سریال همه خانواده من در ایام نوروز پخش مناسبی نداشت و چند شب به دلیل تداخل پخش آن با مسابقه فوتبال پخش نشد. همزمان با پخش سریال نیز شبکه سه سیما حجم عظیمی از فیلم های تلویزیونی خود را پیش و پس از پخش سریال نمایش داد تا مخاطبانی که با تماشای این سریال آزرده خاطر شده بودند را پای این شبکه نگه دارد.
مهم ترین مشکل سریال، حضور حجم عظیمی از بازیگران در مقابل دوربین است که مخاطب برای برقراری ارتباط با آنها، باید اسامی و مشخصاتشان را در دفترچه ای یادداشت و کنار دست خود داشته باشد. ممکن است در سریال های عادی تلویزیون این حجم از شخصیت مفید باشد اما در سریالی نوروزی باید همه چیز در نهایت ایجاز شکل بگیرد و با چند شخصیت محدود و مشخص، سریال آغاز شود و در ادامه به این شخصیت ها عمق داده شود.
مشکل دیگر سریال داریوش فرهنگ این است که حال و هوای کلی شهر کاشان به عنوان مکان و اقلیمی بومی در سریال خوب از کار در نیامده است. فرهنگ اهل کاشان نیست و طبیعی است از مناسبات و روابط و حال و هوای زندگی مردم این شهر بی اطلاع باشد. به همین دلیل برای خلق حس داستان، گاهی دوربین را به بازار می برد و گاهی روی پشت بام قرار می دهد تا اصطلاحا نماهایی توریستی از شهر بگیرد. شاید اگر همین سریال در کرمان ـ جایی که فرهنگ بخش عمده ای از زندگی اش را در آنجا گذرانده ـ ساخته می شد، سریال وضعیت بهتری داشت.
مشکل دیگر سریال این است که لحن آن بیش از حد جدی است. در قسمتی که شش فروردین ماه پخش شد، داریوش فرهنگ در نقش یک شخصیت مستقل وارد سریال شده و عکس می گیرد. او در یک پلان هیچکاکی رو به دوربین می گوید: «لبخند. عیده»! شاید این صحنه کنایه ای به لحن بسیار جدی سریال باشد که خود فرهنگ هم متوجه آن شده است. طنز سریال هم صرفا محدود به نکاتی همچون: حضور دو برادر دوقلوی خلافکار در سریال شده که پسر شاپور برای اجرای نقشه های پلید خود به کاشان آورده و نیز شوخی های بی مزه ای مانند «هوای سالم در بدن سالم است» شده که میان برخی شخصیت ها رد و بد می شود و یکی در پاسخ به دیگری می گوید: «اون عقل سالمه که در بدن سالم است»!
سریال هیچ ظرفیتی برای طنز ندارد و از جهات کلی داستان به شدت یادآور سریال «یلدا» ساخته برادران میرباقری است که آن اثر هم در مرکز سیما فیلم ساخته شد. شخصیت های محوری سریال آدم های فرهیخته ای هستند که از یک طرف بر سر مال دنیا به هم رحم نمی کنند و حتی حاضر نیستند از پولی که به یک خیریه بخشیده شده چشم پوشی کنند و از طرف دیگر دور هم نشسته و حافظ می خوانند.
حضور شخصیت هایی که نقش آن را «ارژنگ امیرفضلی» و «فریده سپاه منصور» ایفاء می کنند هم از نکات جالب توجه سریال است. ارژنگ امیرفضلی در نقش یک فرد نیمه مجنون در سریال حضور یافته که در صورت لزوم رانندگی هم می کند و همه اعضای خانواده سوار اتوموبیل او می شوند. فریده سپاه منصور هم در نقش «خاله عزت» به شدت یادآور شخصیت وی در فیلم میهمان مامان است که با کم کردن از جزئیات شخصیت، وارد این سریال شده است.
ضعف در انتخاب بازیگران، در مورد سایر شخصیت های سریال نیز دیده می شود. نمونه بارز آن «فرهاد آییش» است که سازندگان سریال تلاش فراوانی کرده اند تا او را به گریم به یک پیرمرد شهرستانی نزدیک کنند اما فرهاد آییش بیش از آنکه تداعی کننده یک پیرمرد شهرستانی باشد، یک شخصیت خُرده بورژوا و روشنفکر را تداعی می کند که در این سریال مخاطب هر لحظه نگران است تا باد، موهای سفیدی که به سرش چسبیده شده را از جا بکند! او در نقش لطف الله خان، دلبستگی فراوانی به یک گرامافون قدیمی دارد. این نوع دلبستگی به نمادهای قدیمی در اغلب فیلم ها و سریال های ایرانی قرار است تداعی کننده زمان گذشته باشد و برای فضاسازی از آن استفاده فراوانی می شود حال آنکه در دوره و زمانه فعلی ـ که ما در آن زندگی می کنیم ـ حتی استفاده از نوارهای کاست نیز منسوخ شده و تکنولوژیVCD نیز کاربرد چندانی ندارد و بر همین اساس استفاده از این گرامافون که صرفا می تواند کارکردی موزه ای داشته باشد و احتمال سالم بود آن نیز بسیار کم است، امر بسیار غیر قابل باوری است.
داریوش فرهنگ که پیش از پخش سریال «همه خانواده من» مدعی شده بود سریال جدیدش یک «سلطان و شبان» مدرن است، با موفقیت فراوانی توانست مخاطبان خود را به نقطه «ناامیدی» برساند و ثابت کند «کار هر کارگردان نیست مناسبتی ساختن»! کاش اجازه می داد خاطره خوش سریال «سلطان و شبان» در ذهن مخاطبانش باقی بماند و توانایی خود را صرف حضور در کارهای دیگران می کرد که معمولا به عنوان بازیگر حضوری موفق و قابل قبول دارد.
انتهای پیام/ ف.م ـ ب ب
ارسال نظر