیا ناگفتهای مانده که بخواهید دربارهاش صحبت کنید؟
من از اجرای نمایش «خالی» با این که در زمان مناسب اجرا نرفت خیلی راضی هستم. به این دلیل که متنی اورجینال نوشتهام. من به زندگی فردی پرداختهام که کسی او را نمیشناسند. حتی اگر یک نفر بعد از نمایش ما رفته باشد تا ببیند احمد دلجو که بوده، برای من خوشحال کننده است. به این دلیل که اصلا رسالت تئاتر و رسالت هنر، همین است.
ارسال نظر