محمدرضا مهدویپور/ همه ساله با فرا رسیدن «یوم الله ۱۳ آبان» فرصتی برای تقویت «حافظه تاریخی ملت ایران» فراهم میشود. فرصتی ویژه که موجب میشود تا «ملت ایران» بتواند ضمن مرور «تاریخ استکبار» و مشخصا جنایات گسترده «ایالات متحده آمریکا» علیه بشریت، بار دیگر بر عهد خود با آرمان «استقلال» و «آزادی» تأکید ورزیده و به واسطه تمرکز رسانهای غرب و دنیای استکبار بر «پروژههای تاریخسازی» و تمرکز بر شکافهای بین نسلی و ... دچار مرض و بیماری «آلزایمر» نشود و چرایی «انقلاب اسلامی» خود در سال ۱۳۵۷ هجریشمسی را فراموش ننماید.

با اینهمه بزرگداشت امسال «۱۳ آبان» از بسیاری جهات با سالهای گذشته تفاوت دارد. بالاخص آنکه «چهل و ششمین سالگرد» این رویداد تاریخساز در سایه وقایع و اتفاقات ماههای اخیر و بهطور مشخص «دفاع مقدس ۱۲ روزه» برگزار میشود و از این جهت میتواند فرصتی مغتنم و مناسب برای بازخوانی ظرفیت ویژه و البته مغفول این «یوم الله» به عنوان یکی از عناصر و منابع «قدرت نرم» و جلوهای از بنیه سلحشوری «امت مسلمان ایران» را فراهم نماید و تأمل بر چند نکته مهم را ضرورت بخشد:
۱/ مسئلهی «تسخیر لانهی جاسوسی» بیش از آنکه یک اقدام امنیتی و یا سیاسی در مقطع سال ۱۳۵۸ هجریشمسی باشد، یک «اقدام هوشمندانه فرهنگی» است. اقدامی که هیچ گاه طراوت و تازگی خود را از دست نمیدهد و در منطق آن طی دهههای مختلف و به واسطه فاصلههای بین نسلی خللی ایجاد نمیشود. اقدامی با کارکردی عمیق و منطبق بر قوارههای نوین «دیپلماسی عمومی» که صفآرایی میان «ایران اسلامی» و «آمریکای جنایتکار» را به نحوی پُررنگ ترسیم مینماید که هیچ فریدون مسلک ظریفی نیز نمیتواند آن را مخدوش سازد. صفآرایی ویژهای که در کلیت خود، اصل جبههبندی میان «مستکبران» و «مستضعفان» را شفاف میسازد و به عنوان یک نمود برجسته رسانهای و غیر قابل کهنه شدن از برای تبیین و درک «دکترینهای کلان انقلاب اسلامی» و ارایه آن در قالب «سیاستهای کلی نظام جمهوری اسلامی» و ابلاغ آن به تودههای مختلف اجتماعی و نسلهای آتی میباشد.

۲/ ماهیت فرهنگی و رسانهای منحصر به فرد «تسخیر لانه جاسوسی» موجب شد تا این اقدام به انقلابی در درون «انقلاب ۵۷» مبدل گردد و «انقلاب دوم» نام گیرد. «انقلاب فرهنگی» که توانست با ایجاد یک «قطببندی فرهنگی» جهان و جهانیان را به دو دسته «مستکبرین» و «مستضعفین» تفکیک و دستهبندی نماید. قطببندی ویژهای که «ایران اسلامی» را به عنوان الگوی «مستضعفین» در پیشگاه جهانیان معرفی ساخت و به جهانیان الگویی را ارایه نمود که مبتنی بر آن علاج عقبافتادگی را در مواجهه و رویاروی با «مستکبرین» و بر طرف ساختن ضعفها و مشکلات مختلف اجتماعی به از مسیر «قوی شدن» است. الگویی که برای همیشه تاریخ و در پیشگاه تمامی ملتها معین میسازد که اگر چنانچه کشور قوی بشود و دشمن احساس کند که با برخورد با این ملّت قوی، سود نخواهد برد و ضرر خواهد دید، قطعاً آن کشور مصونیّت پیدا میکند و از دایره «سلطه مستکبرین» خارج میشود.

۳/ «تسخیر لانه جاسوسی» یک «انقلاب فرهنگی» بود. انقلابی که بر محور شعاری ملموس و قابل فهم با عنوان «مرگ بر آمریکا» شکل گرفت. شعاری تبلیغاتی که «مرگ بر سلطهگری» ، «مرگ بر تجاوزگری» ، «مرگ بر دستدرازی به حقوق ملّتها» را هدف پیام خود قرار میداد و یک حرکت روشنفکرانه، آگاهانه، انسانی و پُرمعنا و پُرمضمون را برای تودههای مختلف اجتماعی بر بستر این شعار در همه جای کشور و در اقصی نقاط جهان ترسیم مینمود. شعاری که مبتنی بر قواعد حرفهای «اسلوگان» (Slogan) پیچیدهترین مبانی ایدئولوژیک و مشخصا فلسفه شکلگیری «انقلاب اسلامی ایران» را تکرار و یادآوری مینمود. شعاری که جُز هجو آن در چند اثر سینمایی، متاسفانه نمودی از آن را نمیتوان در تولیدات سینمایی دو دهه اخیر مشاهده نمود. شعاری که حتی تولیدات نهادی و شکل گرفته در قالب «ژانر دفاع مقدس» و یا «ژانر تاریخی» و تولیدات پیرامونی «تاریخ انقلاب اسلامی» نیز فاقد بیان و تکرار آن حتی در سطح کلام و لفظی میباشند و جالبتر آن هنگامی میشود که در عموم سریالهای تلویزیونی نیز حتی کمتر اثری از بیان لفظ این شعار محوری دیده نمیشود!

۴/ ایستادگی ملت ایران بر هویت و آرمانهای استکبارستیزانه «آبانماه» سبب شد تا دنیا شاهد یک الگوی موفّق و یک نمونهی سرافراز از قدرت و «حاکمیّت سیاسی اسلام» در کالبد «جمهوری اسلامی ایران» باشد. الگویی که با وجود تمام شداید و مشکلات اقتصادی همچنان در حال پیشرفت و حرکت در مسیر «آینده روشن» است. ایستادگی و استقامتی که موجب شده تا امروز جهان در آستانهی یک «نظم بینالمللی جدید» قرارگیرد. نظمی که حالا بر بستر «دفاع مقدس ۱۲ روزه» و با مشاهده نشانهی سیر نزولی و افولی «اردوگاه غرب» میتواند موید این واقعیت باشد که چگونه موازنهی قوا به نفع «مستضعفان» در حال تغییر یافتگی و شکل دهی به یک واقعیت جغرافیایی جدید قدرت در نظام بین الملل است. تغییری که متاسفانه نه تنها نمودی در عرصه رسانهای و تولیدات فیلم و سریال در کشور نداشته! بلکه با جنایت فرهنگی صورت گرفته، چندسالی است که گیشه سینماهای سراسر کشور را به تسخیر کمدیهای زرد و کم عمق شانه تخم مرغی و در کنار آن آثار جدی و تولیدات مجعولی همچون «پیر پسر» و «زن و بچه» و ... قرار داده است.

۵/ مستندات تاریخی صد سال اخیر گواه آن است که «سفارت آمریکا» در هر کشوری، مرکز توطئه و نقشهپردازی و نقشهکشی برای به هم زدن «استقلال» آن کشور است. این کارکرد اصلی «سفارت آمریکا» اگرچه با مصادیق مختلفی از دیروز تا امروز در کشورهای مختلف برخوردار است، اما مشخصا در فرایند «کودتای ۲۸ مرداد» برای مردم ایران واضح و ملموس گردید و سندی تاریخی را پدید آورد. سندی که برای همیشه عیان ساخت که هیچ انقلابی بدون حذف حضور فیزیکی آمریکاییها و برچیده شدن «لانهی جاسوسی» ایشان به فرجام مناسب نخواهد رسید و دراین میان حتی اگر مردم یک کشور با اتحاد کامل و شور اشتیاق بسیار «انقلاب» نمایند و با مشقات فراوان بتوانند دیکتاتورهای حاکم بر خود را ساقط نمایند و ...، اما در نهایت «ایالات متحده» با استفاده از حضور رسمی خود در قالب «دیپلماتیک» میتواند اصل و فرع این انقلاب را در کام ملتها تلخ سازد و اجازه ندهد تا این کشورها به ثبات سیاسی و اقتصادی برسند و از نظر امنیتی در شرایط بحرانی به سر برده و هر روز با پدیدههای جدیدی در کشور خود مواجه باشند. پدیدههایی که تبیین آن از ظرفیت بالای دراماتیک و تولید آثار فیلم و سریال در ژانرهای مختلف برخوردار است و در این میان متاسفانه نه تنها اقدام درخوری برای تولید چنین آثاری صورت نگرفته، بلکه در مقابل ملت ایران به عنوان آسیبدیدگان اصلی عدم حضور سفارت آمریکا در ایران تصویرسازی شدهاند. ملتی بدبخت که برای گرفتن ویزا و مجوز سفر به «ایالات متحده امریکا» مجبور به آوارگی در ترکیه و ارمنستان و امارات و سرگردان تعیین وقت سفارت و ... هستند!

۶/ «چهل و شش سال» است که از ماجرای «تسخیر لانه جاسوسی» میگذرد، اما متاسفانه توشه هنری و بالاخص «فیلم و سریال جمهوری اسلامی» از آثار فاخر و ماندگار پیرامون این «انقلاب دوم» کم و در برخی جوانب حتی خالی است. به صورتی که از مجموع بیش از سه هزار اثر تولید شده در بستر «صنعت سینمای جمهوری اسلامی» تقریبا هیچ اثر سینمایی مشخصی را نمیتوان برشمرد که از عنوان و موضوعی مرتبط با «تسخیر لانه جاسوسی» برخوردار باشند! البته فاجعه به همینجا خلاصه نمیشود و با مرور تولیدات سینمایی طی دو دهه اخیر مشاهده میشود که نه تنها بخش قابل توجهی از این تولیدات نتوانسته و یا نخواستهاند به حریم موضوع مرتبط با تببین شعار و اسلوگان «مرگ بر آمریکا» نزدیک شوند؛ بلکه در مقابل میتوان فهرستی از تولیدات سینمایی را معرفی نمود که به لطایف الحیل گوناگون اقدام هجو طیف انقلابی و احمق نشان دادن گویندگان این شعار بنیادین میپردازند و ...

۷/ بایکوت معدود «تولیدات فیلم و سریال ضدآمریکایی» و دغدغهمندی که همچون «روزهای ابدی» و «کیف انگلیسی» و «توفان شن» و «معمای شاه» و «آتش و باد» و ... در ژانر ماندگار تاریخی تولید شدهاند، از جدول مناسبتی پخش تلویزیون و بجای آن تمرکز بر بازپخشهای بیحساب و کتاب «تولیدات کرهای» و الگوسازی از «یانگوم» و «جومونگ» و ... در کنه ضمیر مخاطب مسلمان ایرانی را میتوان به عنوان یکی از مصادیق بارز برای فهم و شناخت یکهتازی و جولان عناصر وابسته به «شبکه نفوذ فرهنگی» در شریانهای مدیریتی کشور قلمداد نمود. شریانی پرقدرت که شرایط مدیریت حاکم بر عرصه «دیپلماسی فرهنگی کشور» را آنچنان مبتذل و نفهم ساخته که دقیقا در مقطعی که جهانیان به واسطه «جنگ تحمیلی ۱۲ روزه» منظر دیدن و شنیدن از سبک زندگی انسان مقاوم و مسلمان ایرانی است، فیلمی که ایرانیان را مردهخور تصویرسازی میکند به عنوان «نماینده ایران در اسکار ۲۰۲۶» میشود!

۸/ چهل و شش سال است که به برکت اقدام انقلابی ۱۳ آبان ۱۳۵۸ هجری شمسی «ایالات متحده آمریکا» در «ایران» حضور رسمی و با «هویت دیپلماتیک» خود را از دست داده و نمیتواند با استفاده از «پوشش دیپلماتیک» فضای لازم را برای دخالت مستقیم «افسران اطلاعاتی» خود فراهم و نفرات لجستیک سفارت خود را به صورت مستقیم مامور ایجاد تشنج یا بحران در فضای عمومی جامعه ایران نماید. با این همه حضور مجازی و غیر نشاندار این دشمن همیشگی مستضعفان و «شیطان بزرگ» از جمله موضوعات مغفول ماندهای است که ابعاد و جوانب آن را میتواند در لحظه لحظهی این ۴۶ سال پُرفراز و نشیب و بالاخص در مرور فتنههای رنگارنگ و مختلفی همچون «فتنه ۱۳۷۸»، «فتنه ۱۳۸۸»، «فتنه ۱۳۹۸» و یا ماجرای «فتنه ۱۴۰۱» مشاهده نمود. حضوری در قالبهای نیابتی و با هزینهکرد ویژه مالی در مسیر سامان دهی به «شبکه نفوذ» که البته امسال و در فرایند «جنگ تحمیلی ۱۲ روزه» کاملا ملموس شد و به حضور رسمی و نشاندار «ایالات متحده آمریکا» در صحنه مواجهه و تقابل مستقیم با «ملت ایران» انجامید. شبکهای فراگیر و گسترده که به عرصه فرهنگی خلاصه نمیشود و در ساختارهای مختلف اقتصادی و سیاسی و حتی امنیتی کشور از حضور و ظهوری آنچنان شفاف برخوردار شده که ضرورت «بازسازی انقلابی» را بیش از هر زمانی موجه و ضروری میسازد.

۹/ در پایان باید بر مهم توجه داشت که عدم برخورداری «ایالات متحده آمریکا» از مرکز استقرار و پایگاهی رسمی با عنوان «سفارت» و به تبع آن فقدان حضور نیروهای اطلاعاتی و جواسیس آمریکایی با هویت دیپلماتیک در «ایران» و ... یک اقدام هویتی و «انقلاب فرهنگی» بود. اقدامی که به هیچ عنوان نتوانست منجر به خنثیسازی توطئههای امنیتی این حاکمیت فاسد علیه مردم ایران و نظام جمهوری اسلامی شود و فقط «هزینههای آمریکا» را برای «مواجهه با ایران و ایرانی» به شکلی نجومی افزایش داد. اقدامی که متاسفانه در طی چهل و شش سال گذشته از توجه به ابعاد فرهنگی ان غفلت جدی صورت پذیرفت و حالا با آشکار شدن دوباره وجهه خبیث و پلید «ایالات متحده آمریکا» به واسطه «جنگ تحمیلی ۱۲ روزه» فرصتی مغتنم برای پیگیری پروژه «بازسازی جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی» پدید آمده است. پس اگر چه شرایط کشور به گونهای است که اولویت نخست در این «بازسازی» میبایست متوجه مسئلهی «اقتصاد» و «معیشت مردم» شود، اما نباید دستور «امام امت» به بدنه فرهنگی «دولت سیزدهم» و تاکید ویژه ایشان بر این مهم که «ساختار فرهنگی کشور نیاز به یک بازسازی انقلابی دارد» مورد غفلت واقع شود و نسبت به این بیان صریح که «ما مشکل داریم در ساختار فرهنگی کشور؛ و یک حرکت انقلابی لازم است» با تساهل و تسامح برخورد گردد؛ زیرا «جنگ تحمیلی ۱۲ روزه» نشان داد که اصلیترین سرمایهگذاری «ایالات متحده آمریکا» در عرصه فرهنگ و هنر بوده و اساسا امید غرب برای مهار خیز و حرکت شتایان «انقلاب اسلامی» از مجرای اقدامات فرهنگی و رسانهای میگذرد. پس لازم است تا «بازسازی انقلابی» را به عنوان کارویژه «جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی» در شرایط کنونی قلمداد نمود. شرایطی که مشتی «بچه نابالغ» و عموما آقازاده و خانمزاده و ... با سوء استفاده از کلیدواژه «جوانگرایی» عهدهدار مناصب «مدیریت فرهنگی» شدهاند و به واسطه ناکارآمدی خود دستور «امام امت» و تاکید ویژه ایشان بر این مهم که «ساختار فرهنگی کشور نیاز به یک بازسازی انقلابی دارد» را دچار «فرسایش استراتژیک» ساختهاند. فرسایشی که از یک سو موجب سرخوردگی طیف نیروهای مکتبی و خاکنشینی ایشان در پشت خاکریزهای فرهنگی کشور را موجب و از سو دیگر با حضور ژنرالهای بینام نشان «ناتوی فرهنگی» منجر به سوء استفاده از جوانان پرشور و علاقمند به مبانی انقلاب اسلامی و یارکشی ایشان در باند و گروههای منفعتطلب همراه میشود.

                        
ارسال نظر