شنبه ۲۳ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۱:۴۸

نگاهی به فیلم "برف روی شیروانی داغ"

برف ، شعر و سیاست

برف روی شیروانی داغ

شادی رستمی

در اینکه اغلب آثار هنری به همراه خود موج روشنفکری همراه می آورند حرفی نیست ولی در همه ی دوران ها "مذمت پزهای روشنفکری"  نیز رواج داشته است.شاید به همین دلیل ساخت فیلمی که در آن همزمان به افراد منورالفکر ایراد بگیرند و از سویی دیگر به شاعری هنرمند و اهل دل در حد یک قدیس بها بدهند اتفاق نو و جالبی در سینمای ما باشد.
 
"برف روی شیروانی داغ" تازه ترین اثر محمد هادی کریمی پس از "غیر منتظره"و "امشب شب مهتابه"است که امسال در جشنواره ی فیلم فجر حضور دارد و منتقدان استقبال خوبی از آن کرده اند.

فیلم سوژه ی لطیف و قشنگی دارد(آنچه این روزها در سینمای ایران نایاب شده)یک شاعر معروف با وصیتی متفاوت از دنیا رفته و آدم هایی که هر یک از ظن خویش با او یار شده اند سعی دارندشخصا وصی او باشند.

کریمی که خود تحصیلات روانشناسی دارد و به جز این، فیلمنامه ی آدمکش را نیز به رشته ی تحریر درآورده اینبار با استفاده از سوژه ای زیبا و شاعرانه برای همراهی از عواطف بیننده مدد میگیرد و چون به گفته ی خودش "برف روی..." را با قلب و احساسش ساخته یک سر و گردن از آثار دیگرش بالاتر است زیرا که هر چه از دل بر آید لاجرم بر دل نشیند.

فیلم به سبب فیلمنامه ی قوی و فرم روایی اش خوب پیش می رود و بیننده را از آغاز با تیتراژی هنرمندانه(بارش نرم برف در نمای خارجی منزل استاد) با خود همراه میکند ولی در بعضی از سکانس ها ریتم چنان کند میشود که همان بیننده ی مشتاق را به خمیازه کشیدن می اندازد! شاید تنها چیزی که ذره ای از بار کسالت فیلم می کاهد ورود و خروج کاراکترهای مختلف به بطن داستان باشد که شوک کوتاهی به بیننده وارد می سازند.

لوکیشن فیلم نیز تنوعی ندارد و 90 درصد آن در خانه ای قدیمی با دکور سنتی شکل گرفته و به همین جهت فیلم برداری اثر ساده و به دور از خلاقیت است .

همچنین کاراکتر پریچهر با بازی خاطره اسدی یکی از شاگردان استاد خیلی شعاری و زاید از کار درآمده و علیرغم نزدیکی این شخص با مرد شاعر و حضور مدامش در در کنار او چه در زمان حیاتش چه پس از مرگش تاثیر چندان مثبتی بر مخاطب ندارد.

اما سایر نقش آفرینی ها داستانی متفاوت است.شهاب حسینی که در این سال ها سیری صعودی در عرصه ی بازیگری داشته ثابت کرده به فیزیک خود متکی نیست و در این فیلم نقشی نسبتا کوتاه اما تاثیرگذار ایفا کرده است.وی در نقش بهمن برادرزاده ی خوشگذران و لاابالی شاعر مرحوم بسیار خوب ظاهر شده و با تکیه کلام های ویژه و بازی حسی اش کاراکتری به یاد ماندنی از خود به جا گذاشته است.

آنا نعمتی نیز درنقش سپیده که مترجم و منتقد ادبی استاد است خوش درخشیده و به نسبت کارهای دیگرش فوق العاده ظاهر شده است.او که در حقیقت آماج انتقادات ضد روشنفکری است همواره با فنجان قهوه ا ی در دست و تکه کلام های سنگین و بیگانه چنان به اطرافیانش خرده میگیرد که گویی قصد توجیه افکار و عقایدش را دارد.شاید در وحله ی اول بتوان به کاراکتر سپیده انگ بی احساسی،تکبر و عامه گریزی زد ولی در یکی از فلاش بکهای "برف روی ..."او با چشمانی گریان و چهره ای خسته از روابط بیهوده ی عاطفی اش می نالد و چنان زار و غمگین است که هرچه نعمتی خود تا آن لحظه به عنوان زنی امروزی و مستقل برای بیننده بافته بود در هیات زنی تنها و شکست خورده رشته میشود. این ایفای نقش با هوشمندی نعمتی و البته هنر گریم و طراحی لباس ماهرانه که بر روی او نمود بیشتری داشته به یکی از نقا ط قوت فیلم تبدیل شده است.

کریمی نقش استاد را به فرخ نعمتی سپرده که کلا بازیگر کم کاریست. پیش از این بازی های خوبی از او در تئاتر دیده بودیم و شاید به دلیل تسلطش در دیالوگ گویی و صدای زیبا و روان وی به خصوص در هنگام خواندن شعر مناسب ترین گزینه برای ایفای نقش شاعر مرحوم باشد.استاد در چند سکانس ظاهر شده اما حضور پررنگش بر همه جای داستان سایه افکنده و حتی با وجودی که داستان با مرگ او آغاز میشود به نظر زنده تر و باورپذیر تر از سایر شخصیت های فیلم می آید.مردی که به شدت بیمار است و تا مردن چند گام فاصله دارد،عشق زندگی اش او را ترک کرده، با نگاه غمگین و تبدارش با اطرافیانش سخن می گوید،جسم ضعیف و خسته ی خود را به برف روی شیروانی داغ تشبیه میکند،خیر و نیکوکار است و اعتقادات مذهبی ویژه ای دارد.تمام این صفات را فرخ نعمتی با استعداد و توانایی خاصی جان بخشیده است.

کوروش تهامی در این فیلم ایفاگر نقشی چند وجهی است و گاهی عصبی،گاهی مغموم،گاهی غرق فکر،گاهی فرصت طلب و بیش از همه عاشق به نظر می رسد و خیلی خوب از پس نقشش بر آمده است.

نکته ی جالب حضور هنگامه قاضیانی در نقشی کوتاه است و با خواندن شعری پرسوز و گداز به خوبی غم واندوهش از مرگ معشوقش را نشان می دهد که نحوه ی ادای مونولوگ توسط وی بسیار هنرمندانه و تاثیرگذار از آب در آمده.

امیر حسین آرمان در نقش ماهان در "برف روی..."به عنوان وصی واقعی و آدم مورد علاقه ی استاد توانسته بازی استانداردی ارائه دهد و علیرغم تجربه ی کم و نقش های گذرایی که تابحال ایفا کرده در بده بستان هایش با سایر بازیگران بخصوص شهاب حسینی قابل قبول ظاهر شده است.

"برف روی..." اشاراتی زودگذر به سیاست دارد ،پدر پریچهر نماینده ی مجلس است اما نمی تواند در دادگاه از نفوذش برای رهانیدن ماهان استفاده کند،خانه ی استاد حلقه ی مباحثات سیاسی بوده و او در دوره ی ستم شاهی به زندان افتاده ولی در دوره ی فعلی نیز جزو افرادی بوده که طومار امضا کرده است.در حقیقت کارگردان تکلیف بیننده را با پیشینه ی سیاسی افراد روشن نمیکند و مخاطب نمیداند استاد کدام طرفی است .همانطور که اطرافیان او نمیدانند آخرین اثرش او متعلق به کیست و کارگردان با چند فلاش بک تودرتو انتخاب را به عهده ی مخاطب می گذارد.

اما به راستی جذاب ترین قسمت فیلم سکانس پایانی آن است که کارگردان با هوشمندی و چیره دستی تمام از فرمول پایان شگفت انگیز بهره میگیرد و در واقع تمام کاستی ها و ضعف های اثر را با شوکی بجا و موسیقی متن هنرمندانه ای محو میکند.شاید این سلیقه شناسی مخاطب ریشه در تخصص روانشناسی کریمی در مقام فیلنامه نویس داشته باشد که حتی مخاطب عام را با رضایت از در سینما بیرون میفرستد.

"برف روی..." به تنهایی و حتی بدون قیاس با آثار سخیف این روزهای سینما فیلمی تکنیکی و خوش ساخت است و به سبب اینکه کارگردانی تازه کار دارد صاحب نظران و مخاطبان نمیتوانند آن را محکوم و یا مقایسه کنند(بلایی که بر سر کارگردانان صاحب نام می آید)و باید گفت کریمی به نسبت دو اثر قبلی اش پیشرفت قابل توجهی داشته و چنانچه همین مسیر را ادامه دهد آینده ی روشنی در سینمای ایران خواهد داشت.

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.